طاغوت
کتاب طاغوت: گرفتار حاکم مستبد که باشی چاره ای نداری جز مبارزه و مقاومت
کتاب طاغوت
نویسنده: محمود حکیمی
انتشارات به نشر
بریده کتاب:
به سرعت بیرون رفت و با یک کاسه سوپ دیگر بازگشت. احساس می کردم بدنم گرم شد. نگاهی به کشیش انداختم و با اشاره سر از او تشکر کردم و در این هنگام بروتون با هیکل چاق و تنومند خود به داخل چادر آمد. روی خود را برگرداندم. با صدای بلند خندید و گفت از این که افراد مهم به شما حمله کردند بسیار متاسفم…
خیلی عجیب است باز صدای طبل؟!
بریده کتاب(۲):
در حاشیه باتلاق بزرگ کوره راهی است که ما را نجات می دهد. مطمئن باشید آسامی منتظرند از راه جنوبی برویم تا ما را به دام بیاندازند. بروتون رو به من کرد و گفت: «نظر تو چیست؟»
بریده کتاب(۳):
مرد تازه وارد با اشاره سر از آنها تشکر کرد و نگاه حیرت زده خود را به من دوخت و به زبان انگلیسی گفت: «خیلی عجیب است که شما جان سالم به در برده اید.» جرات نمی کردم از او بپرسم آیا به غیر از من کسی در آن هواپیما زنده است یا نه؟
بریده کتاب(۴):
پیون به من لبخندی زد و گفت: «آقای یانک چو یک پزشک سنتی چینی است که در کار خود خیلی مهارت دارد و می گوید خوشبختانه پای راست شما صدمه مهمی ندیده. امیدوارم که تحمل درد را داشته باشید.»
من حرفی نزدم. یانک چو با یک حرکت سریع پای مرا جابجا کرد. درد شدیدی در تمام وجودم پیچید و بعد از آن دیگر چیزی نفهمیدم.