نمکتاب

نمکتاب
امام علی(علیه السلام): کتاب غذای روح است.هر کس با کتاب آرامش یابد هیچ آرامشی را از دست ندهد.

قدمی برای تحول مطالعه کشورمان!

سایت نمکتاب:namaktab.ir
کانال نمکتاب: @namaktab_ir





در اين وبلاگ
در كل اينترنت
آخرین مطالب
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۱۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نشر شهید کاظمی» ثبت شده است

سه شنبه, ۷ مرداد ۱۳۹۹، ۰۷:۰۰ ب.ظ

یک ساعت و نیم

کتاب یک ساعت و نیم (جلد اول) : انگیزه برای کتابخوانی می خواهی؟! بفرما. معطل نکن.

 

کتاب یک ساعت و نیم (جلد اول)
کتاب و کتابخوانی در بیانات مقام معظم رهبری مدظله العالی

نویسنده: علی خراسانی
انتشارات شهید کاظمی

بریده کتاب:

من می خواهم از اهل فکر و نظر و قلم ‌و کتاب و کسانی که به کتاب اهمیت می دهند، خواهش کنم که به نقد کتاب بپردازند. امروز کتاب های بسیاری نوشته و چاپ و منتشر می شود. اگر خواننده ای درباره ی این کتاب ها آگاهی لازم داشته باشد، آن ها را به سرعت خواهد خرید و مطالعه خواهد کرد و بلکه دوباره خواهد خواند، اما وقتی آگاهی ندارد، سراغ این کتاب ها نمی رود. البته بسیاری از کتاب ها به عکس اند و اگر خواننده ی مشخصی آگاهی داشته باشد، به آن ها نگاه نخواهد کرد زیرا وقتش را ندارد یا مثلاً نیازی به مقولات مطرح شده در این کتاب ها ندارد و یا بدلیل اشکالی که در این کتاب ها هست، سراغ آن ها نمی رود. پس نقد کتاب جزو، کارهای لازم است.

بریده کتاب(۲):

در منزل خود من، همه ی افراد، بدون استثناء، هرشب در حال مطالعه خوابشان می برد. خود من هم همین طورم. نه این که حالا وسط مطالعه خوابم ببرد؛ مطالعه می کنم، تا خوابم می آید کتاب را می گذارم و می خوابم. همه ی افراد خانه ی ما، وقتی می خواهند بخوابند حتماً یک کتاب، کنار دستشان است. من فکر می کنم که همه ی خانواده های ایرانی باید این گونه باشند. توقع من، این است. باید پدرها و مادرها، بچه ها را از اول با کتاب محشور و مأنوس کنند. حتی بچه های کوچک باید با کتاب انس پیدا کنند.

بریده کتاب(۳):

باید خرید کتاب، یکی از مخارج اصلی خانواده محسوب شود. مردم باید بیش از خریدن بعضی از وسایل تزئیناتی و تجملاتی مثل این لوسترها، میزهای گوناگون، مبل های مختلف و پرده و… به کتاب اهمیت بدهند. اول کتاب را مثل نان و خوراکی و وسائل معیشتی لازم بخرند، بعد که این تامین شد به زواید بپردازند. خلاصه، باید با کتاب انس پیدا کنند. در غیر این صورت، جامعه ی ایرانی به هدف و آرزویی که دارد_ که حق او هم هست_ نخواهد رسید.

بریده کتاب(۴):

کتابخوانی باید در جامعه ترویج شود. و این کار بر عهده ی همه ی دستگاه هایی است که در این زمینه مسئول اند. از مدارس ابتدایی بگیرید – که برنامه هایی باید باشد که کودکان ما را از اوان کودکی به خواندن کتاب عادت بدهد. خواندن با تدبر، خواندن با تحقیق و تامل – تا دستگاه های ارتباط جمعی، تا صدا و سیما، تا وسائل تبلیغاتی گوناگون.

بریده کتاب(۵):

کتاب نخوانی؛ نقیصه و خسارتی بزرگ
بالقوه و باالطبع، جامعه ی دینی، یک جامعه ی فرهنگی است ولیکن بالفعل نه؛ فرهنگی نیست. یعنی از جنبه ی بینش ها و روشن بینی ها و آگاهی ها و فعالیت های فرهنگی، نقص دارد. بدین معنا، مثلا، مردم ما کتابخوان نیستند و این کتاب نخوانی، نقص بسیار بزرگی است. خیلی از مردم ما حتی روزنامه خوان نیستند و اگر نگاهی به روزنامه بیندازند، به همان تیترهای درشتش اکتفا می کنند. بسیاری، رادیو را فقط برای سرگرمی هایش گوش می کنند نه برای آموزش و خبر آن و آگاهی های زندگی و مسائل فرهنگی اش. ما این نقیصه را باید برطرف کنیم.

مرتبط با کتاب یک ساعت و نیم

بیشتر بخوانیم…
خاطره: دردسرهای کتابخوانی من و دخترام و شیرینی های راه حل هامان

بیشتر ببینیم…
فرهنگ مطالعه و کتابخوانی در بیانات حضرت امام خامنه‌ای

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۹۹ ، ۱۹:۰۰
نمکتاب ...
پنجشنبه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۹، ۰۳:۰۰ ب.ظ

توقف ممنوع

کتاب توقف ممنوع: نقشه راه می خواهی؟ یک نقشه حساب شده برای مسیر قشنگ زندگی ات

 

کتاب توقف ممنوع
نویسنده: اسماء حیدری
انتشارات شهید کاظمی

سخن آقا,هوش ملت ایران
بریده کتاب:

شوق جوانی، نورانیت جوانی، صفای جوانی، دینداری و ایمان در جوانان؛ پدیده ای که از اول انقلاب تا امروز به طور مستمر مثل یک رودخانه زلال و پر خروش درجریان بوده است.

سخنان آقا به جوانان,علم,تقویت اراده,جوان ایرانی
بریده کتاب(۲):

نه این که من از وجود جریان ها وحرکات بد آموز در میان جوانان بی اطلاع باشم. نه! من می دانم چه می گذرد؛ اما زیر این کف ها و این گل و لای ها، من جریان عظیم و خروشان نجابت، دیانت، اصالت و نورانیت را هم مشاهده می کنم.

درس خواندن,سخن رهبری,امام خامنه ای
بریده کتاب(۳):

آلودگی هایی که در طول زندگی به سراغ انسان ها می آید و زنجیر هایی بر دست و پای روح آنان می بندد و آنان را از حرکت و عروج و تکامل باز می دارد، در مورد جوانان یا وجود ندارد و یا بسیار کم است.

سخن آقا,وظیفه دانشجو,مقابل دشمن
بریده کتاب (۴):

پذیرش آسان، اعتراض صادقانه و اقدام بی دغدغه را شما کنار هم بگذارید، ببینید چه حقیقت زیبایی به وجود می آید وچه کلیدی برای حل مشکلات است.

سخن رهبر انقلاب,پیروزی,امید
بریده کتاب(۵):

بخشی از تکالیفی که ما متوجه جوانان می دانیم، تکالیف شخصی آنهاست.
خودسازی علمی، خودسازی اخلاقی، خودسازی جسمی، اینها تکالیف مهمی است.

سخن آقا,جوانی,حوصله کردن

بریده کتاب(۶):

شما حتما بهتر بیشتر از من می دانید که آن ها با عوامل نا آگاه و غافل خودشان در مدارس چه کار هایی می کنند. جوان ما در مقابل این توطئه ها بیدار است و آن جایی که نشانه ی حضور و سر انگشت دشمن را ببیند، او را در زیر پای خویش لگد و له می کند.

سخن آقا,نظام اسلامی,ملت ایران

بریده کتاب(۷):

آینده کشور روشن است. افق ها بسیار تابان است. اما به اراده شما بستگی دارد… به پرداختن شما به خودسازی؛ خودسازی علمی، خودسازی دینی، پاک نگه داشتن دامان روح و دل نورانی- که خدابه شماداده است- در همه میدان ها.

سخن مقام معظم رهبری,جوانی

مرتبط با کتاب توقف ممنوع 👇🏻👇🏻👇🏻

بیشتر بخوانیم…
پهلوانان نمی میرند ورزش می کنند: ورزش از نگاه رهبرمان

بیشتر ببینیم…
بشارتی که رهبر انقلاب به جوانان دادند..!

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۹ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
چهارشنبه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۹، ۰۳:۰۰ ب.ظ

مگر چشم تو دریاست

مگر چشم تو دریاست : مادری کردن چشمی می خواهد به وسعت یک دریا... دریایی بی کران
 

مگر چشم تو دریاست: مادری کردن چشمی می خواهد به وسعت یک دریا… دریایی بی کران

 

مگر چشم تو دریاست (روایت مادران شهیدان محمد، عبدالحمید، رضا و نصرالله جنیدی)
نویسنده: جواد کلاته عربی
انتشارات شهید کاظمی

بریده کتاب:

مثل همیشه رو کردم به سمت حرم دستم را گذاشتم روی سینه ام تا سلام بدهم.
هنوزدهانم بازنشده بود که دیدم یک نوری از طرف حرم آمد بالای پسر موسی بن جعفر ومحو شد. شنیده بودم هرکس ازین نورها ببیند و۷قدم به دنبالش برود به آرزویش می رسد، فکر می کنید آرزوی من دختر۱۲ ساله چه بود؟ درآن لحظه فقط فکراحمد افتادم ازخدا خواستم من واحمد را به هم برساند .
سلام به پسر موسی بن جعفر هم یادم رفت.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ خرداد ۹۹ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
سه شنبه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۸، ۰۳:۰۰ ب.ظ

ملاصالح

 

کتاب ملاصالح : داستانی از یک زندانی با سه بار حکم اعدام، عجیب است ولی او زنده است

کتاب ملاصالح
نویسنده: رضیه غبیشی
انتشارات شهید کاظمی

معرفی:

در این کتاب داستان زندگی کسی را می خوانید که در سه زمان زندان رفته و برای جرمش حکم اعدام را تشخیص می دهند؛ زندان ساواک، زندان بعث درعراق، زندان اطلاعات جمهوری اسلامی ایران ولی او هنوز زنده است.

بریده کتاب:

هنوز چند دقیقه از برگشتنم به سلول نمی گذشت ناگهان چند مامور وارد سلول شدند.
به من حمله ور شدند و من را به باد مشت و لگد گرفتند…از ضربات باتوم به خودم می پیچیدم و فریاد می زدم
– من کاری نکردم چرا می زنید؟
– کاری نکردی پس ان نامه چیست؟…
زبانم بند آمده بود بنی سعیدی بیرون ایستاده بود. سرکی کشید و یک لحظه او را دیدم. باورم نمی شد که نفوذی ساواک باشد…
– نکند لو رفتنم در دو سال پیش هم کار این خائن بود؟

بریده کتاب(۲):

یک باره انگار نوری در دلم تابیدن گرفته باشد، چیزی در ذهنم خطور کرد که امیدوار شدم باعث نجاتم شود. با صدایی رساتر و دردناک، با توکل به خدا و ائمه ادامه دادم.
– سیدی الرئیس! اجازه بدهید مطلبی بگویم. و ادامه دادم: قربان! این ها هیچ کار مثبتی نکردند و شما را وارد منجلابی کردند که آن سرش نا پیداست… قلبم شروع به تپش کرده بود… دلم را به خدا سپردم. سالن پر از همهمه شده بود و همه من را به هم نشان می دادند. باورشان نمی شد که من مشاور عالی صدام را می شناسم و زمانی رفیقم در زندان بوده است…

بریده کتاب(۳):

با دیدن صدام که با هیبتی مخوف و لبخندی به لب جلو می آمد، احساس کردیم بدترین خیانت را به خود و کشور کرده ایم… صدام دست دختر کوچکش «هلا» را دست داشت. بالای سالن رفت و روی صندلی شاهانه، پشت میز نشست. دختر پنج ساله اش، لباس توری سفیدی به تن داشت که روبانی قرمز جلوی یقه اش شبیه پاپیون بود و موهایش را پشت سرش دم اسبی کرده بود… من که سمت چپ صدام و کمی با فاصله از او ایستاده بودم لرزش بدنم محسوس بود و کم مانده بود بر زمین بیفتم… دوربین های فیلم برداری، دیدار صدام و اسیران نوجوان را مستقیم گزارش می کردند.

مرتبط با کتاب ملاصالح 👇🏻👇🏻👇🏻

بیشتر بخوانیم…
کتاب آن بیست و سه نفر: چقدر جذاب و خواندنی است روایت اسارت بیست وسه نوجوان ولی شیرمرد.

بیشتر ببینیم…
بازی رو بردیم؛ ۳ هیچ! باورتون میشه؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۸ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
سه شنبه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۸، ۱۲:۲۷ ب.ظ

نفوذ در موساد

نفوذ در موساد :  یک نفوذ جذاب دقیق و هیجان‌انگیز در سازمان امنیت اسرائیل موساد

نفوذ در موساد : یک نفوذ جذاب دقیق و هیجان‌انگیز در سازمان امنیت اسرائیل موساد

 

نفوذ در موساد : صالح مرسی، نشر شهید کاظمی

معرفی:

لذت یک هیجان واقعی، وارد شدن در یک عملیات جاسوسی بزرگ، دست و پنجه نرم کردن با یک دشمن پیچیده و هراسناک را در این کتاب بخوانید …
یک نفوذ جذاب دقیق و هیجان‌انگیز در سازمان امنیت اسرائیل موساد یک مصری می‌تواند تل‌آویو را به‌راحتی گول بزند و هیچ‌کس نفهمد حتی تا آخرین لحظه‌های زندگی حتی پس از مرگ…

خلاصه:

داستان پسر جوان و پر استعدادی به نام رأفت که نیروهای امنیتی از توانمندی های زیاد او که داشته در جهت خلاف جلو می رفته، استفاده ی صحیح می کنند و او به عنوان یک یهودی وارد اسرائیل می شود. رأفت شبکه جاسوسی قوی از عوامل اسرائیل به نفع مصر درست می کند….. داستان پر از نشیب و فراز و ترس و هیجان است …

بریده کتاب(۱):

آنچه او را نگران می ساخت خواجه شارل سمحون است.
– چه اتفاقی برایش افتاده ؟ احوالش چطوره ؟
داره آماده می شه که مصر رو ترک کنه
– کجا می ره ؟
– معمولا فرانسه
– مطمئنید ؟
–این آخرین اطلاعاتیه که از اون داریم
….جالب برایم این بود که همه حرفهایی که توی رستوران قاهره زده بودم. بدون کم و کاست به اسرائیل رسیده!

 

نقد رمان نفوذ در موساد : با خواندن این کتاب حس غرور و سربلندی می کنی.

نقد رمان نفوذ در موساد نوشته ی صالح مرسی
این کتاب و دو سه تا برادر های این کتاب را که می­ خوانی پر از انرژی می­ شوی، احساس غرور و سربلندی می­کنی حس زنده و پویا بودن در درونت می شکفد.

نویسنده ی این کتاب یک تابوشکن است.

بت بزرگ اما توخالیِ اسرائیل؛ چنان برای خودش هیبت ساخته که دولت­ها و ملت­ها از ترسشان نمی ­توانند تکان و مخالفتی داشته باشند، اماصالح مرسی نویسنده این کتاب با بیان حقایقی از مجاهدت های جوان های شجاع مصری، روحیه ی مبارزه را در دل ها زنده می کند.

نفوذ، داستان جوانان مصری است که در زمان انور سادات پایه های وزارت اطلاعاتی مصر را می ­گذارند و با امید و ایمان و دست­های خالی به جنگ اطلاعاتی اسرائیل می­ روند. آن­ها جوان مصری بنام رافت را  در سرزمین اشغالی و میان صهیونیست­ها وارد می­ کنند تا در عرصه­ های مختلف مقابل اسرائیل بایستند.

ازخودگذشتگی، ایمان، تدبیر، زیرکی، شکستن هیبت دشمن، ذلیل و خوار دیدن دشمن، سست بودن تار عنکبوتی اسرائیل و…. همه ثمره خواندن این کتاب است.

ضمن اینکه نویسنده به زیبایی قلم را بر کاغذ حرکت داده و داستان را به جا و زیبا خلق کرده است.

لذت هیجان و معما گونه بودن کتاب برای جوان­ ها آن قدر زیاد است که کتاب را با همه ی دلهره­ ها و ترس­ها زمین نگذارند…. خوب می­ شد اگر کتاب « دل­نوشته های یک طلبه» هم همین طور داستان­پردازی و قلم­زنی می ­شد و…

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۸ ، ۱۲:۲۷
نمکتاب ...
شنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۸، ۰۳:۴۹ ب.ظ

شهید عزیز

شهید عزیز : خاطراتی آموزنده ودلنشین از شهید مدافع حرم، محمود رادمهر.

شهید عزیز : خاطراتی آموزنده ودلنشین از شهید مدافع حرم، محمود رادمهر.

 

 

شهید عزیز : مصیب معصومیان، انتشارات شهید کاظمی

بریده کتاب(۱):

می گفت پدر و مادر امامزاده های سیار هستند. هر وقت حاجت دارید، بروید پیششان و عرض حاجت کنید. آنها که دعا کنند، حتما مستجاب می شود. صفحه۹۰

بریده کتاب(۲):

در مأموریت ها وقتی بیکار می شدیم، بیشتر سرمان توی گوشی بود؛ ولی محمود همیشه با خودش کتاب می آورد و مشغول خواندن کتاب می شد. صفحه۹۵

بریده کتاب(۳):

آن روزی که تکفیری ها می خواستند خان طومان را از چنگ ما درآوردند و حمله شدیدی کردند، می شنیدم که محمود پشت بیسیم فریاد می زد”…أین رجبیون؟ أین رجبیون؟ امروز اول ماه رجب هست! بشتابید به سوی دشمن! خدا شما را صدا می زند! ندا فرستاده است! خدا امروز فرشتگانش را به زمین فرستاده است!” رجزهایش همه را به گریه شوق انداخته بود. چنان شور و حماسه‌ای در نیروها ایجاد شده بود که همه سر از پا نشناخته به سمت خط هجوم می بردند. صفحه۱۳۷

بریده کتاب(۴):

مدتی که از شهادت محمود گذشت، مجتبی پیگیری کرد و قرار شد دیداری با مقام معظم رهبری «حفظه الله» داشته باشیم….
خدمت ایشان که رسیدم، نامه ای را که از قبل نوشته بودم، تقدیم ایشان کردم. از ایشان خواسته بودم هیچ کس مانع رفتن فرزندانم به سوریه نشود و آنها بتوانند.
تا جان در بدن دارند از حریم اهل بیت «ع» دفاع کنند. حضرت آقا می‌دانستند محمودم شهید و محمدرضا هم در سوریه مجروح شده،
از من پرسید:«در رضایت بنده هم شرط است؟».
عرض کردم :«من از پسرانم راضی هستم، ان شاءالله شما از آنها راضی باشید!».
مجدداً حضرت آقا فرمودند:«خانم! رضایت من هم شرط است؟»
و در ادامه به فرزندانم اشاره کردند و فرمودند:«اینها ذخایر نظام جمهوری اسلامی هستند و باید به اسلام و نظام جمهوری اسلامی خدمت بکنند.»
دیگر کلامی نداشتم که در مقابل فرمایش ایشان بگویم. یاد سفارشات محمود افتاده بودم که همیشه تأکید داشت تا ما مطیع محض ولایت فقیه باشیم، دیگر اصراری به رفتن فرزندانم به سوریه نداشتم. صفحه۱۶۵

بریده کتاب(۵):

در دیداری که با مقام معظم رهبری «حفظه الله» داشتیم، عکس محمود را به علی دادم که ببرد خدمت حضرت آقا تا با دست مبارکشان پشت عکس را امضا کنند. علی عکس را نزد آقا برد و به آقا عرض کرد:«عکس بابایم را امضا می کنید؟».
آقا با لبخند دلنشینی فرمودند:«بله پسرم!».
و عکس را برداشتند و چند بار آن را نگاه کردند. عکسی بود که محمود با خنده به دوربین نگاه می کرد. آقا بار اول نگاهی به عکس انداختند و لبخندی زدند. بعد عکس را مقداری دورتر بردند و مجدداً لبخند زدند. بار سوم عکس را به چشمان مبارکشان نزدیک کردند و باز هم لبخند دیگری زدند. بعد با دست مبارکشان پشت عکس نوشتند” سلام خدا بر شهید عزیز” و سپس امضا فرمودند. صفحه۱۶

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۸ ، ۱۵:۴۹
نمکتاب ...
شنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۸، ۰۳:۰۰ ب.ظ

چشم روشنی

چشم روشنی: قصه یک زندگی شیرین

چشم روشنی: قصه یک زندگی شیرین

چشم روشنی ، کوثر لک، نشر شهید کاظمی

بریده ای از کتاب:
همان اول زندگی فهمیدم به اندازه ی فامیل هایم او دوست و آشنا دارد.
با اینکه آن زمان بیست و چهار پنج سال بیش تر نداشت، هر شب مهمان داشتیم و برایمان کادوی عروسی می آوردند.
یک شب که مادرم آنجا بود گفت که زشته مهمان ها شام نخورده برن، نگهشون دارید. مادر رفت سراغ مرغ پختن ، من هم با اعتماد به نفس رفتم سراغ برنج و قابلمه. پلویی پختم که توی تارییخ ثبت شد. دانه های برنج طوری به هم چسبیده بود که مثل کیک قالبی از قابلمه بیرون آمد.
وقتی دیس پلو را سر سفره گذاشتیم. سید جواد مثل قطعه های کیک پلوی شفته شده را می گذاشت توی بشقاب مهمان ها و با خنده می گفت: به هر نیتی دوست دارید این پلو را بخورید، به نیت آش، کیک یا …
همه خندیدند. خودم هم خنده ام گرفته بود. به خاطر این قضیه هیچ وقت سرزنش نشدم از بس که با همه ی خرابکاری هایم تشویقم می کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ خرداد ۹۸ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...