نمکتاب

نمکتاب
امام علی(علیه السلام): کتاب غذای روح است.هر کس با کتاب آرامش یابد هیچ آرامشی را از دست ندهد.

قدمی برای تحول مطالعه کشورمان!

سایت نمکتاب:namaktab.ir
کانال نمکتاب: @namaktab_ir





در اين وبلاگ
در كل اينترنت
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۳۷ مطلب با موضوع «2. جوان :: 1.5.اهل بیت :: امام زمان(عج الله)- مهدویت» ثبت شده است

سه شنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۳:۰۰ ب.ظ

دو قدم تا صبح

دو قدم تا صبح: ویژه نامه امام مهربانی

دو قدم تا صبح: ویژه نامه امام مهربانی

معرفی:

دینِ نصفه نیمه می شود: هیچ،
اگر، هم دوستی با دوستان خدا و هم دشمنی با دشمنان خدا باشد ، می شود دین …
دو قدم تا صبح
قدم اول: دوستی
قدم دوم: دشمنی

 

بریده کتاب(۱):

ناگهان دیدم که آقای بزرگواری در بیابان، کنار من راه می رود. اول خیلی تعجب کردم ومقداری هم ترسیدم ولی وقتی دیدم او با کمال ملاطفت و مهربانی اسم مرا می برد و می گوید:«ناراحت نباش، خدا تو را می بخشد.» و چند کلمه دیگر در این رابطه به من فرمود، قلبم آرام شد خوشحال شدم و مطمئن بودم که اوبرای کمک به من آمده است.

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
سه شنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۳:۰۰ ب.ظ

یک روز بهار می شود با یک گل

یک روز بهار می شود با یک گل: تکلیف ما در دوران غیبت چیست؟ بخوانیم و عمل کنیم.

یک روز بهار می شود با یک گل: تکلیف ما در دوران غیبت چیست؟ بخوانیم و عمل کنیم.

بهار که می آید، بهار فرج و ظهور ... اما اینکه نقش من و شما، مسئولیت من و شما، وظیفه من و شما چیست؟ خیلی مهم است و موثر در آمدن امام ... این کتاب را با دقت بخوان تا کار خودت را بدانی ...

 

بریده کتاب(۱):

اگر اعتقاد دارید ظهور یکی از دو حالت:
چیزی که کاری از دستمان برنمی آید..
یا تکلیفی نسبت به آن نداریم..
بهتر است دست از خواندن ادامه ی این متن بردارید.
اگر شما هم در مواجه با مشکلات اجتماع می گویید:
((امام زمان می آید همه چیز را درست می کند))
همان بهتر که گاهی با حالتی شاعرانه برای ندیدن حضرت گریه کنیم و چشم به انتظارش باشیم تابیاید و این گله ی گوسفندان را از دست گرگ ها نجات دهد.
بیایید این جمله ی حضرت که فرمود:
«اکر شیعیان به اندازه یک لیوان آب ما را می خواستند، ما ظهور می کردیم»
فقط بهانه ای برای گریستن بیشتر قراردهیم و آنچنان بی غیرتانه برخورد کنیم که باورمان شود این فقط یک حرف عاطفی است.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
دوشنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۳:۰۰ ب.ظ

مداد رنگی های هفته

مداد رنگی های هفته: کودکانمان را با آقای مهربانی آشناتر کنیم.

مداد رنگی های هفته: کودکانمان را با آقای مهربانی آشناتر کنیم.

بریده کتاب:

روزهای پنج شنبه من زرد است، درست مثل گل های نرگسی که توی باغچه حیاط مادرجان است.
همیشه روز پنج شنبه که می شود، من و مامان و بابا می رویم خانه ی مادرجان. من خانه ی مادرجان را خیلی دوست دارم، چون آنجا می توانم هرچقدر دوست دارم بازی کنم و بدوم. همیشه وقتی گل های نرگس باغچه ی مادرجان را می بینم، یاد امام زمان علیه السلام و مادر مهربانشان می افتم.
مادرجان می گوید: ((اسم مادر امام زمان علیه السلام هم‌ نرگس است.)) من اسم نرگس  را خیلی دوست دارم و دلم می خواهد اگر یک روز خواهردار شدم، اسمش را نرگس بگذاریم. آن وقت من و آبجی نرگسم دوتایی باهم بازی می کنیم. من هیچ وقت آبجی نرگسم را اذیت نمی کنم. آخر می دانم اذیت کردن کار خیلی بدی است و امام زمان علیه السلام هم آدم هایی ک کار بد می کنند را، دوست ندارند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
جمعه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۳:۰۰ ب.ظ

و آنکه دیرتر آمد

و آنکه دیرتر آمد:  یک کتاب بشدت جذاب و گیرا درباره مرد مهربان غایب

و آنکه دیرتر آمد: یک کتاب بشدت جذاب و گیرا درباره مرد مهربان غایب

و آنکه دیرتر آمد: الهه بهشتی

معرفی:

هر وقت کسی از ما بپرسه که یک کتاب زیبا و خوندنی معرفی کنیم؛ بگه من حوصله ی کتاب خوندن ندارم؛ کتاب خوبی بده…
ما این کتابو معرفی می کنیم تا حالاهزاران نفر کتاب «و آنکه دیرتر آمد» رو از ما گرفتن و آخرش گفتن:
خییییلی جذاب بود!

و آنکه دیرتر آمد,معجزه,خدا

بریده کتاب(۱):

احمد گفت تکان نخور. عقرب روی پایت است. گیج خواب بودم، اما فهمیدم پایم از شیار بیرون آمده و عقرب بزرگی روی آن راه می رود. پایم را به داخل شیار کشیدم. عقرب به داخل آمده بود، اما به دور خود می پیچید. انگار درد می کشید. سرانجام خود را از شیار بیرون انداخت. احمد گفت: یادت باشد، تا آمدن سرور نباید پایمان را از شیار بیرون بگذاریم.

و آنکه دیرتر آمد,ارحم الراحمین

بریده کتاب(۲):

خیره ی صورتی شدم که پوستش گندمگون بود و روی گونه اش به سرخی می زد. پیشانی اش بلند، موها و محاسنش سیاه بود؛ آنقدر که سفیدی صورتش به چشم می آمد. ابروانش پیوسته بود و چشمانش مشکی و چنان گیرا که نه می توانستی در آن خیره شوی و نه از آن چشم برداری. روی گونه ی راستش خال سیاهی بود که به آن زیبایی ندیده بودم. احمد هم خیره ی او بود. حسابی شیفته و مفتون شده بود. مرد گفت:…

و آنکه دیرتر آمد,از ته دل,صدایش کن

بریده کتاب(۳):

دوزانو نشستم و با چشمانم که به نیرویی عجیب روشن شده بودند خیره صورتی شدم که پوستش گندم گون بود و روی گونه هایش به سرخی می زد. پیشانی اش بلند، موها و محاسنش سیاه بودند، آن قدر که سفیدی صورتش به چشم می آمد. ابروانش پیوسته بودند و چشمانش مشکی و چنان گیرا که نه می توانستی در آن خیره شوی؛ نه از آن چشم برداری. روی گونه راستش خال سیتهی بود که به آن زیبایی ندیده بودم. احمد هم خیره او بود. حسابی شیفته و مفتون شده بود.

خدا نزدیک است,تصویر زیبا,درباره خدا

بریده کتاب(۴):

به زحمت سر بلند کردم. مرد سفید پوش مردی میانسال و لاغراندام بود با سر و ریش خاکستری و ردایی ساده و سفید که پشت سر مرد جوان که به ما لبخند می زد، ایستاده بود. دندان های مرد جوان سفید و درخشان بودند. با صدایی پر تنین گفت: ” عجب سر و صدایی راه انداخته بودید. صحرا و آسمان از رسول الله(ص) گفتن شما به لرزه درآمده بود.”
احمد گفت: “صدایمان خیلی هم بلند نبود.”
جوان گفت: “هم بلند بود هم پرسوز.”
مگر صدای ما چقدر بلند بوده که آن ها از فاصله دور آن را شنیده اند؟

و آنکه دیرتر آمد,غایب بزرگوار,وجود امام

بریده کتاب(۵):

چشمانم را از بی حالی بستم و فکر کردم اگر صدای احمد به گوش خدا برسد و بخواهد او را نجات دهد، من هم نجات پیدا می کنم.
احمد گریان می گفت: “خدایا، خداوندا، تو را به عزت رسول الله(ص) قسم که ما را از این وضع نجات بده.”
با چنان سوزی نام حضرت رسول(ص) را می برد که دلم به درد آمد و بغضم گرفت. یعنی ممکن است این استغاثه به عرش برسد و خدا فریادرس ما شود؟

و آنکه دیرتر آمد,خدا نزدیک است,می بیند

بریده کتاب(۶):

مرگ پیش رویم بود. گریه مادر و به سر زدن بابایم را پیش نظرم مجسم کردم. یعنی جنازه ام را پیدا می کنند؟ ناگهان وحشتی عظیم من را به لرزه انداخت. نکند جنازه ام پیدا نشود؟ گرگ ها! اگر نجات نیابیم، زنده زنده خوراک گرگ ها می شویم. این فکر چنان وحشتناک بود که بی اختیار دست احمد را گرفتم. از نگاهم به منظورم پی برد.
گفتم: “کاش زودتر بمیریم.”
لب گزید. گریه اش گرفت. صورتش را میان دو دست گرفت و با صدایی بریده گفت: “بیا توصل کنیم.”
گفتم: “توسل؟ بی فایده است. کارمان تمام است.”
نالیدم و مشت بر سر زدم.
احمد گفت: “ناامید نباش. خدا ارحم الراحمین است. به داد بنده اش می رسد.”
احمد درست می گوید. به هر حال از هیچی که بهتر است.

و آن که دیرتر آمد, به داد ما برس


(لذت وافر مطالعه این کتاب را از دست ندهید. تجربه اش در ذهنتان ماندگار خواهد ماند.)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
چهارشنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۶:۵۹ ب.ظ

امام من

امام من : نرجس شکوریان فرد
امام من: داستان هایی کوتاه و جذاب برای آشنایی بیشتر با امام عصرمان و پاسخگویی به بسیاری از شبهات با جملاتی دلنشین

امام من: داستان هایی کوتاه و جذاب برای آشنایی بیشتر با امام عصرمان و پاسخگویی به بسیاری از شبهات با جملاتی دلنشین

معرفی:

من برای امام هستم، امام سایه سر من است.
من باید در کنار امام باشم تا امام در عالم حاکم باشد… محبت امام، شناختن امام، کمک به امام، عقل را رشد می دهد، دل را آرام می کند…
زندگی رضایت بخش یعنی با امام …
امام من …

 

*****

مجنون نشسته بود کنار دریا، روی شنهای ساحل ... مینوشت: لیلی.
با انگشتانش شنها را خط میانداخت: لیلی!
آب میآمد روی شنها را میپوشاند، وقتی که برمیگشت سمت دریا اسم لیلی پاک شده بود.
مجنون دوباره انگشت میکشید روی شنها و مینوشت: لیلی...
آب هجوم میآورد سمت ساحل و نام لیلی را پاک میکرد.. کسی او را دید. کارش را که دائم تکرار میکرد...
کسی پیش رفت و گفت: چرا این کار بیهوده را میکنی؟
مجنون نگاهش کرد. عمیق در چشمانش زل زد. چیزی ندید.. آن مرد هیچ نداشت... مجنون اما لب زد:
گر میسر نیست ما را کام او   عشقبازی میکنیم با نام او
حیات مجنون به همین بود: یاد لیلی

 

دانلود کلیپ " امام من" از آپارات نمکتاب

 

عکس نوشته ها و عکس هنری کتاب امام من را از اینجا می توانید مشاهده کنید

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۸:۵۹
نمکتاب ...
جمعه, ۹ آذر ۱۳۹۷، ۰۳:۱۷ ب.ظ

بهانه بودن

بهانه بودن: دل نوشته هایی به رنگ باران

بهانه بودن: دل نوشته هایی به رنگ باران

بهانه بودن ، نویسنده: محسن عباسی ولدی

بریده ای از کتاب:
آقا !
من تو را نمی خواهم که بیایی و دنیایم را آباد کنی.
من می خواهم تا تو باشی تا بهانه ای برای بودنم داشته باشم.
اگر تو نبودی، بهشت هم که پا به دنیا می گذاشت، باز هم دنیا جهنمی سوزان و سیاه یود.
من وجود تو را برای خودم اینگونه ثابت کرده ام:
چون دوست دارم زنده بمانم، پس او هست که من شوق ماندن دارم و هیچ دلیلی بیش از این به دلم نمی نشیند.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۷ ، ۱۵:۱۷
نمکتاب ...
جمعه, ۱۸ آبان ۱۳۹۷، ۰۹:۵۳ ق.ظ

مهربان تر از مادر

مهربان تر از مادر : بهترین کتاب برای نوجوانان جهت ایجاد محبت و شناخت امام زمان(عج)

مهربان تر از مادر : بهترین کتاب برای نوجوانان جهت ایجاد محبت و شناخت امام زمان(عج)

مهربان تر از مادر ، نویسنده حسن محمودی

بریده ای از کتاب:

آقایان سیامک کاظمی ، محمدرضا سیدی و جواد رضایی ، بیان دفتر . این جمع شدن بچه ها ، گوشه ی حیاط مدرسه و حرف زدن ها، مسئولین رو دچار سوء ظن کرده بود و اونا وظیفه ی خودشون می دونستن که یه بررسی اجمالی در این رابطه داشته باشن.
با ترس و لرز رفتن دفتر .
شما دو تا ، وایستین اینجا ، سیامک شما برید پیش آقای مدیر .
سیامک با ترس و لرز رفت اتاق آقای مدیر .
سیامک : س سلام
سلام علیک ، شما این چند روز ، با رضایی و سیدی ، گوشه حیاط با هم چی اختلاط می کنید .
هیچی آقا ! با هم همین طوری حرف می زنیم .
چه حرفی ؟
سیامک دل رو به دریا زد و همه چی رو گفت …

http://namaktab.ir/

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۷ ، ۰۹:۵۳
نمکتاب ...
سه شنبه, ۱۰ مهر ۱۳۹۷، ۰۳:۰۰ ب.ظ

فریاد رس

 

فریادرس ، بازنویسی و گردآوری: حسن محمودی

فریادرس: کتابی با داستان های کوتاه، زبانی دلنشین و واقعی درباره امام زمان (عج)

فریادرس: کتابی با داستان های کوتاه، زبانی دلنشین و واقعی درباره امام زمان (عج)

معرفی:
گاهی نگاهت مضطرب و غمگین است؛
دستانت نیازمند دستگیری کسی است؛
روحت گرفته و رنجور …
دنبال همراهی می گردی که به فریاد دلت برسد.
کتاب فریادرس نقطه ی نورانی دلت می شود، انشاء الله

 

بریده ای از کتاب:
بدون اینکه چیزی بپرسم، بی اختیار دنبال ایشان راه افتادم .اصلا فراموش کرده بودم که گم شده ام ؛ اشتیاقم برای انجام اعمال حج بیشتر شده بود ؛ آرامش، تمام وجودم را فراگرفته بود .
اعتماد عجیبی به آن آقا کرده بودم ،بوی عجیبی به مشام می خورد که در آن فضا، معنویت خاصی بخشیده بود . درآن شلوغی هیچ کس مزاحم من نشد وبه راحتی توانستم رمی جمرات را انجام دهم .
بعد از اعمال، آن آقا به سمتی رفت به دنبالش راه افتادم تا خیمه خودمان را دیدم ، تازه به یاد آورده بودم که من گم شده بودم . خیلی خوشحال بودم به زبان انگلیسی از او تشکر کردم و گفتم :
شما مرا نجات دادید واقعا نمی دانم چگونه از شما تشکر کنم، با بیانی فصیح و آرام گفت : « نیازی به تشکر نیست وظیفه ماست که به محبان خویش رسیدگی کنیم . در طول عمر ما هم شک نکن.»

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ مهر ۹۷ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
يكشنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۱۱:۰۳ ق.ظ

امید فردا

کتاب امید فردا: پاسخ به ۱۱۰ پرسش جوانان درباره امام زمان علیه السلام

کتاب امید فردا: پاسخ به ۱۱۰ پرسش جوانان درباره امام زمان علیه السلام

کتاب امید فردا : عباس رحیمی، نشرجمال

 

تو کتاب امید به فردا به سوالهایی مثل سوالهای زیر جواب داده شده,
حضرت مهدی درکجازندگی می کنه؟آیاحضرت مهدی زن وبچه دارند؟امام زمان راکجامی توان دید؟دجال چه کسی است وچه خواهدکرد؟
حضرت مهدی باابزارجنگی پیشرفته دنیاچه خواهدکرد و با چه سلاحی می جنگد؟

 

برشی از کتاب :

وقتی دشمنان,خانه امام حسن عسکری علیه السلام را بازرسی کردند وخواستند امام را دستگیر نمایند, امام کودکی5ساله بودند و به سرداب خانه رفتند ,دشمنان او را تعقیب نمودند, ناگهان دیدند سرداب پر از آب است و حضرت مهدی بر روی آب راه می رود و... ص 25 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۱:۰۳
نمکتاب ...
يكشنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۱۱:۰۰ ق.ظ

امید آخر

 

امید آخر: اگر می خواهی متوجه محبت امام به خودت شوی و از شوق گریه کنی داستان های این کتاب را بخوان.

امید آخر: اگر می خواهی متوجه محبت امام به خودت شوی و از شوق گریه کنی داستان های این کتاب را بخوان.

 

اگر روزی به آخر آخر امیدت رسیدی بدان که همه چیز را باخته ای.

اما اگر یک روز ،یک ساعت ،یک لحظه ، به امید آخر پیوند بخوری مطمئن باش زیباترین لحظات زندگی‌ات را تجربه خواهی کرد...

کتاب امید آخر تو را از رسیدن به سراشیبی یاس و ناامیدی باز می دارد.

 

برشی از کتاب: 

در یک آن یاد حرف شیعیان افتادم آنها می گفتند : ما امامی داریم که یکی از القاب او مغیث (فریاد رس)است. رو به آسمان کردم ،مضطرانه گفتم :خدایا !اگر شیعیان راست می گویند وامامشان واقعا مغیث است پس بگو،به فریاد من برسد واگر فریاد رس به داد من برسد ومرا از این مشکل رها کند ،من هم به او معتقد می شوم این ها را گفتم وبا تمام وجود فریاد زدم «یا مغیث ! یا مغیث!»

-آب دهانم را قورت دادم صدای دلنشینی را شنیده بودم ،بی اختیار صورتم را برگرداندم به یاد حرف های خطیب جمعه افتادم ،«چهره اش گندمگون ،ابروانش هلالی وکشیده ،چشمانش سیاه ودرشت وجذاب ...برگونه راستش خالی مشکین .» با صدایی لرزان گفتم :بله ،فرمود :دنبال چه کسی هستی ؟

قدرت تکلم نداشتم ،ابهت وهیبت آقا،انجام هر عملی را از من گرفته بود ،با اینکه بی اختیار چشمانم پر از اشک وتپش قلبم تند ترشده بود خیلی آرام گفتم :دنبال امام زمانم .فرمود:من امام تو هستم ،بلند شو ،دیگر فراق به پایان رسید.(ص57)

 

عکس نوشته هایی زیبا درباره حضرت مهدی (عج) از کتاب امید آخر

 

من همچنان در این عشق سوزان، همچون شمع ذره ذره وجودم ذوب می شد.
عکس پروفایل زیبا" پروفایل امام زمانی" عکس نوشته از کتاب تمنای وصال" تمنا وصال" عکس نوشته جذاب"
السلام علیک ایها امام الفرید
سلام بر تو ای امام تنها…
حضرت مهدی فریادرسی است که خداوند او را می فرستد تا به فریاد مردم عالم برسد.
چند سال خوشی توی این دنیا،ارزش ناخوشی ابدی را در آن دنیا نداره!
درست است که امام زمان زیارت عاشورا را خیلی دوست دارد.
اما ایشان از من دینداری را خواستند.

بیشتر…
دیدن کلیپ های ریبایی درباره امام مهدی عج

درست است که امام زمان زیارت عاشورا را خیلی دوست دارد.
اما ایشان از من دینداری را خواستند.
چشمانی که دوبار جمال مولایش را دیده باشد،
باید قیمتی باشد.
در جریان سید رشتی امام زمان سه بار به او فرمود:
چرا عاشورا نمی خوانید؟ عاشورا، عاشورا، عاشورا
این سه بار تکرار کردن نشانه اهمیت این مساله است.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۱:۰۰
نمکتاب ...