نمکتاب

نمکتاب
امام علی(علیه السلام): کتاب غذای روح است.هر کس با کتاب آرامش یابد هیچ آرامشی را از دست ندهد.

قدمی برای تحول مطالعه کشورمان!

سایت نمکتاب:namaktab.ir
کانال نمکتاب: @namaktab_ir





در اين وبلاگ
در كل اينترنت
آخرین مطالب
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۲۹ مطلب در بهمن ۱۳۹۹ ثبت شده است

يكشنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۹، ۱۱:۰۰ ق.ظ

پوتین قرمزها

 

پوتین قرمزها: خاطرات آدم های متفاوت همیشه جذاب بوده و هست… این یکی نخوانده نماند.

 

پوتین قرمزها
نویسنده: فاطمه بهبودی
انتشارات سوره مهر

بریده کتاب پوتین قرمزها :

صدایش فکرم را پاره کرد که گفت: «شما را در راهپیمایی دیدم!»
گفتم کارم ساخته است. بلند شد. بدنم به گزگز افتاده بود. به طرفم آمد. دستم را گرفت و محکم فشار داد. چشم تو چشم شدیم. در عمق چشمانش شور و شعفی به پا بود. صورتم را بوسید و گفت: «خواستم بگویم من هم با شما هستم. با خیال راحت برو سر پُستت، من هوایت را دارم!»

بریده کتاب(۲):

عکسی از سخنرانی دکتر را در حسینیه ی ارشاد نشانم داد که درست وسط مجلس نشسته بودم. گفت: «این کیست؟» گفتم: «نمی دانم؛ ولی خیلی شبیه من است.» عصبانی شد و گفت: «خودت را مسخره کن!» دوباره پرسید: «می گویم این کیست؟» جواب ندادم. گفت: «تو اینجا چه کار می کردی؟» گفتم: «این من نیستم!”

بریده کتاب(۳):

جشعمی میکروفن را از جلوی فرمانده تیپ برداشت و نام و درجه اش را گفت. منطقه ای را که در آن به اسارت درآمده بود اعلام کرد و یک مرتبه فریاد زد: «من از امام خمینی اجازه می خواهم سلاحی در اختیارم بگذارند تا یگانه دشمن ضد بشر، صدام حسین، را نابود کنم.»
کلام جشعمی فضا را منقلب کرد و خبرنگاران متحیر شدند.

بریده کتاب(۴):

ماهر عبدالرشید از دور داد زد: «روی اسیر دست بلند نکنید!» استوار دست نگه داشت. ماهر عتاب کرد: «چرا اسیر را می زنید؟» استوار گفت: «به خمینی فحش نمی دهد!» ماهر غرید: «خب، از آن طرف آمده، معلوم است فحش نمی دهد!» گفت: «آخر، این ارمنی است. مسلمان که نیست!»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۹ ، ۱۱:۰۰
نمکتاب ...
شنبه, ۴ بهمن ۱۳۹۹، ۱۱:۰۰ ق.ظ

ستاره ها چیدنی نیستند

ستاره ها چیدنی نیستند: برگرفته از زندگی متفاوت یک دختر آمریکایی

ستاره ها چیدنی نیستند
نویسنده: محمدعلی حبیب اللهیان
انتشارات عطر عترت

بریده کتاب:

خانم دکتر از جا برخاست و جلوی صندلی سارا ایستاد و سر او را همچون مادری مهربان در آغوش گرفت. موهای سارا را بوسید و همین طور که او را نوازش می کرد، گفت: سارا جان! چی شد؟!
سارا که گریه امانش را بریده بود، هق هق کنان و بریده بریده گفت: فکر کنم خداوند مرا هم دوست داشته باشد. من امروز اینجا آمدم تا از حاج آقا بپرسم که چطور می توانم مسلمان شوم!!

بریده کتاب(۲):

وقتی که ماشا روسری آبی رنگی را از داخل کیفش خارج کرد و روی سرش انداخت، نه مجری و نه خانم دکتر، نمی دانستند چه باید بکنند. گویا امکان ادامه جلسه وجود نداشت! زمان زیادی طول کشید تا حضار یکی یکی و به آرامی از سالن خارج شوند.
تقریبا سالن خالی شده بود؛ ماشا مانده بود و همراه همیشگی او یعنی سارا….

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۹۹ ، ۱۱:۰۰
نمکتاب ...
جمعه, ۳ بهمن ۱۳۹۹، ۰۳:۰۰ ب.ظ

مقابله با پیمان شوم

کتاب مقابله با پیمان شوم: نگاهی داستانی به روزگار پیامبراسلام (ص)

 

کتاب مقابله با پیمان شوم
نویسنده: داوود امیریان
انتشارات: موسسه فرهنگی هنری خراسان

خلاصه:

تاریخ اسلام از جنگ با یهودیان تا رحلت رسول اکرم صلوات الله علیه و آله

بریده کتاب:

همسر نجاشی به هیچ کس آن راز بزرگ را نگفت، اما این سال ها اجر و مزد خود را بابت راز داری و سکوتش دریافت کرد. نوزادِ او هیچ زنی را قبول نمی کرد. از گرسنگی داشت جان می داد، اما باز هم اشتیاقی به شیر خوردن نداشت و حالا زن دعا می کرد که پسرکش یکی از زنان مسلمان را قبول کند…
ص۷۵

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۹۹ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
جمعه, ۳ بهمن ۱۳۹۹، ۱۱:۰۰ ق.ظ

خط مقدم

کتاب خط مقدم: روایتی داستانی و مستند از تشکیل یگان موشکی ایران

 

کتاب خط مقدم
نویسنده: فائضه غفارحدادی
انتشارات شهید کاظمی

بریده کتاب:

همه به جز تیم آموزش ایرانی به سمت غذاخوری ها حرکت کردند. دیروز که سرهنگ دوم عملیات که مسئول هماهنگی جشن بود از حسن آقا پرسیده بود که شما هم سر ناهار مشروب میل دارید یا نه؟ حسن آقا طوری برخورد کرده بود که سرهنگ از سؤال خودش خجالت کشیده بود.

  • ما مسلمانیم. در اسلامی که ما می شناسیم و در قرآنی که ما می خوانیم، شراب خوردن حرامه. مگه شما مسلمان نیستید؟!
    سرهنگ به تته پته افتاده بود.
بریده کتاب(۲):

سیزده ثانیه طول می کشید تا فرایند پرتاب شروع شود.
دل توی دل هیچکس نبود. صدایی هم از کسی در نمی آمد. یعنی واقعاً تا چند ثانیه ی دیگر این موشک چند تنی از زمین کنده می شد و چند دقیقه ی بعد جایی در سیصد کیلومتری این نقطه فرود می آمد؟!

بریده کتاب(۳):

تقریبا هر روز هواپیماها می آمدند و بمب هایشان را خالی می کردند و برمی گشتند. طوری که اگر چند روز نمی آمدند، مردم نگران می شدند و می گفتند: «نکنه یه نقشه جدید برامون سوار کرده ن؟» بعضی حتی خوابیدن و بیرون رفتنشان را هم با ساعت بمباران تنظیم می کردند! یعنی مثلا صبر می کردند بمب های شبانه انداخته شود بعد سرشان را روی بالش بگذارند…

بریده کتاب(۴):

داخل شاهین واقعاً به همان زیبایی بود که حسن آقا شنیده بود. اتاق خواب مجلل و حمام و دستشویی های بزرگ و اعیانی و اتاق جلسات مجاز به سیستم هایی که می شد از آنجا در حال پرواز با همه ی نقاط دنیا تماس تلفنی برقرار کرد و خلاصه صندلی های آن چنانی و کف و دیوارها و همه چیز. در ساخت بعضی از قسمت های آن واقعاً از طلا استفاده شده بود. حسن آقا با حیرت و تعجب به همه جا نگاه کرد و در دلش شاه را لعنت کرد. چطور می توانسته چنین ریخت و پاشی بکند، درحالیکه اکثریت مردمش در فقر و کمبود امکانات دست و پا می زدند؟ آن هم برای یک آسایش موقتی در چند ساعت کوتاه سفر.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۹۹ ، ۱۱:۰۰
نمکتاب ...
پنجشنبه, ۲ بهمن ۱۳۹۹، ۰۳:۰۰ ب.ظ

زیبایی اخلاق

کتاب زیبایی اخلاق: اخلاقمان سبز که بشود زندگی مان گلستان می شود…

کتاب زیبایی اخلاق
نویسنده: حبیب الله فرحزاد
انتشارات طوبای محبت

بریده کتاب:

۱. رسول خدا صلی الله پیام آور اخلاق است. برای اخلاق مبعوث شد و قیام کرد.
شخصی به حضور رسول خدا رسید و گفت:
-یا رسول الله دین چیست؟
حضرت فرمودند: خوش اخلاقی است.
پس از اندکی از سمت راست آن حضرت آمد و گفت: دین چیست ؟
حضرت فرمودند: خوش اخلاقی
و دوباره از سمت چپ آن حضرت آمد و گفت دین چیست؟ حضرت دوباره فرمودند:
خوش اخلاقی
دوباره رفت و از پشت سر آن حضرت آمد و پرسید: دین چیست؟
حضرت نگاهی به او کردند و فرمودند:
دین آن است که خشمگین نشوی.ص ۳۴

بریده کتاب(۲):

اخلاق را خیلی مهم بگیرید.
اخلاق خوب آنقدر مهم است که در روایات آمده است که امیرالمومنین (ع) فرمودند: “سرآغاز نامه ی عمل مومن، زیبایی اخلاق اوست”.
یعنی پرونده را که باز می کنند و می خواهند بدانند که این فرد بهشتی است یا جهنمی؛ بررسی می ‌کنند که آیا خوش اخلاق است یا بد اخلاق.
اگر خوش اخلاق بود پرونده به اجرائیات بهشت می رود ولی اگر بد اخلاق بود کارش تمام است.
حدیث دیگری نیز درباره عنوان صحیفه مومن آمده:
انس بن مالک می‌ گوید:
“سوگند به خدایی که معبودی جز او نیست. شنیدم که رسول خدا می فرمود: عنوان
نامه ی عمل مومن، محبت علی بن ابی طالب (ع) است. ص ۳۹

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۹ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
پنجشنبه, ۲ بهمن ۱۳۹۹، ۱۱:۰۰ ق.ظ

چشم خفاش

کتاب چشم خفاش: همه ی ماجرا از یک دکل شروع شد… دکلی در دل عراق

 

کتاب چشم خفاش
نویسنده: بهزاد بهزادپور / سیدمهدی شجاعی
انتشارات نیستان

بریده کتاب:

مرتضی: اونا به سمتمون شلیک نمیکنن، چون ما رو زنده می ‌خوان. ما هم نمی تونیم شلیک کنیم چون جامون لو میره.. ما سه راه بیشتر نداریم؛ یا اسیر شیم یا خودکشی کنیم یا درگیر شیم که اونا ما رو بکشن.. کدوم یکی؟
عباس و مجتبی متفکر به یکدیگر نگاه می ‌کنند..
مرتضی قاطعانه می‌ گوید: به نظر من هیچکدوم؛ راه چهارمی هم هست…

بریده کتاب(۲):

مرتضی: مشکل تو اینه که با همه چی احساساتی برخورد می ‌کنی! کشته شدن احمقانه رو ترجیح می‌ دی به اسیر شدن تیزهوشانه.
عباس: کجای اسیر شدن تیزهوشیه؟
مرتضی: وقتی می تونی جونتو ذخیره کنی، نباید هدرش بدی.
عباس: این کشته شدن، شهادته؛ هدر دادن نیست.
مرتضی: کشته شدن، زمانی شهادته که تو بتونی بهره ای بیشتر از زنده موندن ازش ببری…!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۹ ، ۱۱:۰۰
نمکتاب ...
چهارشنبه, ۱ بهمن ۱۳۹۹، ۰۳:۰۳ ب.ظ

فرم کتاب

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۹ ، ۱۵:۰۳
نمکتاب ...
چهارشنبه, ۱ بهمن ۱۳۹۹، ۰۳:۰۰ ب.ظ

روزی برای پرواز

کتاب روزی برای پرواز: با سنجاقک قصه همراه شوید و حس لطیف پرواز را تجربه کنید

کتاب روزی برای پرواز
نویسنده: ژیلا پورکیانی

معرفی:

اگر داستانی خلاقانه و جذاب می خواهید این کتاب را بخوانید.
این داستان آنقدر زیباست که بزرگتر ها هم از خواندنش به ذوق می آیند و لذت می برند.
با این کتاب می توانید حس اعتماد به نفس و عزت نفس کودک خود را تقویت کنید و او را به خود باوری برسانید.
با سنجاقک قصه همراه شوید و حس و حال لطیف پرواز را تجربه کنید…

بریده کتاب:

من بچه آخر بودم.
پیش از من ۱۵۳ بچه دیگر به دنیا آمده بودند. در زندگی از دو چیز خیلی بدم می آید; یکی اینکه وقتی پیاده راه می روم کسی مرا مسخره کند و دیگر اینکه پشت سرم حرف بزنند.

بریده کتاب(۲):

مورچه گفت دیدم راه می روی گفتم شاید مشکلی داری. درحالی که لبخند می زدم، گفتم: نه، فقط دارم قدم می زنم. مورچه با کنجکاوی به من نگاه کرد و گفت: ببینم بال هایت که مشکلی ندارد؟ گفتم: نه … نه…، فقط امروزتصمیم گرفتم کمی قدم بزنم. مورچه در حالی که دانه ای را برمی داشت، گفت: که این طور! به هر حال امروز روز قشنگی است، به ویژه برای پرواز…

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۹ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
چهارشنبه, ۱ بهمن ۱۳۹۹، ۱۱:۰۰ ق.ظ

این بهشت آن بهشت

کتاب این بهشت آن بهشت: خط به خط انسان های خارق العاده را باید خواند باید فهمید…

 

کتاب این بهشت آن بهشت
نویسنده و انتشارت : مرکز تنظیم و نشر آثار حضرت آیت‌الله العظمی بهجت قدس سره

بریده کتاب:


هنگامی که رساله اش {اقای بهجت} چاپ شد یک روز مرا کنارکشید و گفت:
علی آقا توهرکسی می خواهی باشی باش! می خواهی حجت الاسلام باشی باش، می خواهی آیت الله باشی باش! می خواهی آیت العظمی باشی باش! می خواهی مرجع تقلید باشی باش! می خواهی اعلم فقها باشی هیچ مانعی ندارد. پدرت یک طلبه بیشترنیست!ص۲۱

بریده کتاب(۲):

ساکن آمریکا بود. چهل و پنج کشور دنیا رو دیده بود. نگاهش پراز سوال بود! طاقت نیاورد و روزی که می خواست برگردد،
نزد آقا آمد و گفت: من شمال رفتم و گیلان شما رو دیدم. جای قشنگی است. دردنیا جایی به این قشنگی ندیدم! آن وقت شما این بهشت را رها کردید و آمدید اینجا؟! آقا گفت: ما این بهشت را با آن بهشت عوض کردیم.

بریده کتاب(۳):

جوانی آمد میان جمعیت مرا کنار بزند که ناخواسته با آقا برخورد کرد. آقا محکم زمین خورد، طوری که عمامه از سرش افتاد.
جوان ترسید. هاج و واج نگاهش را به سمت مردم چرخاند، ازخجالت سرخ شد. مردم نگران آقا بودند.
آقابلند شد، بدون معطلی عمامه اش را که بر سر گذاشت گفت: این عبای ما کمی بلند است…

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۹ ، ۱۱:۰۰
نمکتاب ...