نمکتاب

نمکتاب
امام علی(علیه السلام): کتاب غذای روح است.هر کس با کتاب آرامش یابد هیچ آرامشی را از دست ندهد.

قدمی برای تحول مطالعه کشورمان!

سایت نمکتاب:namaktab.ir
کانال نمکتاب: @namaktab_ir





در اين وبلاگ
در كل اينترنت
آخرین مطالب
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۸۰ مطلب با موضوع «2. جوان :: 1.4.ستاره های درخشان(جنگ و مقاومت) :: دفاع مقدس» ثبت شده است

شنبه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۹، ۰۹:۴۱ ب.ظ

خط فکه

 

کتاب خط فکه: کتابی که حیف است اگر ترجمه نشود، این سند ارزشمند را از دست ندهید!

 

کتاب خط فکه
نویسنده: خودنوشت های شهید سیدمحمد شکری
انتشارات: مرکز مطالعات پژوهشی ۲۷ بعثت (نشر ۲۷)

معرفی:

 خط فکه، کتاب خودنوشت شهید سیدمحمد شکری‌ ست، کتابی که بزرگان راجع به آن گفته‌ اند:
که کتاب باید به زبان‌ های دیگر ترجمه شود!
این سند ارزشمند را از دست ندهید!

 کتابی زیبا برای آن‌ هایی که رمان کوتاه دوست دارند، از نوع عاشقانه! از نوع آرامش ‌بخش! از نوع تفکر آفرین! از نوع دوست داشتنی…

خلاصه:

ماجرای مردیست عاشق!
عاشق جهاد!
عاشق بی ‌نهایت!
عاشق فرامرزی بودن!
عاشق همسر و بچه ‌هایش!
و این عشق‌ ها در کنار هم، ماجرایی جالب ساخته ‌اند که به یک ‌بار خواندنش می‌ ارزد…

بریده کتاب(۱):

خدای من
حبیب من
فهمیدم که چقدر بدبخت و بیچاره ام…
فهمیدم که چقدر با عزیزانت فاصله دارم…
خدایا با وجود تمام این نقص ها و عیب ها که در وجود من جمع شده است، خودت می دانی زبانم در حال ستایش عاشقان است؛
حال چقدر زبان و دلم با هم همراهی می کنند، نمی‌ دانم!

 

بریده کتاب(۲):

دیگر برای ما امکان نداشت سید احمد را با برانکارد حرکت دهیم از او خواستیم که روی پا بلند شود ولی اظهار عجز و ناتوانی کرد. هر کاری کردیم که بلند شود نتوانست. به مادرش متوسل شدیم که مادرت زهرا با پهلوی شکسته و بازوی زخمی اش برای دفاع از امامت و ولایت از پا ننشست، از مادرت خجالت بکش…
به غیرتش برخورد، بلند شد.
یک طرف عباس یک طرف دیگرش را من گرفتم و شروع به رفتن کردیم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۹ ، ۲۱:۴۱
نمکتاب ...
يكشنبه, ۱۲ بهمن ۱۳۹۹، ۰۳:۰۰ ب.ظ

عباس دست طلا

کتاب عباس دست طلا: داستان زندگی یک رزمنده تعمیرکار… حاج عباسعلی باقری

کتاب عباس دست طلا (زندگی حاج عباسعلی باقری)
نویسنده: محبوبه معراجی پور
انتشارات فاتحان

بریده کتاب:

می گوید: حاجی، هیچ وقت فکر نمی ‌کردم روزی چهارده پونزده ساعت بدون استراحت بتونی کار کنی! خسته نمی شی؟
جَلدی می‌ گویم: کار به من نیرو می دهد؛ این چکش و آچار که می‌ افتد توی دستم انرژی ‌ام را صد برابر می ‌کند. با کار گرمم، شادم، پیروزم، مثل همین رزمنده‌ ها….

بریده کتاب(۲):

در تمام اوقات شبانه روز این کار است که بعد از توکل به خدا، در زندگی او حرف اول را می‌ زند؛ چرا که او کار را راحت روح و جانش می ‌داند. هرکس با او همراه می‌ شود، می ‌داند که باید از سپیده دم تا شامگاه، پا به پایش کار کند. شعارش این است: ما می ‌توانیم پس باید کار کنیم و روی پای خودمان بمانیم.

بریده کتاب(۳):

ماشین‌ های داغون الان سرپا شدند.
توی دهان غریبه و آشنا مشهور شده ام به عباس فابریک دست طلا! این لقب به خیلی به نفس آدم حال می ‌دهد! اما باید مراقب باشم یک وقت خدای نکرده مغرور هنر و استادی دستم نشوم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۹ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
جمعه, ۲۶ دی ۱۳۹۹، ۰۳:۰۰ ب.ظ

دانشجوی دانشگاه فردوسی

دانشجوی دانشگاه فردوسی: داستان‌هایی کوتاه و جذاب از دوران جوانی شهید علم‌الهدی

دانشجوی دانشگاه فردوسی
نویسنده: سید حمید علم الهدی
انتشارات هویزه

خلاصه:

داستان‌هایی کوتاه و جذاب از دوران جوانی شهید علم‌الهدی؛ فعالیت‌های فرهنگی او، دغدغه‌ها، مجاهدت‌ها و خلاقیت‌هایی که با قلمی روان و دلنشین روایت شده است.

بریده کتاب:

هنوز جنگ شروع نشده بود. حسین هم که دیوانه امیرالمومنین… می خواست راه امامش را دنبال کند.
لباس و مواد خوراکی جور می کرد و می رفت مناطق مرزی. روستاییان دوستش داشتند. ایرانی و عراقی هم نداشت. می گفت آنها هم مسلمانند و هم مستمند. به آنها هم کمک می کرد.
روزهای آخر عمرش هم توی هویزه می رفت کباب می خرید و به مردم مستمند می داد و ناهار خودش فقط چند لقمه نان و سبزی بود!
این غیر از ستاد ارزاق عمومی بود که راه انداخته بود و به همه مردم سهمیه ای میداد.

بریده کتاب(۲):

در تاریخ اسلام شنا کرده بود. همان یکی دو ماه اول با استفاده از تاکتیک جنگی پیغمبر صلی الله علیه و آله در جنگ خندق، به آقای خامنه‌ ای پیشنهاد داد دور شهر را کانال بکنند و داخلش آب بیندازند تا تانک‌های عراقی نتوانند بیایند این طرف. نماینده امام هم از این طرح استقبال کرد و آن را بسیار ضروری و فوری دید و هم‌ زمان از هوش و درایت این جوان لذت برد؛
آرایش نظامی نیروهایش را هم از جنگ احد گرفته بود!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۹ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
جمعه, ۱۲ دی ۱۳۹۹، ۰۳:۰۰ ب.ظ

مزد اخلاص

کتاب مزد اخلاص: خاطراتی کوتاه از زندگی شهید علی‌ محمد صباغ‌ زاده، شهید اخلاص.

 

کتاب مزد اخلاص
انتشارات شهید ابراهیم هادی

خلاصه:

کتاب مزد اخلاص، خاطراتی کوتاه از زندگی شهید علی ‌محمد صباغ‌ زاده به نقل از خانواده و دوستان اوست. شهیدی که به اخلاص و فروتنی معروف بود و تقوا در ذره ذره اعمال او مشاهده می‌ شد.

 

بریده کتاب:

مدیر گفت: ازش سوال کردم ایمان خوبه یا ثروت؟
علی گفت: انسان اگر ایمان داشته باشه، همه چی داره؛ چون خدا رو داره. کسی که خدا رو داره توی زندگی ‌ش چیزی کم نداره. اما اگه ثروت داشت و خدا رو نداشت هیچی نداره.

بریده کتاب(۲):

کتاب ها رو که توی نیمکت جا می‌ داد، ادامه دادم: تو که وضعت بد نیست، بابات که قصابی داره. جوان خوش تیپ هم که هستی. یه کیف بخری شیک ‌تره. اُف داره دانش آموز دبیرستانی کتاباشو بذاره تو پلاستیک.
علی آرام گفت: مسئله، داشتن و نداشتن نیست. مسئله اینه که همه مثل من نیستن که باباشون دستشون به دهنشون برسه. بچه‌هایی هستن که وضع مالی خوبی ندارن و نمی‌تونن کیف بخرن، منم می ‌خوام هم‌ رنگ اون ‌ها باشم…

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۹۹ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
شنبه, ۱۵ آذر ۱۳۹۹، ۰۳:۰۰ ب.ظ

عبد صالح

کتاب عبد صالح : روایت هایی از کودکی و جوانی و کار و زندگیِ عبدالصالح

 

کتاب عبد صالح (خاطرات شهید عبدالصالح زارع بهنمیری)
انتشارات موسسه فرهنگی هنری مطاف عشق

معرفی:

مادرها، آینه ی محبت خدا هستند. ذره ای از محبتی که خدا به بندگانش دارد، در وجود مادر قرار داده شده.
از وجودش مایه می گذارد تا دیگری را بپروراند. شاید توانش کم شود و سختی ببیند ولی فرزندش را عمیقا دوست می دارد.
آرامش و راحتی اش، موفقیت و خوشبختی اش، آرزوی مادر است. غمش را، دردش را، دوری اش را، ناراحتی اش را نمی خواهد… هر کاری می کند تا فرزندش را خوشحال ببیند.
اما بعضی از مادرها طور دیگری عاشقند.
عاشقند و عاشقی می آموزند. دعا می کند فرزندش به معشوقش برسد با اینکه فراقش را تاب ندارد…

خلاصه:

روایت هایی از کودکی و جوانی و کار و زندگیِ عبدالصالح، پسر شمالیِ زیبارویی که برای دفاع از حرم بی بی زینب سلام الله به سوریه رفت و «عند ربهم یرزقون» برگشت…

بریده کتاب:

اغلب روزهایی که بیشتر از ساعت اداری می ایستاد و به کارهای سپاه می رسید، برای خودش اضافه کاری نمی نوشت و توقعی هم نداشت. به همان حقوق اداری اش قانع بود. می گفت: «این مقدار را با خدا معامله و برای او کار کرده ام. دستمزدش باشد برای آخرت، آنجا با خدا حساب و کتاب دارم.»

بریده کتاب(۲):

بعضی وقت ها مجبور بودیم شب ها هم در پادگان بمانیم و به کارها سر و سامان بدهیم.
یک بار هم ندیدم به خاطر شب هایی که می ایستاد، برگه اضافه کاری پر کرده باشد. جالب آن که فردای همان شب هایی که تا صبح ایستاده بود و لحظه به لحظه اش را کار کرده بود، وقتی بر اثر فشار خستگی، احساس خواب آلودگی می کرد، می رفت برگه ی مرخصی می گرفت و پر می کرد تا آن دو ساعتی که در آسایشگاه به خواب رفته را جزو ساعت کاری اش حساب نکنند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۹ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
پنجشنبه, ۲۹ آبان ۱۳۹۹، ۰۳:۰۰ ب.ظ

نیمه پنهان ماه۵ (شهید مهدی زین الدین)

نیمه پنهان ماه۵ (شهید مهدی زین الدین): صبر اگر کنی تلخی سختی می شود تماماً شیرینی

نیمه پنهان ماه۵ (شهید مهدی زین الدین)
نویسنده: بابک واعظی
انتشارات: روایت فتح

 

خلاصه:

زندگی پر از رنج است. پر از سختی های تمام نشدنی… می شود این رنج ها را بکشی و دائم از زمین و زمان شکایت کنی و زندگی را برای خودت و اطرافیانت تلخ کنی؛ و می شود هم با شیرینی صبر، از آن خاطره ای خوش به جا بگذاری و دیگران را به ستودن وادار کنی.
این کتاب، مختصری است از خاطرات دوسال زندگی مشترک با مهدی زین‌الدین، که همسرش برای ما واگویه می کند. و در نهایت خواننده را بابت شیرینی صبری که از رنج های این زندگی به جای مانده است، به ستایش وادار می کند.

بریده کتاب:

زندگی با مهدی برای من یک خواب بود؛ خوابی کوتاه و شیرین در بعد از ظهر بلند تابستان جنگ. دو سال و چند ماهی که می‌ توانم تعداد دفعه هایی را که با هم غذا خوردیم بشمرم. از خواب که پریدم او رفته بود. فقط خاطره هایش، آن چیزهایی که آدم ها بعداً یادش می ‌افتند و حسرتش را می خورند، باقی مانده بود‌. می گویند آدم ها خوابند، وقتی می ‌میرند بیدار می ‌شوند. شاید او بیدار شده و من هنوز خوابم. شاید هم همه این مدت خواب او را می ‌دیدم. خواب زندگی با یک فرشته.

بریده کتاب(۲):

یک بار از مدرسه که برگشتم خانه، دیدم لباس هایش را شسته، آویزان کرده و چون لباس دیگری نداشته، چادر مرا مثل لباس احرام، پیچیده دورش، نماز می ‌خواند. این ‌قدر خجالت کشیدم و خودم را سرزنش کردم که چرا خانه نبودم تا لباس‌ هایش را بشورم. نمازش که تمام شد، احساسم را فهمید. گفت:” مهم نیست. آدم باید همه جورش را تجربه کند.”

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۹ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
چهارشنبه, ۲ مهر ۱۳۹۹، ۰۳:۰۰ ب.ظ

عشق و دیگر هیچ

کتاب عشق و دیگر هیچ
نویسنده: نرجس شکوریان فرد
انتشارات حاج قاسم سلیمانی

معرفی:

از دنیای ماشینی امروز، از روزهای تکراری دنیای ما، از حال و هوای دودی گرفته شهر و آدم‌هایش گاهی جدا شدن نیاز است…
گاهی باید جدا شوی از زمین و زمان تا دستت برسد تا آسمان…
تا…عبدالمهدی…

 

دانلود از آپارات نمکتاب

خلاصه:

این کتاب، داستان پسری ‌است به نام فرهاد.
پسری که به خاطر یک اتفاق ساده، کارش به دادگاه کشیده می شود و در یک قدمی سال ها حبس، درحالیکه آینده ‌اش را پشت میله ‌های زندان می‌ بیند، ناگهان قاضی حکمی متفاوت برایش رو می کند…
حکمی فراتر از ذهن فرهاد، و هرکس دیگری…
این کتاب استثنایی را از دست ندهید…

 

دانلود از آپارات نمکتاب

بریده کتاب:

بعضی آدمها مایه درد سرند، از بس که تنبل و بی عرضه و سطحی ‌اند.
اما مهدی، تکیه گاه است.
فرصت هم غنیمت است و زود تمام می ‌شود.
او برای بچه ها از راه و روش خوشبختی می‌ گفت. بچه هایی که شاید هیچ‌ وقت نماز هم نخوانده بودند. اما می‌ دیدند یکی هست که مهربان است، و محبتش برای کل پادگان کافیست. می دیدند زیاد کار می ‌کند. اما نه غر می‌ زند و نه منت می گذارد. می ‌دیدند حواسش به همه هست. می ‌دیدند وقتی می ‌ایستد به نماز، حال صورتش هم عوض می ‌شود، چه برسد به درونش.
می‌ دیدند زیاد محبت می ‌کند؛ چون زیاد به خدا وصل است. تازه فهمیده بودند خداباوران مهربانند؛ و خداباوری یعنی خوشبختی‌.

بریده کتاب(۲):

کسی نمی‌ داند که نوجوانی، خودش یک درد است؛ مرز بین بچگی ها و ریش و سبیل است. من این مرز را هدر دادم. نه بچه ماندم، و نه به ریش سبیل رسیدم. همه ‌اش شد دعوا و درگیری بین دو تیم پایتخت نشینی که پول پارو کردند؛ و من را بین هیچ و پوچ تنها گذاشتند. من محصول برنامه نود و مجری ای هستم که شور می انداخت در دل من، بدون یک اندیشه و هدفی…

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۹ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
چهارشنبه, ۲۶ شهریور ۱۳۹۹، ۰۳:۰۰ ب.ظ

کاش برگردی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ شهریور ۹۹ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
شنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۹، ۰۳:۰۰ ب.ظ

عارف ۱۲ ساله

کتاب عارف ۱۲ ساله
نویسنده: سیدحسین موسوی
انتشارات شهید کاظمی

 

بریده کتاب:

پرسیدم: مامان، کفش هات نیست؟
گفت: اگه حقیقت ماجرا را بگم، ناراحت نمی شی؟
گفتم: از دروغگویی ناراحت می شم.
گفت: کفش هام رو دادم به یکی از نمازگزاران نوجوان مسجد که کفش هاش توی مسجد گم شده بود.
توضیح داد که او را نمی شناخته؛ ولی راضی نشده بود که او با پای برهنه به منزل برگردد. این را که گفت، بغلش کردم و بوسیدمش.

بریده کتاب(۲):

درآمد پدرش خوب بود. چون رضا خیلی موتور دوست داشت، برای اینکه رضا را از تصمیمش منصرف کند، به او گفت: اگر جبهه نروی، برایت موتور می خرم؛ ولی این پیشنهاد افاقه نکرد. حتی حاضر شد برای رضا ماشین بخرد؛ ولی رضا گفت می خواهم بروم منطقه.
چند وقتی گذشت. علاقه رضا روزبه روز برای رفتن به جبهه بیشتر می شد. دیگر به همه ما ثابت شده بود که رضا در صدد رفتن است. یک روز به من گفت: می توانم جبهه بروم؛ ولی رضایت قلبی شما و پدرم برایم مهم است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۹ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
شنبه, ۴ مرداد ۱۳۹۹، ۰۳:۰۰ ب.ظ

دخترانه (زندگی به سبک شهدا)

کتاب دخترانه (زندگی به سبک شهدا) : یک روش، یک سبک، یک مسیر فوق العاده جذاب

 

کتاب دخترانه (زندگی به سبک شهدا)
نویسنده: عبدالعزیز فاتحی مجرد
انتشارات موسسه روایت سیره شهدا

بریده کتاب:

۱. تو هیچی نیستی

 زین الدین بین بسیجی ها خیلی محبوبیت داشت. بچه‌ها از بودن کنار زین الدین ذوق می ‌کردند، انگار از شادی می خواستند بال در بیاورند. با شور و شوق می دویدند دنبالش، آن وقت روی دست بلندش می کردند و شعار می ‌دادند” فرمانده آزاده…”.

یک بار بعد از چنین قضیه ای، آقا مهدی که به سختی خودش را از چنگ  بچه‌ های بسیجی خلاص کرده بود؛ با چشمانی اشک آلود نشسته بود برای تأدیب نفس. به خودش تشر می زد و می گفت: مهدی! خیال نکنی کسی شدی که این ها این قدر به تو اهمیت می دن.  تو هیچی نیستی، تو خاک پاک بسیجی هایی…
همین طور می ‌گفت و آرام آرام گریه می کرد.

 مهدی زین الدین

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۹ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...