نمکتاب

نمکتاب
امام علی(علیه السلام): کتاب غذای روح است.هر کس با کتاب آرامش یابد هیچ آرامشی را از دست ندهد.

قدمی برای تحول مطالعه کشورمان!

سایت نمکتاب:namaktab.ir
کانال نمکتاب: @namaktab_ir





در اين وبلاگ
در كل اينترنت
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۵۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نقد کتاب-نامناسب» ثبت شده است

جمعه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۸، ۰۹:۰۰ ب.ظ

شاه شطرنج

نقد رمان اینترنتی شاه شطرنج : خلق خدای جدید و هدیه دادن آن به جوانان

 

ران خودشان را به راحتی در اختیار مردان قرار می‌دهند و مردها هم پس از آن چون مقید به این خیانتی که کرده اند هستند، با ازدواج این کار راجبران می‌کنند.
چیزی که در واقعیت و حقیقت جامعه جهانی نادر دیده می‌شود.

حداقل نویسنده های این رمان ها با مراجعه به مراکز مشاوره می‌توانند این خیانت عظیم را نکنند و از القا رابطه ی جسمی و سپس ازدواج قطعی امری نادرست و ناراست است.

من شاید فردی عابد و زاهد و دیندار نباشم اما یک نکته برایم عجیب است و اینکه چرا نویسنده یا نویسندگان محترم رمان های اینترنتی این طور پر قدرت خدا و قوانین دین را زیر سوال می برند و دلشان می‌خواهد خدای جدید خلق کنند و به جوانان هدیه بدهند.

اگر خدا خداست و خالق جهان از ریز و درشت است، پس خودش باید قوانین این جهان را تعریف کند.
ولی اگر خدا نیست که چه اصراری است که او را به جوانان معرفی کنی!!!

یا خدا هست و دستوراتش، یا خدا نیست که نیست.
با این حال در این دنیا با خدای جدیدی که در رمان شاه شطرنج هم همین گونه است انسان ها اصلا روی خوشی نمی بینند و دائما غرق در سختی ها و بدبختی های خودشان وغرق درخیانت و ظلم هستند.
شاه شطرنج رمانی است که هیچ قید و بند و قانون آسمانی ندارد.
داستان دست و پا زدن سربازان و فیل و اسب و وزیر است برای رسیدن شاهی به خودخواهی ها و ظلم هایش!

از شطرنج بیزار شدم؛
از اینکه شاهی را حفاظت کنم که ظالم است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۸ ، ۲۱:۰۰
نمکتاب ...
چهارشنبه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۸، ۰۹:۰۰ ب.ظ

عقاید یک دلقک

نقد رمان عقاید یک دلقک
 

 

نقد رمان عقاید یک دلقک : دلقکی که پر است از تنش، سردرگمی، بدبختی، تلخی و نفهمی ها !!!

نقد رمان عقاید یک دلقک نوشته ی هاینریش بل

مالیخولیا را شنیده بودم،
اما کتابی که مالیخولیایی باشد نخوانده بودم.
دلقکی که خالی است از هر هدف و برنامه.
تنها یک دلقک که پر است از تنش، سردرگمی، بدبختی، تلخی و نفهمی ها !!!

کتاب عقاید یک دلقک برای خواننده، همان قدر سردرگمی و پوچی می آورد که در زندگی دلقک بیچاره جریان داشته است…

جوانی از خانواده ای پولدار امّا خسیس،
بی احساس،
بی هدف،
بی برنامه
و همیشه معترض به والدینش بر سر هر عقیده و ماجرایی که برایشان پیش می آید.
با دختری که عاشقش می شود زندگی جداگانه ای را آغاز می‌کند.

زندگی به سبک و فرهنگ غربی، یعنی جدا از خانواده (تا جایی که ۵ سال به والدینش سر نمی زند)
البته زندگی و همبستری بدون ازدواج رسمی و ثبتی، فقط بر مبنای لذت شخصی !!!

او می شود دلقکی که مالیخولیا دارد.
دختر پس از ۶ سال و بعد از ۲سقط او را رها می کند و با دوست پسر قبلی اش ازدواج می کند.
حالا دلقک قصه ما تنهاتر از قبل شده…
(((این تمام ماجرای یک داستان آلمانی است.)))

برای من عجیب است این استقبال پرشور و هیجانی جوانان ایرانی از خواندن و تعریف و به به و چه چه کردن از این کتاب!!!
درحالی که در سر تا سر کتاب سبک زندگی غربی توسط خودشان، رد و مورد نقد واقع می شود.
واقعا چقدر زندگی ها در اروپا سرد و تلخ پیش می رود.
مردمش چقدر بیچاره اند و جوانان ما با چه سرعتی به سمت این بیچارگی می تازند!!!
و زندگی پر از لذت و آرامش ایرانی اسلامی را رها می کنند

کاش و تنها کاش کسانی بودند تا از بین ادبیات خود چشم آبی ها، چشمان جوانان ایرانی را به روی حقایق باز می کردند…

***
من که این متن را می‌نویسم بیش از صدها جلد رمان خارجی خوانده‌ام و دوستانم رمان‌های برتر و به روز را اول برای من می‌آورند…
راستش دوستان زیادی عکس کتاب را دیده بودند و تبلیغ وسیع آن را.
خریدند و همه نصفه و نیمه رها کردند.
من اما تا ته کتاب را رفتم.
مدام دنده عوض کردم تا طاقت بیاورم و حداقل بتوانم تمامش کنم.
راست می‌گویند دوستان: که همه نباید فرهنگشان با ما هم‌سان باشد.
ایرانی تمدنش بی‌نظیر بوده و هست.
این اعتراف را در کتاب تاریخ ویل دورانت هم میتوانید بخوانید.
حیف است که من با این فرهنگ بالا و اصیل، بنشینم پای اعترافات یک نویسنده از فرهنگ بر باد رفته‌شان.
حتی در کتاب ، کشیش ها را خائن و هوسباز نشان می‌دهد. یعنی خودشان هم میدانند مسیر را اشتباه رفته‌اند و منتقدند و عجیب اینجاست که عده‌ای از مردم ما در مقابل نقد آنها، طرفداری از فرهنگ غرب می‌کنند. خودشان دارند می‌گویند به پوچی رسیدیم و معضل، عده‌ای ایرانی میگویند شما زیباترین زندگی را دارید😱
نظرم تغییر کرد:
عقاید یک دلقک کتاب خوبیست چون نشان می دهد فرهنگ و زندگی ها به باد فنا رفته‌اند و آزموده را آزمودن خطاست!
مبادا خودمان را شبیه کسانی کنیم که خودشان هم دچار مالیخولیا شده‌اند در آن مدل زندگی!
میزان مصرف قرص های آرام‌بخش، تشکیل وزارتخانه تنهایی در انگلستان برای ۹میلیون تنهای نا امید وافسرده، میزان خودکشی، میزان خشونت علیه زنان… در زندگی آنها باعث شد که نظر مثبت من به اندیشه آنها، بشود نظر محتاط و منتقد آزاد…
چون دلم می‌خواهد زندگیم را در آرامش پیش ببرم…
من فکر می‌کنم دوستی که نقد کرده است این کتاب را اصلا نخوانده.
و سوال من:
دلتان میخواهد جای شخصیت اول و دوم این کتاب باشید؟
جواب سوال من از طرف شاگردان مدرسه تیزهوشان:
مگر دیوانه‌ایم… اصلا

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۹۸ ، ۲۱:۰۰
نمکتاب ...
جمعه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۸، ۰۵:۵۵ ق.ظ

صد سال تنهایی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۸ ، ۰۵:۵۵
نمکتاب ...
چهارشنبه, ۹ بهمن ۱۳۹۸، ۰۹:۴۱ ب.ظ

شب ممکن

 

نقد رمان شب ممکن : رمانی که سرگردان و افسرده ات می کند.

 

نقد رمان شب ممکن نوشته ی محمد حسن شهسواری
شب خیلی خوب است. شب ها همه خوبند چون خاصیت پوشانندگی دارند.
تمام آنچه که خورشید قادر است با پشتوانه نورش به رسوایی بکشد، شب می تواند با خاصیت ذاتی اش در خود فرو ببرد و تو تنها تاریکی مطلق را ببینی.
البته که ممکن است کسی بعدها آن چه که در شب پنهان شده بود را با قلمش هوار بکشد و نمایان سازد.

و “شب ممکن” دانسته یا ندانسته می خواسته چه چیز را فریاد بزند؟
امکان داشتن بودها و نبودها.
بودهای بد و هرزه ای که باید با چشم ندید و تنها با قلمِ مظلوم می شود مقابل چشمها تماشایی اش کرد.

شهسواری از نوشتن این رمان چه هدفی داشته است؟
می خواهد لذت های لجن را عادی سازی کند؟
یا غیر عرف ها را لذیذ جلوه دهد؟
از هر جهت که نگاه کنی ظلم بزرگی است. 

ولی یک چیز را خوب به تصویر می کشد؛ دریوزگی تمام آن هایی که خودشان را “هرز” داده اند و مثل یک کهنه پارچه گرد گیری، بی مقدارند و در به در.
فرقی هم نمی کند مرد و زنش،
همه سرگردانند،
منفعلند،
بی پناهند.
هر چند که در ظاهر مست و سرخوشند.

 شب ممکن، همان بوفِ کورِ پوچِ صادق هدایت است که کتاب هایش تو را سرگردان و افسرده می کند و به قول بچه های دبیرستانی می مانی که با این زندگی ات چه کنی!
خودکشی بهترین کار است!

هرچند که ادبیات و قدرت قلمش تو را پای کتاب بنشاند، محتوایش تو را به آخر خط می رساند و این همان “هیچ و پوچ” است.

داستان سه فصل دارد: شب شروع، شب واقعه، شب کوچک.

شب شروع : یک خیال است، پردازشی است برای کسی که از حال امروز و الان خسته است.
اصلا خیلی تنهاست و فکرش چیزی متفاوت می خواهد.
پس می رود دنبالش و چون می تواند، به آن می پردازد.
دختری پولدار و بی عار همراه مردی بی هدف، دنبال لذتی چند ساعته می روند و در نهایت به جدایی بعد از لذت می رسند.

شب واقعه و شب کوچک : می خواهند به تحلیل آن دو شب گذشته و اتفاقات بعد از آن دو شب بپردازند.

نویسنده، اول کتاب شعر حافظ را می نویسد که:

فریب جهان قصه ی روشن است                 ببین تا چه زاید، شب آبستن است  

و فریب خوردن انسان ها (از هر دو جنس) در مقابل لذت دنیا را به تصویر می کشد. 
مردمانی از هر وادی و طیف که درون و فکرشان به خاطر مبهوت شدن در برابر لذت، خالی است.

داستان این رمان به گونه ای است که هم خسته ات می کند و هم سر خورده و سر آخر تو می مانی و دنیایی که تو را در خود فرو می برد.
هرچند که انسان ها خودشان چاقو به دست دیگران می دهند تا ذبحشان کنند.
تو بسیار در اطرافت می بینی، سرهای آذین بسته شده، با موهای شینیون، که جدا شده است.
این همه گردن های بریده شده که صورت های عروسکی شان چشم نواز است،
این همه غیرت و حیای مُثله شده،
نتیجه قصه های پر فریب دنیاست که زایش دورشدن از تمدن خود و پیوستن به تمدن غربِ بی خداست.

اما نویسنده ی “شب ممکن” فهمیده یا نفهمیده هم به میخ زده و هم به نعل .
خواننده باید عاقل باشد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۸ ، ۲۱:۴۱
نمکتاب ...
دوشنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۸، ۰۹:۳۸ ب.ظ

سمفونی مردگان

 

نقد کتاب سمفونی مردگان: مرگ ایران اسلامی با تمام افکار و اندیشه هایش

 

سمفونی مردگان ، اثر عباس معروفی

بهترین برداشت از کتاب:

مرگ تمدنِ یک جامعه، مرگ ایران اسلامی با تمام افکار و اندیشه­ هایش بهترین برداشت از کتاب سمفونی مردگان است.

جمله­ ی کلیدی رمان این است:

به نفع شماست که زیر نظر ما باشید.

نبض شما در دست ماست

بالاخره باد این پنکه های لردیک روز همه ما را خواهد برد؛

و این­ها جملات تأکیدی است که به ظاهر در هذیان ­های فصل آخر کتاب سمفونی مردگان گفته می ­شود؛

اما در حقیقت فصل آخر ترسیم پیچیده ­ای از جهان در هم تنیده امروزی است که

حق و باطل، کفر و واقعیت، چنان با هم قاطی شده­ اند که نه می ­توانی حق را تشخیص بدهی و نه می ­توانی از باطل گریزان باشی.

چون به نفع توست زیر نظر باطل باشی و …

عباس معروفی در رمان سمفونی مردگان دقیقا می­ دانسته که می­ خواهد چه بگوید و تیرش را با مهارت به سمتِ نشانه فرستاده است.

خلاصه کتاب:

او یک خانواده به ظاهر مذهبی مسلمان ترک را تصویرسازی می­ کند.

پدر خانواده اندیشه­ های متحجرانه اسلامی دارد و قطعا این تحجر و تعصب راهی جز به گور ندارد.

البته او تمام اسلام را اینگونه می­ بیند و لرد تاجر انگلیسی که کارخانه پنکه­ سازی دارد؛

سمفونی مردگان مرگ اسلام را در پوشش این خانواده می­ نوازد:

خانواده­ ای که از کودک و بزرگش نابود می­ شوند و

در حقیقت نسل مرده می شوند و تنها نوه ­ای از آن­ها می­ ماند که ارمنی است.

خانه و شهری که در زیر برف مدفون می­ شود؛

و انگلیس است که در هر شرایط و در هر اوضاعی چرخش می­ چرخد ؛

و کارگران ایرانی مسلمان تنها در زیر پرچم اوست که امنیت دارند و چرخ زندگی­شان می­ چرخد.

او در قحطی نان را به مسلمان­ ها می­ رساند.

و اوست که وقتی می­ میرد کارگران مسلمانش یادداشت می ­گذراند که آقای لرد مرد، به او احترام بگذارید.

چرخ کارخانه­ ی انگلیسی می ­چرخد و به قول نویسنده بالاخره باد پنکه­ های لرد یک روز همه ­ی ما را خواهد برد.

عباس معروفی نویسنده­ ای که با قلمی توانمند، با ذهنی هدف مند

و با ایده­ ای بیمارگونه دست به نوشتن این رمان زده است.

او زمان حمله روس­ ها به آذربایجان و اوضاع سیاسی آن را به تصویر می­ کشد

و پر رنگ­ تر از آن خانواده ­ای با سه پسر و یک دختر را به صحنه­ ی داستان می­ آورد.

پدر مسلمانی خشک مغز و متعصب،

مغازه ­ی تخمه ­فروشی دارد و مادرزنی تو سری خور و سر در آخور زندگی.

آیدین پسری که دل به افکار و عقاید توده ای ­ها می ­دهد و می­ خواهد که مقابل پدر بایستد

و پدر او را آن­قدر خُرد می ­کند که فراری می­ شود و عاطل و باطل و دیوانه.

زندگی این خانوده بدبختی محض است،

پسر اول در خود تنیده و فلج،

دومی گریزان،

سومی عقده­ ای و دخترشان که دنبال راه فرار است و سر آخر خودش را آتش می ­زند.

پدر به بدبختی می­ میرد، مادر هم پسر سوم برادر فلجش را می ­کشد، آیدین را آن­قدر آزار می ­دهد که گمش می­ کند و خودش هم به جفت می ­رود.

معروفی نماز و چادر و عبا و تربت و قبله و … را در ردای این خانواده و پدر آن به تصویر می­ کشد پدری که بی رحم است،

کم فهم و کم شعور است،

پدری که یک ظالم است و ….

و انصاف و تدبیر و امنیت و …

را در سایه لرد انگلیسی.

حرف آخر:

به هر حال گاهی قلمی، قد علم می­ کند و فرهنگ و آدابی را به سر بلندی می­ رساند

و گاهی قلمی می ­نویسد که ویران کند و …

آقای عباس معروفی خود می ­داند که چه نوشته است

و کاش خوانندگان هم می ­دانستند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۸ ، ۲۱:۳۸
نمکتاب ...
شنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۸، ۰۹:۳۸ ب.ظ

ر ه ش

 

نقد رمان رهش :امیرخانی رهش را نه هنرمندانه، که مبغوضانه نوشته است؛ بر هر چه هست.

نقد رمان رهش ، نویسنده : رضا امیرخانی

مقدمه:

کتاب را می‌ خری چون امیرخانی نوشته؛
کتاب را تا ته می‌ خوانی چون امیرخانی نوشته؛
متحیر می شوی؛
می‌ بندی و رویش فکر می‌ کنی و می‌ گویی یعنی این همان است که دو سه سال وعده داده بود؟!
متحیر می‌ مانی که یعنی امیرخانی نوشته بود!!!

البته شک نکنید که امیرخانی نوشته است،
چون ارمیا روح کتاب است؛ همان ارمیای معروف.

کلیت موضوع کتاب:

این نوشته ی امیرخانی، نقد اوضاع و احوال تهران نیست.
اوضاع و احوال به گند کشیده شده دنیاست که همه را در خود می‌ کِشد و می کُشد.

روح و جسم آدم ها را به مرور تسخیر خودش می‌ کند و با اثر گذاری نقطه نقطه خفه می‌ شوند،
بدون آن‌ که گناهی داشته باشند.

بی دین‌ ها، به معنای تام و تمام، بی اعتقادها حتی به نظم هستی، سوارکارند(سرمایه دارهای فئودال بی دین) و همه را هم، رام و همراه خودشان می‌ کنند.

همه ی بی دین‌ ها، همه ی بی خیال‌ ها، همه ی سست ایمان‌ ها، همه ی مدعان ایمان را

و حتی آدمی هم اگر مخالف این نظام می‌ شود،
نه از روی سبک و روش الهی است بلکه از روی نیاز به زنده بودن و حیات راه به جایی نمی‌ برند و محکوم به مرگند… مرگ تدریجی.

امیرخانی می خواست در قالب علا و ایلیا و لیا که یک خانواده‌ اند نظام از هم گسسته خانواده فعلی را در رمان رهش بیاورد،
در قالب شخصیت های متفاوت و کم، داستان نظام پاره پاره فعلی کشور را بگوید.

حرف آخر:

ساز زدن هر کسی برای خودش، نه برای مردم و ناتوان بودن مدیریت کلان نگر و خیانت ها و … حداقل نتواسته بود ذهن خواننده را منسجم نگه دارد. تشتت مدیریت کلان در تشتت نوشته های امیرخانی هم موج می زد.

ذهن و فکر خواننده به جایی می رسید که
فقط می خواست کتاب تمام شود تا بگوید کتاب امیرخانی را خوانده است.
همین بیان صحنه هایی که فقط فضای رمان را خراب می کند به خاطر آنکه نویسنده می خواهد بگوید فضای شهری این قدر تهوع آور است؛
مثل صحنه ی ترافیک و شماره یک…. پرواز و شماره یک و … که اصل حرف نویسنده است؛
ذهن را اذیت می کند و عصبانیت او از این مدل را نشان می دهد.

امیرخانی رمان رهش را نه هنرمندانه، که مبغوضانه و ….. نوشته است؛ بر هر چه هست.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۸ ، ۲۱:۳۸
نمکتاب ...
چهارشنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۸، ۰۹:۰۰ ب.ظ

شوهر آهو خانم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۸ ، ۲۱:۰۰
نمکتاب ...
جمعه, ۱۳ دی ۱۳۹۸، ۰۹:۵۹ ب.ظ

قلعه دیجیتالی

 

نقد رمان قلعه دیجیتالی : آمریکایی­ ها سالم هستند و توانمند و دشمنشان معلول !!!

 

نقد رمان قلعه دیجیتالی، نویسنده: دان براوون 
قلعه دیجیتالیِ اطلاعاتی آمریکا، یک قلعه بسیار پیشرفته و محکم است و غیرقابل نفوذ!
یک ژاپنی که بر اثر بمباران شیمیایی امریکا معلول به دنیا آمده است، به مرور زمان نفرتش از آمریکا از بین می­ رود و جذب سازمان اطلاعاتی و رمزشکن آمریکا می­ شود.

در قلعه دیجیتالی آمریکا، تمام مکالمات، تمام ایمیل­ها و نامه­ ها و… خوانده می ­شود و هیچ کس هیچ حریم شخصی ندارد.

دانشمند معلول ژاپنی که حالا شهروند آمریکا حساب می­ شود، اعتراض می­ کند و اخراج می­ شود.

در طول داستان خواننده راضی به این شکستن حریم شخصی و دزدی اطلاعاتش می ­شود؛ چون به خواننده القا می­ شود که جاسوسی زندگی شخصی مردم برای حفظ امنیت و کنترل دشمن و خنثی سازی توطئه بر علیه جامعه­ ی آمریکاست؛
حفظ امنیت شهروندانش توسط جامعه­ ی نخبه و نابغه­ ی آمریکا!

پس معلول ژاپنی در نگاه خواننده مشکل دارد، اما او پس از اخراج و توطئه­ گر نشان داده شدنش در رسانه­ ها و اذهان مردم به دلیل آنکه کسی حرف­های حقش را باور نمی­ کند، سعی می­ کند قلعه را نابود کند، ولی در طول کتاب با تمام تلاش­ها و برنامه­ های دقیق و از جان گذشتگی نیروها نمی­ تواند قلعه را نابود کند.

چند نکته:

-دشمنِ آمریکا و کسی که زندگیش به خاطر جنایت آمریکا در معلولیت می­ گذرد، خودش می­ شود یکی از نیروهای خدمت کننده به آمریکا!
یک ژاپنی نخبه و نابغه رو معلول نشان می دهند چون ژاپن تبعه آمریکاست و اجازه ندارد ارتش داشته باشد!
البته هیچ کس تیزهوشتر از آمریکاییها نیست و نخواهد بود.
اگر کسی هم ادعا کند فقط لاف زده.
در داستان هم این ژاپنی الکی می­ گوید که رمز دستگاه اطلاعاتی را عوض کرده و نابودش می کند!


یک ژاپنی نخبه و نابغه رو معلول نشان می دهند چون ژاپن تبعه آمریکاست و اجازه ندارد ارتش داشته باشد!
البته هیچ کس تیزهوشتر از آمریکاییها نیست و نخواهد بود.
اگر کسی هم ادعا کند فقط لاف زده.
در داستان هم این ژاپنی الکی می­ گوید که رمز دستگاه اطلاعاتی را عوض کرده و نابودش می کند!

-آمریکایی­ها سالم هستند و توانمند و دشمنشان معلول! در ادبیات دیپلماسی این شخصیت سازی پر از پیام است!

-جاسوسی در زندگی خصوصی و شخصی­ مردم مقبول می­ افتد! جالب این جاست که برای کار خلاف خودشان رمان می­ نویسند.


به شدت رسانه­ ی مجازی بر علیه سپاه پاسداران فضا سازی می­ کند که نرم­ افزار سروش را وسیله­ ی جاسوسی دولت ایران معرفی می کند و مردم را از عضو شدن در این نرم افزار منع می­ کند اما کار خودشان که راست هم هست، درست و خوب نشان می­ دهد!

-آخر داستان و بعد از پانصد صفحه فراز و نشیب بسیار، پیروز میدان آمریکاست! و ژاپنی باز هم خدمت می کند و رمز را نشان می دهد تا آمریکا نپاشد. با اینکه مردمش کشته شده ­اند. بالاخره همه دنیا باید کمک بدهند و باید ذلیل آمریکا باشند.

 -این قلعه شکست­ ناپذیر است. آمریکا پیروز است.

-حتی اگر تا مرز نابود شدن قلعه برود ولی در لحظه آخر دشمن ­کشته و قلعه نجات پیدا می­ کند!

-در این میان نزدیک به ۲۰ نفر کشته می­ شوند اما شما احساس ناراحتی نمی­ کنید و فکر می ­کنید که باید می­ مردند از زن و مرد و بچه… بمیرند تا قلعه حفظ بشود.
هر چقدر آدم نیاز است باید قربانی شود تا آمریکای پرقدرت پرچمش بالا بماند!


هر چقدر آدم نیاز است باید قربانی شود تا آمریکای پرقدرت پرچمش بالا بماند!

در کتاب، آمریکاییها از جنایاتشان بر علیه چندصد هزار نفر زن و مرد و بچه­ ی ژاپنی ناراحت نیستند و در کمال خونسردی از رمز آن برای شکستن ویروسی که به قلعه حمله کرده کمک می­ گیرند…
نابغه­ های آمریکا در حقیقت دنیا را تهدید می­ کنند که اگر بر علیه آمریکا اقدامی کنید بمب هسته­ ای در انتظارتان است.

نتیجه:
شکست­ ناپذیر بود آمریکا:

۱-نویسنده طوری ترسیم کرده که شما متوجه نمی‌شوی!

۲-بسیار پیچیده و وحشتناک و دور از ذهن سیستم اطلاعاتی آمریکا رو ترسیم کرده است.

۳-عمدا برای آمریکا ابهت ایجاد کرده ترس و ابهت!
و یکسری کلمات رو به کار برده که خواننده متوجه نمی‌شود.

۴- یک سیستم رمزشکن خاص این‌ها دارند که می گویند هیچ رمزی تو جهان نیست که توسط اونا شکسته نشود بعد این رمز دانشمند ژاپنی را که نمی‌توانند بشکنند بخاطر این است که رمزی در کار نبوده و گرنه هیچ کسی در مقابل آمریکا هیچ چیزی برای ارائه ندارد.

نکته مهم:

فعلا که ایران نفوذ داشته روی سیستم امنیتی آمریکا و ۳تا پهپادشون رو ما نشوندیم روی زمین!

و اونا هنوز یک پهباد ما رو هم نگرفتند!

در جنگ ۲۲ روزه شکست خوردند. در جنگ ۳۳ روزه هم! و در عرصه­ های دیگه هم…

وخیلی کارای دیگه که می توانید در فضای مجازی بخوانید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۸ ، ۲۱:۵۹
نمکتاب ...
جمعه, ۱۳ دی ۱۳۹۸، ۰۹:۵۵ ب.ظ

من پیش از تو

نقد رمان من پیش از تو : دور کامل سبک زندگی خانوادگی و سبک زندگی جوانان اروپا و آمریکا

 

نقد رمان من پیش از تو نوشته ی جوجو مویز و ترجمه مریم مفتاحی
زندگی در غرب را نه آن گونه که تصور ماست،
بلکه آن طور که واقعیت است را می توانید در کتاب های داستانی شان ببینید.(البته اگر کسی مایل باشد که ببیند)

انسان های غربی پر شده اند از«خودشان».
فرقی ندارد،
پیر و جوانشان دنبال این هستند که «من» شان را چگونه لذت مند جلو ببرند.

داستان دختری که درخانواده متوسط زندگی می کند و برای آنکه بتواند روال معمولی دنیایش را بگذراند باید کار کند.
کار کند که بخورد و بپوشد.
بخورد که کارکند.
چرخه ی حیوانی که دردنیا حاکم شده است.

آن طرف یک پسر پولدار که دراوج لذت های دنیا بوده و براثر تصادفی فلج و خانه نشین شده است.
پول که باشد می شود با دو مستخدم همه چیز را اداره کرد.
یکی دختری که دل به دلش بدهد.
یکی هم مردی که تمیز کاری هایش را کند.

پدر و مادر غربی اش هم که دنبال «من لذت بر خودشان» هستند.
اتفاقاتی که بین این پسر فلج و این دخترمی افتد داستان را جلو می برد و شما را همراه می کند.

دخترک قهرمان داستان هم خانه ی دوست پسرش است و گرمی بخش رختخوابش تا شاید وقتی ازدواج کنند. درحالیکه دوست پسرش سرش با دختران ورزشکار گرم است برای پیشرفت ورزشش؛
دختر برای کسب درامد سراغ کار می رود و می شود همدل و همراه پسری فلج.

دختر مهربان و صبور است، و پول نیاز دارد.
نتیجه ی این پرستاری می شود:
عشق به مفلوجی که می خواهد خودکشی کند و دلبستن به این فرد
و ترک دوست پسر!

پسر فلج داستان مغرور است.
او خوشگذران، پردرآمد و پر آرزو بوده که باتصادفی تمام آرزوهایش بر باد می رود.
حالا به موسسه ای پول داده و روز مرگش را هم تعیین کرده تا در موسسه بستری شود و آنها آنرا به دیار باقی بفرستند.
این موسسه هرکس که از زندگی سیر شده باشد را با آرامش می کشنش!!!


به اصرار پدر و مادرش (که هر دو پی عشقشان هستند سوا سوا !) قبول می کند زمان خودکشی اش را عقب بیندازد .
عشق دختر به خودش را می فهمد اما چون اینطور زندگی کردن را بی فایده می بیند باز هم سر موعدش در موسسه بستری می شود و با کمک آنها می میرد.

محبت در غرب انگار که مرده است.
من به غرب و آمریکا سفر نداشته ام اما کتاب های داستانی ای که نوشته خودشان هست زیاد می خوانم.
مبنای زندگی شان انگار فقط لذت است لذت.
حالا در این میان اگر کسی از بین برود یا آسیب ببیند و یا هرچیز دیگر،چندان تو را نباید اذیت کند.
خودت را دریاب بقیه چیزها به جهنم.

رمان جذابی که تو را با خودش امیدوارانه می کشد و همین هم باعث می شود که تو زندگی دختر ورزشکار را ندیده بگیری که بخاطر نان و جا و شهوت با هم همخوانه می شوند.
همچنین پدرو مادرهای خودخواه دختر و پسر فلج را ندیده بگیری، به امید پایان خوش داستان.
ولی مواجه می شوی با یک ناکامی بزرگ و اندوه آور برای دختر و یک خودکشی وحشتناک قانون مند و با کلاس برای پسر فلج .

خلاصه اگر رمان را با چشم باز بخوانی،یه دور کامل سبک زندگی خانوادگی و سبک زندگی جوانان اروپا و آمریکا را درخواهید یافت.

خیلی از رمان های اینترنتی همین مدل دستمایه را دارند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۸ ، ۲۱:۵۵
نمکتاب ...
چهارشنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۸، ۰۳:۰۰ ب.ظ

رویای تبت

 

نقد کتاب رویای تبت: عشق حقیقتی که قطعا به آن نمی رسی همراه با زجر فراوان !!!

 

رویای تبت ، نوشته ی فریبا وفی

سیر داستان:

دختری که ظاهراُ داستان خودش را می گوید. اما واقعا دارد درد تمام زن ها را می گوید، رویای دست نیافتنی دل های زنانی که کسی را می خواهند و آن کس هیچ وقت نمی تواند این خواسته را برآورده کند پس هیچ گاه به واقعیت نمی رسد و مثل خوابی کوتاه می ماند.

پیام اصلی:

عشق حقیقتی است که هست اما تو قطعا به آن نمی رسی و همیشه زجر خواهی کشید.

پیام ها:

انسان ها به ظاهر خوشند و دل به زندگی دادند. اما در باطن هر کدام شکستی دارند که آن را می پرستند و غم زده ی آنند.

• مردان بی اراده و غیرقابل اعتمادنند.

• زنان همیشه گدای محبتی هستند که در کس دیگر هست.

• هرکس هرچه را دارد قدر نمی داند و در پی آنیست که ندارد و دست دیگری است پس همیشه ناراضی و حسرت زده است.

شخصیت های داستان:

شخصیت اول:

شعله دختری که در عشق خیابانی اش مهرداد به ناکامی می رسد با مهرداد تمام می کند عشق را؛ تجربه می کند، دل می دهد و می تازد اما سر آخر مهرداد با کلمه ی بله به دیگری او را رها می کند. شعله ی سرگردان کس دیگری می شود. همراه او همه جا می گردد. شعله دختری ساده، بی اراده، بی هدف و از درون تهی از مفاهیم، تشنه و خواهنده ی آسایشی که همه به دنبال آنند و نه آرامش دارند و نه آسایش.

شیوا: خواهر شعله که به اسم عقلا دنیا دوست عاقلانه زندگی می کند. اما او در کنار شوهرش عاشق دوست شوهرش می شود و همه ی آسایش و آرامش و عقلش می رود.  دنیای عجیبی ست! وقتی گفتند این رمان خیلی طرفدار دارد، دنبال محتوایی ناب می گشتم تا لذتی عمیق ببرم. اما وقتی خواندم دیدم دربه دری انسان ها را روایت می کند که از خدا فرار کرده اند تا به آرامش برسند.

اما در عوض دچار سرگردانی شده اند، شعله نماد سرگردانی بشر امروز است که دنیا و خودش را محور کرده است تا بهتر زندگی کند. اما در چنان زجری اسیر شده است که راهی جز افسردگی و گوشه گیری و حسرت ندارد.

شخص های دیگر:

فروغ: نماد زنی که برای سال ها پیش است،

شیوا: نسل بعد

و شعله: نسل فعلی

و هر سه یک مسیر را رفته اند و جز تنهایی و حسرت، نصیبی نبرده اند. کاش کسی که این رمان را می خواند کمی هم فکر می کرد که این سبک زندگی راهی، جز به «هیچ» ندارد. کاش دختران سرزمین من می پذیرفتند که دنیا همه اش یک هوس است. هوسی که هر چقدر هم آن را بیشتر و محکم تر بمکی جز آب تلخ حسرت و غم چیزی روزی ات نخواهد کرد.

تبت نه سرزمین رؤیایی که رؤیای هوس آلود تب دار دنیاست. به تجربه اش نمی ارزد. شعله دختر درس خوانده ای که نمی داند از زندگی اش چه می خواهد، فکر می کند زندگی همه اش یک مهرداد است که با او سوار ماشین بشود، خوش بگذراند، خوش بخورند، خوش بپوشند، خوش بگردند.

و خب طبق همین قاعده مهرداد ادامه ی خوشی اش را در ازدواج  با دختر دیگری می بیند. پس شعله را رها می کند و خوشی شعله زایل می شود و زندگی اش یکباره خالی، بعد دوباره همین را با یک تغییر دیگر در مرد دیگری دنبال می کند که آن مرد هم، خوشی اش را در ازدواج نکردن با شعله و فقط در دوستی می داند.

در رویای تبت دقیقا همین روال برای شیوا خواهر شعله هم تکرار می شود، او ابتدا خوشی اش را در ازدواج با جاوید می داند و بعد از دو تا بچه و ادعای تلاش برای زندگی بهتر، عاشق دلخسته ی صادق دوست شوهرش می شود و خوشی زندگی اش عوض می شود و البته صادق هم عاشق شیوا زن دوستش می شود.

 

نگاه رمان نویس به زندگی:

رمان، کلاُ نگاه سکولار و اومانیستی را ترویج می کند.

زندگی بر مبنای غیر از خدا، پایه هایی سست دارد .

و انگار که صحنه های ماهواره را برداشته اند و نوشته اند. به هرحال زنان و مردان اگر عبرت بگیرند و از آغوش اومانیسم به آغوش گرم و اطمینان بخش و شیرین خدا برگردند؛ قطعا از این آسیب ها در امان خواهند بود .

نکته آخر:

داستان رمان رویای تبت پیچش کمی دارد که انگیزه ی ادامه دادن را می کشد. تعداد فصل ها بیش از حد هستند که احتمالا ضعف در پیوسته نویسی را می رساند. همچنین مسائلی که حرمت ادبیات را زیر سوال می برد در آن به وضوح دیده می شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۸ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...