نمکتاب

نمکتاب
امام علی(علیه السلام): کتاب غذای روح است.هر کس با کتاب آرامش یابد هیچ آرامشی را از دست ندهد.

قدمی برای تحول مطالعه کشورمان!

سایت نمکتاب:namaktab.ir
کانال نمکتاب: @namaktab_ir





در اين وبلاگ
در كل اينترنت
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۵۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نقد کتاب-نامناسب» ثبت شده است

جمعه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۳:۰۰ ب.ظ

رهش

 

نقد رمان رهش: امیرخانی رهش را نه هنرمندانه، که مبغوضانه نوشته است؛ بر هر چه هست.

 

نقد رمان رهش ، نویسنده: رضا امیرخانی

مقدمه:

کتاب را می‌ خری چون امیرخانی نوشته؛
کتاب را تا ته می‌ خوانی چون امیرخانی نوشته؛
متحیر می شوی؛
می‌ بندی و رویش فکر می‌ کنی و می‌ گویی یعنی این همان است که دو سه سال وعده داده بود؟!
متحیر می‌ مانی که یعنی امیرخانی نوشته بود!!!

البته شک نکنید که امیرخانی نوشته است،
چون ارمیا روح کتاب است؛ همان ارمیای معروف.

کلیت موضوع کتاب:

این نوشته ی امیرخانی، نقد اوضاع و احوال تهران نیست.
اوضاع و احوال به گند کشیده شده دنیاست که همه را در خود می‌ کِشد و می کُشد.

روح و جسم آدم ها را به مرور تسخیر خودش می‌ کند و با اثر گذاری نقطه نقطه خفه می‌ شوند،
بدون آن‌ که گناهی داشته باشند.

بی دین‌ ها، به معنای تام و تمام، بی اعتقادها حتی به نظم هستی، سوارکارند(سرمایه دارهای فئودال بی دین) و همه را هم، رام و همراه خودشان می‌ کنند.

همه ی بی دین‌ ها، همه ی بی خیال‌ ها، همه ی سست ایمان‌ ها، همه ی مدعان ایمان را

و حتی آدمی هم اگر مخالف این نظام می‌ شود،
نه از روی سبک و روش الهی است بلکه از روی نیاز به زنده بودن و حیات راه به جایی نمی‌ برند و محکوم به مرگند… مرگ تدریجی.

امیرخانی می خواست در قالب علا و ایلیا و لیا که یک خانواده‌ اند نظام از هم گسسته خانواده فعلی را در رمان رهش بیاورد،
در قالب شخصیت های متفاوت و کم، داستان نظام پاره پاره فعلی کشور را بگوید.

 

حرف آخر:

ساز زدن هر کسی برای خودش، نه برای مردم و ناتوان بودن مدیریت کلان نگر و خیانت ها و … حداقل نتواسته بود ذهن خواننده را منسجم نگه دارد. تشتت مدیریت کلان در تشتت نوشته های امیرخانی هم موج می زد.

ذهن و فکر خواننده به جایی می رسید که
فقط می خواست کتاب تمام شود تا بگوید کتاب امیرخانی را خوانده است.
همین بیان صحنه هایی که فقط فضای رمان را خراب می کند به خاطر آنکه نویسنده می خواهد بگوید فضای شهری این قدر تهوع آور است؛
مثل صحنه ی ترافیک و شماره یک…. پرواز و شماره یک و … که اصل حرف نویسنده است؛
ذهن را اذیت می کند و عصبانیت او از این مدل را نشان می دهد.

امیرخانی رمان رهش را نه هنرمندانه، که مبغوضانه و ….. نوشته است؛ بر هر چه هست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
چهارشنبه, ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۳:۰۰ ب.ظ

حجره پریا

نقد رمان حجره پریا: نگاهی به ابعاد مختلف کتاب حجره پریا

 

نقد رمان حجره پریا نوشته ی محمدرضا حدادپور جهرمی

ابعاد داستان

حجره­ پریا داستانی چند بعدی است و اگر منصفانه بخواهد در ترازوی نظر بنشیند، باید از تمام زاویه­ ها مورد بررسی قرار بگیرد.

ظاهر داستان اجتماعی است، باطنش امنیتی سیاسی است.
و ظاهرش و باطنش، فریاد تهاجم فرهنگی است.

توهم دشمن، توهم این که برای براندازی ما دارند برنامه دقیق و همه­ جانبه­ می­ چینند، توهم این که ما این­قدر مهم هستیم که زمین و آسمان را به هم بدوزند تا ما را از بین ببرند،
شاید توسط عده ­ای مورد تمسخر قرار بگیرد اما حقیقت مثل روز روشن است و انکار نشدنی. این دست مطالب باید به گوش نسل امروز برسد تا بخوانند و از خواب خرگوشی بیرون بیایند.

اما بعد….

نگاه نویسنده به فضای طلبگی:

نگاه منتقدانه و شجاعانه­ ی نویسنده حجره پریا به فضای خواب­ آلود طلبگی، به دور از تعصب و با چشم تیزبین و دل درد مند قابل تقدیر است و صد البته درست،
چه اگر حوزه­ های علمیه و طلاب ما وظیفه­ ی تبلیغی و تبشیری خود را متناسب با زمانه و با روحیه­ ی انقلابی انجام داده بودند،
فی­ الحال این­ طور نبود که هفتاد در صد جامعه را ماهواره گرفته باشد و کمتر از ۴۰ درصد جوانان ایران نماز بخوانند و ایران اولین کشور وارد کننده لوازم آرایشی باشد،
چه برسد به فضای مجازی که خود قصه و غصه دیگری است
و حوزه ­ی علمیه عقب است از همت بلند جوانان غیور ما.

واقعیت موجود حوزه­ های خواهران اسفناک ­تر از اینی است که نویسنده ترسیم کرده است،
چه این که خواهران طلبه ­ای که برای سند ۲۰۳۰ امضاء جمع می­ کردند توسط مسئولین حوزه خواهران مورد توبیخ قرار گرفتند و امضاء و… تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل…

نگاه مسئولین کشور به مسایل امنیتی:

از نظر امنیتی هم که وقتی بزرگِ تشخیص مصلحت، می­ گفت تسلیحات نظامی نمی­ خواهیم
و بزرگِ دستگاه اجرا، نیروی نظامی را تحقیر می­ کند
و بزرگِ دستگاه اطلاعات فقط به خاطر اینکه سید است وزیر اطلاعات شده است نه به خاطر توانمندی­ اش،
خب جاسوس ­ها می­ آیند و می­ روند و می­ مانند همین جوان­ های مظلومی که جان بر کف نظام را نگه­ داشته ­اند…
هر چند خوب بود و جا داشت نویسنده با سرعت نگذرد از این مقوله و کمی بیشتر به این درد بپردازد.

 

کتاب امنیتی حجره پریا:

به هر حال کوتاه سخن این­که حجره­ ی پریا، نه اولین پرونده­ ی امنیتی ما و نه پیچیده ­ترین آن­هاست.

نه سربازان گمنام امام زمان(عج) کارشان به این سادگی است
و نه ما مطلعیم که دشمن چه کرده و چه ­ها دارد می کند.

نه مسئولین ما که عده ­ای­ شان نفوذی هستند کوتاه می­ آیند، مگر به قیمت تغییر حکومت و نه مردم ما می­ گذرند این اتفاق بیفتد.

نه دشمن را باید دست کم گرفت و نه دوست را تنها گذاشت.

نه می­ شود بی­ خیال نظام جمهوری اسلامی شد
و نه خدا ما را می ­بخشد اگر سرمان گرم زندگی خودمان باشد فقط.

و نه مامورین ما این قدر که در کتاب آمده سر به هوا هستند که نتوانند جان چند دختر را حفظ کنند و در این کتاب در حقشان ظلم شده است که ضعیف و سر به هوا نشان داده شده ­اند.

نه دشمن این قدر پر قدرت است که بیاید بزند و بکشد و برود
و مامور ما نتواند هیچ کاری کند که اگر این طور بود الان کشور شده بود افغانستان.

نه ترسی مقابل دشمن هست و نه ضعفی.
اقتدار ما پابرجاست به هوشیا ری نیروهای ما!

و نه آقای حداد پور حاضر است کمی،
فقط کمی
قلم­ش را بهتر کند و این رمان­ ها را سر و سامان بهتری بدهد که حیف نشود.

تا اعتراض هم می­ کنی در کانالش رای گیری راه می­ اندازد…

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
يكشنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۱:۰۰ ب.ظ

آوای وحش

اید جک لندن را زنده کرد تا دوباره قلم بزند؛ با همین وقتی که در حال و احوال یک سگ داشته است. سگی که خانگی بوده و رام، به خاطر باخت در قمار واگذار می­ شود.
 

نقد رمان آوای وحش: رمانی بی محتوا با قلم و توصیف خوب که ارزش خواندن ندارد.

 

نقد رمان آوای وحش نوشته ی جک لندن
باید جک لندن را زنده کرد تا دوباره قلم بزند؛ با همین موقعیتی که در حال و احوال یک سگ داشته است. سگی که خانگی بوده و رام، به خاطر باخت در قمار واگذار می­ شود به عده ­ای که وحشیانه با او برخورد می­ کنند و سگ کم­ کم هم دزد می­ شود، هم وحشی و سر آخر هم با گرگ ­های وحشی همراه می­ شود و می­ رود.

نویسنده چنان عمیق در حالات این سگ دقیق شده است که فکر می­ کنی خودش دو، سه دوره سگانه زندگی کرده است یا اصلا از اول سگ بوده و حالا آدم شده است.
جک لندن نوشت ه­ایی دارد که فقط فایده ­اش یک هیجان کوتاه آن هم برای نوجوان و کودک است.

البته با توجه به خُلق و خوی صهیونیست­ ها و آدم­کشی ها و زندان­ های آمریکایی­ ها بد نیست از خدا بخواهیم که به جک لندن فرصت بدهد بیاید شخصیت سگ داستانش را تبدیل به یک خون­خوار و جنایت­کار جنگی امروزی کند و بنویسد…

بهر حال قلم و توصیف خوب نویسنده باعث شده است کتابی با این بی­ محتوایی جهانی شود. هر چند که غربی­ ها و امریکایی­ ها ان­قدر اعتماد به نفس دارند که با کمک رسانه همه ­ی دار و ندار خودشان را جهانی می­ کنند و همه­ ی دارایی­ های دیگران را ناچیز نشان می­ دهند.

 

نقد رمان آوای وحش را آوردیم تا گفته باشیم کتاب ارزش یک بار خواندن هم ندارد، مگر اینکه بگوییم:

هر کس می­ خواهد سرانجام پذیرش فرهنگ و ادبیات امریکایی را بداند این کتاب را بخواند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۳:۰۰
نمکتاب ...
جمعه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۱:۰۰ ب.ظ

بار هستی

بار هستی،نمادی از باری است که فیلسوفان و دانشمندان غربی بر دوش مردمانشان گذاشتند و آن ها را به رنجی انداختند که ناگفتنی است.
 

نقد رمان بار هستی: واگویه ی درونی زنان و مردانی است که نه لذت زندگی را می فهمند و نه لذت مردن را.

 

نقد رمان بار هستی نوشته ی میلان کوندرا
بار هستی، نمادی از باری است که فیلسوفان و دانشمندان غربی بر دوش مردمانشان گذاشته اند و آن ها را به رنجی انداخته اند که ناگفتنی است.

داستان کتاب از زبان یک زن و مرد است.
اما در حقیقت واگویه ی درونی زنان و مردانی است که نه لذت زندگی را می فهمند و نه لذت مردن را.
مجبورند زندگی کنند و برای رفع ناراحتی های زندگی شان تن به زن و شراب داده اند.


این کتاب، اندیشه و ظلم کمونیست ها را بیان می کند و در اثنای آن اندیشه های فیلسوفان غربی چون نیچه را هم می آورد و در غالب زندگی زنان و مردان غربی به جریان می اندازد.

خواننده اگر دقیق باشد متوجه می شود که :
خرد شدن شخصیت ها،
دل سردی از زندگی ها،
پناه آوردن ناچاری به رختخواب های خائن و هوس آلود،
مست کردن های هر گاهه و….
به خاطر دور شدن از مسیر درست آفرینش و دل کندن از حرف خالق و دل بستن و پیروی از حرف های مخلوق است.

سراسر کتاب اعتراف به سرگشتگی هاست.
فرار از ازدواج،
التماس برای خواسته شدن،

تن دادن اجباری به شب ها،
دل بستن به محبت حیوانات در بی مهری های انسان ها،
سکوت مقابل سردمداران سرمایه دار ظالم،
خانه های مجردی،
فرزندان تک والدینی،
کار کردن برای خوردن،
خوردن برای زنده ماندن…

و اگر با دقت نگاه کنیم این نوع اندیشه باعث می شود که هر کس تنها به زندگی و بقای خود فکر کند و انگیزه ی فردی شالوده ی همه ی کارها و فعالیت ها می شود.

انسانی که خود را مالک و ارباب طبیعت می دانست و می داند، ناگهان متوجه می شود که در دامی افتاده است و مالک هیچ چیز نیست، نه ارباب طبیعت است نه ارباب تاریخ است و نه حتی ارباب خودش .
چون نیروهای غیر عقلی دارد او را اداره می کند و کاش مردم و جوانان ایران به خودشان می آمدند، متوجه می شدند: واقعیت این است که این طور که غرب دارد در رمان ها و داستان هایش اعتراف به ویرانی می کند از هر خبری اثرگذارتر است.
چرا باید پس مانده های متعفن سبک زندگی غربی را بخوریم و این طور مریض و سردرگم شویم:
سبک خوراکشان،
سبک لباسشان،
سبک همسرداری هایشان،
سبک اخلاق فردی، خانوادگی و اجتماعی شان….
همه فاجعه به بار می آورد.
فاعتبروا یا اولی الابصار….

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۳:۰۰
نمکتاب ...
چهارشنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۸، ۰۹:۰۰ ب.ظ

برکت

نقد رمان برکت: برکت را که می‌خوانی به هر طلبه‌ای که برای تبلیغ می‌رود، بدبین می‌شوی!

 

نقد رمان برکت نوشته ی ابراهیم اکبری
سر سفره‌ی این کتاب که بنشینی، غذای سالم چندانی پیدا نمی‌کنی تا از آن بخوری و سیر شوی.
ذهنت نسبت به فرهنگ مردم کشورمان و طلبه هایی که آذوقه‌ی تمام مفاهیم دین و سبک و سیره‌ی اسلام را از کوله‌ی آن‌ها برمی‌دارند، دچار تردید فراوان می‌شود.

برکت، داستان مردم یک روستاست؛
روستایی در ایران، با فرهنگ اسلامی ما؛
اما چنان این مردم را بی‌شعور و دور از ادب و آداب معرفی می‌کند که گمان می‌کنی یکی از روستاهای جیبوتی است که به زبان فارسی سخن می‌ گویند. گویا طی مذاکرات ۱+۵ قرار بر آن شده است که داشته‌های هسته‌ای ما بتن‌ ریزی شود و در عوض مردم یکی از روستاهای جیبوتی فارسی حرف بزنند.

یک دانشجوی عکاسی،(و نه طلبه! زیرا طلبگی معنای خاص دارد، نه این که هر کس چند سال درس طلبگی خواند و عمامه سر گذاشت طلبه است. آداب و افکار و علم و تقوا ملاک است. عبا و عمامه نماد آن است.)
که چند سالی دور از خدا و پیغمبر بوده است، از همسرش قهر می‌کند و راهی تبلیغ می‌شود.
او پیش از این نیز با پدرو مادرش چند سالی قهر بوده!!!
تا آن‌جا که هنگام فوت مادرش هم حاضر نبوده است!

برکت را که می‌خوانی بدبین می‌شوی؛ به هر طلبه‌ای که برای تبلیغ می‌رود!
چشم‌ و گوشت می‌جنبد و دقت می‌کند که نکند این طلبه؛
یک فراری از مالیات،
از چک،
از همسر،
از صاحب‌خانه،
از قانون …
باشد!

طلبه‌ی داستان برکت، حتی نمی‌تواند پاسخ سؤال کودکان را بدهد.
نمی‌تواند ارتباطی ساده با مردم برقرار کند.
او نمی‌تواند…
فقط خدا مدام نصرت می‌دهد.

شاید باید گفت : خدایا اگر آبروی این جماعت را نخریده بودی و آخر این داستان را با محبت مردم روستا به این طلبه جلب نکرده بودی، چه بر سر اعتقادات مردم و تبلیغ دین می‌آمد؟
بعضی کتاب ها هستند که به فرهنگ و باورها و سرمایه های روحی و فکری و به اعتماد یک ملت خیانت می کنند.
حس می کنی قطاع الطریق عمرت بوده است.
نه تنها زیاد دیده شدن و بزرگی ناشران و پشتیبانانش، سترگی آن را نمی رساند، که تو سر در گریبان می شوی که اگر سترگی به دیده شدن هست، پس اولویت از حق به تبرج تغییر می کند.
این چه غفلتی است که ناشر به آن دچار شده است؟

گاهی داستان، روایت انسانی است که زندگی می کند برای خودش، ولی داستان برکت روایت یک طلبه را می کند که طیف آن ها، پرچم تبلیغ امرالهی را بر عهده دارند.
پس فراتر از یک انسان به وظیفه ی او نگاه می شود، یعنی به جایگاه یک مبلغ دین.

من موضع خاصی نسبت به کتاب و نویسنده ندارم.
حتی وابستگی به طلاب ندارم؛
اما به نظرم کتاب خود بولدوزر رضا خان بود.
وجهه تقوا را خراب کرد و به جایش هوس بازی و بی ارادگی نشاند.

تعادل معنایش این است که خوب را هم کنار بد نشان دهیم.
البته برای غربت شیعه شاید همین بس باشد که مبلغین شیعه این طور هستند.
طلبه ای که با والدینش که دومین توصیه دین بعد از توحید است، آنگونه برخورد می کند و خودش هم اذعان به دوری از عالم طلبگی دارد،چه تقوایی دارد؟!

و نمی گویم که در قشر طلبه افراد این چنین وجود ندارد. اگر زندگی یک فرد بدون نگاه به رسالت و جایگاه خطیرش در جامعه ی ما و جهان بود، شاید حرف های بزرگان پذیرفته بود.
اما یونس آغشته با شغل و جایگاه خاص اجتماعی و مردم ایران با آن فرهنگ چند هزار ساله، نقش ها و عادات و آدابشان عجیب می نمود.
به حدی که انگار هیچ ردی از تربیت و فهم در بین شان نیست.

بعضی زمان این رمان را با توجه به اسم شخصیت اول رمان با زمان حضرت یونس مقایسه کرده اند. 
به نظر من که رمان برکت هیچ کدام از این سه فضا را ندارد؛
نه زمان و مکان الان ما، زمان و مکان مردم زمان حضرت یونس را دارد و نه این یونس مانند یونس پیامبر است!!!
کجای خلق او چون پیامبران است؟

او خودش عاصی، فراری، حیران، بی جواب و خسته است.
یعنی پیامبرانی که خدا انتخاب می کرد این قدر مشکلات و درگیری های حل نشده داشته اند؟
پس چطور حیرانی بشر را پاسخگو بودند؟

این که چندین بار خسته می شود و می خواهد از روستا فرار کند و به خاطر اصرار دیگران مجبور به ماندن است.
این که منتظر تمام شدن زمان تبلیغ است و….
این تحمل مسئولیت، دشواری های تبلیغ است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۸ ، ۲۱:۰۰
نمکتاب ...
دوشنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۸، ۰۹:۲۲ ق.ظ

بهم میاد؟!

نقد رمان بهم میاد؟! : ترویج سبک زندگی اروپایی برای دخترشیعی که درد فعلی جامعه ی ماست.

 

نقد رمان بهم میاد؟! نوشته ی رنده عبدالفتاح
خیلی چیزها به زندگی تو،
به شهر تو،
به آرمان های تو،
به ریخت و قیافه ی تو
و به آیین تو نمی آید.
تنها القای دیگران به تو و نگرانی های درون فکر و ذهنت است که باعث می شود مدام بپرسی: بهم میاد؟
و دائم بگویند: بهت میاد، البته نمی آد.
اما واقعا رمان«بهم میاد» به فرهنگ شیعی ما نمی آید و چطور به زور به خورد ما دادند که این کتاب به درد کشور ما می خورد.
نمی خورد بلکه خوراندنش.

سیر داستان زندگی دختر مسلمانی است که به اجبار راهی اروپا شده است و آنجا با سبک و سیاق زندگی اروپایی بزرگ شده است و حالا او تصمیم می گیرد حجاب داشته باشد و با تمام تحقیرها و برخوردهای منفی هم مقابله می کند . نکته عجیب داستان این است که مدل زندگی اش با فرهنگ آن ها جلو می رود و تنها پارچه ای بر سرش اضافه می شود.

پیام اصلی:
حجاب به زن ها می آید مخصوصا اگر همراه با آرایش باشد و با مدل های گوناگون بستن شال و روسری که جذابیت زن را حتی بیشتر از بی حجاب ها می کند والا هیچ محدودیتی در روابط با هر نوع نامحرم برای تو وجود ندارد.

پیام های فرعی:
کلا در نحوه ی زندگی کردن آزاد هستی و از دین اسلام، نماز و روزه و یک تکه پارچه اش کفایت می کند.
بقیه اش مهم نیست.
 – پسرهای لائیک را از دست نمی دهی اگر محجبه  بشوی؛
یعنی در رابطه ات مشکلی ایجاد نمی شود.  
– همیشه جذاب بودن مهم است، حتی اگر با روسری یا شال باشی.
کاری کن که وقتی نگاهت می کنند خوششان بیاید.  
– کاری که فکر می کنی درست است انجام بده!
هرچند که تحت فشار قرار بگیری و متهم شوی و…

این کتاب را همان وقت که چاپ اولش بود خریدم و خواندم و چقدر متاسف شدم که در مدارس و دانشگاه ها این کتاب را به عنوان کتابی برای حجاب معرفی می کنند.
تاسف برانگیز بود که اصلا دقت نشده که بیشتر پیام های بالا به مخاطب القا می شود تا بحث حجاب.
مشکل بزرگ ما حجاب نیست؛ عوض شدن فکر و خالی شدن اندیشه ها از افکار ناب اسلامی است که نتیجه اش در گم کردن شخصیت زن ها هویدا شده است.
خودکشی این گروه با دور شدن از شان انسانی شان و جلوه دادن ویژگی های حیوانی شان است.
بهرحال از دوستان بعید بود که چنین رودستی بخورند.
ترویج سبک زندگی اروپایی برای دختر شیعی…
این درد فعلی جامعه ی ماست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۸ ، ۰۹:۲۲
نمکتاب ...
شنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۸، ۰۹:۰۰ ب.ظ

پاییز فصل آخر سال است

 

نقد رمان پاییز فصل آخر سال است: هیچ حرکت و رشدی در روح و فکر انسان ایجاد نمی کند.

 

 

نقد رمان پاییز فصل آخر سال است نوشته ی نسیم مرعشی
پاییز فصلی است مثل همه ی فصل ها.
بهار خوش رنگ و عطر است.
تابستان پر ثمر و گرم است.
پاییز پر باران و دو رنگ است.
زمستان فصل برف است با طعم نوشیدنی های گرم، فصل سپیدی های آسمان و زمین!
هر کدام لذتی دارد رفت و آمدن هایشان خوب است.

اما واقعا کتاب پاییز فصل آخر سال است را فقط باید یک بار خواند و فراموشش کرد.
فضای تاریک و دل گیر افرادش، (هرچند که قلم توانمند نویسنده اش را نمی شود انکار کرد) آنقدر خسته ات می کند که چند بار زمین می گذاری.
دلت می خواهد از این همه
افسردگی ها،
دلمردگی ها،
خستگی ها،
نا امیدی ها،
سردرگمی ها،
ندانستن ها و خیانت ها فرار کنی.

همیشه فکر می کنم که زندگی بد نیست آدم ها خرابش می کنند.
آدم هایی که فکر می کنند خودشان همه چیز فهمند و خدا نمی خواهند، بلایی سر زندگی شان می آورند که هیچ بشری، رغبت نمی کند آن زندگی را نگاه کند حتی صاحب خود زندگی.

نویسنده یا می خواسته بدی زندگی های بی خدا را ترسیم کند یا می خواسته قوت قلمش را نشان دهد و یا کلا این مدل زندگی را قبول دارد و سیر بودن های خودش و اطرافیانش است.
خلاصه هرچه هست پراز تلخی ست.

دوستان هم که این کتاب را خواندند گفتند، فضا دلگیرشان می کرده، شاید قبول نداشته باشید، اما گره های زیاد زندگی هایی که مرعشی به تصویر کشیده والحق والانصاف خوب هم نوشته است، طوری که انسان خودش را جای قهرمان های داستان می گذارد و رسما افسرده می شود.

هرچند خدا خودش گفته است که هر کس از یاد من غافل شود و از من دوری کند و مرا ندید بگیرد زندگی اش سخت می شود.شاید تا حالا متوجه نشده بودم اما این رمان برایم به تصویر کشید سختی زندگی مدل ایسم های غربی و نه به سبک زندگی اسلامی.

روجا، شبا، لیلا، میثاق و… ظاهرا راحت و آزادند.
دور از همه ی گیروبست های دنیای دینی زندگی می کنند.
به قول معروف سبک زندگی شان را اصلاح کرده اند.
از هرچه غیر خداست بهره می برند .
هرچه لذت دنیاست در دست و بالشان است.
اما در طول رمان نویسنده اذعان می کند که۲۸ سال زندگی شان به مفت هم نمی ارزد و هرخواننده ای اذعان می کند که فضای زندگی ها، همه اش درگیری با خودشان است.

هر منصفی که این را بخواند فضای پراز خیال و رؤیایی دست نیافتنی و سرد وافسرده را درک می کند.
به قول دوستی که می گفت: صادق هدایت هم وقتی می نوشت خیلی زیبا می نوشت و طوری وصف می کرد که می شدی شخصیت اصلی داستان که آخرش می ماندی که با زندگی ات چه کنی.
تو می مانی و حال خراب و آواره ات که روی دستت می ماند.

به هرحال رمان پاییز فصل آخر سال است، تصویر زندگی پاییزی افرادی است که در جامعه ی امروز ما رو به گسترشند، زندگی هایی که با عقل سالم شکل نمی گیرد و در نتیجه، بی نتیجه است. هر چقدر هم که می دوی به دلخواهت نمی رسی، این حالت را هم در لیلا می بینی، هم در روجا و در زندگی شبا هم واضح است.

هرکس که یک بار این رمان را خوانده، بعد از این نقد دوباره بخواند، می بیند که:
هیچ حرکت و رشدی در روح و فکر انسان ایجاد نمی کند،
امیدی زنده نمی کند،
خیر نمی رساند،
جایزه ی جلال هدیه ایست که به قلم داده اند و به تصویر سازی زیبای زندگی انسان پوچ و پول پرست و مادی گرا.

نوش جان

کاش بعضی از جوانان ما که قید اسلام را زده اند و شیفته ی سبک دیگر شده اند، کتاب را همراه با این نقد می خواندند.
به هر حال همان قدر که کتاب ترویج می شود، کاش دوستان نقدش راهم پخش کن
ند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۸ ، ۲۱:۰۰
نمکتاب ...
سه شنبه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۸، ۰۹:۰۰ ب.ظ

بگذار آمین دعایت باشم

نقد رمان بگذار آمین دعایت باشم: بیان زشتی­ ها در قالب رمانی عاشقانه

 

نقد رمان اینترنتی بگذار آمین دعایت باشم نوشته ی شازده کوچولو
دختری بنام آمین که ازجانب پدر، مادر و مرد صیغه­ ای اش مورد ظلم قرار می­ گیرد. در داستان همه ­ی شخصیت ­ها پولدارند و مغرور…
همه دنبال هوس­ و پول هستند ؛
دوست دارند کلاه سر اطرافیان بگذارند؛
و این ها شریکان تجاری اقوام­ند.
یعنی هر کسی دارد زیر پای قوم و خویش خود را خالی می ­کند.

سراسر رمان پر است که هوس­ بازی مردان و زن­بارگی­ هایشان، خیانت مردان به زنان­شان، روابط آزاد و البته غم و غصه­ های زیاد.
تنهایی­ ها، قهرها، دوری کردن­ ها، فرارهای زیاد و تلخی­ ها.

عجیب است این همه زشت زندگی کردن!!!
پدری که ظلم می­ کند و تبعیض قائل می ­شود.
تاجر و عاشق و فارغ است و تنها و مغرور.

مادری که فرزندانش را می­ گذارد و می­ رود، چون عاشق مرد دیگری شده است.

دختری که قهر می­ کند از خانه و می­ رود.
دختری که به زور توسط پدرش صیغه­ ی مردی پولدار می­ شود.
دختری که دخترانگی­ اش را در اختیار مردی می­ گذارد…

رمان، پر است از زشتی ها…،

چرا انسان­ ها این­قدر تلاش می­ کنند که زشتی­ ها را در قالب رمانی عاشقانه تحریر کنند و با دادن دو سه تا صحنه­ ی روابط خصوصی، شویِ لباس، آرایش و پول، دیگران را جذب کند؟!
آیا این همه نکبت و رنجی که از این زندگی­ های هوس­ آلود نصیب انسان می­ شود زیباست؟!!!
واقعا متأسفم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۸ ، ۲۱:۰۰
نمکتاب ...
سه شنبه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۸، ۰۹:۲۷ ق.ظ

انسان ها هیچ جا خانه نمی شود

نقد رمان انسان ها هیچ جا خانه نمی شود: داستان سردرگمی انسان غربی دردنیا.

 

نقد رمان انسان ها هیچ جا خانه نمی شود نوشته ی مت هیگ
شاید بتوان گفت اگر کتاب کشش و یا جذابیتی دارد بخاطراین است که:
نویسنده از عنصر خیال استفاده کرده و قهرمان داستان را از کره دیگری به زمین آورده،
با توانمندی های متفاوت و عجیب،
چیزی که مردم نسبت به آن خیلی کنجکاوند.

داستان مردی که از کره دیگری می آید تا دخالتی در علم ریاضی انسان ها انجام بدهد.
آن ها معتقدند که دانشمندی که در ریاضی به کشف جدیدی رسیده، باید کشته شود تا آسیبی به جهان وارد نکند.
مردی که از جانب آن ها آمده وارد زندگی انسانی می شود و تمام توانمندی ها و ابدیت خود را نادیده می گیرد و به جرگه زمینیان می پیوندد.
هر چند که دو دانشمند را می کشد و…

به نظرم کتاب، داستان سردرگمی انسان غربی است در دنیا.
آدمهایی که هدف دنیا را نمی فهمند و خیلی خوب در طی داستان متوجه می شوی که چقدر سخت زندگی را جلو می برند.
تنها با این انگیزه که بالاخره باید بگذرد چه خوب چه بد،
چه به خیانت،
چه به جنایت
و چه به رذالت…

شخصیت فضایی داستان، در حقیقت ذهن متشنج و در به در خود نویسنده است که قدرتی دارد فراتر از توان انسان و خودش را بر همه چیز مسلط نشان می دهد؛اما در بین انسانها، اسیر جاذبه های ظاهری می شود و دست از همه توانمندی هایش می کشد در روی زمین می ماند تا مثل همه زندگی کند.
در این فاصله، تمام عیب ها و بدی های زندگی غربی را به خواننده نشان می دهد و در آخر هم می گوید که مجبوری با همین بدی ها بسازی؛
چه بخواهی چه نخواهی.

نویسنده با کمک عنصر خیالش توانسته خواننده را با خود همراه کند و جذابیت به نوشتارش بدهد.
هرچند در جای جای داستان از القاء فلسفه غرب وحشی بی ادب غفلت نکرده است.

به هر حال، جوانان ما اگر کمی عمیق این کتاب ها را بخوانند خالی بودن ذهن ها و بی فکر بودن زندگی ها و سردرگمی و افسردگی انسان های غربی را در لابه لای نوشته هایشان به وضوح خواهند دید.
بگذریم ازاینکه نویسنده خودش اعتراف کرده که دوره ای دچار بیماری روانی شده و این کتاب را در همان حال و هوا نوشته تا خود درمانی کند.

چرا جوانان ما باید دنبال این ها باشند؟ نمی دانم.
کاش کسی به من می گفت بعد از خواندن این کتاب چه سودی برده.

نویسنده می خواسته نمایی از آغاز خلقت آدم را هم به تصویر بکشد: برهنگی و خالی بودن ذهن بشریت.
برای همین قهرمان داستان را لخت و عور وارد صحنه دنیایی می کند،
در حالی که گمگشته و در به در است تا اینکه با پلیس مواجه می شود و در خانه اش کنار همسرش ساکن می شود و پس از آن کم کم بر همه چیز مسلط می شود.
در حالی که نویسنده نه علم درستی از خلقت و نه درک درستی از چرایی خلقت دارد.
دقیقا مثل خودشان تمام افراد را در معادله جنایت ها،
خیانت ها،
شکم بارگی ها
و لذت های انسان های غربی می گذارد و داستان را جلو می برد.

و باز باید بپرسید چرا باید دنبال این کتاب ها بود ؟!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۸ ، ۰۹:۲۷
نمکتاب ...
دوشنبه, ۱۹ اسفند ۱۳۹۸، ۰۹:۰۰ ب.ظ

اسطوره

نقد رمان اسطوره: نویسنده، قوانین بشری را جانشین قوانین الهی می کند.

نقد رمان اسطوره نوشته ی پگاه
اسطوره فراتر از عالم ماده است.
کسی که شبیه آرزوهاست.
دست نیافتنی است.
کسی که در خوبی ها سرآمد است.
کسی که بی نظیر است.
اسطوره، نشانه ی راه است.
آنقدر متفاوت است که ذهن و دل را به تسخیر در می آورد.
باید مجسمه اش را ساخت.

رمان می خواهد شخصیتی به نام « دیاکو » را اسطوره معرفی کند.
دیاکو جوانی کرد است، که در جریان جنگ کودکی هشت ساله بوده است.
مقابل چشمان او و برادرش کومله ها و بعثی ها، پدر و مادرشان را می کشند و او، برادرش را نجات می دهد.
به تنهایی در تهران کار می کند و برادر کوچکش (دانیار) که دچار بیماری روحی و روانی شده را بزرگ می کند.

دیاکو حالا در رمان جوانی ۳۴ ساله است و مورد تقدیس دختری بنام «شاداب» که عاشقش شده است.
باز هم فداکاری می کند و به علت اینکه دختر از او ده سال کوچک تر است با او ازدواج نمی کند.

دختراز خانواده مستضعفی است.
دیاکو به او کار می دهد و پشتیبانی مالی اش می کند.
این می شود که دیاکوی با اخلاق و جوانمرد و خوش قد و بالا و غیرتی، در ذهن دخترک (شاداب) یک اسطوره جلوه می کند.
برادر دیاکو، عاشق شاداب می شود و آخر سر با تمام خلق بد و مشکلات روحی و روانیش با او ازدواج می کند و هر دو خوشبخت می شوند.

نویسنده در رمان تمام تلاشش را کرده که نکات مثبت و منفی را به خوبی به چشم خواننده بیاورد.
اما نه نکات حقیقی؛ بلکه آنچه را که خودش دوست داشته و خودش دوست نداشته.

او وضعیت فعلی ایران را خوب نمی داند اما وضعیت آمریکا را مناسب نشان می دهد.
مجاهد زمان جنگ را از ایران شاکی می داند و او را ساکن آمریکا قرار داده.
عجیب است بعد از این همه زجری که به کردها رفته، غیرتمندِ کرد، برای آرامش و فرار از وضعیت فرهنگی ایران، راهی آمریکا که سرچشمه ی تمام بدبختی های اوست، می شود.

دانیار زخم خورده از دیدن تجاوز بعثی ها به مادرش و سر بریدن او جلوی چشمانش، جوانی سرسخت و ظاهرا بی احساس نشان می دهد.
خود او کسی است که دختران را بی هیچ حد و ضابطه ای برای استفاده جنسی می خواهد.
توجیهش هم این است که خود دختر ها می خواهند و او کسی را مجبور نکرده است.
این عمل در طول رمان طوری توجیه شده که از او جوانمرد ساخته و دختران، هرزه خوانده شدند….

عجب است که کرد غیرتمند در مقابل ناموس ایرانی غیرت نمی ورزد تا او را از منجلاب فساد بیرون کشد.
بلکه او را تا نهایت رذالت جلو می برد ولی فرد معتاد را برای ترک کمک می دهد.

نویسنده رمان تلاش کرده تنهایی دختر و پسر را عادی جلوه دهد بدون آنکه به هم میل جنسی داشته باشند.
یعنی آتش و پنبه کنار همند؛
در حالات و لحظات مختلف تنهایند اما مثل قدیس و قدیسه.
نوجوان ها هم این را قبول ندارند اذعان می کنند که چنین نیست،
اما چند سال روابط شاداب و دانیار طول می کشد و آنها پاک می مانند.

کاش اینقدر به جوان القا نمی کردند مثل دو دوست می توانند در همه لحظات با هم باشند و میل سرکششان خاموش باشد.
این دروغی است که حتی روانشناسان هم به آن می خندند.

به هر حال سخن کوتاه می کنم؛
با اینکه نویسنده رمان های مختلف فضای مجازی یعنی پگاه با قلم و ذهن توانمندش تلاش خوبی کرده است تا فضای دفاع مقدس و بازماندگان آن و مظلومیتشان را به تصویر بکشد،
اما کاش می توانست اسیر جو نشود و قوانین بشری را جانشین قوانین الهی نکند.
که خدا خالق بشر است و حق این است .
حرف خالق را برای خوشبختی بپذیریم.

ازکنار بسیاری از نکات مورد علاقه ی جوانان می گذریم و از آنان درخواست می کنیم علی رغم تمام احساساتی که با قلم نویسنده در ذهن و فکرشان غلیان پیدا می کند؛ اندکی به محتوا و نکات ریز و درشت رمان دقت کنند؛
ما در عالم واقع زندگی می کنیم نه در خیال با آرزو هایمان…

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ اسفند ۹۸ ، ۲۱:۰۰
نمکتاب ...