کتاب عزیز : پیمانه هایی شیرین از فضائل امام عصر، امام عزیز…
کتاب عزیز نویسنده: بهزاد دانشگر انتشارات: عهد مانا
خلاصه :
کتاب برگرفته شده از کتاب معروف مکیال المکارم نوشته آیت الله سیدمحمد تقی موسوی می باشد که در مورد شناخت امام عصر، ویژگی های امام، نتایج دعا برای امام و …. می باشد.
بریده کتاب(۱):
فرشتگانی که با نوح بودند در کشتی، فرشتگانی که با ابراهیم بودند در آتش، آنهایی که با موسی بودند در شکافته شدن دریا، آنهایی که با عیسی بودند در زمان رفتنش به آسمان. چهارهزار فرشتهء نشان داری که با پیامبر اکرم بودند. سیصد و سیزده فرشته ای که با پیامبر بودند در بدر. چهارهزار فرشته ای که فرود آمدند در کربلا برای یاری امام حسین و به آنها اجازه داده نشد. همه شان در زمین منتظرند تا قیام قائم شروع شود تا همگی به یاریش بشتابند.
بریده کتاب(۲):
همانا ما یاد شما را فراموش نمی کنیم و اگر نبود، البته که گرفتاری ها شما را فرا می گرفت و دشمنان ریشه کن تان می کردند. مولایی که هرصبح و شام و هرلحظه و آن به یاد شیعیانشان هستند. پس ما چگونه بنده ای باید باشیم که بعد از هر نماز، توی قنوت هایمان، روز عید و روز خوشحالی مان برای وجود مبارکشان دعا نکنیم؟ ص(۶۵)
بریده کتاب(۳):
برادران یوسف نه دیوانه بودند، نه کند ذهن. عاقل بودند و چیز فهم. یوسف را دیدند، با او صحبت کردند، با او معامله کردند، رفت و آمد داشتند، اما او را نشناختند، با اینکه در تمام این احوالات، او برادرشان بود. یوسف، عزیز مصر بود که با پدرش فقط هیجده روز فاصله داشت. اما یعقوب نبی از او بی خبر بود، تا روزی که خدا اجازه داد او خودش را معرفی کند. وقتی گفت: من یوسف هستم، برادرانش او را شناختند. امام ما درست مثل یوسف در میان امتش رفت و آمد می کند، در بازارهایشان راه می رود، برفرش هایشان پا می گذارد. ولی هیچ کس او را نمی شناسد. انکارش می کنند و می گویند: کو؟ کجاست؟ ص (۳۸)
بگو راوی بخواند : مجید پورولی کلشتری، نشر عهد مانا
کسی هست که سخت ترین آزارها را به طفلی سه ساله، آن هم اگر دختر باشد برساند و بخندد؟؟
زخم بر جانش نشاندن را کسی توان دارد؟!
از شامیان اگر بپرسیم، خواهند گفت: دختر حسین (ع) همه اینها را دیده… گونه نیلی… پاهای زخمی…
اگر شاهد قویتر بخواهیم؟! از خرابههای شام هم میتوان سوال کرد.
به نام دین خدا، خون خدا را بر خاک ریختند.
معرفی:
این کتاب، غمنامه حضرت رقیه (س) است. از نمایشنامه این کتاب میتوان برای ساخت یک نمایش که آه از نهاد هر سنگدلی هم بر میآورد، استفاده کرد. این غمنامه روایتگر پسر جوانی ست به نام عمران که با پدرش ابراهیم به شام میآیند؛ عمران کور مادرزاد است و از چند نفر شنیده که در شام دختری سه ساله هست که چشمهای او را طبابت میکند. در شام عمران با روایتهایی از این دختر سه ساله از زبان چند شامی روبرو میشود.
مجید پورولی کلشتری نویسنده این کتاب است.
این غمنامه در ۶۴ صفحه توسط انتشارات عهد مانا به قیمت ۳۰۰۰ تومان چاپ شده است.
– آیا ما طفلان حسین بن علی نیستیم؟! – آری، جرم بزرگ تان همین است که گفتی!
خلاصه:
این کتاب درباره جوانی نابینا به نام عمران است که برای شفا گرفتن به شام هدایت میشود تا حضرت رقیه (س) را ببیند و از دستان گرهگشای این دردانه امام حسین (ع) شفای چشمانش را بگیرد، اما وی زمانی به شام میرسد که حضرت رقیه سلام الله علیها از داغ و غصه به شهادت رسیدهاند. عمران از طریق شامیان، از جفاکاری که نسبت به اهل بیت روا شده و واقعه کربلا باخبر می شود و کم کم خود نیز داغدار این سوگ عظیم میگردد. او در مییابد که طبیب سه ساله چشمهایش زیر خاک خفته و او باید سیه پوش این واقعه باشد. در آخر عمران از این که هنوز کور است و چشمهایش شامیان خائن و جفاکار را نمی بیند، راضی است. او اگر چه چشم هایش را بدست نیاورده، اما بصیرتی نو نسبت به امام حسین علیه السلام و واقعه عاشورا و اهل بیت علیهم السلام بدست آورده است.
آیا مسلمانی چنین است؟! که حجت خدا در میان تان باشد و شما به غیر اقتدا کنید!
یک جرعه نقد:
کتاب “بگو راوی بخواند” به صورت نمایشنامه با دیالوگها و توصیف صحنههایی است. نویسنده سعی کرده تا به صورت کوتاه بعضی از روایتهای تلخ اسرای کربلا و ماجراهای حضرت رقیه (س) را بیان کند. روایتهایی از زبان شامیان؛ که خودشان مرتکب آن جرم و جنایتها شدهاند. دیالوگها به صورتی است که مخاطب را به عمق فاجعه میکِشاند. صحنهها برای مخاطب متصور میشوند که این نشان از قوی بودن دیالوگها دارد.
اما در برخی جاها مشاهده میکنیم که از دیالوگهایی صرف نظر شده است؛ به نظر میآید این کار برای خلاصهتر شدن غمنامه صورت گرفته اما برای مخاطب اینگونه است که ذهن او را به دیالوگِ ناگفته مشغول میسازد و اهمیت صحنه، کمی از دست میرود.
در آوردن چنین غمنامه جانسوزی که حال هر انسانی را دگرگون میکند کار هنرمندانهای است که مخاطب را تا دل ماجرا میبرد.
کتاب الیالحبیب حبیب بن مظاهر محرم علی اصغر علوی بسیج دانشجویی
کتاب الی الحبیب : نکند یک وقت از امامت جا بمانی…سرمشقی برای همراهی، برای رسیدن
کتاب الی الحبیب : علی اصغر علوی، بسیج دانشجویی
معرفی:
حبیب دیر آمد؛ اما آمد. بعضی ها دیر می آیند اما می آیند امامت را چشم انتظار نگذار خودت را به امامت برسان مهم این است که نه از امامت جلو بزن و نه دیر بیا و از امامت عقب بمانی…..
خلاصه:
سیداصغرعلوی, در الی الحبیب, حبیببن مظاهر را از هشت زاویه بررسی میکند: حبیب قرآنی حبیب دینشناس حبیب مبلغ حبیب تشکیلاتی حبیب رفاقت حبیب رقابت حبیب مهدی حبیب او را قله معرفی میکند و ابعاد زندگیاش را بررسی میکند تا امکان حسینیشدن به ما بدهد. موقعیتشناسی حبیب, لبیکگوییاش, ختم قرآن یکشبه, مقایسه نامه امام به او و محمدحنفیه و…موضوعاتی است که در کتاب مطرح میشود.
عکس زیبا و خاص از کتاب الی الحبیب
عکس زیبا و خاص از کتاب الی الحبیب
حبیب اهل اشاره است. نیاز به توضیح ندارد. کافی است امام لبانش را تر کند و بفرماید: حبیب بشتاب! آن وقت این حبیب است که با سر به آستان محبوب خواهد آمد.
یک لحظه با حسین بودن کیمیا می کند چه برسد که هفتاد سال با حسین باشی.
فرد تکلیف شناس هرجا باشد، به گونه ای تصمیم می گیرد که اگر امام هم باشد، همان گونه تصمیم می گیرد.
امام زمان خیمه نشین و گوشه گیر نمی خواهد. امام زمان آدم بی قرار می خواهد که دایم در تب و تاب باشد.
کربلا خود مرزی بین انتخاب بهشت و جهنم شد.
امام زمان خیمه نشین و گوشه گیر نمی خواهد. امام زمان آدم بی قرار می خواهد که دائم در تب و تاب باشد.
کتاب المصارع مقتل اباعبدالله الحسین(ع) امام حسین(ع) محرم نشر عهد مانا سید محمدیحیی غیاث علوی
کتاب المصارع : مقتل اباعبدالله الحسین(ع)، تصویرسازی کوتاه ولی عمیق از دشت کربلا
المصارع : سید محمدیحیی غیاث علوی، نشر عهد مانا
المصارع : سید محمد یحیی غیاث علوی، نشر عهد مانا
قلاده مرگ برای فرزندان آدم، چونان گردنبند بر گردن دختر جوان است. #کتاب المصارع
معرفی:
کتاب المصارع به قلم توانمند جناب سید محمد یحیی غیاث علوی و ناشر توانا انتشارات عهد مانا با بیش از ۲۰۰۰ نسخه چاپ. موضوع اصلی حسین ابن علی، امام سوم، ۴_۶۱ ق. عنوان کتاب مقتل کوتاه اباعبدلله الحسین(ع)… کتابی که از پیشگویی از امیرالمومنین آغاز می شود و با فراز و فرودهای دعوت های کوفیان و شهادت مسلم و حرکت آقا اباعبدلله به سمت کوفه ادامه می یابد. و در قسمت های آخر کتاب به شهادت تک تک یاران و در آخر شهادت ارباب می رسیم.
اهل کوفه نبودن یعنی بدانیم، تا وقتی حسین (ع) نیامده، مسلم ولی امر است. #کتاب المصارع #سید محمد یحییغیاث علوی
خلاصه:
کتاب المصارع، کتابی ظاهراً کوچک ولی بزرگ، کتابی به بزرگی عاشورا، که بیانگر جهاد امام و بد عهدی کوفیان است. مظلومیت مسلم و آزادگی حر را به تصویر می کشد، وفاداری یاران را اثبات می کند و شجاعت قمر بنی هاشم را به رخ می کشد. مصیبت اهل حرم دیده می شود و درآخر تو می مانی و ندای هل من ناصرا ینصرنی…
خرم آن لحظه که مشتاق به یاری برسد، آرزومند نگاری به نگاری برسد. #کتاب المصارع #سید محمد یحیی غیاث علوی
برداشت:
آقای علوی با قلم توانمندشان در جای جای کتاب به دغدغه های امام پرداختند، امر به معروف، احیای دین جدشان و… و در نهایت شکوه شهادت مولایمان حسین را به تصویر می کشد.
نقد:
کتابی خلاصه و مجمل، در نهایت زیبایی و دقت که من را با دغدغه ها و مصیبت های امامان آشنا کرد. شاید بارها و بارها کتاب ها و مقاتل مختلفی راجب کربلا خوانده باشم و یا بارها و بارها مداحی ها و نوحه هایی را از زبان ذاکران شنیده باشم اما این کتاب برایم تازگی داشت و شاید بهتر بگویم این کتاب خیلی خلاصه و زیبا برایم تصویر کربلا را کشیده بود. توصیه می کنم حتما یه جای دنج پیدا کنید و این کتاب رو مطالعه کنید.
آنگاه تربتی گرفت و درشیشه نهاد وبه ام سلمه داد وگفت: هرگاه خون شد، بدان کا من کشته شده ام. #کتاب المصارع #سید محمد یحیی غیاث علوی
بریده کتاب(۱):
حسین(ع) آمد و بر سر علی ایستاد. روی بر روی او نهاد. اشک از دیدگانش روان گشت و گفت:《بعد از تو خاک بر سر دنیا…》صدای حسین(ع) به گریه بلند شد و کسی تا آن زمان صدای گریه ی اورا نشنیده بود. زینب(س) خواهر حسین(ع) شتابان بیرون آمد…ص ۲۳۳
بریده کتاب(۲):
زینب(س) گفت: ای اباعبدلله! پدر و مادرم به فدایت! خود را آماده کشته شدن کرده ای!… آنگاه به صورت خود زد، گریبان چاک کرد و بیهوش افتاد. حسین(ع) برخاست و آب بر صورت او ریخت. ای خواهر شیطان شکیبایی ات را نرباید، از خدا بترس و به شکیبایی از جانب خدای تسلی جوی… ص ۱۵۲
خون را به طرف آسمان پاشید و گفت: چون خدا می ببند، آنچه بر من آمده ،آسان است. کتاب_المصارع سید محمد یحیی غیاث علوی
بریده کتاب(۳):
حسین (ع) به جوانان فرمود: 《به این جماعت آب بدهید و سیرابشان کنید. اسبان را نیز سیراب کنید…》حر همچنان در مقابل حسین(ع) ایستاده بود…ص ۱۰۳
بریده کتاب(۴):
حسین(ع) اصحاب خود را نزدیک غروب جمع کرد و گفت: 《… من یارانی شایسته تر و بهتر از یاران خود نمی شناسم… خدا از جانب من به همه شما جزای خیر دهد… همه شما را اذن دادم، بروید! بیعت و تعهد از شما برداشتم… اکنون شب است و تاریکی شما را فرا گرفته است…》ص ۱۴۴
حسین گریست و گفت: کرب وبلا ، جای اندوه وبلا کتاب_المصارع سید محمد یحییغیاث علوی
بریده کتاب(۵):
زهیر بن قین برخاست و گفت: 《 دوست دارم کشته شوم، باز زنده شوم، باز کشته شوم و همچنین هزار بار تا خداوند کشتن را از تو و جوانان اهل بیت تو باز گرداند. ص ۱۴۳
بریده کتاب(۶):
حسین (ع) گفت :«از کجا می آیی ای مرد اسدی؟» گفت:«از عراق» فرمود: «مردم عراق را چگونه پشت سر نهادی؟» گفت:«ای فرزند پیامبر خدا! دل هایی را پشت سر گذاشتم که با تو بودند و شمشیرهایی را که با بنی امیه…» ص۹۰
هق هق گریه هم را خاموش نمی کنم! جلوی اشک هایم را نمی گیرم! به خودم دلداری نمی دهم تا آرام شوم! اما خدایا! فقط حسین است که می تواند برای تو همه ی زندگی اش را ببخشد.
تنها صالحین هستند که حتی در اوج قدرت، ظلم نمی کنند و یاور مظلومند…
ایمانی که با عمل همراه نباشد ایمان نیست، ورد زبان است…
شمشیر کشیدند… ضعف و ترسشان مقابل پسر فاطمه ایستاندشان…
زن ها پایه ی تربیت هستند…
کار این امت درست نخواهد شد مگر با شهادت من و اسارت خانواده ام…
بخشنده ترین این دیار حسین علیه السلام است،مشکلت را فقط حسین حل می کند!
می دانی چه چیزی مهم است؟ یک پشتیبان مهربان! اگر عزم بر آبادی روح و جانت داشته باشی، کربلا خوب وعده گاهی و حسین خوب میزبانی است… تو را دارم چه غم دارم حسین جانم حسین جانم…
بریده ای از کتاب: نمی دانست چه گونه حرفش را بزند. از هر کس پرسیده بود نشانی حسین بن علی را داده بودند! بخشنده ترین این دیار حسین است. -مشکلت را فقط حسین حل می کند! -از من می شنوی جز با حسین با کسی دیگر در میان نگذار! –حسین را که ببینی خودش کارت را سامان می دهد! -این جا بی خود نگرد، خانه ی پسر علی از آن سوست!
بریده کتاب : ابالفضل العباس بر بام خانه ی خدا ایستاد و خطبه خواند، روز هشتم ذیحجه. سرها بالا را نگریستند و صدای رسای عباس را شنیدند: این خانه به برکت قدوم جد حسین شد قبله… حال شما ناسپاسی می کنید و راه خانه را بر امام می بندید…
همانا حکمت خداست و گرنه شما می دیدید که این خانه ی خداست که به سمت حسین مشتاقانه می شتابد… و حجرالاسود است که برای تبرک، به سمت دستان حسین پرواز می کند…
رساله حقوق امام سجاد علیه السلام : محمدحسین افشاری
معرفی:
انسان های بزرگ وظیفه شناسند و این احساس مسئولیت آنها را از دیگران متفاوت می کند. اگر می خواهی مسئولیت خود را نسبت به دنیای پیرامونت بدانی، رساله ی حقوقی امام، مجموعه ی کاملی را در اختیار تو قرار می دهد.
بریده کتاب:
حق مادرت این است که بدانی او آنگاه که هیچکس حمل کسی را بر دوش خود نمی پذیرفت تو را بر دوش خود پذیرفت و از میوه ی دلش به تو داد. آنگاه که کسی به تو چیزی از خودش نمی داد، با تمام اعضایش از تو مراقبت کرد. او باکی نداشت که خود گرسنه بماند ولی تو را غذا بدهد و نیز خود تشنه بماند ولی تو را سیراب نماید. خود در آفتاب بماند ولی تو را در سایه نگاه دارد …… حق نیکی کننده به تو این است که از او تشکر نمایی و با نیکویی او را یاد کنی، و با گفتار نیک به او پاسخ گویی و او را با بهترین و پاک ترین دعایی که میان تو و خداست دعا گویی هرگاه چنین کردی از او در آشکار و پنهان سپاس گفته ای ….
عبدالحمید واسطی به امام باقر علیه السلام عرض کرد: ما در انتظار امر فرج همه زندگی خود را وقف کردیم به گونه ای که برای بعضی از ما مشکلاتی را به همراه داشته است. امام در پاسخ فرمود: ای عبدالحمید: آیا گمان می کنی که خداوند راه رهایی را برای آن بنده ای که خود را وقف خداوند کرده باشد قرار نداده است. خداوند رحمت کند بنده ای را که امر ما را زنده دارد. فکر نمی کنی دعای من و تو می تواند راه گشا باشد در احیای امر اهل بیت و راه را برای زنده کردن امرشان هموار سازد.
بریده کتاب(۲):
پیامبر گرامی (ص) فرمودند: “کسی که کار خوب برای شما انجام داده آن را تلافی کنید ولی اگر چندی نیافتید…. برای او دعا کنید.” حالا که تمام نعمتها به واسطه ولی عصر(عج) روزی ما شده است و ما از تلافی آن ها عاجزیم، حداقل می توانیم زبانی بچرخانیم و دعایی برای آن گوهر یگانه بکنیم.
کتاب خیلی ساده و بی آلایش به زندگی امام صادق(ع) پرداخته است و سخنان امام را خیلی به جا و به موقع استفاده کرده است چنان که این سخنان خیلی قشنگ به جان می نشیند.
بریده کتاب:
از خداوند پیروی کنید. با مردم با صداقت و عدالت رفتار کنید. امانت ها را پس دهید. امر به نیک و جلوگیری از زشتی کنید تا مردم جز خوبی از شما نبینند. هرگاه شما را چنین ببینند ارزش آن چه ما داریم خواهند دانست و به سوی ما می آیند. تبلیغ گران ساکتی برای ما باشید. ص ۶۹
بریده کتاب(۲):
خلیفه کمی توی فکر فرو رفت، بعد لبخند تلخی زد و گفت:« این شگفتی که تو از او دیدی من بارها دیده ام. او همیشه شگفت انگیز است…شگفت انگیز! آه، این بار نیز نقشه ام نگرفت نمی دانم با او چه کنم…» و خشمگین بر تخت نشست. ص ۱۰۲
عکس نوشته کتاب فواره گنجشک ها
او به ظاهر آرام و برای خاندان ما بی ضرر بود ولی… سیاستی که در پیش گرفت… خطرناک تر از شمشیرهای برافراشته ی ما بود.
دخترک بی صبرانه این پا وآن پا می کرد… چشم به در بسته اتاق انتهای راهرو داشت، چون در نظر او… بزرگترین معجزه دنیا قرار بود در آن خانه اتفاق بیفتد، اتفاقی که آن روزها منتطرش بود …
تبلیغ گران ساکتی برای ما باشید از خداوند پیروی کنید با مردم با عدالت و صداقت رفتار کنید امانت ها را پس دهید امر به نیکی و دوری از زشتی کنید تا مردم جز خوبی از شما نبینند… هر گاه شما را اینچنین بینند ارزش آنچه ما داریم را خواهند دانست… و به سوی ما می آیند…
ای کسی که حرف هایم را می شنوی خودت کمک کن و از دردهایم بکاه…
نور که باشی دنیا را روشن می کنی با علمت، دانشمند می پرورانی با محبتت، مریدت می شوند و رفتارت الگو ساز بشریت می شود، نور که باشی تاریکی ها نیز در برابر عظمتت تعظیم می کنند، این کتاب زندگی نامه آن نوری است که چراغ هدایت بشریت است.
وجود امام در این دوره، مانند خورشید در سرزمین یخبندان است.
اگر آفتاب معرفت می تابید قلب ها یکی میشدند و دیگر فاصله نبود…
منصور گفت : باید فورا دست به کار شد… آری عسل آغشته به سم بهترین راه است…
همیشه مرزی است بین دانستن و ندانستن ، کاش این فاصله ها کم بود…
می دانی پسرم؟ آفتاب لب بامم… تا دیر نشده کمکم کن … می خواهم مسلمان شوم…
آفتاب هیچگاه پشت زمین را خالی نمی کند…
من در موسم حج اولین بار بود که او را می دیدم،جوانی است بسیار بی باک و سخنوری بسیار بی نظیر… گویی سحر کلام دارد…
به حرف او اندیشید حق با او بود باید صبور و خویشتن دارتر بود…
من عادت کرده ام برکت روزی ام را، از یک خوب بگیرم یک بخشنده، یک مهربان، یک رئوف! اول وقت که روزت را با یک انسان کریم شروع کنی، هیچ شری نیست که خیر نشود من در ایران به دنیا آمدم؛ در خانه ی یک کریم من خانه زاد امام رئوفم، امام رضا علیه السلام
ما که امام ندیده ایم. کنارش زانو نزده ایم. همسفره اشان نشده ایم. ما که آرزو به دلم . ما که مردم آخرالزمانیم... شاید عمرمان به ملاقات مهدی فاطمه (عج) هم نرسد. اما وصف العیش نصف العیش خیال روی تو در هر طریق همره ماست خیال بود در منزل شما کنار شما سر سفره ی شما
آمده بود برای دعوت از امام! خیلی دوست داشت که مهمان خانه اش، امامش باشد. مقابل امام که نشست خجالت می کشید اما ذوق و لذتی که داشت زبانش را گویا کرد: – یابن رسول الله! مهمان خانه ی ما می شوید؟ ما دلمان می خواهد پذیرای شما باشیم حتی یک وعده! لبخندِ صورت امام دلش را قرص کرد. تپش قلبش بیشتر شد از این حال، که امام فرمودند: – شرط دارد! قلبش ایستاد. چه کند اگر نشود؟ – سه شرط دارد! لبانش از هم فاصله گرفت و منتظر ماند: – برای من غذایی از بیرون تهیه نکنی، همان غذایی که در خانه هست برای من هم سر سفره بگذار… سر تکان داد و صدای قلبش دوباره بلند شد. – دوم اینکه هر چه در خانه موجود است همان باشد غذای ما… لبانش طرح لبخند گرفت. – سوم اینکه خانواده ی خودت را برای پذیرایی از من به زحمت نیندازی! دست گذاشت روی چشمش، روی قلبش، روی دهانش و پرسید: – می آیید. شنید: – میآیم! مسند امام رضا، ج۱، ص۲۹۱٫ ……. امام بیاید، زحمت می رود. امام بیاید، کم ها، زیاد می شود! امام بیاید، غصه ها تمام می شود، لبها پرخنده می شود، دلها شاد می شود. امام! برای ما جز رحمت، زحمتی ندارد. فدایت شوم… یک وعده، یک سفره، یک لحظه، یک روز، یک عید، یک مناجات یک نماز، یک هرچه خودتان اراده می کنید… مهمان ما می شوید؟ به هزار شرط هم که باشد. می پذیریم! شرط های شما، رحمت است!
در دنیایی که برای “ریزترین ” مشکلاتت برنامه می ریزند فروشگاه می زنند و تبلیغ می کنند… بی پناهی درد بزرگی است که دیده نمی شود ولی فهمیده میشود امام تو را می بیند..تورا می فهمد امام من امام تو
عکس نوشته هایی که دلت را به کتاب نزدیک تر می کند:
شیعه حواسش باشد….گناه او را پای امامش حساب می کنند.جمعه خدا می خواهد که این صبح خودمانی را، خرج خودی ترین فرد زندگی ات کنی، امام ات.امام مثل خداست. دریای محبت و رحمت.خودت دستت را بیرون نکشی خدا دستت را رها نمی کند.باید اثبات کنیم که خسته ایم از نبود امام، از ظلم ها و بی عدالتی ها.ترس برای من وشما نیست؛ برای آنهایی است که بدنبال راهی غیر از راه خدا رفته اند..امام پناه عالم است.پرسید: زندگی چند قسم است؟ گفت: سه قسم! کودکی و پیری! پرسید: پس جوانی چه؟ گفت: فدای حسین
بریده هایی از دل کتاب:
بریده کتاب(۱):
امید اصلا یک کلمه چهار حرفی نیست. امید اصلا خلقت من و شماست! حس خاص نیست، فکر و اندیشه نیست… امید روح و عالم و آدم است… جلوهای از روح الله است! امید، مهدی فاطمه(س) است، عیسی مسیح(ع) است که همزمان با ظهور منجی میآید و در پشت سرش نماز میگذارد. امید زنده میکند و میبردت تا بینهایت، تا خدا!
بریده کتاب (۲):
در اتاقش در آن قصر مجلل پادشاهی روم، ملیکا در خوابی آرام بود که پر شده بود از صحنههایی رویاگونه. ملیکا خودش را در جمعی میدید که روحش را به تلاطمی همراه با نسیم میانداخت. یکی که عیسی بن مریم بود، میزبانی میکرد. احترام میگذاشت بر دیگرانی که درخشانتر بودند که نور همه خواب ملیکا از وجودشان بود. شنید که محمد(ص) است؛ محمد مصطفی(ص). شنید که بانوی همراهش فاطمه است. شنید خبری درباره خودش را. خواستگاری او از عیسی بن مریم…
بریده کتاب(۳):
امام ساکن آسمانها بود در عرش خدا. پس خدا منت گذاشت بر من و شما و او را میان ما ساکن کرد. ما ظلم کردیم در حق امام و البته بیشتر در حق خودمان؛ او را رها کردیم. تعدادمان به ظاهر زیاد است، اما تشکیلاتمان، برای یاری امام آماده نیست! در سراسر دنیا، مشکلات ما همه از جهالت ما است!
بریده کتاب(۴):
نام حجت ابن الحسن، صاحبالزمان(عج) که نزد امام رضا(ع) برده میشد، از جا برمیخاستند، دستی بر سر میگذاشتند و بر او سلام و درود میفرستادند… دعای اللهم ادفع... یادگار امام رضاست برای شیعیان… برکتی میدهد به جانت. در مفاتیح، بعد از دعای عهد، این دعا را خواندی، یاد ما هم باش!