نمکتاب

نمکتاب
امام علی(علیه السلام): کتاب غذای روح است.هر کس با کتاب آرامش یابد هیچ آرامشی را از دست ندهد.

قدمی برای تحول مطالعه کشورمان!

سایت نمکتاب:namaktab.ir
کانال نمکتاب: @namaktab_ir





در اين وبلاگ
در كل اينترنت
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۴۵ مطلب با موضوع «نقد کتاب :: توصیه میکنم حتما بخونید» ثبت شده است

چهارشنبه, ۳۰ مرداد ۱۳۹۸، ۱۰:۲۱ ق.ظ

داستان دو شهر

داستان دو شهر : چه پرتلاطم است زندگی عاشقانه ای که آغازش با انقلاب فرانسه باشد...

داستان دو شهر : چه پرتلاطم است زندگی عاشقانه ای که آغازش با انقلاب فرانسه باشد…

 

داستان دو شهر : چارلز دیکنر، نشر افق

معرفی:

برای خیلی ها جذاب است که بدانند شروع شکل گیری توسعه اروپا چگونه بوده است. این کتاب داستان دختری است که زندگی عاشقانه اش در تلاطم انقلاب فرانسه دچار تلاطم های زیادی می شود…

خلاصه:

داستان انقلاب فرانسه و اتفاقات آن است که چه بکش بکش و قتل و غارت و ظلمی شده است و تمدن اروپا روی خون، سر پا شده است. ولی در قالب زندگی دختری که پدرش ۱۸ سال ظالمانه و بی دلیل در زندان های فرانسه بوده و وقتی آزاد می شود به انگلیس میبردش. آنجا با مردی فرانسوی ازدواج می کند که انقلاب فرانسه اتفاق می افتد و وقتی برای کاری برمی گردند به پایتخت، با توطئه و دسیسه افراد مختلف و به ظلم دامادشان را به گیوتین می سپارند اما…

 

داستان دو شهر : داستان فرانسه قبل از متمدن شدن

 

داستان دو شهر ، اثر چارلز دیکنز

کتاب، داستان دختر زیبایی است که زندگی سختی دارد. پدرش را ندیده چون پدر هجده سال بی هیچ جرمی در زندان های فرانسه سر کرده است. نه فرانسه الان، فرانسه قبل از متمدن شدن. آزاد که می شود می رود انگلیس و دختر پیدایش می کند.
در این میان مردم در تدارک انقلاب فرانسه هستند که رخ می دهد. جوانی زیبا و خوش پوش با دختر ازدواج می کند اما بی دلیل اسیر انقلابیون می شود و در طی یک رفت و برگشت محکوم به مرگ می شود. اسم گیوتین را شنیده اید. یک تیغه بلند و قطور و دراز که از بالا گردن افراد را می زند… .

چند نکته دارد این داستان، یا بهتر بگوییم:  این رمان نویس مشهور در داستان دو شهر چند نکته می خواهد بگوید:

  • قبل از انقلاب فرانسه، اروپا در حالتی بود که داد مردم هوا بود، حاکمان ظالم بی دلیل و با هر دلیلی مردم را به زیر یوغ خودشان کشیده بودند.
  • انقلاب می شود، مردمِ محروم و معترض انقلاب می کنند تا به این ظلم پایان بدهند.
  • بعد از انقلاب فرانسه یا از همان ابتدای انقلاب اتفاق عجیبی رخ می دهد.
  • همان هایی که به ظلم معترض بودند وقتی که روی کار می آیند چنان وحشیانه و بی رحمانه ظلم می کنند که روی همه قاتلین را سفید می کنند.
  • نویسنده نشان می دهد که آدم های پست وقتی به قدرت می رسند مثل سگ هار می شوند. زن و مرد هم ندارد. درنده اند و بی صفت!
  • طرفداران تمدن اروپا قطعا این کتاب و کتاب جان شیفته را نخوانند چون تمام زیر و بمی که کاخ آرزوهایشان را بر آن بنا کرده اند به لرزه می افتد.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۸ ، ۱۰:۲۱
نمکتاب ...
يكشنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۸، ۰۳:۰۰ ب.ظ

باغ مارشال

 

باغ مارشال: حسن کریم پور

معرفی:

انسان ها چند پوسته اند. پوست ظاهریشان که مثل پوسته بدن، تمام اندرون را می پوشاند، همیشه پناهگاه خوبی است برای نشان ندادن ها. اما گوش دادن به قصه های مردم چشمت را باز می کند. مخصوصاً آنهایی که به پوست بدنشان لباس های گران قیمت پوستی اصل هم می پوشانند.
بهرحال باغ مارشال رمان مرفهینی است که اصالت خدا را فراموش کرده اند

خلاصه:

پسری خان­زاده که بر خلاف رسوم قومی و قبیله ­اش با دختری تهرانی ازدواج می ­کند.
پشت پا به همه رسومات می­زند. دختر به او خیانت می­کند و او مرد خائن را می­کشد و ۲۰ سال زندانی می ­شود. در نهایت به اصل خودش بر می ­گردد و مشغول زندگی متمولانه خودش می­ شود. اما در این سیر خانواده­ ها با مشکلاتی دست و پنجه نرم می­ کنند که اگر چه از نگاه بیرون، همه پولدار خوشبختند. اما در اصل اینگونه نیست.

بریده کتاب:

مدتی از ورود من نگذشته بود که محکومی را وارد سالن کردند، او چهل و هفت، هشت ساله به نظر می رسید. قدی بلند و چشمانی درشت، و ابروهایی پهن و بهم پیوسته و مشکی داشت. موهایش از مرز جوگندمی گذشته بود و به خاکستری بیشتر می ماند و از صورت استخوانی و اندامی تکیده و رگهای برجسته پشت دستش معلوم بود که دوران سختی را پشت سر گذاشته اما اینها ذره ای از صلابت و تیپ برازنده اش کم نمی کرد.

 

نقد رمان باغ مارشال نوشته ی حسن کریم پور
خسرو جوان برومند و پرسروصدای بختیاری هاست که آنچه دلش می خواهد می کند و کاری به سنت ها و خانواده اش ندارد.

و این داستان پرماجرایی می شود که در سه جلد خواننده را با خود می کشد.

بین رمان های معمولی کتابی است که هم داستان دارد، هم پیچ و خم های جذاب دارد، هم تاریخ  و طول زمان دارد و همین رمان را یک سرو گردن بالاتر از دیگر رمان ها می برد.

انسانی است که مدام در مقابل هوس ها، طوفان ها و شداید زندگی قرار می گیرد و مختار وآزاد باب میلش رفتار می کند.

رمان فرای اتفاقات اصلی جریان فرهنگی اصیل کشورمان در زندگی شخصی فرد غور می کند و جلو می رود که این یک نقص است. اما بیان زندگی های گوناگون افرادی که همین حالا هم اطراف ما هستند، چشمان خواننده را به روی واقعیات زیادی باز می کند.

و دیگر این که از عشق و عاشقی معمول رمان ها که کف خیابانی است و خیالات محض، تکرار تکرار تکرار فراتر می رود و پا به عرصه ی زندگی این جوان می گذارد و از عاشقی تا…او را همراه داستان می کشاند.

برای آن هایی که می خواهند کم کم از قید رمان های معمولی کم یا بی محتوا نجات پیدا کنند اما مانده اند با اعتیادشان چه کنند توصیه می شود.

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۸ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
جمعه, ۲ فروردين ۱۳۹۸، ۰۳:۰۰ ب.ظ

هندوی شیدا

هندوی شیدا: مسیرعاشقی کردن هم بلدی می خواهد. ماجرای نابلدی این مرد را بخوانید.

هندوی شیدا: مسیرعاشقی کردن هم بلدی می خواهد. ماجرای نابلدی این مرد را بخوانید.

هندوی شیدا : سعید تشکری

خلاصه:

داستان پسری به نام ناصر که پدر بسیار پول­داری دارد و مادری که او را بسیار آزاد می ­گذارد. تا این که در زندگی دچار خطای بزرگی می­شود. ضربه بدی به خانواده می­ زند. اما این ضربه منشأ خیر و تحولات زندگی ناصر و پدرش می ­شود.

 

نقد رمان هندوی شیدا: سیر سنت مهربانی خداست در مقابل خلقش

 

نقد رمان هندوی شیدا نوشته ی سعید تشکری
سعید تشکری را هرکارش کنی باز هم نمی تواند رمان ساده بنویسد،
ساده هایش هم پر از خط هایی ست که اگر با دقت بخوانی، متوجه شوی که حکمت نوشته؛
داستان صرف نیست،
پراست از دست نوشته هایی که تراوش عقل است و حرف دل.

هندوی شیدا سیر سنت مهربانی خداست در مقابل خلقش که ما انسان ها هستیم.
سیر فرصت هایی که تهدیدها را نابود می کند و آخرش اگر خودت بخواهی خوشبختی را هدیه ات می کند.

هندوی شیدا باز کردن سرفصل جدید در زندگی پیر و جوان است که راهشان به ترکستان افتاده و یا راهی حرم حسین هستند.
بهرحال هندویی که زندگی آتشی اش بگذرد، قطعا شیدایی می شود که سر از گلستان یار در می آورد.

پیام اصلی داستان:
سیر تحولی انسان از نار به نور است.

پر از پیام های فرعی دل نشین:

اگر بیدار نشوی و خدا خاطرت را بخواهد، بلاهایی دارد که صدایت کند و بیدارشوی !

هر کجای زندگی ات که ایستاده ای،رو به حرم امامت که بایستی قبله ات درست است و خدا تو و قبله ات را حتما نجات خواهد داد.

دنیا نباید برایت خواب آور باشد، چون وقتی بیدار می شوی که می بینی آتش اطرافت را گرفته و تو تا به خودت بجنبی سوخته ای.

اگر حواست به خودت نباشد،خدایت را گم می کنی و شیطان راهبر و راهنمایت می شود و البته در نامردی شیطان همین بس که وقتی گیر می افتی می گوید: به من چه…

خلاصه داستان:

داستان پدری است که در اثر گیر افتادن در کار و بار دنیا و تجارت، از تربیت خانواده اش غفلت می کند ودر این میان زن خانه، خودش آن طور که می خواهد پسرش را بزرگ می کند.
در نتیجه حاجی متدین، پولدار می شود، زندگی اشرافی دارد و پسری که بی خیال است و هندو منش.

دوست دختر پسر به او نارو می زند و او در دزدی از خانه حاجی را می سوزاند و زندانی می شود.
حاجی دوزاری اش می افتد که چه کرده در این چند صباح دنیا و…

حاجی مرد حق است و متواضع در برابر امام.
دچار خواب هم که می شود دستش را می گیرد و او را تا خیمه ی خودش می برد.
اگر بخواهی خواهان داری.

بهرحال کتاب آنقدر متفاوت و زیبا هست که خواهان خواندنش هستی…

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ فروردين ۹۸ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
يكشنبه, ۱۳ آبان ۱۳۹۷، ۰۳:۰۰ ب.ظ

دشتبان

دشتبان ، نوبسنده: احمد دهقان، انتشارات نیستان

دشتبان: نوجوانی ترسو در صحنه های جنگ و مسئولیت هایی که قبول می کند...

دشتبان: نوجوانی ترسو در صحنه های جنگ و مسئولیت هایی که قبول می کند…

خلاصه کتاب: ناصر همراه پدر و مادرش برای خرید وسایل مدرسه‌اش به شهر می‌روند که همزمان می‌شود با حمله‌ عراق. همه مردم از ترس سر به کوه و بیابان می‌گذارند فضای ترس و دلهره و بمب و آوارگی، تجربه‌ ی جدیدی برای نوجوان قصه پیش می‌آورد. در این فضا فرمانده‌ جنگ از ناصر می‌خواهد که برترسش غلبه کند و او را در کارها یاری کند…

بریده ای از کتاب(۱):
خانواده ای یک گاری دستی را لبریز از خرت و پرت کرده بودند و می‌رفتند و… مردی کوتاه قد و خپل سوار بر الاغ لاغرمردنی کنار گاری می‌رفت و هر بار به یکی امر و نهی می‌کرد…
کم کم وقتی به‌شان رسیدیم، بابابزرگ عمدی پا به پای الاغ شد. اول چند بار کلام را توی دهان قرقره کرد و بعد بلند گفت : ” خسته نباشی! ” مرد برگشت طرف بابابزرگ . غبغبغش چند بار پر و خالی شد و با اوقات تلخی گفت : ” می‌بینی که خسته نیستم ، سوار الاغم “
بابابزرگ هم، نه گذاشت نه برداشت و گفت : “من هم به الاغ بیچاره خسته نباشید عرض کردم ، وگرنه معلوم است که شما _ماشاء الله_ خسته نیستید!”…. (صفحه ۴۷ و ۴۸)

بریده ای از کتاب(۲):
… خنده کنان گفت : ” تو این مدت ، حواسم بهت بود. حسابی مرد شدی . خوب کار کردی، خیلی خوب.”
بابابزرگ ، تکیه‌اش را داد به نرده‌ ی آهنی ، از زیر ابروهای سربی رنگش ، نگاهی از خستگی بهم انداخت و گفت : ” جنگ همه را مجبوری مرد می‌کند! وقتی جنگ می‌شود، دیگه هیچ کس زن نیست، بچه نیست، پیرمرد نیست، همه به یک اندازه رزمنده هستن. “

 

 

دشتبان: یک کتاب جهانی

دشت­بان ، نویسنده: احمد دهقان ،  انتشارات: نیستان

دشت­بان، یک کتاب جهانی است داستان نوجوانی خاصه ی ایران نیست. اگر ترجمه شود خیلی راحت می ­تواند داستان یمن باشد، نوجوانی سوریه، آوارگی عراق، بیابان­گردی افغانستان و …. نویسنده می­ خواسته بخشی از مصیبت تاریخ ایران را بگوید و مظلومیت و … را به تصویر بکشد.

اما کفایت می­ کند؛ هر کشوری که جنگ را تجربه کرده است اسم شخصیت­ های داستان را جا به جا کند آن وقت است که می­ بیند چقدر با حال و روز جنگ­ زدگی­ش همراه است.

توصیف فضا و شخصیت­ ها، در حدی است که تو را با قهرمانان داستان همراه می­ کند و با آن­ها برای زنده ماندن و اسیر شدن و نجات دیگران به تلاش وا می­ دارد.

داستان آوارگی خانواده ­ای که در جنگ عراق سر به کوه می­ گذارند و غارنشین می­ شوند. سرمای هوا، گرسنگی، کودکان مظلوم، پدری که همراه رزمندگان می­ شود، مادری که باردار است و … و مقاومت و روحیه و انرژی عجیبی که در این خانواده دیده می­ شود. طوری که در تمام داستان با اینکه دائم درد دارد و رنج­ ها را می­ گوید، اما خواننده به خاطر روحیه­ ی عجیب خانواده، حس می­ کند که از امیدش به زندگی و جنگیدنش با مشکلات خسته و ناامید نمی­ شود و می­ داند که پیروز میدان است.

این کتاب در مقابل تمام کتاب­ های خارجی که یأس و خستگی و سردرگمی بشر غربی، آمریکایی را نشان می ­دهد و فضا کاملا مأیوس کننده است، برهان و دلیل خوبی بر حقانیت انسان­ هایی است که متفاوت می ­اندیشند، متفاوت زندگی می­­کنند و حتی متفاوت می ­میرند.

 

http://namaktab.ir/

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۷ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
يكشنبه, ۱۵ مهر ۱۳۹۷، ۰۳:۰۰ ب.ظ

دشت های سوزان

 

دشت های سوزان ،صادق کرمیار

دشت های سوزان: داستان یک دختر جنوبی شاداب و پیچ و خم های زندگی اش

دشت های سوزان: داستان یک دختر جنوبی شاداب و پیچ و خم های زندگی اش

معرفی: خودتان را جای دختر زیباروی رمان بگذارید که بهترین تیرانداز است و سوار بر اسب مقابل همه ی جوانان می ایستد…
این کتاب آنقدر جذاب است که وقتی شروع به خواندن می‌کنی تا تمامش نکنی، دلت آرام نمی‌گیرد.

خلاصه : داستان از آنجا شروع می شود که یکی از بی‌لیاقت‌ترین بشرهای این کره ی خاکی می شود شاه ایران (ناصرالدین شاه قاجار را می گویم)
شاهی که نه دین داشت
نه روزگار رعیت، خاطر مبارکش را مکدر می کرد.
شاهی که جانشینش از بد روزگار بی کفایت تر از خودش درآمد و شد مظفرالدین شاه
داستان درباره ی دشت‌های سوزان خوزستان است.
دشت‌هایی که در دل خود هزار داغ سوزان دارد.
دشت‌هایی که هم عشق آتشین عروس و داماد بر دلش نقش بست و هم تعصبات خانمان‌سوز شیوخ عرب….
دشت‌هایی که روی تنش، هم آثار نعلین علما باقی مانده
و هم جای چکمه ی مسترهای خونخوار و نفت‌خوار انگلیسی
خوزستان، مهد مردان غیور و دلاور چه داغ هایی که ندیده…..
خلاصه که داستان دشت‌های سوزان داغ داغ داغ است…..

بریده ای از کتاب(۱):
وریده ، سوار بر اسب از اسطبل بیرون آمد زائر علی به تندی افسار اسب را گرفت: «کدام گوری می روی، این آشوب از جهل و نادانی توست دختر» وریده گفت: «مهمان دار کسی شده ای که دخترت را نشانه گرفته بود!؟» زائر علی گفت:«بیا پایین تا ندادم فلکت کنن یا الله»

بریده ای از کتاب(۲):
بدران اسب خود را در اسطبل آماده می کرد. وریده عقال بدران را برای او آورد. مرتضی را نیز در بغل داشت. بدران مهربانانه به او و مرتضی نگاه کرد و عقال را از دستش گرفت و بر سر گذاشت. وریده مرتضی را به بغل بدران فرستاد و گفت:

«کاش می دانستی سخت ترین روز زن، روزی است که برای رفتن مردش به جنگ با او وداع می کند.»
بدران با لبخند و در حال بازی با مرتضی گفت:
«وشیرین ترین روز، روزی است که مردش با پیروزی از جنگ برگردد، نه؟»

بریده ای از کتاب(۳):
معین التجار از لیفه ی کمرش بسته ی کوچکی بیرون آورد و از داخل آن پودر سفید رنگی را داخل شربت ریخت و آن را حل کرد. بعد به سمت زندان به راه افتاد. به زندانبان اشاره کرد که در را باز کند. شیخ مبارد گوشه ای چمباتمه زده بود. معین التجار اجازه ی دخول گرفت و سینی را روی زمین گذاشت…

بریده ای از کتاب(۴):
گروهی از کارگران هندی و انگلیسی در تالار کاخ فیلیه مشغول سیم کشی برق بودند.چند نفر لوستر بزرگی را آوردند و با زنجیر به سقف تالار آویختند.

خزعل پای پلکان به نرده تکیه داده بود و خرسند کارگران را نظاره می‌کرد. در همین حال ویلسون وارد اتاق شد. خزعل به استقبال او از پله‌ها پایین رفت. ویلسون گفت:
«دور نیست که کاخ شیخ خزعل، سلطان عربستان غرق در نور شود.»
خزعل خندید و گفت:
«الحق که شما شایستگی حکمرانی به همه ی دنیا را دارید.»

نقد کتاب دشت های سوزان: توصیف زیبای خباثت وکیاست انگلیسی ها

نقد کتاب دشت های سوزان نوشته ی صادق کرمیار
قلم کتاب واقعا سخت و پیچیده بود.
این درست!
ولی به حدی
خباثت و البته کیاست انگلیسی ها
بی کفایتی حاکمان منطقه
نژادپرستی و قبیله پرستی
جهل عوام الناس
و از همه مهم تر سکوت علما و فتواهای ناپخته شان در اوایل دخالت ها ی انگلیسی ها در اداره ی حکومت ایران را زیبا توصیف کرده بود که بنده متحیر شدم.

به نظرم اگر بخواهید این کتاب را به جوان ها معرفی کنید،
می توانید بگویید:
سخت است شنیدن این واقعه که :
«اجدادمان بر روی زمین های نفت خیز می‌خوابیدند ولی بخاطر یک لقمه نون بخور و نمیر می‌رفتند زیر بیرق اجنبی»،
یا «حاکمان فاسق مثل شیخ خزعل برای ماندن بر مسند ریاست و زمام داری امور حاضر بودند مملکت رو دو قطبی کنن باز هم به نفع اجنبی.»
اما این کتاب را بخاطر عبرت های زیبایش از دست ندهید.
تاریخ سراسر عبرت است👍
امیرالمؤمنین می‌فرماید: من به اندازه ای به تاریخ مسلط هستم که انگار در آن زمان ها زندگی کرده ام.

نظرمن به عنوان نقاد این کتاب این است که الان که این قدر دارند بر طبل دوستی با دشمن می کوبند که خواندن ده باره ی این کتاب توسط دولتمردان خالی از لطف نیست؛ تا بدانند و بدانیم، انگلیس خبیث چه رویه ای دارد
و هنوز هیییییییچ چیز عوض نشده است.

یه روز نفتمون رو بردن، صدای شاه ها درنیومد،
فرداش اجدادمون رو کشتن، شاه ها خفه خون گرفتن،
☹️ بعدش امنیت مردم رو با دست بی کفایت خودشون ازبین بردن و راست راست آدم می‌کشتن…
حالا بعداز این همه سال، بعد از این همه خون دل خوردن و شهید دادن و … وقتی تو اوج قدرت نظامی و منطقه ای هستیم، تمام سرمایه های مردم و مملکت و نظام  رو دوباره به حراج گذاشتن و ماهواره ی عزیزمون رو روانه ی موزه ی عبرت کردن!!!
این کتاب عینا حال و روز الان ایرانمون هست؛
سکوت علما دربرابر قراردادهای ننگین،
اجنبی پرستی،
اختلافات راستی و چپی و…

اگر بیدار نباشیم :
قشنگ زیر سلطه و برنامه هاشونیم، خودمون حالیمون نیست!!!

http://namaktab.ir

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۷ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
يكشنبه, ۱ مهر ۱۳۹۷، ۰۳:۰۰ ب.ظ

اسماعیل

اسماعیل

اسماعیل

معرفی کتاب:

اسماعیل چشمانی زاغ و صورتی زیبا دارد .
جوان است و عاشق؛ یعنی عاشق می‌شود…
مزه عشق را که می فهمد کارش به جایی می کشد که دست از همه زندگی اش می کشد و…. شورو رشد اسماعیل را با خواند  این کتاب حس می‌کنید…

خلاصه کتاب:
«اسماعیل» رمانی با محوریت انقلاب است که شخصیت اصلی آن جوانی است که به طور ناگهانی وارد فضای انقلاب اسلامی می‌شود و با تحولاتی که در او رخ می‌دهد، مسیری متفاوت از گذشته‌ را در پیش می‌گیرد.
امیرحسین فردی در این رمان، تصویر پسرک چشم‌ زاغی به نام اسماعیل را ترسیم می‌کند که در روزگار پیش از انقلاب همچون دیگران است،
بی هیچ تمایز و تشخصی به قهوه‌خانه می‌رود،
جوانی می‌کند
عاشق می شود
و بعد به دنبال کار می‌گردد…
بعداز شکست عشقی بدون هیچ برنامه ی از پیش تعیین شده،  اسماعیل قصه ی ما به کتابخانه مسجد راه می‌یابد و درهای تازه‌ای به رویش گشوده می شود
حالا زمانه زمانه انقلاب است و اسماعیل با دوستان مسجدی‌اش کارهای بزرگی را انجام میدهد تا…


برشی از کتاب:
دیگر نمی توانست نگاه نکند؛ نه صبح ها و نه ظهرها. گویا اختیار دست خودش نبود. آن دو مقطع زمانی برایش از همه ساعات و دقایق و حضورش در شعبه بانک مهم تر بود. باید هر طور که شده بود سر بلند می کرد و به خیابان نگاه می کرد تا ارام می گرفت. چند لحظه و چند دقیقه مانده به آن لحظه های خاص، تپش قلبش شروع می شد. داغی گونه هایش را احساس می کرد. دیگر نه چیزی را می دید نه صدایی را می شنید. دست و دلش به کار نمی رفت، بی اختیار و بی قرار به آن سوی ده متری سعادت چشم می دوخت. دو چشم دیگر هم، در آن دقیقه و لحظه نوازشگرانه به او می نگرند و می گذرند؛، این احساس بی قراری در او شدیدتر شد. تشنه دیدار آن دو چشم نوازشگر شده بود. آن دو با نگاه هایشان به هم سلام می دادند، در قلب هم رسوخ می کردند، رفته رفته در سرش صدایی می پیچید،یک نفر می پرسید و دیگری همان سوال را تکرار می کرد.
-تو کی هستی؟
-تو کی هستی؟
در آن لحظه های کوتاه، در آن ثانیه های گریز پا، آن دو جفت چشم به اندازه یک عمر به هم می آویختند؛ با تمنایی بی پایان در عمق هم غور می کردند و با هم، با زبان نگاه حرف می زدند. وقتی آن چشم هایی که به رنگ عسل بودند، شیرین ترین نگاه ها را به او می کردند و می رفتند، آن گاه برهوت و تنهایی شروع می شد، از اوج قله، به قعر دره می غلتید. نمی دانست این اتفاق چگونه افتاد. آن دو چشم مهربان از کجا پیدایشان شد. دو چشمی که گویا از ازل آشنای او بودند. صاحب آن دو چشم آشنا دختری بود با قدی متوسط، صورتی گرد و سفید، با موهایی بلند و گندمگون. ناخواسته پایبند شده بود.(ص۷۵)

نقد رمان اسماعیل: رمانی با داستان روان، شخصیت ­های واقعی ، نزدیک به حس و حال جوانان امروزی، دوری از مفاهیم سخت.

 

نقد رمان اسماعیل ، کتاب اسماعیل نوشته امیرحسین فردی

اسماعیل داستانی است تمام نشدنی، فراتر از زمان گذشته و حال و آینده. جاری در تمام دهه­ ها و زنده در کشوری که نسل جوان دارد. پر شور است و پویا، آرزومند است و بی­ پروا.

اسماعیل جوان رشید و خوش برورویی است که کسی به او رو نیاورده تا بتواند خودش را پیدا کند و معنای زندگی را دریابد. تنهاست در عین آن­که میان دوستانش پرسه می­ زند.
لات است و لوطی­ منش، او مثل همه، جوانی کردن با آزادی را دوست دارد و تن به هیچ قید و بندی نمی ­دهد.

اگر برای زندگیش هم تدبیری می­ کند: از روی ناچاری و فقط گاه­ گاهی است
و  اما داستان ما، برخلاف داستان­ های خارجی، خدا دارد و خدا همیشه تقدیر می ­کند جهان را. مخلوقات در کنار برنامه­ ریزی­ ها و تدبیرها­یشان، همیشه زیر سایه تقدیرهای الهی هستند و این می ­شود که اسماعیل به مانع دوست دخترش می­ رسد و کتک مفصلی که از پدرِ دختر می­ خورد.

جریان زندگی اسماعیل تغییر پیدا می­ کند تا آخر جلد دوم که به نام گرگ سالی چاپ شده است.
همان ­قدر که این کتاب برای جوان ­هایی که مثل اسماعیل یله­ اند، شیرین است و جذاب، برای دیگر جوان­ ها ساده است و خسته کننده.

خیلی­ ها مثل اسماعیل سرگشته و حیران و لاقیدند و انگار دارند داستان خودشان را می ­خوانند و می خواهند بدانند اسماعیل چه می­ کند و به کجا می ­رسد پایانش.

و نویسنده پایان را باز می­ گذارد و ادامه داستان را در جلد دوم (گرگ ­سالی) که آن هم با پایان باز تمام می­ شود ادامه می ­دهد و کاش امیر حسین فردی زنده بود تا ادامه بدهد تا مشتاقان، تشنه­ ی سرانجام اسماعیل نمانند.

به هر حال روانی داستان، واقعی بودن شخصیت ­ها ، نزدیک بودن به حس و حال جوانان امروزی، دوری از مفاهیم سخت، درون­خوانی اسماعیل، توصیفات دقیق، از مشخصات بارز این کتاب است.

چه خسته بشوید، چه با شوق باشید حتما رمان اسماعیل را بخوانید.
جوان­ ها که حتما،
معلمین و مربیان و مبلغین هم با دیدگاه تربیتی حتما حتما.
نمونه زیبایی از تفسیر آیه «یهدی من یشاء» در این کتاب هست و «انّا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا» هم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۹۷ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
يكشنبه, ۲۵ شهریور ۱۳۹۷، ۰۳:۰۰ ب.ظ

فتح خون داستان است، داستان امیدهای من و تو…

کتاب فتح خون ، به قلم شهید آوینی

داستان کربلا به روایت شهید آوینی را هرگز از دست ندهید: فتح خون

معرفی:
فتح خون داستان است، داستان امیدهای من و تو…. آرزوهایی که همیشه در سرمان دور می زند. خودت را در کربلا ببین در صفحه های سخت … انتخاب آسان نیست… دو راهی – شک و یقین- مرگ و زندگی- .. با امام بودن یک آرزو نیست، یک تصمیم است کتاب را که خواندی تصمیمت را بگیر.


 

بریده ای از کتاب:
عجب تمثیلی است که علی مولود کعبه است….یعنی باطن قبله را در امام پیدا کن .اما ظاهر گرایان از کعبه نیز تنها سنگش را میپرستند .سخن آنان است که اسلام آوردند اما در جستجوی حقیقت ایمان نیستند….کنج فراقتی و رزقی مُکفی …دل خوش به نمازی غراب وار و دعایی که بر زبان میگذرد اما ریشه اش در دل نیست ،در باد است.

بریده ای از کتاب:
دیندار آن است که در کشاکش بلا دیندار بماند
وگرنه در هنگام راحت و فراغت و صلح و سلم
چه بسیارند اهل دین…

عکس نوشته های کتاب فتح خون

عکس نوشته های کتاب فتح خون

 

 

 

 

فتح خون : عشق همراه با تلنگر در قالب تاریخ، تحلیل و متون ادبی

فتح خون، شهید مرتضی آوینی

ناتمام ماندن کتاب فتح خون و شهادت نویسنده، تحلیل خاصی در پی داشت: گویا عمق پیام کتاب چیزی نبود که از دریچه‌ی برگ‌های کاغذی به مخاطب برسد.
بلکه خون شهید پیام را رساند و جاودانه کرد‌.
توصیف واقعه کربلا به قلم شهید آوینی، یک روایت صرفا تاریخی نیست.
که تاریخ را نویسندگان بسیاری نوشته‌اند!
بلکه راوی، قلم و احساس را به تمام و کمال درخدمت گرفته، تا اثری کاملا متمایز و بی‌بدیل به جای بگذارد.
از یک سو مستندات تاریخی را روایت می‌کند و از سوی دیگر نگاهی تحلیلی دقیق و در عین حال ادبی بر آن دارد.
آن هم از جنس تلنگر.
تفاوت این دو قلم در کنار یکدیگر که از پس هر روایت آمده است، کشش نوشتار را افزون کرده است.
متن کتاب اگر در به کار بردن کلمات جدید و کم کاربرد، امتناعی ندارد، لیکن از خوانش متعارفی بهره برده است.
استفاده از پیام‌های قرآن، نهج البلاغه و کلمات معصومین نه تنها موجب قوام و اصالت معنایی آن شده، بلکه بر زیبایی ادبی و هنری نوشته نیز افزوده است.
در این کتاب سعی شده اسامی افراد که در تاریخ مستند شده‌اند، یک به یک به کار رود .لیکن حجمِ کمِ کتاب، گنجایش این تعداد اسامی را ندارد.

والسلام علیکم و رحمه الله….

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۹۷ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
جمعه, ۹ شهریور ۱۳۹۷، ۰۸:۱۲ ب.ظ

فرمانروای مه

دکان باز کرده بود
"هر کس هر چه من بگویم انجام دهد، به هر چه دلش بخواهد می رسد، هر کاری دلش بخواهد می تواند انجام بدهد و کم کم هر جایی که بخواهد می تواند برود."
مرد و زن، جوان و کودک مریدش شده بودند و دستوراتش را انجام می دادند و البته نتایجی هم گرفته بودند...

 

برشی از کتاب(۱):

. راستی سودابه تنها اومدی؟
- نه محمود منو آورد.
- فقط یه سوال! اون خانمی که صورتشو انگار با گچ سفید سفید کرده بودن چی؟ اون چیکار کرده؟
- سودابه می خندد و می گوید: اون به خاطر کینه ای که با افراد گروه داره، به این صورت در اومده، خیلی کینه اییه.هیچ کس از موضوع چشم بصیرتت نباید خبردار بشه، یادت باشه. ص۳۶۶

 

برشی از کتاب(۲):

فرشته به من اشاره می کند که به اتاق بچه ها بروم. دنبالش می روم. می گویم: چیزی شده؟
- نمی خواستم مامانم و زن دایی چیزی بفهمن. امروز سودابه به من زنگ زد.
- پس چرا به من چیزی نگفت؟
- بعد از اینکه با تو صحبت کرد،به من زنگ زد.گفت: امروز حضرت زهرا تو جسمش حلول کرده،انگار به تو هم گفته.
- با تعجب می گویم:چی!مطمئنی گفت حضرت زهرا؟
- آره چند مرتبه هم گفت.
- ولی به من گفت: یه فرشته تو جسمش حلول کرده، بدجوری قاطی کرده.این قدر این روزا دروغ می گه که خودش یادش می ره به کی چی گفته.
- چطور به خودش اجازه می ده این حرفا رو بزنه؟
- باید باهاش چیکار کنیم؟
- کاش می دونستم
- راستش دیگه نمی تونم درست قبولش کنم. اصلا حالا بیشتر ردش می کنم تا قبول ص۶۷۰

 

 

رمان جذاب,رمان متفاوت,رمانی درباره فرقه ها'فرقه شناسی'رمان فرمانروای مه'

فرمانروای مه ، نویسنده : مهدیه­ ارطائفه

فضای مه ،گرفته اگرچه ظاهرا لطیف است

اما ماندن در آن وحشتناک و وهم ­آور است؛

فضایی است که قدرت دید انسان را کور می ­کند.

و تو مست طراوت آن از پس و پیش و بالا و پائینت بی­ خبر می­ مانی.

و نه می­ بینی و نه کسی می ­تواند تو را دریابد.

خلاصه کتاب فرمانروای مه :

داستان زنی است که ادعای ارتباط با عالم غیب دارد.

مردم را (چه متدین و چه بی ­دین) دور خودش جمع می­ کند با اطلاعات و اذکار و اورادی که می­ دهد،

خبرهایی که از چند و چون زندگی افراد می­ رساند و حالات و اداهایی که در می ­آورد.

در رمان فرمانروای مه ، افرادی که در پی دریافت بیشتری از دین هستند و یا دنبال راه حلی برای راحتی ارتباط با مفاهیم دینی و یا …

دور او جمع می­ شوند و او با اذکاری که می ­دهد

و آن­ها مقید به انجامش هستند کاری می ­کند که گاهی نوری، خوابی، صدایی می­ شنوند و …

جالب این­جاست که اطرافیان نقص ­ها و بدی­ های زیادی هم در او می­ بینند اما چشم­ پوشی می­ کنند،

تا جایی که خودشان، همسر و فرزندان و زندگی­شان دچار خسارت­ های زیادی می ­شود اما باز هم بیدار نمی­ شوند.

با توجه به وضعیت موجود جامعه، هر جن و انسی، فرقه و گروه و تشکیلات و ادعا راه انداخته است

و مردم ما متأسفانه به دلیل عدم شناخت درست و ساده ­لوحی و دوری از مفاهیم اسلامی و همراهی با مفاهیم غربی بسیار زیبا، فریب می­ خورند و با ضررهای سنگینی هم مواجه می­ شوند،

خواندن این رمان توصیه می ­شود. کتاب فرمانروای مه ، رمانی است از زندگی چند خانواده اسیر در فرقه …

پیام اصلی :

گام های شیطان در منحرف کردن مسیر هر قشر

پیام فرعی:

_ اگر مسیر حق را نشناسی قطعا در مسیر باطل قرار می گیری و شکار می شوی.

_ مسیر انحراف را دشمن از زنان شروع می کند چون لطیف تر هستند و در صورت عدم کنترل این احساس و لطافت، شیطان بر او سوار می شود.
_ مسیر روشن است همان طور که آفتاب می تابد ولی آنهایی که خودشان را به خواب می زنند شیطان برایشان ورودی پیدا می کند.
_ انسان باید دنبال مسیر متقن و اصل باشد.
_ کسانی که دیگران را به غیر اهل بیت دعوت می کنند را باید تکفیر کرد.
_ اعمال و اذکار باید به نیت تطهیر نفس باشد نه دیدن نور و غیره .
_ باید بندگی کرد اگر اصلاح باشد که امام زمان (عج) را ببینی، می بینی.

نقاط ضعف و قوت کتاب فرمانروای مه:

  • قلمی قوی ندارد و زواید زیاد دارد. تکراری بحث می کند.
  • لقمه حلال و دنبال حق بودن واقعی باعث روشن شدن راه می شود.
  • با طولانی بودن متن کتاب نویسنده می خواهد بگوید گام های شیطان آهسته و پیوسته است شیطان خسته نمی شود و برای انحراف ما گام های مداوم برمی دارد، بی حساب وارد نمی شود و برای هرکسی خاص خودش برنامه دارد.
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۷ ، ۲۰:۱۲
نمکتاب ...
سه شنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۷، ۰۳:۰۰ ب.ظ

وقتی دلی

وقتی دلی‌ : دلش در گرو کیست کسی که همه دل در گرو او دارند!

وقتی دلی‌ : دلش در گرو کیست کسی که همه دل در گرو او دارند!


ناگهان گویی  چیزی او را وادار کرد به پشت سر نگاهی بیندازد، برگشت. در آن میان دو چشم دید که خیره ی او بودند... چشمانی پرفریب او را می نگریست...50صفحه اول کتاب جذاب نیست و زجرکش می شوید اما بعدش اهل خانه زجرکش می شوند تا تو را راضی کنند کتاب را زمین بگذاری

خلاصه کتاب:
سیر داستان سرگذشت پسری تافته ی جدا بافته است.چه از جایگاه شخصیت خانوادگی چه از نظر زیبایی،چه از منظر توانمندی واستعداد که روبرو می‌شود با حرف جدیدی از زبان شایسته ترین جوان زمانش. اسلام، که حرف متفاوتی می‌زند و رویکرد متفاوتی ارائه می دهد و افرادی که به آن متمایل می‌شوند روش متفاوتی از دیگران پیدا می کند، او مسلمان می شود کتک می خورد، تحقیر می شود اما بر حرفش می ماند و... تا شهادت
شخصیت اول داستان #مصعب است که بسیار نازدانه ومورد احترام است وبه خاطر زیبایی فوق العاده اش دخترکُش است، اهل سخاوت است و بسیار دنبال است که حرف درست را متوجه شود(حق جو)
شخصیت دوم داستان جعفر برادرعلی پسران ابی طالب هستند که می شود دم خور لحظات تنهایی و تفکر مصعب. جعفر جوان خاصی است که همه خواهانش هستند خواهان هم صحبتی با او....

 



برشی از کتاب:

 

اگر از هر کسی در سراسر جزیره العرب می پرسیدی زیباروترین جوان حجار کیست ؟ بی شک پاسخ می‌شنیدی مصعب پسر عمیر . دخترانِ جوانِ خانواده های اعیان مکه ، یکایک ، هم را خبر می کردند که مصعب ، جوان برازنده ی مکه از سفر تجاری باز آمده و بزودی وارد شهر می شود . همگی دل از دست داده از زیارت این جوان رعنای عرب . هر کدام به بهانه ای از خانه بیرون می زدند و راهی بازارچه که بارانداز کاروان پدر مصعب بود . شور و لوله ای در دختران برپا بود و هر یک امیدوار به ربودن دل مصعب . مصعب که هنوز دختری دلش را نلرزانده بود . خانواده های تجار و اعیان با شنیدن خبر بازگشت کاروان ، به بهانه های مختلف ، دختران خود را آراسته همراه خود می کردند تا بلکه نظر مصعب ، سرور جوانان عرب ، معطوف دخترشان شود که در اینصورت اسباب فخر و مباهاتشان می شد . مصعب با کاروان تجاری پدر ، حامل دیبا و حریر یمنی وارد شد . بهانه‌ی حضور دختران نیز مهیا بود ، خرید حریر و دیبا. ص 63و 64
 

نقد رمان وقتی دلی: چشاندن شیرینی اسلام به خواننده و نمایش زشتی و تاریکی جهالت

 

نقد رمان وقتی دلی نوشته ی محمد حسن شهسواری
سیرداستان سرگذشت پسری است تافته ی جدا بافته؛
چه از جایگاه  شخصیت خانوادگی،
چه از نظر زیبایی،
چه از منظر توانمندی و استعداد ،
که روبرو می شود با حرف جدیدی از زبان شایسته ترین جوان زمانش.
اسلام،که حرف متفاوتی می زند و رویکرد متفاوتی ارائه می دهد و افرادی که به آن متمایل می شوند روش متفاوتی از دیگران پیدا می کند.
او مسلمان می شود کتک می خورد،تحقیر می شود اما بر حرفش می ماند و…
تا شهادت.

شخصیت اول داستان مصعب است که بسیار نازدانه و مورد احترام است و به خاطر زیبایی فوق العاده اش دخترکش است.
اهل سخاوت است و بسیار دنبال این است که حرف درست را متوجه شود.(حق جو)

شخصیت دوم داستان جعفر برادر علی، پسران ابی طالب هستند که می شود دم خور لحظات تنهایی و تفکر مصعب.
جعفر جوان خاصی است که همه خواهانش هستند خواهان هم صحبتی با او.

پیام اصلی داستان:

از فضای نادانی و خراب، اگر کسی دنبال خوبی باشد نتیجه می بیند،اگر کسی دنبال شر و بدی باشد باز هم بار خودش را می بندد.
اسلام دینی است که دل های به خواب رفته را بیدار می کند، عقل های تعطیل شده را راه اندازی می کند، وحق طلب ها را  به نور و روشنایی می رساند.

 

شخصیت های منفی داستان:
مادر مصعب:
زنی اهل حرص و هوس و شهوت و ثروت.
همه ی دنیا را می خواهد برای خودش.
حتی پسرش مصعب که نازدانه اش است برای خودش می خواهد.
ولی وقتی که باب میلش نباشد او را شکنجه و طرد می کند.
نماد یک زن که اگر محبتش جریان نداشته باشد و چشمه نباشد مرداب لجن می شود و دنیا به گونه ایست که تو هر چه بیشتر تلاش کنی مثل مرداب تو را در خود می کشد و روح حق طلبی ات را خفه می کند و سر آخر انسانیت می میرد.

برادر مصعب:
که نماد حسادت است.
در اسلام می گویند حسد ایمان را می سوزاند و در غیر مسلمان، انسانیت را می سوزاند و  فرد را کور می کند تا غیر از خود را نبیند.

تبصره:
رمان هم قوت خوبی دارد که توانمندی نویسنده را می رساند، هم به خوبی تاریخ را به تصویر می کشد تا جایی که نویسنده شیرینی اسلام را به خواننده می چشاند،و زشتی و تاریکی جهالت را نشان می دهد.

 

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۷ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
چهارشنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۷، ۱۱:۳۴ ب.ظ

گرگ سالی

 



معرفی کتاب:
اسماعیل جوان خوش صورت و زیبایی که فراری ست به روستای در اطراف تبریز می رسد که  در آنجا می خواهند دختر زیبای روستا را به رییس پاسگاه بدهند، و اسماعیل این را تاب نمی آورد.
تعقیب و گریز و لحظات وحشتناکی که برای او پیش می آید، جذابیت و کشش رمان را بالا می برد

خلاصه کتاب:
گرگ سالی ادامه ی داستان زندگی اسماعیل است در واپسین نفس‌های حکومت طاغوت.
اسماعیل بعداز فرار از دست نیروهای ساواک، برای حفظ جان به سمت روستای پدری فرار می کند.
غافل از اینکه حکومت برای ازبین بردن نیروهای انقلابی، گرگ‌های آمریکایی تربیت شده ای آورده است که  فقط گوشت تن مرد و زن جوان به مذاقشان خوش می آید.
گرگ داستان ما بارها و بارها به اسماعیل نزدیک می‌شود ،چشم در چشم هم خیره می‌شوند و نفس هایشان درهم گره می خورد.
امّا هر بار به طریقی راه نجات برای پسرک چشم ذاغ، باز می‌شود.
وجود شخصیتی به نام سونا با آن همه عقلانیت و استدلال ، که با وجودش آرامش و امیدِ به آینده را در دل اسماعیل زنده می‌کند از نقاط قوت داستان است، و انتهای  داستان با توصیف سرنوشت سونا و اسماعیل به طرز عجیبی به پایان می‌رسد.

گرگسالی: نقش برآب می شود نقشه های شیطان بزرگ.رمان را بخوانید.

گرگسالی: نقش برآب می شود نقشه های شیطان بزرگ.رمان را بخوانید.



برشی از کتاب:

 

ص 52  در همین وقت شیشه ی سمت راننده شکست و تکه‌های آن پاشید توی اتاقک و به دنبال آن دستی از بیرون دراز شد و در را باز کرد. راننده با عجله خم شد تا میله اش را  از زیر صندلی بیرون بکشد، اما همان دست یقه ی او را گرفت و به کمک چند گرگ دیگر از ماشین بیرون کشید و انداخت روی برف‌ها. توفان هجوم آورده آورد داخل اتاقک. زوزه ی گرگ‌ها در هم آمیخته بود. صدای خنده و خرناسه شنیده شد. کسی فریاد کشید و گفت: ((یا ابالفضل!)) صدایش بلندتر از همه بود؛ بلندتر از زوزه؛ بلندتر از خرناسه؛ بلندتر از خنده و بلندتر از هیایوی توفان. ناگهان همه جا در سکوت فرو رفت، حتی توفان هم از نفس افتاد.
 

گرگ سالی : داستان انسان های شجاع و گرگ های آدمخوار

گرگ­ سالی ، نویسنده امیر حسین فردی

اسماعیل فرار می­ کند از شهرش به روستایی که مادربزرگش ساکن است و اتفاقات بعد…

گرگ­ سالی دو جنبه دارد:

یک: گرگ­ سالی داستان گرگ­ های گوسفندخوار نیست. داستان گرگ­ هایی آدم­خوار است؛ گرگ­ های گرسنه ­ی هاری که در زمستان سیاه و کبود به دل گله می ­زنند و نه فقط یک گوسفند را می­ کشند بلکه همه ­ی گله را تار و مار می­ کنند .نه خودشان می ­خورند و نه گوسفند را زنده می ­گذارند. هدف فقط ارضاء وحشی­ گریشان است.

و دوم: جنبه­ ی دیگر کتاب خود اسماعیل است. جوانی که تازه از راهی برگشته و قدم در مسیری گذاشته که اولین نتیجه ­اش آوارگی اوست.

مسیری که حالا اسماعیل، جوان خوش­گذران زیبا را شیفته­ ی خودش کرده، تا جایی که حاضر است به خاطر این مسیر، هر سختی را تحمل کند. اسماعیل عاشق چه چیز یا چه کس شده است که این طور حاضر است به خاطرش بایستد، بجنگد، فراری شود ولی اعتراض نکند؟

دنیای قشنگ با دختری در مقابل اسماعیل قد علم می­ کند اما اسماعیل چه می­ کند؟

درگیری­ های فکری و روحی اسماعیل و آرامش فضایی که در آن پنهان شده است، دیدن اتفاقات  و شنیدن افکار همه رصدهایی است که خواننده همراه اسماعیل دارد انجام می­ دهد.

در حقیقت اسماعیل بریده­ ای از تاریخ کشورمان است که گرگ­ های آدم­خوار در همه­ جا کمین کرده بودند و بر اموال و دارایی ­ها و ناموس این ملت تسلط داشتند.

اما اسماعیل دلش نمی­ خواست که گوسفند باشد و تکه­ پاره شود، حاضر شد قید همه چیز را بزند و پنجه در پنجه­ ی گرگ بیندازد.

داستان جذاب، پر کشش و هیجان­ انگیز است و کاش امیر حسین فردی زنده بود تا سرانجام اسماعیل را برای جوانان کشور بیان می­ کرد، روحش شاد.

 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۷ ، ۲۳:۳۴
نمکتاب ...