عکس نوشته هایی دلنشین از کتاب تنها زیر باران
مهدی
کتاب هاجر در انتظار
این بی بی بزرگوار(شهید عباس کریمی از نگاه همسر)
نویسنده: سعید عاکف
انتشارات ملک اعظم
معرفی:
تا حالا شده؟
بله خب حتما تا حالا برات پیش اومده…
یه وقتایی دوست داری از کنار مشکلات زندگیت رد بشی و بهشون لبخند بزنی، دوست داری هرچی سختی میبینی کم نیاری!
دوست داری وقتی همه ملتهب اند، تو آروم باشی… راضی باشی از زندگی…!
اینا یه حس واقعیه که بعد از خوندن کتاب بهت دست میده و می فهمی “آدم” اگه “چه جوری” باشه… خوشبخت میشه!
بریده کتاب:
قرار شد جلسه بعدی خواستگاری توی مغازه پدرم باشد. با عباس قرار گذاشت. من پشت کیف و چمدان ها قایم شده بودم. آنها طوری چیده شده بود که به راحتی می تواسنتم او را ببینم. عباس بعداً به من گفت تا اومدم مغازه فهمیدم این نقشه توئه و تو قایم شدی و داری منو نگاه می کنی…
یکشنبه آخر
نویسنده: معصومه رامهرمزی
انتشارات: سوره مهر
خلاصه:
سرگذشت دختر چهارده ساله ای که از آغاز تا پایان جنگ در عناوین مختلف و در مراکز مختلف در پشت جبهه فعالیت چشمگیر و ایثارگرانه ای داشته است. او اهل خانواده ای با محبت و پرجمعیت بود که در کودکی پدرش را از دست داده و در اوایل زندگی برادر نوجوان را در مقابل چشمش کشته می بیند. بسیار شجاع و روحیه حماسی غیوری دارد. وقایع امدادگری خود را تا آزادی خرمشهر به نگارش درآورده است.
بریده کتاب:
دیگر کاری از دستم بر نمی آمد شروع کردم به صدا زدن امام زمان:
آقا کاری کن، ناجی ما هستی… احساس کردم کسی پشت سرم نشسته صدای نفس هایش را می شنیدم اما جرئت برگشتن و نگاه کردن را نداشتم … این همه آقا را صدا کردم حالا احساس می کردم او آمده، ترسیده بودم، در همین حال متوجه شدم که ضربان قلب مجروح طبیعی شده و دست و پایش دیگر پرش ندارد. صفحه۲۰۵
کتاب کامبوزیا
جمعی از نویسندگان
انتشارات: نشر شهید ابراهیم هادی
بریده کتاب:
سخن از مسلمانی است که حافظ ومفسر قران بود هیچگاه از مسیر بندگی حضرت حق فاصله نگرفت. وتمام علم خود را مدیون عمل به قرآن بود.
بریده کتاب(۲):
بندسوم_(یهودیان)در سرزمین اشغالی به صورت های مختلف مشغول تبلیغ وفرزند آوری یهودیان هستند اما برای ما توصیه می کنند که فرزند کمتر زندگی بهتر
رسول مولتان (زندگی نامه شهید سید محمدعلی رحیمی از زاویه دید همسرش)
نویسنده: زینب عرفانیان
انتشارات: سوره مهر
بریده کتاب(۱):
سرخیابان ۱۳ آبان، علی توی ژیانش منتظرمان بود، تا دیدمش، دلم هری ریخت. آب دهانم را قورت دادم و رویم را کیپ ترگرفتم.
معصومه (خواهر علی) در جلو رو باز کرد که سوار شوم. خواستم بگویم نه که به زور هولم داد توی ماشین و با علی خداحافظی کرد. قرارمان این نبود، گفته بودم خودش هم بیاید. ولی لحظه آخر، غافلگیرم کرد. با علی تنها شدم. هوای ماشین سنگین بود. معذب شده بودم.صفحه «۲۴»
کتاب ستاره من (روایتی داستانی از زندگی شهید رجایی)
نویسنده: زهره یزدان پناه
انتشارات: سوره مهر
معرفی:
وقت رای گیری که میشه دلمون می خواد که ما هم انگشتمان را بالا بیاوریم که یعنی ما هم رای دادیم.
قصه شیرین رییس جمهوری که معلم بوده و قبلش هم دستفروش بوده و اما آخرش می شود کسی که تن دشمن را می لرزاند؛ قطعاًخواندنی است…
بخوانید تا بدانید بعداً که خواستید رای بدهید رئیس جمهورتان چه ویژگی هایی داشته باشد که دشمن از او بدش بیاید و شما دوستان به او افتخار کنید.
بریده کتاب:
با خودت می اندیشی چه نجیب است این زن و چه قانع و همراه
-من تو را به خاطر خودت و برای خودت دوست دارم عاتقه نه برای خودم.
با محبت ادامه میدهی”چقدر خوب است که تو هم مرا برای خودم دوست داشته باشی نه به خاطر خودت.عاتقه با مهربانی نگاهت می کند؛ با لبخندی شرمندگی و با لیوانی از شربت بهارنارنج که جلویت می گذارد.شربت را یک نفس سر می کشی اتاق پر می شود از عطر بهارنارنج. صفحه۳۳