همیشه تلخ مینوشم ، مائده فلاح، رمان تلگرامی
نسل امروز، متفاوت است.
خودشان می گویند که ما اهل دردیم. یعنی دوست داریم رنج بکشیم، اما راست نمی گویند. چون وقتی این حرف را می زنند و تو نگاهشان می کنی، در چشم هایشان اشک شوق نیست، اشک بیچارگی است.
رمان های اینترنتی نقش بزرگی در الگوسازی ایفا می کند. به قول بچه ها، وقتی در رمان می خوانیم که دختری کتک می خورد یا فحش می شنود و تحقیر می شود از کسی که دوستش دارد، حس می کنیم که فحش و کتک هم عشق است اما وقتی می رویم سر زندگیمان یک اخم همسرمان می شود غصه و قهر.
رمان همیشه تلخ مینوشتم… رمانی است از زندگی دختری که می خواهد انتقام خودکشی دوستش پریا را بگیرد.
پریا به خیانت حسام پی می برد و خودکشی می کند و حالا یکتا خودش را به حسام نزدیک می کند تا انتقام بگیرد. تن به هر خفت و خوای می دهد فقط برای انتقام، در این میان، شهاب، همکار حسام اول تحقیر و تهدیدش می کند و بعد هر دو عاشق هم می شوند.
سراسر رمان پر از صحنه های «نفهمی» یک دختر است. صحنه ی «لجبازی» و «غدگری» جنس زن.
تا آخرش هم همین است و جنس مرد که می خواهد این دختر وحشی را رام کند. حتی شهاب هم که بعدا عقدش می کند بارها می گوید که از رام کردن یکتا لذت می برد.
زن های داستان طور خاصی هستند:
مادر یکتا خودخواه است، زن بابایش دیوانه شده، پری و عمه اش ضعیف هستند و خودکشی می کنند، نوشین بی عفت است و حسام را کش می رود. یکتا لجباز و بی حیا است و برای رسیدن به هدفش …
چرا زن های ما این قدر عقب گرد کرده اند. ضعیف، حسود، بی حیا، لجباز، دزد زندگی، غیر قابل اعتماد …
زندگی ها، همه اش سختی و دلشکستگی است. حتی یکتا لذت بودن با شهاب را با حماقت های کاری تبدیل به فشار و دوری می کند…
می دانم نسل امروز دنبال عشق است اما هوس ها دارد می کشدشان. واقعا چطوری می شود به شهابی که تا چند هفته قبل با دختری دیگر بوده اعتماد کرد و یکتا هم همین طور…
باور کنید که زندگی های امروز انقدر لذتش کم شده است که باید به زور از لابه لای بدبختی ها یک روزنه درآورد که شاید لذت باشد.
هر چند که سراسر این رمان تلخ بود … حالا ایمان آوردم به اینکه هر کس از یاد و نام خدا دوری کند، زندگی اش در سختی است …