نمکتاب

نمکتاب
امام علی(علیه السلام): کتاب غذای روح است.هر کس با کتاب آرامش یابد هیچ آرامشی را از دست ندهد.

قدمی برای تحول مطالعه کشورمان!

سایت نمکتاب:namaktab.ir
کانال نمکتاب: @namaktab_ir





در اين وبلاگ
در كل اينترنت
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۶۴۶ مطلب با موضوع «2. جوان» ثبت شده است

دوشنبه, ۲۴ خرداد ۱۴۰۰، ۰۳:۰۰ ب.ظ

معنویت اوشو

کتاب نیم نگاهی به معنویت اوشو
نویسنده: حمزه شریفی دوست
انتشارات: موسسه فرهنگی بهداشت معنوی-عصر آگاهی

بریده کتاب:

در بیان اشو، خدا هر چند حقیقت دارد؛ موجودی است ناقص و ضعیف که نباید و نمی تواند «غایت» سیر سالک واقع شود. دین هم تجربه ای است درونی و فردی و تهی از رسالت های اجتماعی. این سیر درونی که از منظر اشو در قالب مراقبه انجام می پذیرد، اگر با هدف تحصیل شادمانگی استمرار یابد، دیانت نام میگیرید. هم‌چنین او معتقد است اصولا خداوند برای انسان نظامی به نام شریعت برپا ننموده است.

بریده کتاب(۲):

اشو یکی از کسانی است که در روزگار ما سعی کرد مذهب تانترا را به جهان معرفی کند و موفقیت هایی هم در این خصوص به دست آورد. در مورد ایده های اشو به طور خلاصه باید گفت اشو بسیاری از امور را مخدوش می داند و مورد حمله قرار می دهد؛ از جمله خانواده، علم و فلسفه، تمدن غرب، سیاست مداران، ادیان و مذاهب، هیچ کدام در نظر اشو جایگاهی ندارند. از طرف دیگر، وی خود را از بسیاری از بزرگان و دانشمندان حتی از پیامبران الهی هم برتر می داند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ خرداد ۰۰ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
شنبه, ۲۲ خرداد ۱۴۰۰، ۰۳:۰۰ ب.ظ

او یک مدرس بود

او یک مدرس بود : خاطراتی از تیزبینی سیاسی، اخلاق،منش اجتماعی و فردی شهید مدرس
 

او یک مدرس بود : خاطراتی از تیزبینی سیاسی، اخلاق،منش اجتماعی و فردی شهید مدرس

او یک مدرس بود
نویسنده: مهدی آقایی
انتشارات نشر معارف

بریده کتاب:

دیدم آقا بسته ‌ای برایم آورده. به من گفت:
_این را همراه داشته باش.
اولش فکر کردم پولی، اسکناسی باید باشد، اما وقتی بازش کردم جا خوردم. فکر کردم این دیگر برای چه؟ به ذهنم رسید شاید آقا می ‌خواهد بگوید همیشه آماده رفتن باش.
راستی آقا برایم یک کفن آورده بود.

بریده کتاب(۲):

میرزاده عشقی، علیه مدرس شعر گفته بود، اما پشیمان شده بود. آمده بود برای عذرخواهی. سید آمد جلو، دست به سر و صورت عشقی کشید و گفت:
_پسرعموجان!
بیا که نوبت صلح است و دوستی و سلامت
به شرط آن که نگویی از آن چه رفت حکایت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۰۰ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
پنجشنبه, ۲۰ خرداد ۱۴۰۰، ۰۳:۰۰ ب.ظ

به توان تشکیلات

کتاب به توان تشکیلات
نویسنده: سلمان هاشمیان، جواد جلوانی
انتشارات حدیث راه عشق

بریده کتاب:

حواستان باشد؛ انشعاب و انشقاق و دو دسته شدن خطرناک است؛ یکی به خاطر یک فکری از مجموعه‏ ای جدا بشود، باز یکی دیگر از آن طرف به خاطر یک فکر دیگر جدا بشود؛ در حالی که این فکرها ممکن است درست هم باشد، اما آن‏ قدر اهمیت نداشته باشد که انسان این یکپارچگی را به خاطر آن به هم بزند. ص ۲۷

بریده کتاب(۲):

یک کار تشکیلاتی، یک کار جمعی خصوصیتش این است که فرد باید خودش را در جمع حل کند، گم کند؛ که این گم کردن عین باز یافتن به نحو درست است. چیزی کم نمی شود از آدم، چیزها افزوده می شود. من مثال می زنم به این لیوان آبی که توی آن یک حبّه قند را شما می اندازید. این یک حبّه قند یک چیز مشخصی است، به قدر خودش شیرینی دارد، به قدر خودش همه چیزهای خوبی که توی قند هست، در این است. وقتی در لیوان آب انداختی، تمام است، یعنی یک دانه از این ذرّات ریزی که زیر دندان می آمد و صدا می کرد و خودش را نشان می داد که هان! منم؛ یک دانه از اینها باقی نمی ماند، تمام حل می شود در آب.

در آن جایی که قبل از آن، یا بعد از آن، ده حبّه قند دیگر هم حل شده. اما به نظر شما از این حبّه قند یک ذرّه اش، یک سر سوزنش از بین رفت؟ هیچ چیز از آن از بین نرفت. این قند یک ذره کم نشد، بلکه یک خرده به آن زیاد شد. زیرا آن مقدار شیرینی ای که در این قند بود آمیخته شد با شیرینی های دیگری که در قندهای دیگر بود و در تمام اجزای این آب حل شد، سرایت پیدا کرد، چیزی هم از آن کم نشده، اما آن تشخّص خودش را از دست داده، آن فردیّت خودش را از دست داده؛ یک تشکیلات باید این جور باشد. ص ۲۵

بریده کتاب(۳):

هیچ‌ گاه به خاطر این‌ که در یک جمع خدایی هستیم و کارهای خدایی می‌ کنیم و چیزهایی می‌ دانیم که دیگران درک نمی‌ کنند، احساس غرور نکنیم. بایستی این را در نظر بگیریم که واقعاً این‌ که توفیق پیدا می‌ کنیم کاری انجام دهیم و این‌ که مسائلی را درک می‌ کنیم که دیگران نسبت‌ به آن بی‌اعتنا هستند، از نعمت‌ های خداوند است و این را در نظر داشته‌ باشیم که نعمت‌ ها مسئولیت‌ آور هستند. ص ۱۳۹

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۰۰ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
دوشنبه, ۱۷ خرداد ۱۴۰۰، ۰۳:۰۰ ب.ظ

پولینا

کتاب پولینا : هر پستی و بلندی زندگی ما می‌ تواند یک قصه‌ ی خواندنی باشد...
 

کتاب پولینا: هر پستی و بلندی زندگی ما می‌ تواند یک قصه‌ ی خواندنی باشد…

 

کتاب پولینا
نویسنده : آنا ماریه ماتوته
مترجم: محمد قاضی

بریده کتاب:

تا بحال شهری را در ساعت پنج صبح دیده اید؟
شهر در ساعت پنج صبح واقعا چیز عجیبی است!

بریده کتاب(۲):

۵-ص۳
از آشپزخانه همیشه بوی خوبی می آمد.
آتش، رنگ سرخ طلایی زیبایی پخش می کرد که در پرتو آن، اجاق ها و دیگ ها و کفگیرها.. برق می زدند.
برعکس آشپزخانه های شهری، این جا آتش کاملا محسوس و معلوم بود و نوری گرم در همه جا پراکنده شده بود.
مارتا با خاک انداز کوچکی خاکسترها را از اطراف اجاق کنار می زد و مراقب دیزی های گِلی پای آتش بود که غل غل می جوشیدند.
یک دیزی بزرگ و سه دیزی کوچکتر.. مثل مرغی که جوجه هایش دورش را گرفته باشند.

بریده کتاب(۳):

وقتی به پل چوبی روی رودخانه می رسیدی، هیچ صدایی به جز صدای رودخانه به گوش نمی رسید، چون صدای آب صداهای دیور را محو می کرد.
چشمانم را بستم تا صدای رودخانه را خوب بشنوم..
مدت ها بود که اصلا رودخانه ندیده بودم، جز عکس آن را در کتاب ها یا بر پرده سینما.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۰۰ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
پنجشنبه, ۱۳ خرداد ۱۴۰۰، ۰۳:۰۰ ب.ظ

معنویت جدید و تهاجم فرهنگی

کتاب معنویت جدید و تهاجم فرهنگی
نویسنده محسن کیانی
ناشر موسسه فرهنگی بهداشت معنوی_ عصر آگاهی

بریده کتاب:

بحث درباره خداوند در ادیان توحیدی و عرفان های نوپدید به دو گونه متفاوت است. در ادیان توحیدی، خداوند وجود محض است. او است که به همه موجودات هستی اعتبار می بخشد، اما در این عرفان ها ماجرا به طور کامل دگرگون می شود ؛ یعنی انسان به همه‌چیز حتی خدا وجود و اعتبار می بخشد. صفحه ۱۸

بریده کتاب(۲):

در بسیاری از جنبش های نو پدید دینی تلاش می شود تا انواع اعتقادات ماورایی ادیان( بالاخص ادیان توحیدی) به صورت زمینی و دنیوی تعبیر و تفسیر می شود. این تبدیل و تبدل در بسیاری از تعالیم آنان مشهود است. برای مثال به جای خدامحوری ، انسان محوری و به جای معادگرایی، تناسخ باوری بدل می گردد و یا به جای انواع معجزات، افعال خارق عادت و…، این جریان با اتکا به رویکرد مبارزه با معنا و معنویت رخ می دهد که بر مبنای مادی گرایی استوار است. صفحه ۲۲ قسمت الف

بریده کتاب(۳):

در بسیاری از جریانات جدید معنوی نام خدا به میان می آید . به این معنا که در این گرایش ها وجود خدا مفروض دانسته شده ، لکن مساله بر سر میزان دخالت او در امور انسانی است. خدای اینگونه عرفان ها حقیقتی است فاقد اختیار، آزاده و قدرت دخالت در جهان. بدین سان که اختیار، اراده و قدرت مطلق از آن انسان هاست. این بیانات تداعی کننده مفهوم فلسفی اومانیسم است که در مغرب زمین شهرت یافته است. صفحه ۱۶

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۰۰ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
چهارشنبه, ۱۲ خرداد ۱۴۰۰، ۰۳:۰۰ ب.ظ

در خانه علما

کتاب در خانه علما : کتابی خواندنی از سلوک و سبک زندگی علما در قالب داستان هایی کوتاه
 

کتاب در خانه علما: کتابی خواندنی از سلوک و سبک زندگی علما در قالب داستان هایی کوتاه

 

کتاب در خانه علما
نویسنده: بیژن شهرامی
انتشارات بوستان کتاب قم

بریده کتاب:

قاری مصری آیاتی از قرآن را با صدایی زیبا و دلنشین تلاوت می ‌کند. در پایام جلسه آقا وی را تشویق می ‌کند و از او می ‌پرسد
_ببین حمد و سوره ‌ام را درست خوانده ‌ام؟
قاری مصری که انتظار چنین رفتاری را ندارد، با دقت گوش می ‌دهد و پس از تاکید بر درستی قرائت آقا، آن را شبیه تلاوت مردم مکه و مدینه می ‌داند.
مراسم به پایان می‌ رسد و من می ‌آموزم که هیچ وقت از پرسیدن بدم نیایدـ

بریده کتاب(۲):

بالاخره پدر آماده می ‌شویم که رفع زحمت کنیم که آقا ( آیت الله آخوند کرمانشاهی) نفس زنان وارد می ‌شود.
تازه می ‌فهمیم مردی که داشت با چهره بسته، برف روی پشت بام خانه آقا عیسی، رفتگر محل را که پایش شکسته بود پارو می‌ کرد، کسی جز آقا نبوده.

بریده کتاب(۳):

این را یکی از دوستانم برایم فرستاده است و ویژگی ‌اش آن است که نویسنده سر سفره آن را نوشته، یعنی از پنج یا ده دقیقه ‌ای که معمولاً بین پهن شدن سفره و رسیدن غذا وجود دارد. استفاده کرده است. او ( آیت الله میرزا علی مشکینی) از دانشجویان می‌ خواهد که از وقتشان نهایت استفاده را ببرند. چرا که: فرصت‌ها مانند ابر می‌ گذرند و از دست می ‌روند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۰۰ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
چهارشنبه, ۱۲ خرداد ۱۴۰۰، ۱۱:۱۶ ق.ظ

جعبه سیاه

جعبه سیاه
نویسنده : سیدمحمدحسین راجی
انتشارات راه یار

معرفی:

زمان شاه همه چیز مردم متفاوت بود. سیاستمداران و حکومتی ‌ها هم مثل همه نبودند.
اگر حرف‌ های من رو باور ندارید، خاطرات اسدالله علم رو بخونید، کسی که سال ‌ها نخست‌ وزیر و از نزدیکان دربار پهلوی بود و از جزئیات مسائل بهتر از هر کسی آگاه!
“صبح شرفیاب شدم، شاهنشاه را کسل دیدم. فکر کردم بابت تلفات زیاد زلزله است‌. بعد معلوم شد در انجام یک امر شاهنشاه قدری قصور شده. توضیحاتی که عرض کردم، روشن شدند که تقصیر از کسی نبود. بعد سر حال آمدند.”

بریده کتاب:

شنبه ۱۶ اسفند ۱۳۵۴: … عرض کردم والا حضرت شهناز ضمن فرمایشات مختلف که به من امر فرمودند، ده میلیون تومان هم اضافه برداشت از بانک عمران می‌ خواهند. فرمودند: فقط ده میلیون؟ (البته باخنده). عرض کردم بلی. فرمودند: تعجب است. این بچه چقدر تحت تاثیر این مردک الدنگ، شوهرش، می باشد. این آقا پسر هیپی چه طور یک دفعه پول پرست شد؟ عرض کردم آن هیپی گری برای وصول به این هدف بود؛ یعنی اول جلب قلب والاحضرت تا از آن راه به این نتیجه برسد. فرمودند: صحیح است. عرض کردم ولی به هر حال کارهای خلاف قاعده نکنند، ما حرفی نداریم. با هم خوش باشند، چه بهتر. فرمودند: درست است.

بریده کتاب(۲):

سه شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۵۴: … والا حضرت شهناز هفت میلیون تومان قرض می‌ خواهند که قسط کارخانه موتور سیکلت سازی شوهرشان را بدهند. خیلی عجیب است این شوهرشان که با هپیی گری دل دختر را ربود، اکنون وارد داد و ستدهای کلان شده و عجیب است که این دختر، کالمیت فی یدالغسال، دربست در اختیار این پسره است و کوچک‌ ترین شخصیتی از خود نشان نمی‌ دهد. از این پدر مقتدر خیلی عجیب است.

بریده کتاب(۳):

امروز بعد از تعطیل ۲۱ روزه از اروپا و امریکا برگشتم. قبلا دفترچه یادداشت قبلی را در بانک یونیون سوئیس به امانت گذاشتم و به دخترم رودی توصیه کردم که قبل از پنجاه سال دیگر، یعنی به طور قطع بعد از درگذشت من، آن را چاپ نکند؛ همچنین قبل از درگذشت ارباب عزیزم که امیدوارم خداوند مرا قبل از او از دنیا ببرد؛ چون زندگی بدون او برای من مفهومی ندارد. دیگر این که اگر خدای نکرده رژیم تغییر کرد که نخواهد کرد، آن وقت دخترم می تواند اگر زنده بماند، این یادداشت ها را منتشر کند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۰۰ ، ۱۱:۱۶
نمکتاب ...
سه شنبه, ۱۱ خرداد ۱۴۰۰، ۰۳:۰۰ ب.ظ

از چیزی نمی ترسیدم

کتاب از چیزی نمی ترسیدم : زندگینامه خودنوشت حاج قاسم سلیمانی
 

کتاب از چیزی نمی ترسیدم: زندگینامه خودنوشت حاج قاسم سلیمانی

 

کتاب از چیزی نمی ترسیدم
نویسندهقاسم سلیمانی
انتشارات مکتب سلیمانی

بریده کتاب:

در همسایگی ما خانه ای بود که آه در بساط نداشت. مادرم که نان می پخت، بچه های او می ایستادند به تماشا. هنوز ایستادن آن دو دختر در ذهنم مجسم است. مادرم چند دسته نان به آن ها می داد و این عمل هر روز تکرار می شد. حتی از شدت گرسنگی تکان نمی خوردند تا دسته های نان را دریافت کنند!

بریده کتاب(۲):

آن روز خیلی توجه نداشتم، بعداً فهمیدم در عشیرۀ بزرگ ما، هیچ کس مثل مادر و پدرم مهمان نواز نیستند. همیشه در خانۀ ما مهمان بود؛ درحالی که خودمان در هفته چند بار نان ارزن می خوردیم. آن روزها نان جو و ارزن، نان فقرا بود.
به هرصورت، به دلیل اعتقادی جدی که در خانه‌ مان وجود داشت که مهمان حبیب خداست، هرگز یادم نمی ‌آید که اخمی یا بی توجهی شده باشد!

بریده کتاب(۳):

در وسط معرکه، کودکی را دیدم که وحشت زده گریه می کرد. ناخودآگاه داد زدم و رو کردم به ساواکی که به او حمله ور شده بود. گفتم: ولش کن!
آن قدر با تندی و شدت این کلام را گفتم، احساس کردم لحظه ای مردد شد و ترسید. بچه را بغل کردم و از در غربی خارج شدم!

بریده کتاب(۴):

در تاریکی شب، کفش های پلاستیکی‌ مان که پاره بود و تا حالا چهار بار با انبر داغ آن را پینه کرده بودم، درحال لق زدن در پایم بود. همۀ سر انگشتان پایم، به دلیل برخورد با سنگ، شکسته و خونی بود. روزی نبود که خار در پایمان نرود.
روزها کارمان درآوردن خارها با سوزن بود.
از جوراب هم اصلا خبری نبود!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ خرداد ۰۰ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
شنبه, ۸ خرداد ۱۴۰۰، ۰۳:۰۰ ب.ظ

کیمیاگران نقش

کتاب کیمیاگران نقش : زندگی نامه داستانی هفت نقاش ایرانی
 

کتاب کیمیاگران نقش: زندگی نامه داستانی هفت نقاش ایرانی

 

کتاب کیمیاگران نقش
نویسنده: منیژه آرمین
انتشارات سوره مهر

بریده کتاب:

ص۱۱۸: به سراغ تلفن رفت و چند دقیقه بعد، مردی شرقی وارد اتاق شد. او امضای نقاش را خواند و به رئیس موزه گفت: «اسم نقاش، عیسی بهادری است.»
رئیس موزه دستی به پیشانی زد و گفت: «چرا تا به حال به این موضوع توجه نکرده ایم؟»
بعد رو به پیرمرد کرد و گفت: «شما عیسی بهادری را می شناسید؟»
پیرمرد کارتی از جیبش بیرون آورد و جلو چشم های رئیس موزه گرفت؛ بعد با لحنی قاطع گفت: «عیسی بهادری، خود من هستم.»

بریده کتاب(۲):

دکتر از روی صندلی بلند شد و به تابلوهای تازه ای که در اتاق بود، اشاره کرد و گفت: «تابلوی تازه خریده اید؟»

  • نه! این ها کار محسن است.
    دکتر با تعجبی ساختگی گفت: «جدی؟!»
  • بله! دیدم خوب کشیده است، دادم قاب کردند، زدم اینجا…
    دکتر در حالی که به صورت تولستوی اشاره می کرد، گفت: «خیلی عالی است! خب بچه به این بااستعدادی را چرا نمی گذارید به مدرسه نقاشی برود؟»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۰۰ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
جمعه, ۷ خرداد ۱۴۰۰، ۱۲:۰۰ ب.ظ

سنگ محک

کتاب سنگ محک : این کتاب ماهی نمی ‌ده دستمون، بلکه به ‌مون ماهی‌ گیری یاد می ‌ده.
 

کتاب سنگ محک: این کتاب ماهی نمی ‌ده دستمون، بلکه به ‌مون ماهی‌ گیری یاد می ‌ده.

 

کتاب سنگ محک
نویسنده:  حجت‌الاسلام سید محمد حسین راجی
انتشارات نشر معارف

معرفی:

می ‌خوایم بریم آرایشگاه مو کوتاه کنیم، همینجوری اولین آرایشگاهی که سر راهمون بود میریم تو و زلفای پریشونمون رو میدیم دستش؟ یا که حداقل از چهار نفر پرس و جو می ‌کنیم، کارش رو می‌ بینیم، بعد موهامون رو همینجوری نمی ‌دیم دست کسی
به نظر شما حالا بعد چند سال سرنوشت خودمون و فرزندان ‌مون و پدر و مادر و خواهر و برادرمون رو می‌ خوایم بدیم دست کسی که نمی ‌شناسیم؟

این کتاب ماهی نمی ‌ده دستمون، بلکه به مون ماهی ‌گیری یاد می ‌ده. به‌ مون سنگ محکی می ‌ده برای ارزیابی کسانی که چند سال مملکت رو قراره بدیم دستشون.

بریده کتاب:

پس از این که شهید رجایی با رای ملت به ریاست جمهوری انتخاب شد، خدمت امام رسید. امام به ایشان فرمود: «شما رئیس جمهور ایران شدی، ولی باید بدانی که ایران گوشه ‌ای از آسیاست؛ آسیا گوشه ‌ای از زمین، کره زمین گوشه ‌ای از منظومه شمسی، منظومه شمسی گوشه‌ ای از کهکشان، و کهکشان گوشه ‌ای از …»

بریده کتاب(۲):

فردوست، رئیس دفتر ویژه اطلاعات شاه می نویسد: «اشرف رسماً پول می گرفت و شغل می داد. از وکالت تا وزارت و سفارت. هیچ ابایی نداشت. سپس دستور می داد در زمان اشتغال هر کاری می‌خواهی بکن و این قدر به من بده!»
حسین فردوست می‌ گوید: «در این مسئله من مدرک داشتم.

از رجال عصر‌ پهلوی و نوجوانان مورد علاقه ‌اش را با هزار حیله و کلک به دام شهوت خود گرفتار و اگر کسی جواب نه به او می‌ داد، مرگ در انتظارش بود. موضوع قتل فجیع پالانچیان به دستور اشرف که درخواست او را رد کرده بود، نمونه ‌ای از اقدامات جنون آمیز او بود. اشرف فرد دوم خانواده‌ پهلوی، زنی که در هر‌ زمینه در حد اعلای افراط و گستاخی است و می‌ توانم او را به حق “فاسد‌ترین زن جهان” بنامم. در تاریخ زنان فاسد جهان معادل اشرف یا نیست یا نادر است. البته نا‌گفته نماند اشرف یک زن همه چیز تمام بود. زده بود روی دست تمام هفت ‌خط‌ های روزگار. او معتاد، قاچاقچی مواد مخدر، عضو مافیای آمریکا و زنی بود که به قول خودش اگر هر شب یک مرد تازه نبیند خوابش نمی‌ برد.»

بریده کتاب(۳):

باور این که یک پل آبی به طول حدود ۱۴ کیلومتر را بتوان در ۱۸ روز، آن هم در هوای سرد زمستانی تمام کرد، غیر ممکن است. پلی که بعدها به «پل خیبر» معروف شد، از ابتکارات مهندس بهروز پورشریفی( فرمانده مهندسی رزمی جهاد سازندگی) بود. این پل یک سازه سبک از ترکیب فایبرگلاس و فوم بود که درون محفظه ای از ورقه های محکم فلزی قرار گرفت. این پل با سرهم کردن بیش از دو هزار قطعه ساخته و به دلیل وزن سبک هر قطعه در صورت بمباران بلافاصله تعویض می شد و باعث شد که تدارکات لازم به جزایر مجنون برسد که در عمق ۱۴ کیلومتری داخل هور (چیزی شبیه یک دریای کم عمق) قرار داشت.

بریده کتاب(۴):

شهید حسن طهرانی مقدم برای دوستش تعریف می‌ کند:
رفته بودیم روسیه یک موشک فوق پیشرفته ای را از روس‌ها تحویل بگیریم.
به افسر روسی گفتم: «فناوری ساخت این موشک را هم در اختیارمان بگذارید.» به من خندید و گفت: «این امکان ندارد. این تکنولوژی فقط در اختیار روسیه است.»
ولی بهش گفتم ما بالاخره این را می‌ سازیم.
باز هم خندید.
وقتی برگشتیم ایران، هر چه در توان داشتیم گذاشتیم؛ اما به در بسته خوردیم.
دست به دامان امام رضا (ع) شدم. سه روز در حرم برای پیدا کردن راهی متوسل حضرتش شدم، تا این که روز سوم در حرم طرحی در ذهنم جرقه زد.
سریع آن را در دفتر نقاشی دخترم کشیدم.
وقتی برگشتم عملیاتی اش کردیم. شد موشکی بهتر از موشک ‌های روسی.»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ خرداد ۰۰ ، ۱۲:۰۰
نمکتاب ...