نمکتاب

نمکتاب
امام علی(علیه السلام): کتاب غذای روح است.هر کس با کتاب آرامش یابد هیچ آرامشی را از دست ندهد.

قدمی برای تحول مطالعه کشورمان!

سایت نمکتاب:namaktab.ir
کانال نمکتاب: @namaktab_ir





در اين وبلاگ
در كل اينترنت
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
جمعه, ۱۸ آبان ۱۴۰۳، ۱۱:۳۴ ق.ظ

تلفن همراه

قد کتاب تلفن همراه

 

نقد کتاب: تلفن همراه

نویسنده کتاب: استیون کینگ

خلاصه

در شهری، هرکس از تلفن همراه استفاده می‌ کرد، دیوانه و وحشی میشد و همدیگر را می ‌کشند و می ‌خورند. و هر کسی هم از تلفن همراه استفاده نمی‌کرد، در نتیجه یا کشته می‌ شد، یا فرار می‌کرد. آنها هم که دیوانه شده ‌اند، روزها خرابکاری می‌کنند، اما شب‌ ها می ‌خوابند و هیچ صدایی بیدارشان نمی ‌کند. تنها چند نفر هستند که تلفن همراه نداشته و زنده می ‌مانند و از شهر بیرون می‌آیند، اما متوجه می‌ شوند کسانی که دیوانه شده بودند، دارند هوشیار می ‌شوند و بسیار وحشی اند؛ تصمیم می ‌گیرند این افراد را بکشند. در مسیر این مسائل، اتفاقاتی برایشان می ‌افتد.

نقد

– متن داستان، بسیار خشن و تهوع آور است. نوع کشتن و تکه ‌تکه کردن آدم ها خیلی وحشیانه تعریف می‌شود که خواندنش روح را آزار می‌دهد. هرچند که شاید بیان شود که برای ترساندن مردم در استفاده از تلفن همراه است. اما باز هم اینطور تصویر کردن آسیب‌ساز است! در سیر داستان نویسنده برای بیان آسیب های موسیقی نشان می‌دهد که افرادی که دیوانه شده بودند، با موسیقی های خاص تحت نظارت که این ابراز جهانی صحت دارد! کنترل هستند. هرچند کلا اندیشه نویسنده ماتریالیستی و فرویدی است.

و در سیر داستان، خدا اصلاً وجود ندارد. بشر میمون بوده که به او خاطره و حافظه و استدلال داده ‌اند.

* این‌ حرف ها توسط شخص صاحب اندیشه ای با عنوان رئیس بیان می شود، که خودش هم توسط وحشی ‌ها کشته می ‌شود.

* شخصیت ها اندیشه غیرالهی دارند. و تنها آنکه یک نفرشان که تا آخر داستان هم زنده می ماند، وقتی دوستانش کشته می ‌شوند، برای آنها مزامیر (از کتب یهودیت) را می ‌خواند. ابتدا و انتهایی برای دنیا قائل نیست.

نکات داستان بسیار زیاد است و خواننده اگر با دقت بخواند دریافت میکند.

یک نکته جالب: خود نویسنده تلفن همراه ندارد. شاید از ته دل علیه تلفن‌ همراه حرف زده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۰۳ ، ۱۱:۳۴
نمکتاب ...
جمعه, ۱۸ آبان ۱۴۰۳، ۱۱:۳۳ ق.ظ

ایلان ماسک

نقد کتاب ایلان ماسک

‌بسم الله الرحمن الرحیم

نقد کتاب: ایلان ماسک

نویسنده کتاب:

کتاب بیشتر به‌ لحاظ علمی تحقیق ها و کارهایی که کرده اند را تصویرسازی می‌کند؛ ، به طوری که انسان را مبهوت می ماند. البته این‌ها خوب هستند اما خواننده حواسش باشد که در کشورهای پیشرفته و درحال توسعه هم، کار علمی می‌ شود و همین مراحل طی می ‌گردد.

در کتاب از خوبی ‌های ایلان خیلی می‌ گوید اما ایرادش را در یک جمله کوتاه، فوری می ‌گوید و رد می ‌شود. بدین ترتیب وجود مقدسی از او می سازد.

– زندگی ایلان ماسک نشان می ‌دهد که آدم موفق، یک ‌بعدی است. چرا که زن اول را با بچه طلاق می ‌دهد، بخاطر اینکه آن ‌قدر کار داشته که فرصت رسیدگی به آنان را نداشته است. در زمان کمی عاشق زن دوم می‌ شود و فوری با او ازدواج می ‌کند و باز طلاقش می ‌دهد. نهایتا به زن اول رجوع می‌ کند و با هم زندگی می ‌کنند.

– یک نکته ریز؛ ایلان در برنامه‌ نویسی موفق نبوده، بلکه از روی شانس موفق شده است. در حالی‌ که برنامه ‌اش به نتیجه نمی ‌رسیده، آن را چند میلیون دلار از او خریده ‌اند. او از روی شانس موفق شده و بعد مثلا با آن پول ماشین خریده و…

– حجم نمایش ثروت و ماشین گران قیمت او به قدری زیاد است که برای خواننده، خسته کننده می‌شود.

– نکته ای که راحت از کنارش نمی‌شود گذشت اینکه ایلان با خیلی ‌ها شریک می ‌شود، آنها را وسط کار کنار می گذارد یا بیرون می اندازد و برای خودش کار می ‌کند. حتی در مقطعی کل کارمندها، کارگرها و مهندس‌ ها از دست او خسته می ‌شوند و قهر می‌ کنند و تنهایش می‌ گذارند. چرا؟ حجم بالای کار، بی توجهی به نیاز روحی و روانی افراد برای به دست آوردن پول بیشتر و شهرتی که نصیب ایلان می‌ گردد و می شود گفت بیگاری کشیدن از نیروها.

اینها تنها چند نکته است که باعث می‌شود او الگوی جامعی برای افراد مختلف نباشد.

‌شخصیت ایلان ماسک برای جامعه جهانی یک نمونه شده است و هر کسی را وادار می‌کند که بخواهد گام‌های ایلان ماسک شدن را بداند و شاید نوشتن یک کتاب از او و کارهایش، خواندن یک کتاب از شخصیت و موفقیت‌هایش و جستجو برای یافتن حقایق زندگی او کمترین تلاش باشد!

این کتاب درحالی به چاپ‌های زیادی رسیده که تیم رسانه‌ای او -از قبل- شخصیت پردازی بی‌نظیری از او انجام داده است و اگر نگوییم همه، قالب افراد با ذوق، عینک موفقیت “ایلان” را به چشم می‌زنند و مطالعه را شروع می‌کنند.

این پیش فرض، خودش می‌شود پرده‌ای که خیلی از واقعیت‌ها را نبینند. اگر نگوییم نویسنده خیلی از واقعیت‌های تلخ را گذری می‌نویسد و اساس تعریف را بر همان عینک می‌گذارد: «ایلان موفق»

اما چند سوال بی پاسخ می‌ماند:

– اصالت سرمایه او

– اصالت رسانه‌های پشتیبانی شده از جانب او

– اصالت سیاستمداران مالی او

– اصالت خطاها و ظلم‌های بی‌اندازه او

– اصالت زوایای حال خراب او

– و…

در کجای کتاب باید می آمد و نیامد، آمد و گذری نوشته شد…

کنار تمام تعریف های این بت بزرگ، این نکته ظریف را هم بدانید که به قدر «حاشیه ای» این متن کوتاه نوشته شد، خودتان بسنجید و فکر کنید که «متن» چه خبر است؟!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۰۳ ، ۱۱:۳۳
نمکتاب ...
جمعه, ۱۸ آبان ۱۴۰۳، ۱۱:۳۱ ق.ظ

الماس در تاریکی

کتاب الماس در تاریکی : کتابی درباره ی کار و تلاش

کتاب الماس در تاریکی

نویسنده : سمانه اخوان

انتشارات عهد مانا

خلاصه‌کتاب:

کتاب الماس در تاریکی، داستان یک پسر نوجوان است که با دوستش تصمیم می‌ گیرند به دنبال الماس در خارج از جو زمین بروند. گاهی ناامید می‌ شوند و شکست می‌ خورند، اما سخت می‌ ایستند و دنبال هدفشان می‌ روند. در این بین اتفاقات دیگری نیز رخ می دهد؛ یکی از شخصیت‌ های اصلی، مبتلا به بیماری چشم می‌ شود که توسط پزشکان ایرانی جراحی می‌ شود و…. این دو رفیق نهایتا با همکاری با هوافضا موفق می ‌شوند کار بزرگی را در ایران برای اولین بار انجام دهند.
کتاب الماس در تاریکی، نوشته سمانه اخوان، در سال ۱۴۰۲ و با ۱۳۵ صفحه، به همت انتشارات عهد مانا منتشر شده است.

 

بریده کتاب(۱):

علی پشت میز همیشگی نشست و با کتاب‌ هایی که رو به‌ رویش چیده بود، مشغول شد. اما فقط ورق می‌ زد. بی‌ این که کلمه‌ ای از آنها را بخواند. نگاهش بین سطور کتاب می‌ چرخید، اما در دلش چیز دیگری می‌ گذشت. در دلش می‌ گفت نباید همه چیز تمام شود! مگر می‌ شود آن همه تحقیق، آن‌ همه شوق، آن‌ همه تصمیم، هیچ نتیجه‌ ای نداشته باشد! یعنی همه را باید فراموش کرد؟حس می‌ کرد آرزوها و اهدافش بین سطور این کتاب‌ ها زندانی شده‌ اند و قرار نیست از دل این کتاب‌ ها چیزی بیرون بیاید. چیزی که به درد علی، صدرا، طاها و دیگر مردم این جهان بخورد. اما…
صفحه ۶١

بریده کتاب(۲):

روزهای سختی بر صدرا گذشته بود. رعنا و امیر برای درمان صدرا به هر دری زده بودند. به هر دکتری که بود و تعریفش بر زبانی جاری شده بود، سر زده بودند. ولی فایده‌ ای نداشت که نداشت. قبل از تصمیم قطعی برای رفتن به خارج از کشور، فقط یک دکتر مانده بود که امکان داشت کاری از دستش ساخته باشد. دکتری که جراحی شبکیه را داشت و در بیمارستان شیراز مشغول طبابت بود.
صفحه‌ ۶٧

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۰۳ ، ۱۱:۳۱
نمکتاب ...
جمعه, ۱۸ آبان ۱۴۰۳، ۱۱:۳۰ ق.ظ

روزی که ماه دلش گرفت

کتاب روزی که ماه دلش گرفت : قصه ی احکام برای کودکان (احکام نماز)

کتاب روزی که ماه دلش گرفت (احکام نماز)

نویسنده : مرتضی دانشمند

انتشارات آستان قدس رضوی

معرفی:

لازم‌نیست برای شروع یادگیری احکام، آن را از کتاب رساله برای بچه‌ها بخوانند.

اگر بجای کتاب احکام،

قصه زندگی را برایت بگویند و در قصه هرجا به احکام برمی‌خوری بفهمی در اینجا کار درست چیست، زیبایی احکام و آموزش آن صد چندان می شود.

در این کتاب ها احکام را طی داستان و قصه برای بچه ها تعریف می‌ کنیم…

داستان‌ هایی شیرین و احکامی کاربردی

بریده کتاب:

آقای مؤذنی گفت:((اگر با دقت به اطرافمان نگاه کنیم، ساعت‌ های طبیعی گوناگونی را می بینیم. یکی از آن‌ ها خورشید است. خداوند خورشید را به‌عنوان ساعتی طبیعی برای محاسبه‌ی زمان قرار داده است .حالا بقیه مطلب را مسلم برای ما توضیح می دهد.))

مرتبط با کتاب روزی که ماه دلش گرفت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۰۳ ، ۱۱:۳۰
نمکتاب ...
جمعه, ۱۸ آبان ۱۴۰۳، ۱۱:۲۸ ق.ظ

دنیای وارونه

کتاب دنیای وارونه : نگاهی به دنیا با زاویه ای متفاوت

کتاب دنیای وارونه

نویسنده: ادواردو گالئانو
مترجم: فاطمه حسینقلی نوری

انتشارات کتابستان

بریده کتاب:
تبلیغات راه های مصرف کردن را پیش رویمان می‌ گذارد، در حالی که اقتصاد آن را منع می‌ کند.
چنین دنیایی که همه را به شرکت در جشنی باشکوه فرا می‌ خواند و در عین حال درب را به روی بسیاری از مردم می‌ بندد، هم عدالت محور است و هم نابرابر؛ عدالت محور در ایده‌ ها و آدابی که تحمیل می‌ کند و نابرابر در فرصت‌ هایی که می‌ بخشد!
ص ۳۹

بریده کتاب(۲):
ارزش سالیانه فروش محصولات مخصوص حیوانات خانگی در آمریکا ۴ برابر تولید ناخالص ملی اتیوپی است!
میزان فروش سالیانه ۲ غول صنعتی و اقتصادی یعنی ژنرال موتورز و فورد، به راحتی از میزان ارزش تولید ناخالص ملی تمام آفریقای سیاه بیشتر است!
طبق آمار آژانس برنامه توسعه سازمان ملل ۱۰ ثروتمند برتر دنیا، ثروتی معادل تمام تولید ملی ۵۰ کشور دنیا دارند!
نماینده این آژانس «جیمز گوستاو اسپت» در سال ۱۹۹۷ اعلام کرد که طی ۵۰ سال اخیر تعداد فقیران جهان ۳ برابر شده است!
ص ۴۲

بریده کتاب(۳):
در سال ۱۹۶۸ دو ماه پیش از آن که گلوله‌ ای چهره کشیش مارتین لوتر کینگ را از هم بشکافد، وی گفته بود که «کشورش بزرگ کننده خشونت در تمام دنیا است».
۳۰ سال بعد، ارقام نشان می‌ دهند که از هر ۱۰ دلار که در تمام دنیا برای سلاح خرج می‌ شود، چهار و نیم دلار در ایالات متحده آمریکا خرج شده است. طبق گزارش مرکز بین المللی مطالعات استراتژیک، بزرگ ترین فروشندگان سلاح در تمام دنیا عبارتند از: ایالات متحده آمریکا، انگلستان، فرانسه، روسیه و در رتبه‌ ای پایین‌ تر چین.
و به طور کاملاً اتفاقی همین ۵ کشور تنها کشورهایی هستند که در شورای امنیت سازمان ملل متحد، حق وتو دارند! یعنی حق تصمیم گیری!
یا بهتر است بگوییم که صلح جهانی در دست ۵ قدرتی است که تجارت بزرگ جنگ را به همه جای دنیا، به همه جای جهان صادر می‌ کنند!!
ص ۱۳۷

بریده کتاب(۴):
به چه دلیل هواپیماهای حمل مواد مخدر با بخشودگی حیرت آوری می‌ توانند وارد مرز هوایی ایالات متحده شوند، و یا از آن بدون هیچ مشکلی خارج شوند؟ چرا تکنولوژی مدرنی که می تواند از پری رقصان در افق عکس بگیرد، نمی‌ تواند هواپیمایی را تشخیص دهد که از کنار پنجره‌ اش رد می‌ شود؟
به چه حقی ایالات متحده آمریکا تبدیل به پلیس جهانی مبارزه با مواد مخدر شده است، در حالی که خود او اولین خریدار بیش از نیمی از مواد مخدری است که در سراسر جهان تولید می‌ شوند؟!
ص ۱۵۰

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۰۳ ، ۱۱:۲۸
نمکتاب ...
جمعه, ۱۸ آبان ۱۴۰۳، ۱۱:۲۵ ق.ظ

مبانی معرفتی مهدویت

کتاب مبانی معرفتی مهدویت

مبانی معرفت و مهدویت

 

کتاب: مبانی معرفتی مهدویّت
نویسنده: اصغر طاهرزاده
ناشر: انتشارات لبّ المیزان
تاریخ نشر: ۱۳۹۴

معرفی کتاب:

کتاب مبانی معرفتی مهدویت، درباره وجود مقدس حضرت حجّت (عج) است. این کتاب عظمت چنین وجودی در هستی را بیان می کند و دریچه ای به شناخت ایشان به روی ما می گشاید.
کتاب مبانی معرفتی مهدویّت نوشته اصغر طاهرزاده، در سال ۱۳۹۴ توسط انتشارات لبّ المیزان منتشر شده است.

بریده‌کتاب(۱):

در حدیث هست کسی که امام زمان خود را نشناسد، به مرگ جاهلی و بت پرست مرده. امام زمان (عج) یک حقیت و یک مقام فوق العاده معنوی می باشند که اگر آن مقام شناخته شود، برکات زیادی دارد. ص ۱۸

بریده کتاب(۲):

شناخت امام، یک شناخت معمولی نیست. این چه شناختی است که اگر نماز بخوانی و روزه بگیری و حج بروی، ولی نسبت به امام خود شناخت و معرفت نداشته باشی، دینداری تو زیر سوال می رود. این شناخت اسمی و لفظی نیست. ص ۱۹

بریده کتاب(۳):

منظور از غیبت امام این نیست که حضرت جایی مخفی شده اند، بلکه ایشان غایب شده اند. یعنی ایشان فوق هستی مادی است. غیبت امام به جهت واسطه فیض بودن حضرت است و هستی در قبضه مقام غیبی حضرت است. ص ۲۳

بریده کتاب(۴):

غفلت از فرهنگ انتظار و غفلت از آماده شدن برای انقلاب جهانی، باعث می شود که نه قرآن به درد ما بخورد نه نماز، نه امام زمان (عج) بیایند. ص ۱۰۳

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۰۳ ، ۱۱:۲۵
نمکتاب ...
جمعه, ۱۸ آبان ۱۴۰۳، ۱۱:۲۵ ق.ظ

خاتون و قوماندان

تاب خاتون و قوماندان : روایت زندگی ام‌البنین حسینی همسر شهید علیرضا توسلی

خاتون و قوماندان

کتاب خاتون و قوماندان

نویسنده: مریم قربان زاده

ناشر: ستاره ها

بریده کتاب:

پاییز سال ۸۰ صدایش آمد که: “حاج خاتون! بیا که باید تیارم کنی بروم سفر!” رخصتی تمام شده بود.

ماموریت هم طبق گفته خودش چند ماه طول می کشید. کار جنگ بود و خبر نمی کرد کی بر خواهد گشت. سفر جنگ، بدترین سفری است که یک مرد می رود. فقط رفتنش دست خودش است. از لحظه ای که از شهر خودش بیرون می رود، دیگر باید دل برید و برگشتن و دیدار دوباره را باید هر روز آرزو کرد و دعا خواند. علیرضا مرد سفر بود. سفر جنگ. ص ۶۹

بریده کتاب(۲):

وقتی از مرز رد شدیم، صدای ضربان قلبم را می شنیدم. دلم می خواست از همه وجودم به چشم هایم ببخشم و هیچ چیزی از تصویر ورودی وطن از دست ندهم. آرامش خاص زادگاه پدری را حس می کردم. با نشاط و مغرور اطرافم را سیر می کردم. ص ۱۰۵

بریده کتاب(۳):

منتظر ماندیم انتخابات پارلمان هرات انجام شود. جالبی اش این بود که اکثر فامیل و دوستان می گفتند: “توسلی برود کاندیدا بشود، رای می آورد.” علیرضا زیر بار نرفت. می گفت: “کاندیدا شدن تعهدات دارد. شرط و شروط دارد. من نمی توانم. سرمایه هم ندارم که بخواهم تبلیغ کنم و پول خرج کنم. این بریز و بپاش ها که می کنند، برای این است که بعدا چند برابرش را دشت کنند. من نه اهل بریز و بپاش و محفل شام و ناهار و دادن بنزین رایگانم، نه اهل بچاپ بچاپ و رشوه و زد و بند اداری…” ص ۱۲۲

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۰۳ ، ۱۱:۲۵
نمکتاب ...
جمعه, ۱۸ آبان ۱۴۰۳، ۱۱:۲۳ ق.ظ

خارپشت ها چای می نوشند

کتاب خارپشت ها چای می نوشند : به همراه ده داستان کوتاه دیگر

خارپشت ها چای مینوشند

کتاب خارپشت ها چای می نوشند

نویسنده: حسین تبریزنیا

ناشر: بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی

معرفی کتاب:
کتاب خارپشت ها چای می نوشند، مجموعه چند داستان کوتاه است. داستان ها در فضای ساده روستایی اتفاق می افتد، فضایی گرم، صمیمی و به دور از سر و صداها و گرفتاری های روزمره زندگی شهری. افراد پاک و ساده و بی آلایش در یک محیط روستایی کنار هم زندگی می کنند، در مسائل و مشکلات مختلف به هم کمک می کنند، به یکدیگر احترام می گذارند و برای حیوانات و پرندگان و درختان، ارزش زیادی قائل اند.
داستان ها در مجموع درباره آسیب نرساندن به طبیعت و آزار نرساندن به حیوانات است، و این که اگر خوبی کنیم، خوبی می بینیم و اگر هم بدی کنیم، نتیجه آن را می گیریم. برخی داستان ها نیز مفاهیمی چون همدلی، کمک کردن به یکدیگر و مشورت گرفتن از افراد کاردان را بیان می کنند.
کتاب خارپشت ها چای می نوشند، نوشته حسین تبریزنیا، در سال ۱۳۹۴ توسط بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی با ۱۴۲ صفحه منتشر شده است.

بریده کتاب(۱): 

یک روز مهندس جباری برای سرکشی به باغ ما آمد. وقتی از توی دالان سبز رد می شد، گنجشک ها از سر و صدا بیداد می کردند. صدها گنجشک جیک جیک کنان به انگورها نوک می زدند. غوغایی بود. مهندس با تعجب سرش را بالا کرد و به گنجشک ها و انگورها نگاهی انداخت و گفت: بابا اکبر مثل این که اینجا «بهشت گنجشک ها» است! صفحه ۹

بریده کتاب(۲):

چند روز گذشت. هوا گرم شده بود. کم کم سر و کله گنجشک ها پیدا شد. صدای جیک جیک آنها در بهشت همیشگی شان دوباره راه افتاد. انگورها روز به روز درشت تر و زردتر می شدند. انگار گنجشک ها فهمیده بودند که نباید با آن ثلثی که گوگردپاشی شده، کار داشته باشند. اما شروع به خوردن و نوک زدن قسمت خودشان کردند. صفحه ۱۴

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۰۳ ، ۱۱:۲۳
نمکتاب ...
جمعه, ۱۸ آبان ۱۴۰۳، ۱۱:۲۳ ق.ظ

بابا آمد نان آورد

کتاب بابا آمد نان آورد : اشعاری زیبا درباره ی طبیعت و زیبایی های زندگی

کتاب بابا آمد نان آورد

شاعر: مصطفی رحماندوست

کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

معرفی:

کتاب شعری زیبا از مصطفی رحماندوست که درباره طبیعت، خانواده و زیبایی‌ های زندگی است!

بریده کتاب:

شب شد و باز دوباره
پیدا شده ستاره
ماه دوباره تابیده
روز چی شده‌؟ خوابیده

تق تق تق، تقانه
بابا آمد به خانه
صدای پا شنیدم
از جای خود پریدم

سلام بابا، بفرما!
خسته نباشی بابا
بوسه داغ و لبخند
عطر و شکوفه و قند

دو دست گرم و خسته
پاکت و کیف و بسته
سیب و انار، گلابی
شب شده سبز و آبی

بریده کتاب(۲):
بَه، بَه، بَه
تق تق، تق تق، بر در زد
بابا از بیرون آمد

رفتم در را وا کردم
شادی را پیدا کردم

وقتی بابا را دیدم
فورا او را بوسیدم

بابا آمد، نان آورد
با لبخندش جان آورد

مرتبط با کتاب بابا آمد نان آورد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۰۳ ، ۱۱:۲۳
نمکتاب ...
جمعه, ۱۸ آبان ۱۴۰۳، ۱۱:۲۰ ق.ظ

نقد رمان‌های اینترنتی مذهبی

نقد رمان‌های اینترنتی مذهبی

 

نقد رمان های اینترنتی مذهبی:

 

گاهی تعریف ما از دین­داری، با تعریف خدایی که همان دین را به عالم هدیه کرده، چنان فاصله می­گیرد که دیگر نمی­شود اسمش را گذاشت «تعریف»، بلکه تبدیل می­شود به «برداشتِ شخصیِ مَنْ­دَرآورد!»

و این برداشتِ شخصی زمانی مشکل­ساز می­شود که از هرگوشه­ا­­ش یک بی­دینی بیرون می­زند، و آن‌گاه است که مخاطب ما نمی­داند قسم حضرت عباس را قبول کند یا دم خروس را!

شاید بد نباشد که چند گزاره­ی اساسی «مذهب» را با هم مرور کنیم تا بعدها راحت­تر بفهمیم که منظور از آدم­های مذهبی، فیلم­های مذهبی، و رمان­های مذهبی چیست؟

مثلا خدایِ مهربانِ همیشه عاشقِ ما گفته: آن‌کس که حیا ندارد، دین ندارد.

یعنی چه؟

یعنی مثلا اگر کسی یک مقداری بودار و عشوه­گرانه حرف بزند، یا راه برود، یا لبخند بزند، یا اندام و زیبایی­های ظاهری­اش از مرد و زن نامحرم دل ببرد، این آدم قطعا در تعریف خداوندِ آورنده‌یِ دین، «مذهبی» نیست.

حالا شما بگو نه…! این فرد نماز می­خواند، مشهد می­رود، فلان دعا را می­خواند، بهمان اعمال را انجام می­دهد… دیگر ادامه نده! چرا؟ چون این­ها در کنار بی­حیایی، همه­اش پوچ می­شود!

آن‌وقت ما این آدم­ها را که می­بینیم به صورت خیلی خنده­داری می­گوییم فلان آدم مذهبی، هیز است!

خدا او را مذهبی نمی­داند، تو می­دانی؟!

تازه بعدش هم به متدینین بدبین می­شویم!

خب مشکل از ماست، نه از چینشِ دقیقِ عالم.

 

یا مثلا همان خدایِ مهربانِ همیشه عاشقِ ما، فرموده یک ساعت تفکر بهتر از هفتاااااااااااد سال عبادت است.

یعنی اگر به اندازه یک فندق فکر‌کنی، به قدر یک باغ گردو، عایدت می شود!

حالا اگر شما کسی را می­بینی که برداشت خودمحورانه­اش از دین را به خانواده و اطرافیانش مسلط می­کند و هرچه برایش منطقی و عاقلانه‌ توضیح می­دهی، نمی پذیرد، بدان که این آدم یک‌جای مهم دینداری­اش می­لنگد.

هزاران گذاره مانند این در ادبیات دینی ما هست که برای هرکدام هزار مثال و‌ مصداق می­توان آورد و‌ دین­داری­های اشتباه را رد کرد.

حالا این­ها که گفتیم چه ربطی داشت به رمان­های اینترنتی مذهبی؟

عرض می­کنیم!

ربطش به این بود که این رمان­ها بصورت خیلی خود خواهانه، نه خدا خواهانه، دینی را معرف می­کنند که جامع تمام تناقض­هایی است که‌ گفتیم‌ و ‌نگفتیم!

و این­طور می­شود که مخاطب ساده­دل‌ و ‌خوش­بین ما، غرق می­شود در یک دریایی که نه سر دارد و ‌نه ته؛ فقط یک عمقِ مرداب­گونه دارد که آدمی را در خود فرو ‌می­برد و رها نمی‌کند.‌

مثلا؟

مثلا:

۱-شخصیت­های اصلی این داستان­ها غالبا اهل تفکر نیستند؛ یعنی تغییراتی که در وجودشان اتفاق می­افتد بسیار ناگهانی و جادویی است!

یک­هو طرف از این رو به آن رو ‌می­شود. نه این­که ساعت­ها بنشیند با خودش فکر‌کند، بسنجد، مشورت کند، کتاب بخواند، سبک‌ و ‌سنگین‌ کند، چند بار امتحان کند، نخیر! هیچ از این خبرها نیست!

خب مخاطبِ جوان‌‌ و ‌نوجوانِ این داستان، چگونه یاد بگیرد که برای هر تغییری، بیش از آن­که به غول چراغ جادو‌ نیاز داشته باشد، محتاج تفکر عمیق و ‌سنجشِ داشته­ها و‌ نداشته­هاست. محتاج شناختنِ هدف­های مهم زندگی است. این­که فلان راه عاقبتش چه می­شود؟ این‌ دوستی نتیجه­اش چیست؟ گفتن یا نگفتن فلان حرف چه اثری دارد؟ رفتن به این مهمانی یا نرفتن، تهش به کجا ختم‌ می‌شود؟ فلان‌ مدل زندگی، چقدر در درون انسان آرامش ایجاد می‌کند؟ اصلا آرامش زاییده‌ی مدل لباس و خوراک و ‌مسکن است یا ماحصل انتخاب­های درست؟… و ‌هزاران سوال و‌ جواب دیگر که همه­اش بر می­گردد به میزان تفکر‌ و‌ ‌‌رشد عقلانی انسان.

اصلا در این­گونه رمان­های مثلا مذهبی، چیزی که مشاهده نمی­شود، همین‌ کلنجار درونی است که با مبنای تغییر اندیشه صورت بگیرد، بلکه کلنجاری هم اگر هست، در مورد فلان پسر و فلان دختر و فلان اتفاق ‌‌و‌ ماجراست، نه در مورد سبک ‌و سنگین‌کردن انتخاب­های مهم ‌زندگی.

2- اگر یک درختی ریشه نداشته باشد، نه شاخه می­دهد، نه برگ و نه میوه. اگر ریشه­اش خراب هم‌ باشد، باز هم نه شاخه می‌دهد نه برگ و نه‌ میوه. از آن‌طرف هم‌ وقتی می­بینیم یک درختی میوه­های خوب و‌ خوشمزه می­دهد، مطمئن می‌شویم که ریشه­ی سالم و‌ محکمی دارد، پس هیچ ‌کدام از این دو طرف، طرفِ دیگر را نقض نمی‌کند.

حالا وقتی کسی می­آید رمان‌ می­نویسد و‌ در رمانش صرفا بسنده می­کند به توصیف چند میوه، بدون این­که حرف از ریشه بزند، این توصیفات اثر خاصی بر مخاطب نمی­گذارد؛ هرچند که ظاهر خوبی دارد. پیچیده شد؟ الان ساده­اش‌ می‌کنم:

در این داستان­ها به وفور دیده می­شود که گذاره­های نهایی دینی‌ مثل شهادت، حجاب، نماز یا روزه، زیارت ‌و‌ جهاد، بدون ریشه­یابی دقیق و اثرگذار و صرفا در حالت یک امر‌گذرا، توصیف‌ می‌شود و خلاص!

یعنی می­بینی شخصیت اصلی یک‌جوری درباره شهادت یا حجاب‌ حرف می­زند که انگار دارد در مورد خرید و آشپزی حرف‌ می زند. صد رحمت به آشپزی که لااقل قبلش‌ مواد مورد نیاز و ‌روش پخت را ذکر می­کنند.

در این داستان­ها که در همین‌ حد هم در مورد پیشینه­ی این‌ گذاره­های عمیق، بحث و ‌بررسی نمی شود. همین­جوری یک‌ چیزی در مورد شهادت می‌گوید و ‌می‌رود. یک توصیفی از حجاب فلان دختر می­کند و ‌تمام! یک‌هو یک تیکه­ای درباره دوست شهیدش می‌گوید و دیگر هیچ. وسط‌‌ ماجرا‌ می­رود یک‌ نماز می­خواند و ‌تمام! یک دور تسبیح را نشان‌ مخاطب می دهد‌ و‌ می­رود سراغ ادامه­ی داستان! قطعا جاهایی با چالش مواجه شده که اصلا چرا این آدم به نماز پایبند است؟ از بچگی خودش و‌ خانواده اش‌ چه کردند که اهل هیئت شده؟ چرا حجاب را دوست دارد و به آن عمل می­کند؟‌ هیچ‌وقت درباره­اش‌ شک کرده؟ سوال پرسیده؟‌ به جواب رسیده؟‌ بابت عمل به آن بهایی پرداخت کرده؟‌ از ‌چیزی‌ گذشته؟‌

اساسا همه­ی ما برای تک­تک انتخاب­هایی که می­کنیم، هزاران پیش­زمینه­ی ذهنی داریم‌ و هر انتخاب نهایی‌ ما، نتیجه­ی هزاران‌ مقدمه است. طبق همین قاعده هم‌ اگر‌‌ می­خواهیم انتخاب کسی را عوض کنیم‌ باید اول تک‌تک ‌مقدمات ذهنی­اش را تغییر دهیم تا نهایتا نتیجه­اش هم‌ تغییر کند.

اینکه صرفا بصورت سطحی یک سری انتخاب­های نهایی را نشان بدهیم، بدون نشان دادنِ پیش­زمینه­ها و‌ مقدمات آن، هیچ اثری بر ناخودآگاه‌ مخاطب ندارد و‌ او ‌را در تغییر هیچ‌ یک از انتخاب­های غلطش، یاری نخواهد کرد.

چرا مخاطب ما که هزاران سوال و شبهه و درد و دل در مورد چادر دارد، باید با یک توصیفِ نیم خطی درمورد دختر چادری، به حقانیت این پوشش پی ببرد؟

مخاطبی که  تا به­حال یک کتاب درمورد زندگی شهدا نخوانده و یک خانواده شهید از نزدیک ندیده، چطور می­تواند با یک پاراگراف در مورد شهادت، نظرش عوض شود و نگاهِ خیلی عمیقی به این قضیه پیدا کند و‌ مثلا شهدا را الگوی خودش قرار دهد؟!

کسی که اساسا «گناه» را قبول ندارد و طبق برداشت نصف و نیمه­ی خودش از دین، می­گوید خدا نباید در تصمیمات من در مورد زندگی خودم دخالت کند، با یک جمله‌ی شخصیت اصلی داستان در مورد گناه نکردن و دوری از حرام، تمام پیشینه­های ذهنی­اش فرو می­ریزد؟ دیگر گناه نمی­کند؟ فهمش عمیق می­شود؟

این مدل حرف زدن درمورد گزاره­های دینی، بیش از آن­که اثرگذار باشد، خنده­دار است، از آن دست خنده­هایی که از گریه غم­انگیزتر است.

اگر واقعا نویسنده­های این داستان­ها می­خواهند نظر مخاطب را درمورد گزاره­های نهایی دینی عوض کنند، باید سه چهارم داستان­شان در مورد ریشه­های اصلی این مفاهیم باشد. این­که دقیقا این گزاره چه کارکردی دارد؟ کدام قسمت وجودی انسان را هدف می­گیرد؟ با کدام گزاره­ی دیگر مرتبط است؟ اگر باشد چه آثاری دارد، اگر نباشد چه نتایجی دارد؟ چه حسی را در مخاطب زنده می­کند یا از بین می­برد؟ چقدر طول می­کشد تا به­وجود بیاید؟ چه آفت­هایی در مسیر راه متوجهش می­شود؟ اگر این طور شد، راه­حلش چیست؟ اگر این شبهه وارد شد جوابش چیست؟ اگر نصفه و نیمه اجرا شود چه می­شود؟ اگر اصلا اجرا نشود چه؟…

 

اینها را به بهترین وجه ممکن می شود در قالب رمان پیاده کرد، به شرطی که نویسنده خودش اهل مطالعه باشد و این چیزها را درک کرده باشد تا بتواند با زبان شیرین داستان، به مخاطبش هم عرضه کند.

3- واقعا یکی از مهم ترین گزاره­های عملی دین، حیا و مراقبت­های کلامی و رفتاری است.

رمان­های اینترنتی مذهبی، بر خلاف ظاهر اسم­شان، هم دارای صحنه­های خاصی از شکستن حریم­های الهی توسط شخصیت­های داستان­شان هستند و هم دارای صحنه­های مهیج شهوانی هستند که اساسا در تقویت بی­حیایی کاربرد دارند.

صحنه­های عاشقانه­ای که نویسنده فکر می­کند بخاطر وجود چادر دختر و تسبیح پسر، تبدیل به نمادی از دین­داری می­شود.

لمس دست، توصیف خال روی گونه، غرق شدن در رنگ چشم­های جذاب، توجه به هیکل مردانه، غش و ضعف رفتن­های دختر و پسر، در هر شرایطی و برای هر مخاطبی محرک است.

این چه منطقی است که دختر و پسر مثلا مذهبی داستان، حق دارند با توصیفات چشم و ابرو و گرفتن دست­های همدیگر و نوازش و غیره، دل از مخاطب نوجوان و جوان ما بربایند؟ کدام خدا و کدام پیغمبر گفته که تحریک شهوت و غریزه اگر توسط یک فرد نماز خوان و عاشق شهادت و روزه­گیر و محجبه باشد، اشکال ندارد؟!

این اعمال در دین ما ممنوع است و این توصیفات محرک هم طبیعتا مجاز نیست، خصوصا برای نوجوان که این را برای خودش الگو قرار می دهد.

۴-نکته­ی جالب بعدی این است که در این گونه داستان­ها، بیش از این­که معیار دختر و پسر اصلی داستان، داشته­های درونی و صفات برجسته­ی فکری و شخصیتی طرف مقابل باشد، جذابیت و زیبایی و خوش تیپ بودن اطرافیانش مهم است.

این­که به­صورت مداوم، به ظاهر دختر و پسر اشاره می­شود و معمولا «جذابیت» یک عنصر بسیار مهم تلقی می­شود و دخترهای داستان همیشه «زیبا و جذاب» و پسرهایش همیشه «خوش تیپ و جذاب»، هستند. طوری نشان داده می­شود که این‌گونه معیارها بر صفات درونی آدم­ها ارجحیت دارد و بیشتر هم ‌مورد توجه قرار می گیرد و دیده می شود.

شخصیت­های این گونه رمان­ها معمولا از لحاظ ظاهری هیچ کمبودی ندارند و

 

این حس را هم به مخاطب منتقل می­کنند که تو هم باید همین­گونه باشی. یعنی هم خودت باید همیشه جذاب و خوش­تیپ باشی و هم در انتخاب اطرافیانت باید به این معیارهای ظاهری دقت کنی.

یعنی اگر دختر یا پسری این­گونه نبود، یک جای کارش می­لنگد.

در صورتی که به هیییییییییچ‌­وجه در معیارهای دینی ما زیبایی به عنوان یک عنصر مهم برای ارزیابی آدم­ها حساب نمی­شود. خدا و پیغمبرش می­گویند برو ببین این آدم، اخلاق و شخصیت درستی دارد یا نه، در حالیکه معیار زیبایی برای افراد مختلف متفاوت است. پس القای یک مدل زیبایی چه منطقی دارد؟.

 

_یک تیپ از رمان­های ظاهرا مذهبی دارای غالبی هستند دو گروهی، یک گروه بچه­مذهبی و گروه دیگر غیرمذهبی. علاقه­ای بین دو نفر(دختر و پسر) از دو گروه مخالف به وجود می­آید و تمام رمان محور اتفاقاتی برای رسیدن این دو به هم می­چرخد. این اتفاقات با توصیف صحنه­های احساسی، کشش عجیبی در دل خواننده ایجاد می­کند برای رسیدن به معشوق زمینی. زمین و زمان به هم دوخته می­شود تا این دو به هم برسند و با رسیدن­شان به هم رمان تمام می­شود. ازدواج در اصل، ایجاد پیمان رفاقت است برای شروع یک مبارزه و مسابقه­ی جدی و این واقعیت زندگی است. توی این رمان­ها هیچ اشاره­ای به مبارزه­ی حقیقی و معشوق حقیقی نمی­شود و ذهنی که با این­گونه رمان­ها عجین شده باشد(مخصوصا مذهبی­ها) بعد از ازدواج دچار یک شک روحی جدی می­شود؛ چراکه آرمان خود را در یک انسانی مثل خود جست و جو کردند و بعد از وصال می­بینند که او هم…

رفیق مقصد نیست، رفیق است.

_بحث دیگر شیوه­­ی علاقمندی شخصیت­های اصلی داستان است. یکی عاشق می­شود، آن­قدر عشقش را به طریق­های مختلف به معشوق ثابت می­کند که آن­طرف هم بدون هیچ دلیل منطقی عاشق می­شود. غالبا نفر اول دختر است که عاشق پسر می­شود و به هر دری می­زند تا پسر به او توجه کند. بلافاصله بعد از ازدواج، دختر هم  بدون هیچ دلیلی مذهبی می­شود، در صورتی که یک نفر هم که با منطق مسیر زندگی­اش را عوض کرده تا مدت زیادی، از روی عادت رفتارهای قبل را دارد. فیلم­هایی مثل نفس، پدر و لیلا هم بر اساس همین رمان­ها ساخته شدند.

این­ رمان­ها از رمان­هایی که صحنه دارند بدتر هستند. آن­ها حداقل ظاهرشان گرای بد بودن می­دهد، بدی این­ها خوب­ها را هم خراب می­کند؛ مثل کتاب­های حدادپور که صحنه­های کثیف را در ذهن طلبه­ها جا داد.

 

خلاصه که در نقد «رمان­های اینترنتی مذهبی» بسیاااااار می­توان سخن گفت، اما همین چند نکته هم برای تشخیصِ مخاطب عاقل و هوشمند ما کفایت می کند.

دیگر تو خود حدیث مفصل بخوان ازین مجمل.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۰۳ ، ۱۱:۲۰
نمکتاب ...