نمکتاب

نمکتاب
امام علی(علیه السلام): کتاب غذای روح است.هر کس با کتاب آرامش یابد هیچ آرامشی را از دست ندهد.

قدمی برای تحول مطالعه کشورمان!

سایت نمکتاب:namaktab.ir
کانال نمکتاب: @namaktab_ir





در اين وبلاگ
در كل اينترنت
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
پنجشنبه, ۱۷ آبان ۱۴۰۳، ۰۲:۵۸ ب.ظ

روزگار طیبه

تصویر

کتاب روزگار طیبه

نویسنده: مریم فهیمی

ناشر: کتاب جمکران

بریده کتاب (۱)

حاجی جان‌! خدا بخواد، در و تخته رو خوب جور می کنه، این دوتا وصله همن. نه که فکر کنی دل آشوبه ندارم، نه؛ اما جوون خوبیه. دل دخترت هم باهاشه. طیبه همه اینها رو می دونه. اصلا سر همین دل به دل پسرخالش داده، مگه خودش هشت یا نه ساله نبود، می گفت خواب آقای خمینی رو دیدم، می ‌گفت باید برای آیت الله خون بدم. ص۱۲۵

بریده کتاب (۲)

کنار همین خانوم می خوام قسم بخورم تا پای جون برای خوشبختی مون تلاش کنم. اما طیبه جان، توی خواستگاری هم بهت گفتم، ما غیر از زندگی خودهامون، ما آدم ها وظیفه های دیگه هم داریم. تو خودت مرید آقا خمینی هستی، می دونی آقا گفته این رژیم فاسده، باید ریشه کن بشه. ریشه کن می دونی یعنی چی؟ نمی گه اصلاح یا تغییر، می گه از بیخ و بن باید کنده بشه؛ یعنی همه این درختا کرم زده، باید از بین برد. تو قد خودت وظیفه داری، من هم قد خودم. ص۱۴۳

بریده کتاب (۳)

بازش کرد. پروانه ای سفید، بی قرار و منتظر. ابتدا به سختی پر زد و بعد با باور آزادی اش اوج گرفت. طیبه منتظر بود تا ابراهیم حرف بزند. عزیزتر ازجونم، این فقط یک روح بود که آزاد شد و پرواز کرد. به شهر نگاه کن. روح و جون تک تک این آدم ها رو باید هزار برابر سخت تر، از بند ظلم و زور این رژیم فاسد پادشاهی و دیکتاتوری نجات بدیم. می فهمی؟ ص۱۹۵

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۰۳ ، ۱۴:۵۸
نمکتاب ...
پنجشنبه, ۱۷ آبان ۱۴۰۳، ۰۲:۵۷ ب.ظ

مثل ها و قصه هایشان

کتاب مثل ها و قصه هایشان

نویسنده: مصطفی رحماندوست

ناشر: محراب قلم

معرفی کتاب:

مثل ها و قصه هایشان، نوشته مصطفی رحماندوست، شامل قصه هایی شیرین و آموزنده است که در انتهای هر داستان به یک ضرب‌ المثل ایرانی زیبا اشاره شده است.

 

بریده کتاب (۱) :

یک روز که آشپزباشی مشغول پختن غذا بود، ناگهان سنگ نمک از دستش در رفت و مستقیم افتاد توی دیگ غذا. آشپز باشی اول تصمیم گرفت سنگ نمک را از دیگ بیرون بیاورد، اما بعد با خودش گفت: “چرا خودم را به خاطر قلی خان و اطرافیان ستمگر و تنبلش به زحمت بیندازم؟”

آشپز باشی با این فکر و خیال …

کتاب مثل ها و قصه هایشان، قصه های اردیبهشت

 

بریده کتاب (۲) :

مرد و همسرش نگاهی از روی ناراحتی و عصبانیت به هم انداختند. چهره بچه‌ هایشان که گرسنه مانده بودند، دیدنی بود. همکار مرد از سفره کنار کشید، واقعا چیزی باقی نمانده بود.

همکار مرد گفت: “دست شما درد نکنه خانم، غذای خوشمزه ‌ای پخته بودید. ای کاش خانه‌ دخترم مهمان نبودم و یک شام درست و حسابی این جا می‌ خوردم. با دهن‌ گیر خوردن و ت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۰۳ ، ۱۴:۵۷
نمکتاب ...

تصویر

کتاب اگر‌ دوست نداری می توانی ‌کرم ‌بمانی 

نویسنده: کبری فرجام پور

تصویرگر: فرزانه آبیار

ناشر: محیی

تعداد صفحه: ۲۳

بریده کتاب(۱) :

با سرعت بدنش را تکان داد تا از آن تخم کوچک و تاریک نجات پیدا کند. دیوارهای لانه‌ اش تکه تکه شد و روی شاخه درخت افتاد. وقتی تمام بدنش بیرون آمد، نفس راحتی کشید و گفت:

«آخیش! راحت شدم.» آن وقت کش و قوسی به بدنش داد و آرام روی شاخه درخت توت حرکت کرد. همه جا روشن بود. صدای آواز پرنده ها و جیرجیر جیرجیرک ها را شنید. تا جایی که می توانست،

سرش را خم کرد و به پایین درخت نگاه کرد. وقتی چمن ‌های سبز، گل های رنگارنگ و برکه پر از آب را دید، دهانش از تعجب باز ماند. زیر لب گفت:«چه جای خوبی به دنیا آمدم!» همان لحظه صدایی گفت: «بله، این بهترین جا برای یک کرم ابریشم است.»

بریده کتاب (۲):

نرمو تازه فهمید چیزی که تنش را گرم می کند و در روز به زمین روشنایی می دهد، خورشید است. او از تماشای آسمان سیر نمی شد. زیر لب گفت: «آن بالا چقدر قشنگ است. کاش آن جا به دنیا می ‌آمدم!» هنوز داشت به آسمان نگاه می کرد که دید بالای سرش پروانه های دیگری هم هستند. آسمان پر از پروانه شده بود.

بریده کتاب(۳):

نرمو روی همان برگ نشست و به آسمان خیره شد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۰۳ ، ۱۴:۵۵
نمکتاب ...
پنجشنبه, ۱۷ آبان ۱۴۰۳، ۰۲:۵۳ ب.ظ

کتاب ازدواج – کتاب اول : تاسیس

تصویر

کتاب ازدواج – کتاب اول : تاسیس

نویسنده: حمید حبشی

ناشر: معارف

تبلیغ

یک تصمیم وقتی به نتایج رضایت بخش و آرامش سازی منجر می شود که از معبر آگاهی ها و مهارت های لازم عبور کرده باشد. نمی شود در هنگام تصمیم، شتاب زده و بی فکر و تحت تاثیر عوامل تحریک اقدام کرد، و پس از تصمیم منتظر انطباق و همراهی تصمیم با مطالبات مورد نظر بود و از عدم تناسب نتایج شاکی نشد. در کتاب «کتاب ازدواج، تاسیس» مولف، هر آن چه را که یک فرد برای مهم ترین تصمیم زندگی اش یعنی انتخاب همراه و همسر نیاز دارد، تبیین و تشریح کرده است.

بریده کتاب(۱)

زندگی کردن، یعنی یک حرکت و جهت گیری به سمت آمال و آرمانی که منظور کرده ایم و میل دستیابی به آن را داریم.

از همین رو، ازدواج مطلوب، ازدواجی است که منجر به شناسایی فردی برای هم سویی در اهداف، جهت گیری و منش مرتبط با این حرکت و آرمان و آمال باشد. حال اگر فردی به دلیل بروز عشق، هیچ کدام از این همسویی ها را ملاک انتخاب خود نکند و از آن جهت وارد ازدواج شود که درگیر حالت عشق شده است، بعد از تاسیس زندگی و نائل آمدن به معشوق خویش، آیا قصد حرکت و جهت گیری در امور زندگی پیدا می کند؟

تنظیم چنین تناسبی، بدون لحاظ آن چگونه ممکن می شود؟

آیا باید بپذیریم که معشوق، چون مورد توجه عاشق قرار گرفته است،

مجبور و تسلیم به جهت گیری عاشق است؟ یا عاشق باید به تاوان عشقی که ورزیده است، برده و ذلیل حرکت و جهت و سمت و سوی معشوق شود؟ چنین تسلیم ها و ذلیل گشتن هایی، با ماهیت زندگی، که سرشار از انتخاب ها و گزینش هاست، مغایر نیست؟

ص ۱۷۵

بریده کتاب(۲):

زندگی مشترک، ورود به میدان ارتباطی فراگیر، مستمر، پرحجم و بسیار تعیین کننده است؛

چه این که پیوند زناشویی، فراهم سازی یک ارتباط عمیق، جزء به جزء و لحظه به لحظه، آن هم بین دو جنس با ساختار و ویژگی های متفاوت است.

آنهایی که از یک ارتباط گیری ساده و مختصر و سطحی با والدین خود، اعضای خانواده و فامیل، دوستان همجنس و همکار خویش، عاجزند و فراری، چه طور ممکن است در متن زندگی مشترک، موفق به برقراری یک ارتباط درست و رضایت بخش بشوند؛

در حالی که ارتباط گیری در روابط پیش گفته، محدود به موضوعات کم، و کم تأثیر است، ولی ازدواج وارد شدن به عرصه ارتباط مستمر، پرحجم و عمیق است.

ص ۲۲۴

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۰۳ ، ۱۴:۵۳
نمکتاب ...
پنجشنبه, ۱۷ آبان ۱۴۰۳، ۰۲:۱۰ ب.ظ

ویولون زن روی پل

کتاب ویولون زن روی پل
نویسنده: خسرو باباخانی
ناشر: جام جم

بریده کتاب(۱):

می دانی آقای دکتر میرلوحی، درست است معتاد بودم و کم و نداشته زیاد داشتم، اما خب داشته هم زیاد داشتم. اجازه بدهید کمی از خودم تعریف کنم. من اساسا آدم آرام و مهربانی بودم و هستم. به ندرت عصبانی می شدم. حتی در اوج خماری و سقوط آزاد و به هم ریختگی و فروپاشی کامل، به کسی پرخاش نمی کردم. هرگز به روی کسی دست دراز نکردم. هرگز در خلوت و در جمع چرت نزده بودم. عشقم مطالعه بود و نوشتن. خب تا آن زمان چند کتاب از من منتشر شده بود، جوایز معتبری برده بودم. به قدر خودم اسم و رسم و آبرو داشتم. حافظه کم نظیری داشتم. شغلم مامور خرید بود. بالطبع با ده ها مغازه و شرکت و کارخانه و مراکز بزرگ بازرگانی در تماس و تعامل بودم.

شاید باور نکنید، دفترچه تلفن نداشتم، چون همه چیز یادم می ماند. هیچ چیز یادم نمی رفت. اما چه بگویم که آن کپسول ها با من چه کرد. ذره ذره حافظه ام را خورد. کار به جایی رسید که حتی تلفن همراه خودم و تلفن ثابت خانه را هم فراموش کردم.
ص ۵۳

 

بریده کتاب(۲):

وصف ناشدنی است. هرگز قادر به توضیح آن لحظه نیستم. فقط یک چیز بگویم، راست و حسینی؛ انگار بار سنگین جهان خلقت از روی شانه هایم پایین گذاشته شد. انگار همه زنجیرها از گردن و دست و پایم باز شد. صدای باز شدنشان را شنیدم. یادم هست روز چهارشنبه نوزده مهر ماه ۹۱، وقتی رفتیم آکادمی برای گرفتن گل رهایی از دست مهندس، آن جا در مقابل صدها نفر عرض کردم من زیاد رنج کشیدم. امیدوارم رنج های من پله های شادی دیگران باشد. گفتم همسر من طاووس خانم است. من سی سال پاهای زشت این پرنده زیبا بودم. ان شاالله مرا ببخشد، حلال کند و فرصت بدهد تا جبران کنم. ماه طاووس هم وقت مشارکت گفت خسرو هرگز زشت نبود. همیشه تاج سر من بود. حالا زیباترین و باشکوه ترین تاج سر دنیاست. دکتر گفت: رهایی تان مبارک.
ص ۱۴۸

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۰۳ ، ۱۴:۱۰
نمکتاب ...
پنجشنبه, ۱۷ آبان ۱۴۰۳، ۰۲:۰۹ ب.ظ

گوشی های آرمی

کتاب گوشی های آرمی
نویسنده: نسیبه استکی
ناشر: عهد مانا

خلاصه:

گوشی‌ های آرمی، داستان دختری است که تنهاست و ناگهان با حضور گوشی های عجیبی در شهر و مدرسه و خانه های دوستانش و اتفاقات عجیبی که می افتد، تنهاتر می شود. او تصمیم می گیرد ترس را کنار بگذارد و با کمک پدربزرگ و مادرش، مردم شهر را از زندان عجیبی که گرفتار شده اند نجات دهد.
کتاب گوشی‌ های آرمی، نوشته نسیبه استکی، در سال ۱۴۰۲ به همت انتشارات عهد مانا با ۸۸ صفحه روانه بازار شد.

بریده کتاب ۱: 

مهسا بالای پله‌ ها ایستاد و با صدای بلند گفت: “نگران نباشید بچه‌ ها. وقتی برگشتم خونه، اون گوشی رو روشن می‌ کنم و فردا میام نشونتون می دم. بابام می‌ گفت توی خارج همه از اینها برای بچه‌ هاشون خریدن.” ص ۹

 

بریده کتاب (۲): 

ریحانه وارد کلاس شد و با دیدن صحنه‌ ای که دید، نزدیک بود شاخ دربیاورد. همه بچه‌ های کلاس مثل ربات‌ های صاف روی نیمکت نشسته بودند و گوشی‌ هایشان را روبروی صورت گرفته بودند. ریحانه اول سلام آرامی کرد. هیچ کس جواب نداد. بعد کم کم صدایش را بالاتر برد و گفت سلام بچه‌ ها. باز هم کسی جواب نداد. ص ۱۵

همین که گوشی را جلوی صورتش گرفت، ناگهان برنامه‌ ای به صورت  باز شد. ریحانه حس کرد نیرویی نگاهش را به صفحه گوشی قفل کرده و نمی‌ تواند تکانش دهد. تصویری داخل برنامه باز شد. رنگ‌ هایی که به شکل دایره‌ وار دور هم می‌ چرخیدند و بعد انگار نیرویی محکم او را به داخل گوشی می‌ کشاند. نمی‌ توانست چشم از گوشی بردارد. حس کرد دارد از جایی که هست کنده می‌ شود و توی گوشی می‌ رود. چیزی او را محکم گرفته و به داخل صفحه گوشی می‌ برد. حس می‌ کرد جانش دارد از بدنش خارج می‌ شود. بی‌ اختیار در فضایی چرخ می‌ خورد و با سرعت جلو می‌ رفت. ناگهان به سالن بزرگی پرتاب شد. صدای موسیقی تندی همه جا را برداشته بود. دور تا دورش پر از بچه‌ های جور واجور بود.
ص ۲۵

 

بریده کتاب(۳): 

پدربزرگ گفت: “می‌دونی خدا کدوم بنده‌ اش رو بیشتر دوست داره؟ اونی که همه بندگان خدا رو اندازه خودش دوست داره. انگار که همه بنده‌ ها جزئی از وجود خودش هستند. می‌خواد کار خوب بکنه، ولی دوست داره بقیه مردم هم کار خوب کنند.” ص ۳۵

 

بریده کتاب۴ : 

دو مرد مشکی‌ پوش  جای اخبارگوهای همیشگی نشسته بودند. بعد از سلام و علیک‌ های همیشگی و مفصلشان، گفتند: “همان طور که همه‌ تان می‌ دانید، امروز صبح گوشی‌ های آرمی ویژه بزرگسالان در سطح شهر توزیع شد. ادارات تمام کارمندان خود را موظف به استفاده از آن کرده‌ اند و قرار شد از امروز کارمندان از توی خانه کارشان را انجام بدهند. این طوری همه می‌ توانند توی خانه‌ هایشان بنشینند و از همان جا کار کنند. خیلی خوب است، مگر نه؟ پس شما هم اگر تا کنون گوشی آرمی نخریده‌ اید، عجله کنید.” ص ۵۲

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۰۳ ، ۱۴:۰۹
نمکتاب ...
پنجشنبه, ۱۷ آبان ۱۴۰۳، ۰۲:۰۴ ب.ظ

نقد کتاب های موفقیت و روانشناسی

نقد کتاب های موفقیت و روانشناسی

امروزه کتاب های انگیزشی و موفقیت، جزء کتاب‌های پرفروش هستند و طرفداران زیادی دارند. به همین جهت، مهم است که نسبت به این قبیل کتب، آگاهی کسب کنیم. در این راستا، چند نکته را در مورد این کتاب ها بررسی می کنیم.

الف:

بگذارید برایتان مثالی بزنم‌. فرض کنید در میان اقوام شما شخصی است که اهل شبکه های خارجی و موسیقی و مشروب و… باشد، اما خیلی خوش اخلاق است. یک شخص دیگر هم هست که متدین است و به واجبات خود خیلی خوب عمل می‌ کند و خوش اخلاق نیز هست. اگر بخواهید به فرزند خود خوش اخلاقی را آموزش دهید، او را به دست کدام یک می‌ سپارید؟ طبیعتا فرد متدین.
چرا شما نمی پسندید که فرزندتان خوش اخلاقی را از کسی که بی بندوبار و تحت تاثیر شبکه های خارجی است، یاد بگیرد؟ چون خوش اخلاقی را همراه با بقیه ویژگی ها یاد می‌ آموزد‌.
دقیقا این، مشکل کتاب های انگیزشی است. این قبیل کتاب ها اغلب توسط نویسندگان غربی نوشته شده اند‌. خواننده کم اطلاع چیز‌های انگیزشی را که خوب هستند، به راحتی از یک شخص غربی می‌ پذیرد، در حالی که اطلاع ندارد این قوانین را خداوند هزاران سال قبل توسط پیامبران و امامان برای انسان ها فرستاده، و گفته است که هر که اینها را انجام بدهد پیشرفت می ‌‎کند و هر که انجام ندهد، شکست می خورد.
اما فردی که کم اطلاع است، به جای این که به صاحب و خالق این قوانین ایمان بیاورد، این حس را نسبت به نویسنده غربی و شاید بی‌ دین پیدا می کند و فکر می کند اوست که دارد نجاتش می دهد، بدون نیاز به خداوند. بنابراین می‌ گوید چقدر این غربی ها فهیم و باسواد هستند و ما باید مثل آنها شویم و احساس عقب ماندگی و سرخوردگی پیدا می کند.

ب:

علاوه بر این نکته، چنین کتاب هایی، در کنار آموزش های مثبت انگیزشی، نکات منفی را هم به خورد مخاطب می دهد.

اول

 نویسنده کتاب، فرهنگ خودش را با همه‌ ضعف هایش خوب جلوه می‌ دهد و خواننده، همراه خوبی‌ هایی که آموزش دیده، بدی ها را هم می‌ پذیرد.
نویسنده می‌ گوید: تو کار خوب بکن، کمک به مردم کن، قوی باش، جلوی سختی ها کم نیاور و…، حالا هر دینی هم که می خواهی، داشته باش. مخاطب چون نویسنده را خیلی قبول دارد، با خود می‌ گوید درست است‌، دین هم نداشتیم مهم نیست، مهم این است که آدم خوبی باشیم. ولی نمی داند که اگر آدم خوبی هم باشیم ولی برای خدا نباشد، “اعمالمان مانند خاکستری است که در یک روز توفانی، تندبادی بر آن بوزد و آن را پراکنده کند.” (سوره ابراهیم آیه 18)

دوم

نویسنده می‌ گوید مهم این است که تو برای هدف خود برنامه ریزی و تلاش کنی. حالا هدفت هر چه می‌ خواهد باشد، چه رقص باشد، چه نماز. مهم این است که تلاش کنی. سپس مخاطب بی‌ اطلاع این را می پذیرد و می‌گوید چه دقیق و چه متمدنانه!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۰۳ ، ۱۴:۰۴
نمکتاب ...
پنجشنبه, ۱۷ آبان ۱۴۰۳، ۰۲:۰۴ ب.ظ

تیک و تاک زندگی

 

نقد کتاب تیک تاک زندگی :

مهرستان کتاب‌های خوبی دارد، ولی در این کتاب دو ایراد دیده می شود:

اولین ایراد:

۱. درست است که نیاز است که خانه ی سالمندانی وجود داشته باشد؛ چون بعضی از فرزندان به دلیل مشکلات یا اخلاق بد، در هر حال پدر و مادر خود را در خانه ی سالمندان خواهند گذاشت. ولی اگر کسی پدر و مادرش را در خانه سالمندان گذاشت این دلیل نمی شود که این کار را تبلیغ و فرهنگ سازی کنیم.
دلیل خوب شمرده شدن خانه ی سالمندان، اتلاف وقت جوانان در این دوران شمرده شده، ولی آیا اگر همسر فردی مریض شد و کرونا گرفت یا… مراقبت من از او اتلاف وقت است؟ شیطان با ما چه کرده؟ زندگی ها طوری شده که ما دنبال راحتی هستیم و هدف، راحت بودن در زندگی است. طبق روایت، افراد پیر پیامبران یک امت هستند. در صورتی که در این کتاب اعتقاد بر این است که پیرها را باید در خانه ی سالمندان گذاشت.
حتی در کتاب گفته شده خودت را آماده کن برای این که در پیری به خانه ی سالمندان بروی!
شیرین گفتن و شیرین کردن این ماجرا کار درستی نیست. بلکه باید پسر را تقبیح کنند که پدر را خانه ی سالمندان گذاشته. به پسر بگویند راضی به قضای الهی باشد نه این که سالمندان را به شیرینی خانه سالمندان وعده دهند.
گفته می شود دو فرزند کافی است به خاطر راحت بودن، این از دلیل های دروغین است.

این که دنبال این هستیم همه امکانات را داشته باشیم. این که بالا بودن نمره، مهم تر از دانستن و فهمیدن محسوب شود. همه‌ ی این ها دارد اثبات میشود مضراتش.

خدا ما را تک بعدی نمی خواهد ما باید در درس خواندن و علم آموزی، تربیت فرزند، تهذیب نفس و… پیشرفت کنیم. و مهم ترین امر در زندگی نه راحتی، بلکه رشد تا رسیدن به نصرت امام است.

ایراد دیگر این کتاب:

۲.در کتاب آمده که ما آزادِ آزاد آفریده شدیم. نویسنده از گفتار چه نتیجه‌ای میخواسته بگیرد؟ اینکه هر چیزی که مانع راحتی من شود باید رفع شود؟

هر چیزی که باعث شود من بخواهم کمی در حصار قرار بگیرم بد است؟

انسان آزاد است اما در هر جای عالم هم که باشی باید قوانین آنجا را رعایت کنی تا مورد مواخذه و جریمه قرار نگیری!

قوانین الهی هم همین است.

این گفته شاید شیرین باشد، اما واقعیت نیست و دنبال آزادی بودن روش درستی نیست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۰۳ ، ۱۴:۰۴
نمکتاب ...
پنجشنبه, ۱۷ آبان ۱۴۰۳، ۰۲:۰۲ ب.ظ

صدرا در فردا

کتاب صدرا در فردا

نویسنده: نغمه رحیمی پور

ناشر: عهد مانا

موضوع: خواب و رویا، ویژگی‌ ها و قدرت روح

بریده کتاب:

ناگهان ذهن صدرا جرقه‌ ای زد. باید آخرین تلاشش را برای نجات بهنام انجام می‌ داد. داد زد و گفت: من نمی‌ آیم، شما بروید. من بودم که بهنام را دیدم که به پایش تیر خورد. پس اگر من نباشم، شاید این اتفاق نیفتد. ص ۵۴

بریده کتاب(۲):

آقا معلم گفت: روح ما هم مسئول نگهداری از بدن ماست. همه کارهای بدن را روح انجام می‌ دهد، مثل ضربان قلب، نفس کشیدن، هضم غذا و… چون خیلی کارش زیاد است، همیشه می‌ خواهد پیش بدن بماند و فراموش می‌ کند که می‌ تواند از زمان و مکان آزاد شود.

بریده کتاب(۳):

وقتی ما می‌ خوابیم، در قفس روح باز می‌ شود. ولی همه روح‌ ها نمی‌ توانند پرواز کنند. اگر یک نفر روحش را ورزش بدهد و روحش یاد بگیرد که همه حواسش به بدن نباشد، آن موقع می‌ تواند موقع خواب از بدن بیرون بیاید و به آینده و گذشته و جاهای دیگر برود. ص ۵۶

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۰۳ ، ۱۴:۰۲
نمکتاب ...
پنجشنبه, ۱۷ آبان ۱۴۰۳، ۰۱:۵۶ ب.ظ

مژده گل تان‌هایی از امام صادق علیه‌السلام

از دل درختچه ها و بوته های انبوه سر راهش راه باز کرد و به جلو رفت ناگهان کمی دورتر لابه لای نخلها چشمش به کسی افتاد ایستاد دوباره عرق صورتش را پاک کرد و با خودش گفت باید خودش
باشد
جلو و جلوتر رفت از میان درختچه ها و نخلها
گذشت

راه رفتنش تند شد او داشت به طرف نخلستان میدوید میخواست به آنجا برود و دور از چشم آدمها باشد. زید داشت میدوید که به پیرمردی برخورد. پیرمرد که او را میشناخت داد زد آهای زید کجا با این عجله؟

زید به او جوابی نداد فوری رفت و کنار نخل بزرگی نشست و با غصه ی زیاد به آن تکیه داد. پیرمرد که او را تعقیب کرده بود جلو رفت و دست بر شانه اش گذاشت زیدجان چرا ناراحتی؟

زید گفت: «امروز صبح به مادرم حرفهای بدی زدم او دلش شکست و بلند بلند گریه کرد من گناه بزرگی انجام دادم میدانم که خدا مرا نمیبخشد

·

.

پیرمرد کنار زید نشست بعد با مهربانی :گفت چند روز ،پیش از امام باقر علیه السلام شنیدم که فرمود: چه خوب است اگر آدم کار بدی کرد پس از آن یک کار خوب انجام بدهد تا اثر کار بدش از بین برود! چشمهای زید برق زد راست میگویی پیرمرد؟ من اگر کار خوبی انجام بدهم آن کار بدم پاک میشود؟»

بله پسرم زید فوری رفت تا با یک کار خوب مادرش را خوشحال

.کند او یادش رفت با پیرمرد خداحافظی کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۰۳ ، ۱۳:۵۶
نمکتاب ...