دعبل و زلفا
![دعبل و زلفا : روایتی عاشقانه از شاعری که مورد عنایت امام رضا(ع) بوده است.](http://namaktab.ir/wp-content/uploads/2019/07/%D8%AF%D8%B9%D8%A8%D9%84-%D9%88-%D8%B2%D9%84%D9%81%D8%A7.jpg)
دعبل و زلفا : روایتی عاشقانه از شاعری که مورد عنایت امام رضا(ع) بوده است.
داستان روایت عشقی آتشین که در اثر باد های سهمگین روزگار خاموش نشد ...
دعبل و زلفا : مظفر سالاری، به نشر
معرفی:
اگر دلت می خواهد جان تازه بگیری و محبت امام به دلت مزه کند این رمان را از دست نده…
با امام که باشی پادشاه عالمی، دور که شدی خوار و زبون دیگرانی.
بریده کتاب(۱):
زلفا با چابکی درون خمره ای گلی که خالی بود پرید. در آن لحظه که می خواست درون خمره بنشیند، چرخید و دعبل را کنار جعبه های انار دید. او را شناخت و تعجب کرد که در آن موقعیت می بیندش.
دانلود کلیپ دعبل و زلفا از آپارات نمکتاب
#دعبل_زلفا❤️
#مظفر_سالاری
دعبل و زلفا به روایت عکس نوشت
عکس نوشته هایی از کتاب دعبل و زلفا
![عزت نفس,هوا و هوس](https://namaktab.ir/wp-content/uploads/2020/09/3.jpg)
به کسانی که عزت نفس خود را
قربانی هوا و هوس نکرده اند!
![زیان,خشنودی خدا](https://namaktab.ir/wp-content/uploads/2020/09/6.jpg)
هیچ گاه زیان نمی کند!
![تجربه تلخ,سرزنش,دعبل و زلفا](https://namaktab.ir/wp-content/uploads/2020/09/1-1.jpg)
قابل سرزنش است!
![ایمان,قدرت,دل بستن](https://namaktab.ir/wp-content/uploads/2020/09/7.jpg)
دل به قدرتی نمی بندد
که پیوسته در حال افول است.
![امام,هدایت امام](https://namaktab.ir/wp-content/uploads/2020/09/5.jpg)
مس وجود انسان های مستعد را به طلا نزدیک می کند.
![دعبل و زلفا,نابود شدن,ابرقدرت زمانه](https://namaktab.ir/wp-content/uploads/2020/09/2.jpg)
و ابر قدرت زمانه باشد، نابود شدنی ست.
بریده کتاب(۲):
گریه های دعبل انگار پایانی نداشت. میان هق هق گفت :« ببین کار من بیچاره به کجا کشیده که ابن سیار باید یادآوری ام کند! نمی دانم این روزها حواسم کجاست !»
زلفا اشک شوهرش را با دستمال تمیزی پاک کرد. این صندوق چیست؟
دعبل درش را باز کرد و از میان پارچه های سفید، کیسه ای گلدوزی شده را بیرون آورد و توی دستان لرزان همسرش گذاشت. زلفا آن را بوسید و بویید. هنوز معطر است!
برشی از کتاب:
کنیز تعظیمی کرد و بی آنکه عجله کند،در مقابل نگاه نگران جعفر ،وزیر سیاه را به آرامی بر چند خانه لغزاند و با پوز خندی گفت:کاش بجای آن حرکت آتشین دقت می فرمودید که در اطرافتان چه میگذرد
با عرض معذرت کیش و مات...