نمکتاب

نمکتاب
امام علی(علیه السلام): کتاب غذای روح است.هر کس با کتاب آرامش یابد هیچ آرامشی را از دست ندهد.

قدمی برای تحول مطالعه کشورمان!

سایت نمکتاب:namaktab.ir
کانال نمکتاب: @namaktab_ir





در اين وبلاگ
در كل اينترنت
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۵۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نقد کتاب-نامناسب» ثبت شده است

شنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۸، ۰۹:۰۰ ب.ظ

این مرد امشب می میرد

نقد رمان این مرد امشب می میرد: درد و بدبختی نتیجه بیان فضای آزاد و راحت بین جوانان

 

نقد رمان این مرد امشب می میرد نوشته زینب ایلخانی

مردن به خیال بعضی­ ها پایان تمام لذت هاست.
پس مرگ بد است. چون تو را از هرچه که دوستش­ داری جدا می­ کند.
اما…
وقتی انگشتم را روی موبایل می­ گذاشتم و لمس می­ کردم و صفحه ها را ورق می­ زدم تازه می­ فهمیدم که مرگ خیلی هم پایان لذت نیست.
این آخرین برگ است از آخرین لحظه های زندگی.

اما می­ شود زنده بود و در این دنیا هم بود و هزار بار بدتر از مرگ تمام خوشی ها را نابود شده دید.

این رمان دیوانه کننده بود.
هرشخصیتی را که می­ خواندی، آن قدر خیانت دیده بود و یا آن قدر از خوبی آدمیت دور بود که دچار شوک می­ شدی…

زن و مرد رمان، پولدار بدبخت بودند.
متمدن خیانت دیده،
غرب گرای دروغگو،
زن هایشان خیانت کار،
مردها خیانت دیده،
پول دوست،
بیچاره.
هیچ دو نفری با عشقشان ازدواج نکرده بودند،
عاشق کس دیگر بودند و همسر این یکی.
برای پول، برای عشق شکست خورده، برای تفریح چه کار که نمی­ کردند.
چون همه اش آرامش می­ خواستند و این آرامش گم شده بود.

تابه حال این طور ناآرام نشده بودم .
شراب و سیگار و روابط و پول و سفر هم آرامشان نمی­ کرد که من خواننده آرام شوم.

همه درس خوانده، خوش تیپ، پولدار، مشهور و نامدار بودند و برای یک لحظه آرامش مسلمان بال بال می زدند. 

باور کنید که غرب خودش هم به بن بست این لذت های کوتاه مدت رسیده است.
می خواهد که حرفی جدید بشنود و به آرامش برسد.
آن وقت جوانان با فرهنگ ایرانی در به در رسیدن به مدل غربی است.

این رمان، فضای آزاد و راحت بین جوانان را ترسیم می­ کند که از آن تنها بدبختی می­ جوشد و درد.

نمی­ دانم بشریت چرا خالق را رها کرده است؟
اگر خوش بختی می­ خواهد که باید دست به دامان همان کسی شود که او را در این دنیا قرار داده است. و اگر بدبختی، باید به خودش پناهنده شود.

نتیجه دور شدن از خدا و دل بستن به هوی و هوس می شود این رمان ، آن را جوان ها بخوانند شاید شاید شاید خودشان را از خواب بیدار کنند…
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۸ ، ۲۱:۰۰
نمکتاب ...
دوشنبه, ۱۲ اسفند ۱۳۹۸، ۰۹:۰۰ ب.ظ

چشم هایش

نقد رمان چشم هایش : بیان حالات نویسنده و پشیمانی اش به خاطر مبارزاتش.

 

نقد رمان چشم هایش نوشته ی بزرگ علوی
بعضی خیلی زود پشیمان می شوند و بعضی خیلی دیر.
پشیمانی از کاری که مردود بوده و بد، خیلی خوب است.
اما خیلی ها از کار خوب هم پشیمان می شوند.
دلیلش به نظر من این است که به آن کار خوب، راه درست، عقیده و باور نداشتند. وقتی عمر و سرمایه شان را سر آن کار می گذارند با اندک مخالفتی یا برخورد تندی، یا تبعید و رنجی پشیمان می شوند.

رمان چشم هایش، سرگذشت مبارزه نقاشی به نام ماکان همراه با مریدانش بر علیه رضاخان است و از زبان زنی روایت می شود که روزی معشوقه ی همین نقاش سن بالا بوده و البته خودش نیز با اینکه خیلی کوچک تر از نقاش بوده عاشق و دل باخته ی او می شود. طوری که از تمام زیبایی، دارایی و حتی آینده اش به خاطر نجات نقاش از دست نیروی امنیه می گذرد.

نقاش و یارانش نه به خاطر عقیده ی دینی خاصی بلکه به دلیل ایران پرستی شان و مقام و جایگاه والای ایران با رضاخان در می افتند و به خاطر این امر از انگلیس و فرانسه تا خود ایران همبستگی پیدا می کنند، هرچند که به ناکامی می انجامد.

داستان از نکات ویژه ای برخوردار است.
یکی اینکه این نهضت ضد رضاخانی رهبری دارد که نقاشی شجاع است، اما رویه و منش مشخصی ندارد و در نتیجه نمی تواند چه زمان بودنش و چه پس از دستگیری و تبعیدش، موجی در دل مردم ایجاد کند. به نظر می رسد مردم آن زمان دیندار بوده اند و ماکان نقاش، دل در گرو سبک زندگی غربی داشته و این مانع پیشرفت او می شود هر چند که به نفع مردم قدم برمی دارد.

دیگر این که رمان بیش تر واگوی های درونی خود نویسنده، آقای علوی ست، که در دوران زندگی اش مبارزه ی سیاسی را پی می گیرد که به زندان و فرارش به اروپا و مهجور ماندنش از نوشتن می انجامد. بزرگ علوی اقرار می کند که از مبارزه سیاسی اش پشیمان است، چرا که از دوستان نویسنده اش عقب مانده است و حسرت کتاب هایی که می توانست چاپ کند و نکرده را می خورد. این ناکامی در زمان هم اثر گذار بوده است.

کل دویست و خورده ای صفحه رمان به صورت گفت و گو و بازگفت روحی و فکری دو شخصیت نقش آفرین است که هر دو در مقابل تابلویی که نقش زنی با نگاهی ویژه دارد با فکر و درون خود به بیان احساسات، افکار و اندیشه هایشان می پردازند و قسمت زیادی از رمان سپری می شود تا به نقل داستان که باز هم بیشتر بیان حالات درونی فرد است برسد.

به هرحال باز هم می گویم که رمان تاثیر زیادی ازحالات بزرگ علوی به خاطر مبارزه اش و پشیمانی اش و شکست ها و مهجوریت هایش گرفته است. شاید بزرگ علوی اگر می خواست می توانست نقش انگلیس خبیث را در ظلمی که به ایران کرده با آوردن رضاخان و قتل و غارت و کشتار بیشتر بیان کند که متاسفانه بسیار کمرنگ بوده و با خواندن رمان حالت یاس از مبارزه جلوه ی بیشتری دارد تا تشجیع به مبارزه، که باز هم از روحیه ی بزرگ علوی برمی خیزد.

همیشه دوست دارم اگر برای کاری گام برداشتم و زمان و توانم را از سر آن کار فدا کردم آنقدر معتقدانه و محکم باشد که سال ها بعد که پشت سرم را نگاه کنم حسرت پشیمانی را بر دوش نکشم.

نویسنده ی توانمند کتاب، به مبارزه اش اعتقادی ندارد و این یاس را در کتاب چشمهایش هم القا می کند. کتابی که خواندنی ست اما به خاطر سپردنی و ماندنی نیست. یعنی الگوی خوبی برای روحیه ی پیش برنده و مشتاق نخواهد بود.

****

قلم بزرگ علوی را دوست داشتم هرچند که خیلی جاها آن قدر موضوع را با توصیفات حالات و روحیه ی تکراری کش داده بود که اغلب به تندخوانی و گذر کردن از مفاهیم رد می کردم. دلم می خواست بزرگ علوی از مبارزه اش به بزرگی یاد می کرد نه این که پشیمان و واخورده باشد. چون معلوم بود که برپایه ی اعتقاد و آرمان خاصی نمی جنگیده و همین هم می شود که حسرت روزهای گذشته در مبارزه اش را می خورد و راهکاری و تدبیری بهتر برای آن نمی یابد. بزرگ علوی در رمانش هم همین سرخوردگی از مبارزه را جا می دهد و رمان با گرفتگی خاصی پایان می پذیرد.

قلم ها می توانند روح ها را زنده کنند و شاداب وحرکت بدهند؛ می توانند به سستی بکشانند و از ترس حسرت خوردن سر به آخور بکشانند.

قلمش من را زنده نمی کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۹۸ ، ۲۱:۰۰
نمکتاب ...
شنبه, ۱۰ اسفند ۱۳۹۸، ۰۹:۰۰ ب.ظ

حیفا

نقد رمان حیفا : کتاب نه در حد یک پرونده عظیم اطلاعاتی، عملیاتی، جنایی، عقیدتی است و نه در حد یک رمان!

 

نقد رمان حیفا نوشته ی آقای حداد پور جهرمی

این داعش هم شده بود بلایی خانمان­ سوز و حیفا داستان نفوذ بچه­ های اطلاعاتی ایران و لبنان و عراق در بدنه­ ی موساد است.
آنها برای در آوردن رگ و ریشه ­ی داعش حتی در دستگاه­ های اطلاعاتی آن­ها نفوذ می ­کنند و آن ها هم در بدنه ­ی ما و ما هم …
و این داستان نتیجه­ اش می­ شود کتاب حیفا.
و الا که نتیجه­ ی داعش ویرانی عراق و سوریه است و ناامنی منطقه و قتل­ عام هزاران هزار مسلمان مقابل چشمان قوانین حقوق بشر.

حدادپور نویسنده­ ی کتاب زحمت سر هم کردن، برش دادن و مرتب کردن پرونده ­ی «حیفا» را بر عهده گرفته است. «حیفا» نام مستعار دختری است که تولیدی اسرائیل است و با نفوذ و گاهی سلطه بر فردی بنام ابوبکر بغدادی می شود پایه­ ریز افکار داعش.

از ورود حیفا به عراق تا پایان کتاب و دورانداختن جنازه ­او، حیفا از دستورات مافوق های اسرائیلی اش تبعیت می کند، او انجام مأموریتش را در زندان ابوغریب شروع می کند.

زندان ابوغریب یا همان جایی که بچه­ های اطلاعات رد او را می گیرند اما در ادامه دور می خورند و تولد مولود نحسی به نام داعش رقم می خورد و سپس آن­ها بکش و ما کشته بشو.

کتاب نه در حد یک پرونده عظیم اطلاعاتی، عملیاتی، جنایی، عقیدتی است و نه در حد یک رمان!و جناب آقای حدادپور تنها تنظیم مطالب در حد خوانده شدن را بر عهده گرفته است و الا که کلا این تیپ کتاب­ ها به علت هیجان و معماگونه بودنشان کشش بالایی دارند و مخاطب را به کوب می ­نشانند پای مطلب.

فقط:
۱٫ کاش آقای حدادپور دلش می­ آمد بعضی جمله ­های مستهجن را حذف می­ کرد. (متاسفانه گاهی بجای دادن پاسخ قانع کننده و متین در کانالشان نظرسنجی راه می اندازند.)
۲٫ کاش قلمش را می ­چرخاند تا کمی فضاسازی، شخصیت ­پردازی و … هم داشته باشد.

۳٫ کاش دقت بیشتری در انتقال مطالب به کار می ­برد تا این همه دچار شبهه نشویم، چرا که در این چند کتابی که ایشان به این سبک نوشته ­اند خیلی از ذهن­ها اذیت شدند…
طوری وقایع را ثبت کرده اند که حتی می شود به توانمندی نیروهای خودمان شک ­کنیم و به این نتیجه برسیم که رو به زوال هستیم!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۸ ، ۲۱:۰۰
نمکتاب ...
چهارشنبه, ۷ اسفند ۱۳۹۸، ۰۹:۰۰ ب.ظ

دختری در قطار

نقد رمان دختری در قطار : زنان نه احساس امنیت دارند و نه می توانند دل به گرمای واقعی محبت خانواده دهند.

قد رمان دختری در قطار نوشته ی پائولا هاوکینز
ازدواج یعنی همین: امنیت، گرما، راحتی… .
این جمله ی شخصیت اول داستان است که آخر رمان می گوید: زنی که بار روایت زندگی تمام زنان اروپایی و آمریکایی را بر دوش کشیده است.

شاید شهرت این کتاب به خاطر واقعی بودن ان و جریان زندگی عادی زنان در غرب است. زنانی که به این کتاب عکس‌العمل مثبت نشان میدهند انگار که دارند داستان زندگی خودشان را میخوانند و یا اینکه دارد نقاط جدیدی میخوانند و پنجره‌ای نو برایشان از فضای زندگی در غرب باز میشود!

در کل رمان، زنان نه احساس امنیت دارند و نه می توانند دل به گرمای واقعی محبت خانواده دهند تا طعم راحتی را بچشند.

ترس و دلهره، بی پناهی و تنهایی، تنها و تنها کادوی زندگی به سبک غرب است که باعث می شود آن ها به دروغ و شراب و خیانت و….. پناه ببرند تا شاید برای لحظاتی آرام بگیرند!

کتاب؛ داستان زندگی سه زن است.

-ریچل؛ که بخاطر بچه دارنشدن به شراب پناه می برد و همسرش تام که یک دروغگوی متهجر است با زنان دیگر روزگارِ شهوانی خودش را می گذراند.

-آنا؛ که همان معشوقه و هم خوابه تام است، در آخر بجای ریچل، زن تام می شود.

-مگان؛ زنی که از شوهرش اسکات خسته است.
پرستاری بچه ی تام و آنا را قبول می کند و در آخر به دست تام کشته می شود.
در پایان داستان تام نیز بخاطر خیانت های مکررش به دست آنا و ریچل به چنگال مرگ می افتد و نفله می شود.

فراتر از قلم نویسنده، 
داستان در فضایی دلگیر،
سیاه،
مستی و تنهایی،
بوی خیانت و کثافت جلو می رود.

دختری در قطار، داستان تمام زنان مورد خشم فرهنگ مدرن است.
فرهنگی که در آخر زن را چون سگی می بینند که دم تکان می دهد.
زنی که دلش می خواهد زن باشد و مادر، اما واقعا نمی داند چرا به او فقط به چشم یک جنس نگاه می شود که فقط و فقط جسمش ارزش دارد نه چیز دیگر.

تنهایی جوانان آمریکایی و اروپایی از همان اوایل جوانی شروع می شود.
از همان سن ۱۶ _ ۱۷ سالگی که از خانواده ها جدا می شوند و بهتر است بگوییم طرد یا رانده می شوند.

در تمام داستان حرفی از خانواده نیست و همه درخانه های مجردی زندگی می گذرانند.
دنبال کار می گردند تا بتوانند از مرگ نجات پیدا کنند، می خورند تا بتوانند کار کنند.

کار می کنند و می خورند تا بتوانند با شراب مست شوند و کنار زنی، غریزه ی شهوانی شان را ارضا کنند.
پس شراب و زن از تفریحات معقولشان است.

کاش آخر کتاب نقدی درست برای خوانندگان نوشته می شد.
آنان که شیفته ی زندگی به سبک غربند. درحالی که خودشان به کرات در کتاب ها و به خصوص این رمان می گویند: این زندگی بوی تعفن می دهد.

بریده ای از کتاب:

تو مثل یکی از اون سگایی. سگای ناخواسته ای که همه ی عمر باهاشون بدرفتاری شده.
آدم میتونه مدام بهشون لگد بزنه و لگد بزنه.
اما اونا بازم برمیگردن، گریه و زاری می کنن و دم تکون میدن.
شروع کن! امیدوارم کارت اینبار متفاوت باشه.
« تو یه سگی ».
وضعیت تو عین (…) بود….
بوی بد شراب…..

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۹۸ ، ۲۱:۰۰
نمکتاب ...
دوشنبه, ۵ اسفند ۱۳۹۸، ۰۹:۰۰ ب.ظ

جای خالی سلوچ

نقد رمان جای خالی سلوچ : خستگی و ناامیدی پس از خواندن چند صد صفحه رنج و سختی

 

نقد رمان جای خالی سلوچ نوشته ی محمود دولت آبادی

کتاب­های دولت ­آبادی را هر وقت دست می­ گیرم می­ دانم که پا بر دامنه کوه بلند توصیفات می­ گذارم.
یا نباید خسته بشوم،
یا باید که قید بسیاری از پاراگراف­ها را بزنم،
یا در جایی باید تندخوانی کنم،
و یا نه یکباره، که چند روز یا هفته­ ای به آرامی کتاب را تمام کنم،
و حتما آخر کتاب هم کمی سردرگم و ناامید و دِپرس خواهم بود.

کنار تمام جملات توصیفی زیبا و گاه حکمت­ آمیز و کلماتی که دولت­ آبادی مثل نانوایی با مهارت؛ که خمیر در دستش، آسوده چپ و راست و گلوله و پهن می­ شود؛ دولت آبادی هم چیدن و گزیدن تکرارهای بدون حس تکرار و چسباندن و قید زدن و مضاف کردن و وصف کردن و استعاره و تشبیه و ایهام مثل خمیر است برایش، می­ چیند و جلو می­ برد داستان را.

هر چند که ترجیح می­ دهم چندان دور و بر دولت آبادی نچرخم تا از غم­ها و مشکلات وحشتناک و بی­ پایان انسان­های سردرگم و آواره­ ی از درون و خسته و نابود، دچار افسردگی نشوم.

جالی خالی سلوچ پدری را به تصویر می­ کشد که بعد از رفتنش جایش چون چاهی عمیق در زندگی خانواده­ اش سرباز می­ کند و بار مشکلات را می ­آورد و درماندگی را چنان در درون خودش جای می­ دهد که رهایی از آن ممکن نیست. چنان که مادر هاجر به زور عروس شده و عباس پیر شده و ابرام  وامانده را رها می­ کند و به دنبال سلوچ گم و گور روان می­ شود و تو می­ مانی که پس از چند صد صفحه زجر و رنج و سختی، هیچ گشایشی که نشد تازه خانواده از هم پاشید به یک امید واهی.

شاید عمق فاجعه، نبودن ستون یک خانه، یعنی پدری آرام و فقیر آن هم در فضای فقر فرهنگی و دینی قبل از انقلاب را هیچ کس جز دولت آبادی نتواند به تصویر بکشد اما حقیقت جامعه غیر از این است که زنی توانمند چون مردان نتواند زندگی را بچرخاند.
بگذریم دولت آبادی است و توانمندی قلمش و غورش در دل جامعه­ ای پر از بدی .
و من این تصویرسازی را دوست ندارم چون کتاب می­ خوانم تا یاد بگیرم،
تا قدرتمند شوم….
تا امیدوار باشم و …..
نه خسته و ناامید و ….

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۸ ، ۲۱:۰۰
نمکتاب ...
دوشنبه, ۵ اسفند ۱۳۹۸، ۰۹:۰۰ ب.ظ

ذهن خالی

نقد رمان ذهن خالی: اگر ازخواندن رمان توقع تعالی روح دارید سخت در اشتباهید.

 

نقد رمان ذهن خالی نوشته ی هما پور اصفهانی
هما پوراصفهانی کلادر رؤیا سیر می کند.
عاشق خلق صحنه هایی ست که در آن مردش غیرتی است و این غیرت را با عصبانیت و داد و بیداد و چشم غره و فشار دادن دست معشوق و هل دادن و فریاد نشان می دهد و معشوق هم مرده ی همین حالات است؛ البته به نظر این معنای غیرت نیست؛ این یک حالات بد روانی است که نتیجه اش خشونت و بد خلقی و بی احترامی کردن به افراد است.
دختری که مثل یک انسان کم ارزش مورد هجوم مردان قرار می گیرد.

دختران زیبای رمانش ازانسان بودن و زن بودن فقط خوردن و خوابیدن و به مد پوشیدن و رقصیدن و آرایش و شهوت را می شناسند و دیگر هیچ.
یعنی اگر شما از خواندن رمان هایش توقع اهل فکر شدن و یا تعالی روح دارید سخت در اشتباهید.

این رمان هم مثل بقیه رمان های هما از عشق مثلثی دم می زند. البته یک ماجرای جنایی هم همراهش است که درآن پلیس و نیروی انتظامی را ناکارآمد و بدون تدبیر معرفی می کند و البته شکست خورده و عصبی.

از خواندن هفتصد صفحه اش پیام ناقابل دریافت که نمی کنید هیچ، به قاعده ی تمام حماقت های “پولک” دختر خاص رمان و “فرزاد” پسر عاشق رمان، حالتان را خراب می شود.

چند پیام:
در رمان های اینترنتی ایرانی با ادبیات معمولی چند نکته عجیب هست:

۱٫یکی اینکه خدا همین نزدیکی است به سبک خودت با او حرف بزن، خدا حق ندارد سبک تعیین کند.
بعد هم دعایت را بکن او باید جواب بدهد، اگر جواب نداد تقصیر تو نیست.
می توانی داد بزنی! غر بزنی! او را مقصر کنی و قهر کنی! خدا همه ی زندگی تو نیست اما باید در خدمت تو باشد.
این القاء اشتباه در ذهن جوان ها جا داده می شود.

۲٫کلا همه درگیر عشق مثلثی اند و حتما هم به معشوق می رسند و دنیا بر وفق مراد می شود.

پسرها همه پولدارند، خوش هیکلند، دختر کشند و…

خلاصه آنکه رمان های اینترنتی، عمر عزیز تو را می گیرد، خیالات تو را بال و پر افسانه ای می دهد و در نتیجه که به رؤیایت نرسی،کسالت و افسردگی و نا امیدی نتیجه اش خواهد بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۸ ، ۲۱:۰۰
نمکتاب ...
شنبه, ۳ اسفند ۱۳۹۸، ۰۹:۰۰ ب.ظ

دوازدهم

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۹۸ ، ۲۱:۰۰
نمکتاب ...
چهارشنبه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۸، ۰۹:۰۰ ب.ظ

حال سگ

نقد رمان حال سگ: حال انسان هایی که در تمام زوایای زندگی شان همه کس را راه می دهند، تنها کسی که نمی بینند “خدا” است.

نقد رمان حال سگ نوشته ی زهره حکیمی
زیاد شنیده بودم که در بعضی زندگی ها چنان گره می افتد که تا آخر عمر، با دست که هیچ، با دندان هم باز نمی شود.
رمان “حال سگ”، دقیقا از این دست رمان هایی است که سراسرش، روایت سردرگمی آدم ها دردنیاست.

 سختی و رنج شخصیت اول داستان، فرای طاقت است و تمامی ندارد؛ تا جایی که او را در ورطه ی هلاک کردن خودش می اندازد. در این رمان یک شخصیت مثبت و خوب به زحمت پیدا می شود و پس از خواندنش دچار خستگی روحی خاصی می شوی.

اما بعد… 

  پیام اصلی داستان:
هر که از خدا روی گرداند، زندگی اش در سختی می افتد.
” وَ مَن اَعرَض عَن ذِکری فَاِنَّ لَهُ مَعیشتاً ضَنکا”
و واقعا هم همینطور است.


“حال سگ” حال انسان هایی است که در تمام زوایای زندگی شان همه کس را راه می دهند، همه چیزرا تدبیر می کنند، اما تنها کسی که نمی بینند و نمی خواهنش “خدا” است وخب سختی هم محصول خواستن و نخواستن انسان است و البته بی خدا، این رنج ها تو را تا ناکجا آباد می برد و نابود می کند.

پیام های فرعی داستان:
مثل نتیجه دوستِ بد، جز خواری و زاری نیست.
گول پسرها را نخورید، آن قدرنامردند که تو را بی پناه رها می کنند و می روند.
دنیا، دنیاست، چه در آلمان کنار مامی و شویش زندگی کنی، چه در ایران.
اگر اهل ایمان نباشی همیشه حالت خراب است و زندگی ات گره دار.
گاهی نعمت و موقعیت خوبی داری، اما قدرش را نمی دانی.
وقتی دوزاریت می افتد که دیر شده و …

شخصیت اول داستان، دختری به نام “جلاله” است که برادرش “ایوب”، پسری به نام  “بیژن” را می کشد. جلاله مجبور می شود با “بهمن” برادر بیژن ازدواج کند تا جلوی به دارآویخته شدن ایوب را بگیرد. جلاله، بهمن را دوست ندارد و بهمن عاشق جلاله است.
جلاله دختری معمولی است با هیچ ایده ای و هیچ برتری خاصی الّا زیبایی صورت.
همین هیچ بودن او باعث می شود که نتواند زندگی اجباری اش را خوب اداره کند.
بهمن با اصرار مادر و خواهرش می رود سراغ دختری دیگر و جلاله از ایران فرار می کند و اسیر مردی دیو صفت می شود.

این رمان ها فقط جهت پر کردن فرصت ها خوبند و چندان بار فکری و معنوی ندارند.
به هر حال، واقعا حالِ غیرخدایی بدی در کل رمان جریان دارد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۸ ، ۲۱:۰۰
نمکتاب ...
دوشنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۸، ۰۹:۰۰ ب.ظ

سیگار شکلاتی

 

نقد رمان سیگار شکلاتی : رمانی پر از صحنه­ های خیالی و هوس­ آلود !!!

 

نقد رمان سیگار شکلاتی نوشته ی هما پوراصفهانی 
سیگار، همه جوره ­اش مضر است.
چه شکلاتی­ اش،
چه ماتیکی­ اش،
چه بهمن چه تیر؛
مخصوصا خارجی­ هایش.

هما پوراصفهانی، دلیل محبوبیتش بین جوان­ ها و این که ظرف یک­سال کتاب­ هایش تعدد چاپ پیدا می­ کند را تنها و تنها خلق صحنه ­های عاشقانه و پر احساس بین دست ­نوشته­ هایش می داند.
این کتاب هم مثل بقیه­ ی رمان­ هایش همین­ طور است.

سیگار شکلاتی داستان جوانی است که مشهور و نیروی ویژ­ه­ ی نظامی است و برای نفوذ در بین گروه­ های انحرافی هم جنس باز شده است.
در این میان عاشق دختری می­ شود و الی آخر…
که همه­ ی هفت­صد صفحه پر است از:
رابطه­ ها،
حس ­ها،
برخوردهای عاشقانه و…
یعنی بازگویی آن چه که نوجوان در این سن بسیار درگیرش است و حریص تجربه­ اش!!!

البته ایشان درفضای مجازی به گونه ­ای دیگر رمان را قلم می­ زد که با سانسور زیاد و تغییر رابطه ­ها مجوز چاپ گرفته است.

راستش در کل این هفتصد صفحه هر چقدر هم بگردید نمی­ توانید چیزی که نیاز روح و فکرتان باشد پیدا کنید و جملاتی بیابید که ذهن شما را به سمت و سوی بالا دستی ببرد.
اما تا دلتان بخواهد، فراوان، صحنه­ های خیالی و هوس­ آلود و گاهی گفتگوهای سطح پایین دارد.

 

می­ دانید فرق رمان­های خارجی با رمان­ های فارسی ما چیست؟

حداقل آن­ ها تفکر و فلسفه­ شان را هم تبیین می­ کنند :
یعنی خواننده در آخر کار با اندیشه­­ های هر چند نادرست آن ­ها آشنا می­ شود.
اما رمان­ های اینترنتی داخلی که به چاپ هم می­ رسند:
تنها انسان را جسم می­ دانند و پرهستند از خیال و رویا و درگیری­ های هوس و شهوت.
حس بدی به انسان می­ دهد وقتی می­ بیند که متوقف شده است در جسم و دو چشم و مو و نگاه­ های هوس آلود!!! یعنی جز این نمی­ شود که بشود.

پیام اصلی:

نیروهای ویژه بچه­­ های خوبی ­اند و برای نفوذ به گروه­ های نفوذی شبیه آن­ها می­ شوند .
اما باز هم وسط مأموریت دلشان می­ لغزد و همه چیز را به هم می­ ریزند تا به معشوقه­ شان برسند.
و اینکه بچه­ های نیروی ویژه نظامی قبلا خودشان مورد تجاوز قرار گرفته­ اند و همه­ اش درگیر مشکلات جسمی­ اند و به ناچاری در این وادی افتاده ­اند و خانواده­ های نابسامانی دارند .
و باز هم بی­ هوا عاشق می­ شوند و کنترل ندارند و پای عشق­شان که برسد… .

این رمان فضای خانواده­ های ایرانی را که اهل تدینند بسیار نابسامان نشان می ­دهد که انگار همه درگیر رابطه­ های مشروع هم جنس یا جنس مخالف هستند.
این قضاوت­ ها بسیار توی ذوق انسان می زند.

نمی­ دانم ایشان با بیان مفاسد در این رمان دنبال چه می­ گشت.

بهر حال جای تأمل داشت…

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۸ ، ۲۱:۰۰
نمکتاب ...
شنبه, ۱۹ بهمن ۱۳۹۸، ۰۹:۰۰ ب.ظ

عشق در برابر عشق

نقد رمان عشق در برابر عشق
 

 

نقد رمان عشق در برابر عشق : القاء فرهنگ سخیف عرب جاهلی به عرب مسلمان

 

نقد رمان عشق در برابر عشق نوشته ی امید کوره ­چی
 عشق در برابر عشق کتابی است از نشر کتابستان.
شاید اولین انتشاراتی که اولین رمان را راجع به امام حسن (علیه السلام) به رشته تحریر در می­ آورد و این مورد تقدیر است. اما خیلی بعید است که چندین اشتباه تاریخی داستانی شخصیتی در آن دیده شود.

شروع کتاب جذابیت خوبی دارد اما متحیرم که چرا نویسنده بسیار سعی داشته تا القاء کند عرب ۵۰ سال مسلمان شده و آداب یاد گرفته از اهل بیت در زمان حکومت امیر المؤمنین علی علیه السلام هنوز سوسمار خور، خونخوار و بی­ فرهنگ است و ایران با فرهنگ!!!! چرا می­ خواهد امام حسن علیه السلام را چون شاهزادگان با لباس فاخر، صاحب پول زیاد و سفره­ های ملون معرفی کند.

تا صفحه­ ی ۱۸۰ رمان چندین اشتباه تاریخی و زمانی و القاء فرهنگ سخیف عرب جاهلی به عرب مسلمان ادامه دارد اما بعد از آن را چون دیگر نخواندم قضاوتی نمی­ کنم.

فقط چند نکته:
نویسنده تلاش کرده تا داستانی تولید کند که حول آن امام حسن (علیه السلام) را معرفی کند اما تا همان صفحه­ ی ۱۸۰ ، بیشتر احادیث را از زبان امام می­ آورد؛ تقریبا نصیحت­ گونه.
طوری که انسان تصور می­ کند امام دائما در حال موعظه هستند.
فضای کوفه درماه رمضان فضای پخت غذا و سفر ه­ست.
یا نویسنده نتوانسته خوب زمان را بیان کند و یا اینجا غفلتی رخ داده است.
مردم مسلمان عربستان را به گونه­ ای ترسیم می­ کند که انگار دارد جاهلیت و توحش آن زمان را نشان می­ دهد، در حالیکه قطعا نباید این­گونه باشد.
یعنی بیست و سه سال زحمت پیامبر، حضور امیر المؤمنین و حسنین، تأثیر در شناخت نوع خوراکشان هم نداشته است؟!!!
این روندی عبث آلود است. بهر حال کاش تجدید نظر جدی در متن رمان اتفاق می­ افتاد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۹۸ ، ۲۱:۰۰
نمکتاب ...