نمکتاب

نمکتاب
امام علی(علیه السلام): کتاب غذای روح است.هر کس با کتاب آرامش یابد هیچ آرامشی را از دست ندهد.

قدمی برای تحول مطالعه کشورمان!

سایت نمکتاب:namaktab.ir
کانال نمکتاب: @namaktab_ir





در اين وبلاگ
در كل اينترنت
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۹۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نقد کتاب» ثبت شده است

چهارشنبه, ۳۰ مرداد ۱۳۹۸، ۱۰:۲۱ ق.ظ

داستان دو شهر

داستان دو شهر : چه پرتلاطم است زندگی عاشقانه ای که آغازش با انقلاب فرانسه باشد...

داستان دو شهر : چه پرتلاطم است زندگی عاشقانه ای که آغازش با انقلاب فرانسه باشد…

 

داستان دو شهر : چارلز دیکنر، نشر افق

معرفی:

برای خیلی ها جذاب است که بدانند شروع شکل گیری توسعه اروپا چگونه بوده است. این کتاب داستان دختری است که زندگی عاشقانه اش در تلاطم انقلاب فرانسه دچار تلاطم های زیادی می شود…

خلاصه:

داستان انقلاب فرانسه و اتفاقات آن است که چه بکش بکش و قتل و غارت و ظلمی شده است و تمدن اروپا روی خون، سر پا شده است. ولی در قالب زندگی دختری که پدرش ۱۸ سال ظالمانه و بی دلیل در زندان های فرانسه بوده و وقتی آزاد می شود به انگلیس میبردش. آنجا با مردی فرانسوی ازدواج می کند که انقلاب فرانسه اتفاق می افتد و وقتی برای کاری برمی گردند به پایتخت، با توطئه و دسیسه افراد مختلف و به ظلم دامادشان را به گیوتین می سپارند اما…

 

داستان دو شهر : داستان فرانسه قبل از متمدن شدن

 

داستان دو شهر ، اثر چارلز دیکنز

کتاب، داستان دختر زیبایی است که زندگی سختی دارد. پدرش را ندیده چون پدر هجده سال بی هیچ جرمی در زندان های فرانسه سر کرده است. نه فرانسه الان، فرانسه قبل از متمدن شدن. آزاد که می شود می رود انگلیس و دختر پیدایش می کند.
در این میان مردم در تدارک انقلاب فرانسه هستند که رخ می دهد. جوانی زیبا و خوش پوش با دختر ازدواج می کند اما بی دلیل اسیر انقلابیون می شود و در طی یک رفت و برگشت محکوم به مرگ می شود. اسم گیوتین را شنیده اید. یک تیغه بلند و قطور و دراز که از بالا گردن افراد را می زند… .

چند نکته دارد این داستان، یا بهتر بگوییم:  این رمان نویس مشهور در داستان دو شهر چند نکته می خواهد بگوید:

  • قبل از انقلاب فرانسه، اروپا در حالتی بود که داد مردم هوا بود، حاکمان ظالم بی دلیل و با هر دلیلی مردم را به زیر یوغ خودشان کشیده بودند.
  • انقلاب می شود، مردمِ محروم و معترض انقلاب می کنند تا به این ظلم پایان بدهند.
  • بعد از انقلاب فرانسه یا از همان ابتدای انقلاب اتفاق عجیبی رخ می دهد.
  • همان هایی که به ظلم معترض بودند وقتی که روی کار می آیند چنان وحشیانه و بی رحمانه ظلم می کنند که روی همه قاتلین را سفید می کنند.
  • نویسنده نشان می دهد که آدم های پست وقتی به قدرت می رسند مثل سگ هار می شوند. زن و مرد هم ندارد. درنده اند و بی صفت!
  • طرفداران تمدن اروپا قطعا این کتاب و کتاب جان شیفته را نخوانند چون تمام زیر و بمی که کاخ آرزوهایشان را بر آن بنا کرده اند به لرزه می افتد.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۸ ، ۱۰:۲۱
نمکتاب ...
يكشنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۸، ۰۳:۰۰ ب.ظ

باغ مارشال

 

باغ مارشال: حسن کریم پور

معرفی:

انسان ها چند پوسته اند. پوست ظاهریشان که مثل پوسته بدن، تمام اندرون را می پوشاند، همیشه پناهگاه خوبی است برای نشان ندادن ها. اما گوش دادن به قصه های مردم چشمت را باز می کند. مخصوصاً آنهایی که به پوست بدنشان لباس های گران قیمت پوستی اصل هم می پوشانند.
بهرحال باغ مارشال رمان مرفهینی است که اصالت خدا را فراموش کرده اند

خلاصه:

پسری خان­زاده که بر خلاف رسوم قومی و قبیله ­اش با دختری تهرانی ازدواج می ­کند.
پشت پا به همه رسومات می­زند. دختر به او خیانت می­کند و او مرد خائن را می­کشد و ۲۰ سال زندانی می ­شود. در نهایت به اصل خودش بر می ­گردد و مشغول زندگی متمولانه خودش می­ شود. اما در این سیر خانواده­ ها با مشکلاتی دست و پنجه نرم می­ کنند که اگر چه از نگاه بیرون، همه پولدار خوشبختند. اما در اصل اینگونه نیست.

بریده کتاب:

مدتی از ورود من نگذشته بود که محکومی را وارد سالن کردند، او چهل و هفت، هشت ساله به نظر می رسید. قدی بلند و چشمانی درشت، و ابروهایی پهن و بهم پیوسته و مشکی داشت. موهایش از مرز جوگندمی گذشته بود و به خاکستری بیشتر می ماند و از صورت استخوانی و اندامی تکیده و رگهای برجسته پشت دستش معلوم بود که دوران سختی را پشت سر گذاشته اما اینها ذره ای از صلابت و تیپ برازنده اش کم نمی کرد.

 

نقد رمان باغ مارشال نوشته ی حسن کریم پور
خسرو جوان برومند و پرسروصدای بختیاری هاست که آنچه دلش می خواهد می کند و کاری به سنت ها و خانواده اش ندارد.

و این داستان پرماجرایی می شود که در سه جلد خواننده را با خود می کشد.

بین رمان های معمولی کتابی است که هم داستان دارد، هم پیچ و خم های جذاب دارد، هم تاریخ  و طول زمان دارد و همین رمان را یک سرو گردن بالاتر از دیگر رمان ها می برد.

انسانی است که مدام در مقابل هوس ها، طوفان ها و شداید زندگی قرار می گیرد و مختار وآزاد باب میلش رفتار می کند.

رمان فرای اتفاقات اصلی جریان فرهنگی اصیل کشورمان در زندگی شخصی فرد غور می کند و جلو می رود که این یک نقص است. اما بیان زندگی های گوناگون افرادی که همین حالا هم اطراف ما هستند، چشمان خواننده را به روی واقعیات زیادی باز می کند.

و دیگر این که از عشق و عاشقی معمول رمان ها که کف خیابانی است و خیالات محض، تکرار تکرار تکرار فراتر می رود و پا به عرصه ی زندگی این جوان می گذارد و از عاشقی تا…او را همراه داستان می کشاند.

برای آن هایی که می خواهند کم کم از قید رمان های معمولی کم یا بی محتوا نجات پیدا کنند اما مانده اند با اعتیادشان چه کنند توصیه می شود.

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۸ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
يكشنبه, ۱۵ مهر ۱۳۹۷، ۰۳:۰۰ ب.ظ

دشت های سوزان

 

دشت های سوزان ،صادق کرمیار

دشت های سوزان: داستان یک دختر جنوبی شاداب و پیچ و خم های زندگی اش

دشت های سوزان: داستان یک دختر جنوبی شاداب و پیچ و خم های زندگی اش

معرفی: خودتان را جای دختر زیباروی رمان بگذارید که بهترین تیرانداز است و سوار بر اسب مقابل همه ی جوانان می ایستد…
این کتاب آنقدر جذاب است که وقتی شروع به خواندن می‌کنی تا تمامش نکنی، دلت آرام نمی‌گیرد.

خلاصه : داستان از آنجا شروع می شود که یکی از بی‌لیاقت‌ترین بشرهای این کره ی خاکی می شود شاه ایران (ناصرالدین شاه قاجار را می گویم)
شاهی که نه دین داشت
نه روزگار رعیت، خاطر مبارکش را مکدر می کرد.
شاهی که جانشینش از بد روزگار بی کفایت تر از خودش درآمد و شد مظفرالدین شاه
داستان درباره ی دشت‌های سوزان خوزستان است.
دشت‌هایی که در دل خود هزار داغ سوزان دارد.
دشت‌هایی که هم عشق آتشین عروس و داماد بر دلش نقش بست و هم تعصبات خانمان‌سوز شیوخ عرب….
دشت‌هایی که روی تنش، هم آثار نعلین علما باقی مانده
و هم جای چکمه ی مسترهای خونخوار و نفت‌خوار انگلیسی
خوزستان، مهد مردان غیور و دلاور چه داغ هایی که ندیده…..
خلاصه که داستان دشت‌های سوزان داغ داغ داغ است…..

بریده ای از کتاب(۱):
وریده ، سوار بر اسب از اسطبل بیرون آمد زائر علی به تندی افسار اسب را گرفت: «کدام گوری می روی، این آشوب از جهل و نادانی توست دختر» وریده گفت: «مهمان دار کسی شده ای که دخترت را نشانه گرفته بود!؟» زائر علی گفت:«بیا پایین تا ندادم فلکت کنن یا الله»

بریده ای از کتاب(۲):
بدران اسب خود را در اسطبل آماده می کرد. وریده عقال بدران را برای او آورد. مرتضی را نیز در بغل داشت. بدران مهربانانه به او و مرتضی نگاه کرد و عقال را از دستش گرفت و بر سر گذاشت. وریده مرتضی را به بغل بدران فرستاد و گفت:

«کاش می دانستی سخت ترین روز زن، روزی است که برای رفتن مردش به جنگ با او وداع می کند.»
بدران با لبخند و در حال بازی با مرتضی گفت:
«وشیرین ترین روز، روزی است که مردش با پیروزی از جنگ برگردد، نه؟»

بریده ای از کتاب(۳):
معین التجار از لیفه ی کمرش بسته ی کوچکی بیرون آورد و از داخل آن پودر سفید رنگی را داخل شربت ریخت و آن را حل کرد. بعد به سمت زندان به راه افتاد. به زندانبان اشاره کرد که در را باز کند. شیخ مبارد گوشه ای چمباتمه زده بود. معین التجار اجازه ی دخول گرفت و سینی را روی زمین گذاشت…

بریده ای از کتاب(۴):
گروهی از کارگران هندی و انگلیسی در تالار کاخ فیلیه مشغول سیم کشی برق بودند.چند نفر لوستر بزرگی را آوردند و با زنجیر به سقف تالار آویختند.

خزعل پای پلکان به نرده تکیه داده بود و خرسند کارگران را نظاره می‌کرد. در همین حال ویلسون وارد اتاق شد. خزعل به استقبال او از پله‌ها پایین رفت. ویلسون گفت:
«دور نیست که کاخ شیخ خزعل، سلطان عربستان غرق در نور شود.»
خزعل خندید و گفت:
«الحق که شما شایستگی حکمرانی به همه ی دنیا را دارید.»

نقد کتاب دشت های سوزان: توصیف زیبای خباثت وکیاست انگلیسی ها

نقد کتاب دشت های سوزان نوشته ی صادق کرمیار
قلم کتاب واقعا سخت و پیچیده بود.
این درست!
ولی به حدی
خباثت و البته کیاست انگلیسی ها
بی کفایتی حاکمان منطقه
نژادپرستی و قبیله پرستی
جهل عوام الناس
و از همه مهم تر سکوت علما و فتواهای ناپخته شان در اوایل دخالت ها ی انگلیسی ها در اداره ی حکومت ایران را زیبا توصیف کرده بود که بنده متحیر شدم.

به نظرم اگر بخواهید این کتاب را به جوان ها معرفی کنید،
می توانید بگویید:
سخت است شنیدن این واقعه که :
«اجدادمان بر روی زمین های نفت خیز می‌خوابیدند ولی بخاطر یک لقمه نون بخور و نمیر می‌رفتند زیر بیرق اجنبی»،
یا «حاکمان فاسق مثل شیخ خزعل برای ماندن بر مسند ریاست و زمام داری امور حاضر بودند مملکت رو دو قطبی کنن باز هم به نفع اجنبی.»
اما این کتاب را بخاطر عبرت های زیبایش از دست ندهید.
تاریخ سراسر عبرت است👍
امیرالمؤمنین می‌فرماید: من به اندازه ای به تاریخ مسلط هستم که انگار در آن زمان ها زندگی کرده ام.

نظرمن به عنوان نقاد این کتاب این است که الان که این قدر دارند بر طبل دوستی با دشمن می کوبند که خواندن ده باره ی این کتاب توسط دولتمردان خالی از لطف نیست؛ تا بدانند و بدانیم، انگلیس خبیث چه رویه ای دارد
و هنوز هیییییییچ چیز عوض نشده است.

یه روز نفتمون رو بردن، صدای شاه ها درنیومد،
فرداش اجدادمون رو کشتن، شاه ها خفه خون گرفتن،
☹️ بعدش امنیت مردم رو با دست بی کفایت خودشون ازبین بردن و راست راست آدم می‌کشتن…
حالا بعداز این همه سال، بعد از این همه خون دل خوردن و شهید دادن و … وقتی تو اوج قدرت نظامی و منطقه ای هستیم، تمام سرمایه های مردم و مملکت و نظام  رو دوباره به حراج گذاشتن و ماهواره ی عزیزمون رو روانه ی موزه ی عبرت کردن!!!
این کتاب عینا حال و روز الان ایرانمون هست؛
سکوت علما دربرابر قراردادهای ننگین،
اجنبی پرستی،
اختلافات راستی و چپی و…

اگر بیدار نباشیم :
قشنگ زیر سلطه و برنامه هاشونیم، خودمون حالیمون نیست!!!

http://namaktab.ir

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۷ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
يكشنبه, ۱ مهر ۱۳۹۷، ۰۳:۰۰ ب.ظ

اسماعیل

اسماعیل

اسماعیل

معرفی کتاب:

اسماعیل چشمانی زاغ و صورتی زیبا دارد .
جوان است و عاشق؛ یعنی عاشق می‌شود…
مزه عشق را که می فهمد کارش به جایی می کشد که دست از همه زندگی اش می کشد و…. شورو رشد اسماعیل را با خواند  این کتاب حس می‌کنید…

خلاصه کتاب:
«اسماعیل» رمانی با محوریت انقلاب است که شخصیت اصلی آن جوانی است که به طور ناگهانی وارد فضای انقلاب اسلامی می‌شود و با تحولاتی که در او رخ می‌دهد، مسیری متفاوت از گذشته‌ را در پیش می‌گیرد.
امیرحسین فردی در این رمان، تصویر پسرک چشم‌ زاغی به نام اسماعیل را ترسیم می‌کند که در روزگار پیش از انقلاب همچون دیگران است،
بی هیچ تمایز و تشخصی به قهوه‌خانه می‌رود،
جوانی می‌کند
عاشق می شود
و بعد به دنبال کار می‌گردد…
بعداز شکست عشقی بدون هیچ برنامه ی از پیش تعیین شده،  اسماعیل قصه ی ما به کتابخانه مسجد راه می‌یابد و درهای تازه‌ای به رویش گشوده می شود
حالا زمانه زمانه انقلاب است و اسماعیل با دوستان مسجدی‌اش کارهای بزرگی را انجام میدهد تا…


برشی از کتاب:
دیگر نمی توانست نگاه نکند؛ نه صبح ها و نه ظهرها. گویا اختیار دست خودش نبود. آن دو مقطع زمانی برایش از همه ساعات و دقایق و حضورش در شعبه بانک مهم تر بود. باید هر طور که شده بود سر بلند می کرد و به خیابان نگاه می کرد تا ارام می گرفت. چند لحظه و چند دقیقه مانده به آن لحظه های خاص، تپش قلبش شروع می شد. داغی گونه هایش را احساس می کرد. دیگر نه چیزی را می دید نه صدایی را می شنید. دست و دلش به کار نمی رفت، بی اختیار و بی قرار به آن سوی ده متری سعادت چشم می دوخت. دو چشم دیگر هم، در آن دقیقه و لحظه نوازشگرانه به او می نگرند و می گذرند؛، این احساس بی قراری در او شدیدتر شد. تشنه دیدار آن دو چشم نوازشگر شده بود. آن دو با نگاه هایشان به هم سلام می دادند، در قلب هم رسوخ می کردند، رفته رفته در سرش صدایی می پیچید،یک نفر می پرسید و دیگری همان سوال را تکرار می کرد.
-تو کی هستی؟
-تو کی هستی؟
در آن لحظه های کوتاه، در آن ثانیه های گریز پا، آن دو جفت چشم به اندازه یک عمر به هم می آویختند؛ با تمنایی بی پایان در عمق هم غور می کردند و با هم، با زبان نگاه حرف می زدند. وقتی آن چشم هایی که به رنگ عسل بودند، شیرین ترین نگاه ها را به او می کردند و می رفتند، آن گاه برهوت و تنهایی شروع می شد، از اوج قله، به قعر دره می غلتید. نمی دانست این اتفاق چگونه افتاد. آن دو چشم مهربان از کجا پیدایشان شد. دو چشمی که گویا از ازل آشنای او بودند. صاحب آن دو چشم آشنا دختری بود با قدی متوسط، صورتی گرد و سفید، با موهایی بلند و گندمگون. ناخواسته پایبند شده بود.(ص۷۵)

نقد رمان اسماعیل: رمانی با داستان روان، شخصیت ­های واقعی ، نزدیک به حس و حال جوانان امروزی، دوری از مفاهیم سخت.

 

نقد رمان اسماعیل ، کتاب اسماعیل نوشته امیرحسین فردی

اسماعیل داستانی است تمام نشدنی، فراتر از زمان گذشته و حال و آینده. جاری در تمام دهه­ ها و زنده در کشوری که نسل جوان دارد. پر شور است و پویا، آرزومند است و بی­ پروا.

اسماعیل جوان رشید و خوش برورویی است که کسی به او رو نیاورده تا بتواند خودش را پیدا کند و معنای زندگی را دریابد. تنهاست در عین آن­که میان دوستانش پرسه می­ زند.
لات است و لوطی­ منش، او مثل همه، جوانی کردن با آزادی را دوست دارد و تن به هیچ قید و بندی نمی ­دهد.

اگر برای زندگیش هم تدبیری می­ کند: از روی ناچاری و فقط گاه­ گاهی است
و  اما داستان ما، برخلاف داستان­ های خارجی، خدا دارد و خدا همیشه تقدیر می ­کند جهان را. مخلوقات در کنار برنامه­ ریزی­ ها و تدبیرها­یشان، همیشه زیر سایه تقدیرهای الهی هستند و این می ­شود که اسماعیل به مانع دوست دخترش می­ رسد و کتک مفصلی که از پدرِ دختر می­ خورد.

جریان زندگی اسماعیل تغییر پیدا می­ کند تا آخر جلد دوم که به نام گرگ سالی چاپ شده است.
همان ­قدر که این کتاب برای جوان ­هایی که مثل اسماعیل یله­ اند، شیرین است و جذاب، برای دیگر جوان­ ها ساده است و خسته کننده.

خیلی­ ها مثل اسماعیل سرگشته و حیران و لاقیدند و انگار دارند داستان خودشان را می ­خوانند و می خواهند بدانند اسماعیل چه می­ کند و به کجا می ­رسد پایانش.

و نویسنده پایان را باز می­ گذارد و ادامه داستان را در جلد دوم (گرگ ­سالی) که آن هم با پایان باز تمام می­ شود ادامه می ­دهد و کاش امیر حسین فردی زنده بود تا ادامه بدهد تا مشتاقان، تشنه­ ی سرانجام اسماعیل نمانند.

به هر حال روانی داستان، واقعی بودن شخصیت ­ها ، نزدیک بودن به حس و حال جوانان امروزی، دوری از مفاهیم سخت، درون­خوانی اسماعیل، توصیفات دقیق، از مشخصات بارز این کتاب است.

چه خسته بشوید، چه با شوق باشید حتما رمان اسماعیل را بخوانید.
جوان­ ها که حتما،
معلمین و مربیان و مبلغین هم با دیدگاه تربیتی حتما حتما.
نمونه زیبایی از تفسیر آیه «یهدی من یشاء» در این کتاب هست و «انّا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا» هم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۹۷ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
يكشنبه, ۲۵ شهریور ۱۳۹۷، ۰۳:۰۰ ب.ظ

فتح خون داستان است، داستان امیدهای من و تو…

کتاب فتح خون ، به قلم شهید آوینی

داستان کربلا به روایت شهید آوینی را هرگز از دست ندهید: فتح خون

معرفی:
فتح خون داستان است، داستان امیدهای من و تو…. آرزوهایی که همیشه در سرمان دور می زند. خودت را در کربلا ببین در صفحه های سخت … انتخاب آسان نیست… دو راهی – شک و یقین- مرگ و زندگی- .. با امام بودن یک آرزو نیست، یک تصمیم است کتاب را که خواندی تصمیمت را بگیر.


 

بریده ای از کتاب:
عجب تمثیلی است که علی مولود کعبه است….یعنی باطن قبله را در امام پیدا کن .اما ظاهر گرایان از کعبه نیز تنها سنگش را میپرستند .سخن آنان است که اسلام آوردند اما در جستجوی حقیقت ایمان نیستند….کنج فراقتی و رزقی مُکفی …دل خوش به نمازی غراب وار و دعایی که بر زبان میگذرد اما ریشه اش در دل نیست ،در باد است.

بریده ای از کتاب:
دیندار آن است که در کشاکش بلا دیندار بماند
وگرنه در هنگام راحت و فراغت و صلح و سلم
چه بسیارند اهل دین…

عکس نوشته های کتاب فتح خون

عکس نوشته های کتاب فتح خون

 

 

 

 

فتح خون : عشق همراه با تلنگر در قالب تاریخ، تحلیل و متون ادبی

فتح خون، شهید مرتضی آوینی

ناتمام ماندن کتاب فتح خون و شهادت نویسنده، تحلیل خاصی در پی داشت: گویا عمق پیام کتاب چیزی نبود که از دریچه‌ی برگ‌های کاغذی به مخاطب برسد.
بلکه خون شهید پیام را رساند و جاودانه کرد‌.
توصیف واقعه کربلا به قلم شهید آوینی، یک روایت صرفا تاریخی نیست.
که تاریخ را نویسندگان بسیاری نوشته‌اند!
بلکه راوی، قلم و احساس را به تمام و کمال درخدمت گرفته، تا اثری کاملا متمایز و بی‌بدیل به جای بگذارد.
از یک سو مستندات تاریخی را روایت می‌کند و از سوی دیگر نگاهی تحلیلی دقیق و در عین حال ادبی بر آن دارد.
آن هم از جنس تلنگر.
تفاوت این دو قلم در کنار یکدیگر که از پس هر روایت آمده است، کشش نوشتار را افزون کرده است.
متن کتاب اگر در به کار بردن کلمات جدید و کم کاربرد، امتناعی ندارد، لیکن از خوانش متعارفی بهره برده است.
استفاده از پیام‌های قرآن، نهج البلاغه و کلمات معصومین نه تنها موجب قوام و اصالت معنایی آن شده، بلکه بر زیبایی ادبی و هنری نوشته نیز افزوده است.
در این کتاب سعی شده اسامی افراد که در تاریخ مستند شده‌اند، یک به یک به کار رود .لیکن حجمِ کمِ کتاب، گنجایش این تعداد اسامی را ندارد.

والسلام علیکم و رحمه الله….

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۹۷ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
چهارشنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۷، ۱۱:۳۴ ب.ظ

گرگ سالی

 



معرفی کتاب:
اسماعیل جوان خوش صورت و زیبایی که فراری ست به روستای در اطراف تبریز می رسد که  در آنجا می خواهند دختر زیبای روستا را به رییس پاسگاه بدهند، و اسماعیل این را تاب نمی آورد.
تعقیب و گریز و لحظات وحشتناکی که برای او پیش می آید، جذابیت و کشش رمان را بالا می برد

خلاصه کتاب:
گرگ سالی ادامه ی داستان زندگی اسماعیل است در واپسین نفس‌های حکومت طاغوت.
اسماعیل بعداز فرار از دست نیروهای ساواک، برای حفظ جان به سمت روستای پدری فرار می کند.
غافل از اینکه حکومت برای ازبین بردن نیروهای انقلابی، گرگ‌های آمریکایی تربیت شده ای آورده است که  فقط گوشت تن مرد و زن جوان به مذاقشان خوش می آید.
گرگ داستان ما بارها و بارها به اسماعیل نزدیک می‌شود ،چشم در چشم هم خیره می‌شوند و نفس هایشان درهم گره می خورد.
امّا هر بار به طریقی راه نجات برای پسرک چشم ذاغ، باز می‌شود.
وجود شخصیتی به نام سونا با آن همه عقلانیت و استدلال ، که با وجودش آرامش و امیدِ به آینده را در دل اسماعیل زنده می‌کند از نقاط قوت داستان است، و انتهای  داستان با توصیف سرنوشت سونا و اسماعیل به طرز عجیبی به پایان می‌رسد.

گرگسالی: نقش برآب می شود نقشه های شیطان بزرگ.رمان را بخوانید.

گرگسالی: نقش برآب می شود نقشه های شیطان بزرگ.رمان را بخوانید.



برشی از کتاب:

 

ص 52  در همین وقت شیشه ی سمت راننده شکست و تکه‌های آن پاشید توی اتاقک و به دنبال آن دستی از بیرون دراز شد و در را باز کرد. راننده با عجله خم شد تا میله اش را  از زیر صندلی بیرون بکشد، اما همان دست یقه ی او را گرفت و به کمک چند گرگ دیگر از ماشین بیرون کشید و انداخت روی برف‌ها. توفان هجوم آورده آورد داخل اتاقک. زوزه ی گرگ‌ها در هم آمیخته بود. صدای خنده و خرناسه شنیده شد. کسی فریاد کشید و گفت: ((یا ابالفضل!)) صدایش بلندتر از همه بود؛ بلندتر از زوزه؛ بلندتر از خرناسه؛ بلندتر از خنده و بلندتر از هیایوی توفان. ناگهان همه جا در سکوت فرو رفت، حتی توفان هم از نفس افتاد.
 

گرگ سالی : داستان انسان های شجاع و گرگ های آدمخوار

گرگ­ سالی ، نویسنده امیر حسین فردی

اسماعیل فرار می­ کند از شهرش به روستایی که مادربزرگش ساکن است و اتفاقات بعد…

گرگ­ سالی دو جنبه دارد:

یک: گرگ­ سالی داستان گرگ­ های گوسفندخوار نیست. داستان گرگ­ هایی آدم­خوار است؛ گرگ­ های گرسنه ­ی هاری که در زمستان سیاه و کبود به دل گله می ­زنند و نه فقط یک گوسفند را می­ کشند بلکه همه ­ی گله را تار و مار می­ کنند .نه خودشان می ­خورند و نه گوسفند را زنده می ­گذارند. هدف فقط ارضاء وحشی­ گریشان است.

و دوم: جنبه­ ی دیگر کتاب خود اسماعیل است. جوانی که تازه از راهی برگشته و قدم در مسیری گذاشته که اولین نتیجه ­اش آوارگی اوست.

مسیری که حالا اسماعیل، جوان خوش­گذران زیبا را شیفته­ ی خودش کرده، تا جایی که حاضر است به خاطر این مسیر، هر سختی را تحمل کند. اسماعیل عاشق چه چیز یا چه کس شده است که این طور حاضر است به خاطرش بایستد، بجنگد، فراری شود ولی اعتراض نکند؟

دنیای قشنگ با دختری در مقابل اسماعیل قد علم می­ کند اما اسماعیل چه می­ کند؟

درگیری­ های فکری و روحی اسماعیل و آرامش فضایی که در آن پنهان شده است، دیدن اتفاقات  و شنیدن افکار همه رصدهایی است که خواننده همراه اسماعیل دارد انجام می­ دهد.

در حقیقت اسماعیل بریده­ ای از تاریخ کشورمان است که گرگ­ های آدم­خوار در همه­ جا کمین کرده بودند و بر اموال و دارایی ­ها و ناموس این ملت تسلط داشتند.

اما اسماعیل دلش نمی­ خواست که گوسفند باشد و تکه­ پاره شود، حاضر شد قید همه چیز را بزند و پنجه در پنجه­ ی گرگ بیندازد.

داستان جذاب، پر کشش و هیجان­ انگیز است و کاش امیر حسین فردی زنده بود تا سرانجام اسماعیل را برای جوانان کشور بیان می­ کرد، روحش شاد.

 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۷ ، ۲۳:۳۴
نمکتاب ...
چهارشنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۷، ۱۱:۳۱ ب.ظ

فریب

کتاب فریب
نویسنده: مهناز رئوفی
انتشارات کیهان

معرفی :

💎دین چیست؟
فرقه ها کدامند؟
چه تفاوتی باهم دارند؟
کدام راه و روش می تواند انسان را خوش بخت کند؟
آرامش کجاست؟
بیشترین لذت ها را از کدام مسیر زندگی می توان چشید؟
این ها و سوالات زیاد دیگرتان را با خواندن این رمان جذاب پاسخ گویید.




یکی تبلیغ دین مسیحیت می کند، آن دیگری جزوه های تبلیغی وهابیت را شبانه درخانه‌ها می اندازد. در خیلی از شهر ها هم فرقه بهائیت دارد با تمام توان جوان‌ها را جذب می کند . رمان فریب داستان زندگی خانوادگی دختر جذابی به نام ساحل است که برای رسیدن به اهدافشان بهائی می شوند.

خلاصه کتاب:
 دختری به نام ساحل که در خانواده‌ای بی قید زندگی می کند با الهام که بهائی بوده آشنا می‌شود . الهام خانواده ی آنها را به سمت بهائیت می کشاند و زندگی عاشقانه ساحل را از هم می پاشاند. آنها از ایران می روند و ساحل در آنجا دچار زندان می شود و پسرکوچکش هم مورد تجاوز بهائی ها قرار می گیرد. بهایی ها خانه شان را در ایران بالا می کشند و ساحل دست به انتقام می‌زند.

برشی از کتاب:
صدای خنده و شادی در فضای اتاق پیچیده بود. درحالی‌که میز را می‌چیدیم از شادی در پوست خودم نمی گنجیدم . با اینکه می دانستم دانشگاه آزاد هزینه زیادی دارد. اما بالاخره قبول شده بودم ولی این شادی دوامی نداشت.                                                           

 

      تازه خوردن شام را شروع کرده بودیم که یکدفعه زنگ خانه به صدا در آمد و در را باز کردیم. همه ی نگاه ها به سمت در بود که یکباره صدای هیاهو ، جیغ و سوت شادی از بیرون به گوش می رسید ، جوانان بهائی تصمیم گرفته بودند ما را غافل‌گیر کنند و خبر قبول شدنمان را به ما بدهند. الهام و المیرا و نوید و وحید هم که جزو آنها بودند همگی با خانواده من دست دادند و دست هایشان را به طرف من و رضا هم دراز کردند.....  صفحه132
 
 
 
 
 

عکس نوشته هایی قشنگ و دلفریب از کتاب فریب

 

عکس نوشته هایی قشنگ و دلفریب از کتاب فریب نوشته ی مهناز رئوفی

کاش آن روزها می دانستم که بهاییت همه ی شاخص های یک فرقه را داراست.
در واقع بهاییان روش های جذب افراد را به خوبی آموخته اند و او، به خوبی از عهده ی آن بر آمده است.

ثروت امتحان بزرگی است که همه از آن سربلند بیرون نمی آیند و استفاده درست از ثروت کار راحتی نیست.

ساحل دختر هجده ساله ای است که بعد از دیپلم گرفتن به اصرار خانواده تن به ازدواجی می دهد .
که خود از ته دل رضایتی به آن ندارد و برای احترام به پدر و مادرش نه نمی آورد و ازدواج می کند.
زندگی مشترک او پایدار نیست و طولی نمی کشد و بعد از ۵ سال با یک بچه مجبور به طلاق می شود.
او بعد از طلاق تصمیم به رفتن دانشگاه می گیرد و در کلاس های کنکور شرکت می کند.
در آموزشگاه با دختری بهایی به نام الهام آشنا می شود.
آن دو در پی رفت و آمدها با هم صمیمی می شوند که…

هیچ وقت به ازدواج فکر نکرده بودم و هنوز معیارهای اصلی انتخاب همسر را برای خودم مشخص نکرده بودم.
به مسائل جزئی پرداختم و گفتم : شما که منو ندیده بودید چه طور به خواستگاری من آمدید؟
او هم خیلی سطحی و نپخته گفت: حالا که دیدم . خیلی هم پسندیدم.
با شرم لبخندی زدم و گفتم : اما با یک بار دیدن که…

کاش می شد زمان را مثل عقربه ی ساعت به عقب برگرداند و از نو شروع کرد.

گاهی فکر می کنم اگر آن قدر بی اطلاع نبودم؛ هرگز به دینم شک نمی کردم.
همان یک لحظه که به خاتمیت پیامبر اسلام شک کردم، مثل افتادن در پرتگاهی یک باره رها شدم و هیچ گونه دستاویزی که بتواند مرا از پرتاب نجات بخشد نیافتم.

او حتی نمی دانست که یک دل نه صد دل، در نگاه اول فقط یک هوس بود و عمر هوس خیلی کوتاه…

چندین چراغ دارد و بی راهه می رود، بگذار تا بیفتد و ببیند سزای خویش.

زندگی که باری به هر جهت نمی شود.

 

 

فریب : داستانی واقعی به قلم یک نجات یافته

 

سیستمی دارند این بهایی ها که فقط و فقط مخصوص خود اسرائیلشان است.
و سیستمی داریم ما مسلمان ها که قطعا برای ما نیست و معلوم هم نیست از کدام جهنم دره ای آمده،
روال ما بی خیالی و سستی و تنبلی و در نتیجه کم کاری است، هرچند که تمام و کمال به ضرر خودمان تمام شود و هست و نیستمان را به باد بدهد
و روال آن ها، جنگیدن به هر قیمتی با هر بهانه ای برای دست پیدا کردن به همه چیز است؛
فریب قطعا یک رمان خیالی نیست.

داستان های زیادی است که در شهرهای ما و برای افراد زیادی هم اتفاق افتاده و «فریب» یکی از آن هاست.

دختری که نه عقده ای ست نه تحت فشار دین که بگویند از دین زده شده است؛ خانواده ای راحت و آزاد ….جریان های دردناک و سختی که در زندگی این دختر جوان اتفاق می افتد با آزادی کامل و با اختیار خودشان رقم می خورد.

قلم داستان روان و ساده است و محتوای خوبی هم دارد و البته دختر زیبای داستان دچار دردسرهای زیادی می شود که نتیجه روندی ست که خودش و خانواده اش دست می گیرند.

 دست به دست چرخیدن رمان فریب بین دوستان تاییدیه ی جذابیت بالای آن است. وقتی که صفحاتش را ورق می زنید دلتان آرام می گیرد که جای شخصیت اول داستان نیستید و دائم در فکرید که چگونه پدر و مادر عقل و فکرشان را کنار گذاشتند و با نشانه های خطر زیادی که سر راهشان سبز می شود باز هم ادامه می دهند و با پای خودشان به سمت چاه می روند هر چند که در احوالات مردم اطراف اگر بنگرید پر است از این حماقت ها و بی عقلی ها و البته دردهایی که گاه درمانش امکان پذیر است!

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۷ ، ۲۳:۳۱
نمکتاب ...
سه شنبه, ۷ فروردين ۱۳۹۷، ۰۳:۰۰ ب.ظ

عریان در برابر باد

 
عریان در برابر باد : درخت گرچه کوچک باشد، ریشه اگر محکم بود هیچ بادی حریفش نیست

عریان در برابر باد نویسنده: احمد شاکری انتشارات: سوره مهر

عریان در برابر باد : درخت گرچه کوچک باشد، ریشه اگر محکم بود هیچ بادی حریفش نیست

 

عریان در برابر باد
نویسنده: احمد شاکری
انتشارات: سوره مهر

معرفی:

گاهی یک نفر کاری می کند که از صدها انسان بر نمی آید. و گاهی محبت ریشه ای می شود که هزاران هزار حیله و دشمنی نمی توانند آن را خشک کنند. آن یک نفر پسری جوان به نام “یوسف” است و آن ریشه، محبت در دل پسرها و دختران روستا.
تا دنیا دنیاست این شیوه پاسخ می دهد.

بریده کتاب(۱):

صدای خس خس نفس های یوسف از داخل اتاق شنیده می شد:
-امروز زودتر آمدی، سلام!
دلارام در را بازکرد، قدم به داخل اتاق گذاشت.
-سلام، این دفعه ازکجا فهمیدی؟ فکر کردم می توانم غافلگیرت کنم.
-مثل همیشه از عطر لاله های وحشی
دلارام به نرمی خندید. یوسف سرش را پایین انداخت. دست هایش بر بدن کهربایی کاسه شیر نشستند:
-عطر تو خواب را از چشم معلم این ده پرانده، انگار عطر گلی بهشتی است. هروقت به افکار افلاطون فکر میکنم، خودم را در غار تاریک او می بینم که پشت به دهانه ی غار، تو را که چون سایه ای بر دیواره ی آن می خرامی نگاه می کنم و سعی می کنم در تخیلم صورت واقعی تو را در عالم مثال تصور کنم.
دلارام روسری بلند اش را از سر برداشت و زمزمه کرد: فکر نمی کنم هیچ فیلسوفی در تاریخ، عاشق خوبی از آب درآمده باشد.
یوسف گفت:
برای من عشق به تو، عشق به تمام خوبی هاست و تمنای خوبی ها همان ذکر است.
نگاه متعجب دلارام بر تصویر نقاشی روی دیوار اتاق گشت و روی تصویر که تنها با دو رنگ سیاه و قرمز کشیده شده بود دوخته شد….

نقد رمان عریان در برابر باد : با مضمون کلی دفاع مقدس، اما با درون‌ مایه‌ای عرفانی – سیاسی.

نقد رمان عریان در برابر باد نوشته ی احمد شاکری
عریان در برابر باد، داستان بلندی است به نویسندگی احمد شاکری؛
با مضمون کلی دفاع مقدس؛
به روایت هم میهنان غیور کُردمان؛
اما با درون‌ مایه‌ای از طرفی عرفانی و از طرفی سیاسی.

پیام اصلی داستان:
۱) روایتگر دوران پس از دفاع مقدسند که رد آن بر روزگار ماست.
شهدای تپه برهانی، یوسف (شخصیت محوری داستان) که مدال جانبازی شیمیایی را از آن دوران بر سینه دارد.
ملا ادریس، پدر ابراهیم؛ که سرانجام پسر شهیدش، واسطه هدایت او به صراط مستقیم (ولایت علی بن ابی طالب)می شود.
۲) سیاست
کتاب، سویی نیز می‌افکند بر سیاست روز و فعالیت‌ها و تبلیغات وهابیت، اینکه با صرف پول‌های هنگفت و زد و بند با بزرگان روستا، در پی تطمیع و جلب مردم به سمت خود و جذب آن‌ها در نیروهای نظامی‌شان (به اسم پرچم اسلام و کمک به برادران مسلمان) هستند.
وهابیت اگر چه از دل اسلام درآمد، اما در تقابل با تمامی پیکره اسلام قرار می‌گیرد و تنها در اندیشه دنیای خود است و در لجنزار دنیا دست و پا می‌زند.

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۹۷ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
سه شنبه, ۷ فروردين ۱۳۹۷، ۱۰:۴۱ ق.ظ

طوفان دیگری در راه است

 

رمانی عاشقانه از نویسنده ای زبردست: طوفان دیگری در راه است

رمانی عاشقانه از نویسنده ای زبردست: طوفان دیگری در راه است



معرفی کتاب:
طوفان وقتی می آید همه چیز را ویران می‌کند چقدر خوب طوفانی بیاید و همه ی خرابی‌های وجود انسان که به دروغ آنها را آبادی می‌بیند ویران کند . شاید بنایی نو بسازد و به سامان برسد .



برشی از کتاب:
همین آزیتا خانم درست همان زمانی که با سوزوگداز به من می گفت دوستت دارم ، چند نفر دیگر را هم همزمان مورد تفقد قرار می‌داد و وقتی من احمق ساده لوح متوجه ماجرا شدم و مواخذه اش کردم در کمال بی‌شرمی جواب داد خب مگه چیه آدم چند تا پروژه رو همزمان به طور موازی پیش ببره که یکیش به نتیجه برسه من هم به خاطر اینکه برای همیشه او را از زحمت توالت و سایه و خط چشم خلاص کنم ، با یک مشت مختصر، دور چشمش را سایه مشکی کار کردم (ص 160)

 

نقد رمان طوفان دیگری در راه است : همیشه یک روزنه­ ایی هست که باز است، باید ببینی!

طوفان دیگری در راه است نوشته ی سید مهدی شجاعی

داستان تحول انسان­هاست، جوانی با استعداد که در اجتماعی فاسد تمام استعدادها و دارایی­ های درونیش بر باد می­ رود، این جوان ­مرد و زنش فرقی ندارد اما تنها خواستن است که هر دوی آن­ها را به خوش­بختی می­ رساند. پسری خوش استعداد که به خاطر خانواده و جامعه توسری­ خور است، تشنگی محبت، او را به زنی وصل می­ کند و هر دو در مسیری، زندگی درست را پیدا می­ کنند.

پیام اصلی:
راه برای رسیدن به رشد برای هیچ­کس بسته نیست، فقط باید اراده کنی و بخواهی.
همیشه یک روزنه­ ایی هست که باز است، باید ببینی!

انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا

پیام­های فرعی:
هر چیزی در عالم هستی تأثیر گذار است، کلام ما، نگاه ما، …
کار اثرگذار کاری است که تداوم داشته باشد، نویسنده در مسیر تربیتی که در کتاب دارد؛ دقت بالایی به کار برده و سعی می­ کند امر و نهی را مستقیم به کار نبرد.

نقاط ضعف:
پرداختن زیاد به فضاسازی­ هایی که منفی است و خواندنش چندان منفعت ندارد .
نامه­ ها گاهی طولانی است و در جایی، کار ناشایست خودش را در راه خدا عنوان می­ کند که عجیب است .

کمال (کامی): پر استعداد است، زبان تندی دارد و رک­ گو است، جامعه او را درک نمی­ کند اما تشنه­ ی درک محبت و فهمیدن خوبی­ هاست.

زینت: بزرگ شده در خانواده­ ای مذهبی است که به علت تنهایی و ناآگاهی در مسیر بد می­ افتد.

کتاب برای دبیرستان به بالا مناسب است.
مخصوصا کسانی که حس می­ کنند دیگر راه رهایی و نجاتی ندارند و افتاده اند در گرداب بدی­ ها، گردابی است که می­ بلعدشان.
اما این داستان نقطه­ ی امیدی می ­شود برای همه جوانان که بدی­ها، گرداب نیست اگر بخواهید.
بلکه تنها چاله ­هایی است که می­ توانید با یاری یک خوب از آن­ رها شوید.

همیشه یک خوب می­ تواند شما را تازه و نو نوار کند.
در این داستان خوب، همان مصطفی چمران است مصطفی، فراتر از زمان و مکان شاهد همه چیز است.
فقط باید بخواهی در منظر آن­ها خودت را قرار بدهی.

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۹۷ ، ۱۰:۴۱
نمکتاب ...
دوشنبه, ۶ فروردين ۱۳۹۷، ۱۲:۳۳ ق.ظ

تکفیری

رمان تکفیری : مهدی دریاب

خلاصه:

داستان، در مورد یک مجاهد قدیمی است که یکی از دوستانش که الان از سران داعش است از او برای کشتن شیعیان(رافضی ها) و نا امن کردن ایران، کمک می خواهد. این مجاهد افغان، نیاز به پیوند کبد دارد و بخاطر اینکه به او قول داده اند تمام هزینه های پیوند را بپردازند، حاضر می شود به ایران بیاید و کار اطلاعاتی انجام دهد. این سر کرده داعشی از جوانی خواهان خواهر مجاهد افعانی است، در این بین اتفاقاتی می افتد که ماجرا را جالب تر می کند.

بریده کتاب(۱):

از وقتی خبر را آوردند، فضای بیمارستان “الرشید” امنیتی شد. تعدادی شرطه در نقاط مختلف حیاط مستقر شدند. چند غریبه با لباس شخصی در راهروها پرسه می زدند و به اتاقها سرک می کشیدند. منصور بوی خطر را احساس کرده بود. ساعت ۶ عصر، یک کاروان وارد بیمارستان شد. پنج تویوتای شاسی بلند شیشه دودی، همگی ضد گلوله. حدود پانزده نفر پیاده شدند که بیشترشان مسلح بودند. چیزی مثل باد از ذهن منصور گذشت: انگار آن یکی را قبلا دیده ام.

 

 

رمان تکفیری: ترسیم حق و باطل

تکفیری ترسیم حق و باطل در نسل گذشته و آینده است.
آینه­ ای از نظام ­نامه و سیاست و مبانی و استراتژی یاران حق، یاران حسین بن علی، و نشان دهنده­ ی حرکت آن­ها از عمق تاریخ و به وسعت کره­ ی زمین، هر جایی که دست ظلم و زور و جنگی در میان است، پیروان دین محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند. به قول احمد متوسلیان هر جا که پرچم لا اله الاالله هست ما هم هستیم. یعنی گستره­ ی مبارزه ما یک وجب خاک نیست. برایمان ایران با لبنان و سوریه و افغانستان و یمن فرقی ندارد.

جوانان حزب­ اللهی  چه مثل اکبر پیرویانِ پزشک قبل از انقلاب باشند و در افغانستان با اتحاد جماهیر شوروی بجنگند، چه مثل جوانان ۸ سال دفاع مقدس، چه احمد متوسلیان در لبنان و فلسطین، چه مثل احمدِ مستشار در سوریه.
یک روز من در کشورم به جرم مسلمان بودنم کشته می­شوم و دیگران باید یاری برسانند، یک روز در افغانستان و سوریه و لبنان و … ما باید یاری برسانیم.

کتاب پیامش همین است. در برابر اتحاد دشمن مستکبرمان که روزی با ما جنگ ۸ سال راه می­ اندازد، روزی در قالب طالبان مسلمان می­کشد، روزی پرچم سیاه نحس داعش را بلند می­کند، باید ایستاد، متحد و یک دل. فرامرزی باید پشتیبانی کرد تا خدا هم نصرت کند.

این کتاب داستان زندگی یکی از رزمندگان و علمای سنی افغان را بیان می­کند که طول زندگیش در جنگ گذشته است. روزی در مقابل روسیه، روزی با طالبان و امروز همراه با داعش. او به ایران می ­آید و هم­رزم شهیدش دکتر اکبر پیروی را در کازرون شیراز پیدا می­کند. داستان جذاب کتاب را بخوانید.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۷ ، ۰۰:۳۳
نمکتاب ...