قصه فرماندهان/ فوتبال و جنگ
کتاب فوتبال و جنگ: ببین کجاها می شود دق و دلی را تا جایی که می شود خالی کرد.
کتاب فوتبال و جنگ
نویسنده: محمود جوانبخت
انتشارت: سوره مهر
معرفی:
زدن همیشه هم کار بدی نیست، بعضی وقت ها فضا جان می دهد که یکی را بگیری و از خجالتش دربیایی و کینه ی عمرت را خالی کنی.
حالا برای اینکه بدانی چگونه و کجا و کی را می شود مشت و مال داد این کتاب را بخوان!
بریده کتاب:
کمی لاغر شده. صورت استخوانی اش، استخوانی ترشده.
نزدیک سه ماه زندانی بوده.
فرهاد می گوید: داش ناصر، آخر بی خودی که کسی را نمی اندازند زندان، جان فرهاد چه کار کرده بودی؟
ناصر می خندد.
می گوید: کشتی گیرهای آمریکایی را آورده بودند ایران برای مسابقه، اسمش را هم گذاشته اند جام آریامهر. پرچمشان را آتش زدم.
سه نفر ریختند سرم که از کشتی گیرهای آمریکایی بودند. خب دیگر …بد بود که ما از آن سه تا لندهور کتک بخوریم. تا آمدند به خودشان بجنبند زدم توی دک وپوزشان.
یکیشان افتاد زمین و شکمش را گرفت. آن یکی دیگر را هم چنان زدم توی ساق پایش که لی لی کنان دور خودش چرخید. سومی را هم با کله رفتم توی صورتش. حالا کل ماجرا هفت هشت ثانیه طول کشید که نگهبان ها از راه رسیدند و من را شناختند، من زدم به چاک. سه چهار روز این اطراف پیدام نشد تا اینکه توی دانشکده دستگیر شدم …