کتاب معلم فراری (قصه فرماندهان۲)
نویسنده: رحیم مخدومی
انتشارات: سوره مهر
معرفی:
دانش آموز اگر از مدرسه فرار کند همه می گویند چه بچه شری.
حالا این کتاب داستان معلم فراری است، چه معلم عجیبی!
بریده کتاب:
ص۳۱-ابراهیم فقط حرف خودش رامی زد”من باعث شدم سربازها کتک بخورند. حالا هم خودم باید جبرانش کنم. باید شر سرلشکر را از سربچه ها کم کنم)”
گروهبان باعصبانیت می گوید:(اوسرلشکر است….توسربازی می فهمی چه می گویی؟))
ابراهیم به شوخی می گوید: ((او سرلشکر است …من هم آشپزم. آشی براش بپزم که یک وجب روغن باشد.))
حالا برو قفل آشپزخانه را بازکن فقط مواظب باش سرنخوری، کف آشپزخانه طوری شده اگر زنجیرچرخ هم به کفشهایت ببندی بازهم سرمی خوری! یونس با احتیاط به طرف در رفته قفل آن را بازمی کند. ابراهیم درحالی که وضومی گیرد می گوید: حالاکف شور را بردار و خودت را مشغول شستن کف آشپزخانه نشان بده. ابراهیم سجاده اش را روی تخت پهن کرده به نماز می ایستد.
ازبیرون صدای ماشین می آید اول ماشین سرلشکر بعد یک جیپ نظامی چماق به دست چلوی ساختمان آشپزخانه می ایستد. سرلشکرچماق یکی ازنظامی ها را گرفته به طرف آشپزخانه راه می افتد. با دیدن آن دو غرولندکنان به طرفشان حمله ور می شود. پدر سوخته های عوضی شماهنوزآدم……هنوزحرف سرلشکرتمام نشده که سرخورده پاهایش در هوامعلق می شود و با کمرو دست به زمین کوبیده می شود. با صدای آه وناله, نظامی ها به آشپزخانه دویده, یکی پس ازدیگری روی سرلشکرمی افتند…..
مرتبط با کتاب معلم فراری 👇🏻👇🏻👇🏻
بیشتر بخوانیم…
پاوه سرخ : ذره ای آشنایی با یک اَبَرمرد
بیشتر ببینیم...
تیزر خداحافظ سالار
رهبر: اگر برایم ممکن بود میرفتم همدان دیدن این نویسنده