نمکتاب

نمکتاب
امام علی(علیه السلام): کتاب غذای روح است.هر کس با کتاب آرامش یابد هیچ آرامشی را از دست ندهد.

قدمی برای تحول مطالعه کشورمان!

سایت نمکتاب:namaktab.ir
کانال نمکتاب: @namaktab_ir





در اين وبلاگ
در كل اينترنت
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۶۴۶ مطلب با موضوع «2. جوان» ثبت شده است

شنبه, ۱۲ تیر ۱۴۰۰، ۰۳:۰۰ ب.ظ

نیم نگاهی به عرفان سرخ پوستی

 

کتاب نیم نگاهی به عرفان سرخ پوستی : نقد و ارزیابی یکی از عرفان های نوظهور

 

کتاب نیم نگاهی به عرفان سرخ پوستی
نویسنده: حمزه شریفی دوست
انتشارات عصر آگاهی

بریده کتاب:

عرفان ساحری حرکتی است نامیمون و البته تلاشی است نافرجام، برای زنده نمودن سنت های جادویی، جهت تکمیل پازلی که شیطان گرایان برای برگرداندن آیین های ضد توحیدی شروع نموده اند و فریبی است که با نام عرفان و معنویت آغاز گردیده، بلکه پیامبر درونی انسان ها (عقل) را از عرصه تدبیر حیات معنوی بشر کنار بزنند تا در نهایت بتوانند آیین های شیطانی را به عنوان جایگزین ادیان الهی به عنوان دین واحد دهکده جهانی، بر جهان حاکم کنند. صفحه ۵۲

بریده کتاب(۲):

جادوگری در مسیحیت، نوعی کفر تلقی گردیده و در متون کهن یهود از آن به نوعی بت پرستی یاد شده است و چنان وانمود شده که هدف اساسی بسیاری از پیامبران بنی اسرائیل به نقل متون مقدس یهود، مبارزه با این مرام خطرناک بوده است؛ به گونه ای که در تلمود، گنجینه دینی کهن یهود، جادوگر مجرم و محکوم است؛ زیرا که از اوامر تورات می گذرد. در حالی که شعبده باز با وجود این که تایید نمی شود مجرم نیست، و بدین سان هر نوع سحر و جادو و فالگیری به شدت تقییح و محکوم شده است؛ تاجایی که جادوگری را از اعمال مخصوص بت پرستان ذکر کرده است. صفحه ۴۵

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۰۰ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
چهارشنبه, ۹ تیر ۱۴۰۰، ۰۳:۰۰ ب.ظ

امانتی

 

کتاب امانتی: نیم‌نگاهی است به زندگی و اوج بندگی سردار شهید سیدمحسن موسوی

 

کتاب امانتی
نویسنده: سمانه قائد امینی، پریسا اباذری
نشر شهید کاظمی

بریده کتاب:

آیت الله شمس ابادای درباره سید محسن موقعی که کودک بوده به پدر ومادرش گفته: این سید محسن شما از محسنین است و از نخبگان زمان خواهد شد. او را گرامی بدارید و نیکو تربیت کنید، زیرا از همان جایی است که مانندشان کم پیدا می شود.  پیش بینی حاج اقا درست از آب درامد. سید محسن شد از محسنین.

بریده کتاب(۲):

همیشه نگاهش پایین بود. هیچ وقت خیره به چشمان پدر ومادر نگاه نمی کرد. دلیل کارش نه از خجالت بود و نه شرم از انجام کار داشت. در پاسخ به سوال های اطرافیان می گفت: نمی خواهم حرمت بین پدر و مادر و فرزند از بین بره.

بریده کتاب(۳):

نماز اول وقت را از واجبات خود می دانست. می گفت: اگر بخواهیم کاری بکنیم اما نمازمان اول وقت نباشد برکت از کار می رود و کار هم اصلاً پیش نمی رود. با این حال همه مدل رفیقی داشت، حتی بی نماز. عقیده اش این بود: انسان نباید رفقایش را به قشر خاصی محدود کند.  با همه مدارا می کرد تا جایی که دوستان بی نمازش هم مثل خود مسجدی واهل نماز اول وقت می شدند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۰۰ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
سه شنبه, ۸ تیر ۱۴۰۰، ۰۳:۰۰ ب.ظ

ازدواج آگاهانه

 

کتاب ازدواج آگاهانه: ۱۱۴ راهکار عملی برای رسیدن به یک ازدواج موفق

کتاب ازدواج آگاهانه
نویسنده: مهدی منصوری
انتشارات مصاف عشق

بریده کتاب:

وقتی آمد خواستگاری نه سربازی رفته بود، نه کار داشت. طبیعی بود که خانواده ام قبول نکنند. مثل هر پدر و مادری دغدغه آینده دخترشان را داشتند. گفتند:« وقتی سربازی رفتی و کار پیدا کردی، بیا صحبت کنیم.» ولی مصطفی دست بردار نبود. دوسال آن قدر آمد و رفت که بالاخره پدر و مادرم را راضی کرد و ازدواج کردیم. شروع ازدواجمان ساده بود. شاید خدا به دلیل همین سادگی بود که هوایمان را داشت و دغدغه‌ های پدر و مادرم زود محقق شدند؛ همان اوایل مصطفی با قانون قد و وزن از سربازی معافیت دائم گرفت. توی سازمان انرژی اتمی هم مشغول به کار شد.
شهید مصطفی احمدی روشن (ازدواج اگاهانه، ص۳۳، ۳۴)

بریده کتاب(۲):

زمان ما هم مثل همیشه، رسم و رسوم ازدواج زیاد بود. ریخت و پاش هم که بیداد می کرد. ولی ما از همان اول ساده شروع کردیم؛ خریدمان یک بلوز و دامن برای من بود و یک کت و شلوار برای مرتضی. چیز دیگری را لازم نمی دانستیم. به حرف و حدیث ها و رسم و رسوم هم کاری نداشتیم؛ خودمان برای زندگی مان تصمیم می‌ گرفتیم. همین ها بود که زندگی مان را زیباتر می کرد. شهید سید مرتضی آوینی (ازدواج اگاهانه، ص۶۵، ۶۶)

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۰۰ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
پنجشنبه, ۳ تیر ۱۴۰۰، ۰۳:۰۰ ب.ظ

داستان راستان

کتاب داستان راستان
نویسنده: مرتضی مطهری
انتشارات صدرا

بریده کتاب:

دو دسته تشکیل شده بود و هر دسته یا حلقه سرگرم کاری بودند. یک دسته مشغول عبادت و ذکر و دسته دیگر به تعلیم و تربیت و یاد دادن و یاد گرفتن سرگرم بودند. هر دو دسته را از نظر گذرانید و از دیدن آنها مسرور و خرسند شد.
به کسانی که همراهش بودند رو کرد و فرمود: هر دو دسته کار نیک می‌کنند و بر خیر و سعادتند. آن گاه جمله ‌ای اضافه کرد: لکن من برای تعلیم و داناکردن فرستاده شده‌ ام.
پس خودش به طرف همان دسته که به کار تعلیم و تعلم اشتغال داشتند رفت و در حلقه آنها نشست.

بریده کتاب(۲):

هراسان آمد به حضور امام صادق و گفت: خوابی دیده ام.
خواب دیدم مثل این که یک شبح چوبین، یا یک آدم چوبین، بر یک اسب چوبین سوار است و شمشیری در دست دارد و آن شمشیر را در فضا حرکت می دهد. من از مشاهده آن بی نهایت به وحشت افتادم، و اکنون می خواهم شما تعبیر این خواب مرا بگویید.
امام(ع) فرمود: حتما یک شخص معینی است که مالی دارد، تو در این فکری که به هر وسیله شده مال او را از چنگش بربایی. از خدایی که تو را آفریده و تو را می میراند، بترس و از تصمیم خویش منصرف شو.

– حقا که عالم حقیقی تو هستی، و علم را از معدن آن به دست آورده ای. اعتراف می کنم که همچو فکری در سر من بود، یکی از همسایگانم مزرعه ای دارد، و چون احتیاج به پول پیدا کرده می خواهد بفروشد، و فعلا غیر از من مشتری دیگری ندارد. من این روزها همه اش در این فکرم که از احتیاج او استفاده کنم و با پول اندکی آن مزرعه را از چنگش بیرون بیاورم.

بریده کتاب(۳):

مرد ثروتمند جامه‌ های خود را جمع کرد و خودش را به کناری کشید. رسول اکرم که مراقب رفتار او بود به او رو کرد و گفت: ترسیدی که چیزی از فقر او به تو بچسبد؟!
– نه یا رسول االله !
– ترسیدی که چیزی از ثروت تو به او سرایت کند؟
– نه یا رسول االله !
– ترسیدی که جامه هایت کثیف و آلوده شود؟
– نه یا رسول االله !
– پس چرا پهلو تهی کردی و خودت را به کناری کشیدی؟

– اعتراف می کنم که اشتباهی مرتکب شدم و خطا کردم. اکنون به جبران این خطا و به کفاره این گناه حاضرم نیمی از دارایی خودم را به این برادر مسلمان خود که درباره اش مرتکب اشتباهی شدم ببخشم؟.
مرد ژنده پوش گفت: ولی من حاضر نیستم بپذیرم.
جمعیت پرسیدند: چرا؟
– چون می ترسم روزی مرا هم غرور بگیرد، و با یک برادر مسلمان خود آن چنان رفتاری بکنم که امروز این شخص با من کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۰۰ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
دوشنبه, ۳۱ خرداد ۱۴۰۰، ۰۳:۰۰ ب.ظ

حل المسائل نماز

کتاب حل المسائل نماز : پاسخ های کوتاه به ۴۰ پرسش مهم جوانان
 

کتاب حل المسائل نماز: پاسخ های کوتاه به ۴۰ پرسش مهم جوانان

کتاب حل المسائل نماز
نویسنده: سید داود سید میرزایی، هادی قطبی
انتشارات بهار دلها

بریده کتاب:

خورشید چه نیازی به ما دارد؟ اگر همه ما پشت به خورشید خانه بسازیم و یا همیشه در تاریکی به سر بریم، خورشید ضرر کرده است یا خود ما؟ ما هستیم که برای تامین ویتامین بدنمان باید در معرض نور خورشید قرار بگیریم. ما هستیم که برای نور بهتر و آرامش روانی بیشتر خود و خانواده مان باید پنجره ای رو به خورشید داشته باشیم. خورشید به ما نیازی ندارد، ما به او نیاز داریم.
در عبادات نیز همین گونه است!

بریده کتاب(۲):

بسیاری از روان شناسان و روان پزشکان دریافته اند که توجه کامل به خداوند، با تمام اعضا و حواس که در حین نماز ایجاد می شود باعث به وجود آمدن حالتی از آرامش می شود که تاثیر بسزایی در کاهش ناراحتی های عصبی دارد. دکتر هاسیوب می گوید: مهم ترین عامل خواب آرامش بخش که من در طول سال های متمادی تجربه و درمان مسائل روانی به آن پی بردم، همین نماز است!

بریده کتاب(۳):

خواندن نماز به زبان عربی، نشان از جهانی بودن دین اسلام است، زیرا جمعیتی که آیین مشترک دارند باید زبان واحد داشته باشند؛ یعنی علاوه بر زبان مادری و محلی، از زبان عمومی و جهانی هم برخوردار باشند. در اسلام این زبان عربی است.
مهم تر از همه این که خواندن نماز به آن چه که خدا فرمان داده است و با زبان عربی، موجب حفظ کلمات و مصونیت از تحریف و آمیخته شدن با خرافات می شود، چون در اثر ترجمه ممکن است لغات در زبان های مختلف، معانی متفاوتی داشته باشند و نتوان مقصود اصلی را که در زبان اصلی به بهترین وجه بیان شده است، دریافت!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ خرداد ۰۰ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
شنبه, ۲۹ خرداد ۱۴۰۰، ۰۳:۰۰ ب.ظ

مهمان صخره ها

کتاب مهمان صخره ها : زندگی کامل یک خلبان ایرانی، حس افتخار را تجربه کنید.
 

کتاب مهمان صخره ها: زندگی کامل یک خلبان ایرانی، حس افتخار را تجربه کنید.

کتاب مهمان صخره ها
نویسنده: راحله صبوری
انتشارات سوره مهر

بریده کتاب:

وقتی به هوش آمدم خبری از تخته سنگ ها و سیاه چادرها نیست. باد مرا از آن جا دور کرده بود و کاملا به فضای دیگری برده بود. به میان دره وسیعی که اطرافش را کوه های بلند و جنگلی انبوه فرا گرفته بود. در آن جا بار دیگر، پنج شش نفر از عشایر، که انگار سقوط مرا از قبل دیده بودند، از میان شیارها و صخره ها بیرون آمدند و در حالی که با داد و فریاد چیزهای نامفهومی می‌ گفتند، دسته جمعی دویدند دنبال چتر. من با چشمان نیمه باز می دیدم به زمین نزدیک شده‌ ام. شاید پنج شش متر با زمین فاصله داشتم. می خواستم چنگ بزنم و دو دستی زمین را بگیرم، اما هیچ امکانی برای نشستن نداشتم.

بریده کتاب(۲):

بعد از چهار روز، مرا از چادر بیرون آوردند. آفتاب هنوز توی آسمان بود، اما گرمایش ملایم بود و رمقی نداشت. نسیم بعدازظهر که به صورتم خورد، حالم را کمی بهتر کرد. از آن ها خواستم مدتی مرا بیرون چادر نگه دارند تا به آسمان نگاه کنم و آفتاب بخورم. آن ها قبول کردند و ده دقیقه ای تخت خواب مرا بیرون چادر گذاشتند.

بریده کتاب(۳):

برگشتم اندیمشک. فکر می کردم اگر پدرم بفهمد، می خواهم خلبان بشوم حتماً عصبانی می شود. با خود نقشه کشیدم اگر چیزی پرسید، چه بگویم که نفهمند، اما برخلاف تصورم، وقتی پدرم شنید برای خلبان شدن اقدام کرده ام، خوشحال شد و تشویقم کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۰۰ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
جمعه, ۲۸ خرداد ۱۴۰۰، ۰۳:۰۰ ب.ظ

بوسه بر دار

کتاب بوسه بر دار
نویسنده: محمدجواد مرادی نیا
انتشارات سوره مهر

بریده کتاب:

رئیس با عجله از پشت میز به این طرف آمد. ناظم چشم از حیاط برگرفت و به وسط دفتر آمد. معلم ها نیز از کلاس رفتن منصرف شده، ایستادند تا ببینند چه خواهد شد. رئیس جلو آمد و پرسید: «می شود بفرمایید حاج آقا چه اتفاقی افتاده؟ اول صبحی چرا با عصبانیت به مدرسه آمده اید و نظم مدرسه را به هم می زنید؟»
آیت الله پاسخ داد: «دیگر می خواستید چه اتفاقی بیفتد؟ این آقا روز روشن، سر کلاس، جلوی چشم سی چهل دانش آموز نوجوان، بطری عرق سر می کشد. آخر اینجا مدرسه است یا عشرتکده؟ محل آموختن علم است یا محل فاسد کردن بچه های مردم؟ آخر مگر این مدرسه صاحب ندارد؟…»

بریده کتاب(۲):

بازجو روی برگه بازجویی سوالاتی نوشت و شفاهی هم شروع به پرسش کرد.
– شما چرا به زندان آمده اید؟
– نیامدم، مرا آوردند.
– چرا آوردند؟ چرا دیگران را نیاوردند؟
– هر کسی که صدا داشته باشد، سرنوشتش زندان است.
– نظر شما درباره خمینی چیست؟
آیت الله غفاری در اینجا، کلمه «آقا» را بر کلمه خمینی اضافه کرد که ناگهان سیلی محکم بازجو، بر گونه اش نشست. در پاسخ نوشت: «دشمن خمینی، کافر است.»

بریده کتاب(۳):

نماینده دادستان ارتش، دادنامه اش را اینگونه شروع کرد: «به نام نامی اعلی حضرت همایون شاهنشاه آریامهر، متهم، غیر نظامی، حسین غفاری، فرزند عباس، متهم یک به اصطلاح روحانی جامد، افراطی و متعصب است…» هنوز دهان نماینده دادستان باز بود و داشت کلمات را یکی پس از دیگری با آب و تاب بر زبان می راند که فریاد آیت الله سخن او را قطع کرد: «ساکت باش مرد!»
رئیس دادگاه دخالت کرد. با چکش پلاستیکی اش روی میز زد و گفت: «زندانی! ساکت باش.»
آیت الله در حالی که ایستاده بود، دستش را به سوی رئیس نشانه رفت و گفت: «اگر می خواستم ساکت باشم، اینجا چه کار می کردم؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۰۰ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
پنجشنبه, ۲۷ خرداد ۱۴۰۰، ۰۳:۰۰ ب.ظ

زندگی موفق

کتاب زندگی موفق: دستورهای زندگی ساز برگرفته از سخنان پروردگار عالم و پیامبر(ص)

 

کتاب زندگی موفق
نویسنده: عباس رحیمی
انتشارات جمال

معرفی:

زندگی موفق بدون دانستن رازهای واقعی بهتر زیستن و به کار بستن آنها میسر نیست.
بی گمان تنها کسانی می ‌توانند این رازها را به خوبی بشناسند و به دیگران بیاموزند که انسان را به خوبی شناخته و این رازها را در عمل به کار گرفته باشند و زندگی آنان سرشار از موفقیت شده باشد؛ از این رو اثر حاضر، دستورهای زندگی ساز خود را از سخنان پروردگار عالم و خاندان پاک پیامبر (ص) برگرفته و به حق، رازهای واقعی بهتر زیستن را به ما هدیه داده است. کتاب زندگی موفق که به قلم حجت الاسلام عباس رحیمی استاد حوزه و دانشگاه، نگاشته شده اثری موفق در این زمینه بوده و بارها باز چاپ شده است.
مطالعه این اثر خواندنی و تاثیرگذار برای همه کسانی که خواستار خوشبختی دنیا و آخرت خویش اند بسیار سودمند است.

بریده کتاب:

عقل تنها نردبان تکامل و دوری از لغزش و انتخاب راه بهتر است. اکنون این سوال مطرح می شود که آیا عقل و قدرت انتخاب در همه انسان ها یکسان است و آیا این عقل می تواند رشد و توسعه یابد؟
عقل بر دو گونه است: یک گونه، همان عقل طبیعی است که هر انسانی از بدو تولد با خود دارد؛ یعنی همان چیزی که او را از دیوانگان و جانوران وحشی ممتاز می سازد.
گونه دیگر عقل قابل توسعه و تکامل است و در هر کس به گونه ای ویژه قرار دارد و آن عقل تجربی و عقل زندگی است.

بریده کتاب(۲):

محاسبه اعمال از سفارش هایی است که در متون دینی به آن توجه شده، پس لازم است مومن با خرد اعمال خود را حسابرسی کند و از بد و خوب آن آگاه شود تا بداند پیشرفت داشته یا تنزّل نموده است. رشد و پیشرفت در گرو همین حسابرسی است وگرنه فردی که از کمال یا نقص خود آگاه نیست، هرگز در مقام اصلاح و تکامل بر نمی آید.

بریده کتاب(۳):

کسی که می خواهد سالم زندگی کند باید نسبت به برخی از امور بی اهمیت و بی توجه و نسبت به بسیاری از مشکلات کوچک، بی اعتنا باشد و در یک کلمه زندگی را سخت نگیرد.
در مسافرت رفتن، مهمانی رفتن، زن گرفتن، شوهر کردن و … سخت گیر نباشد.
تقید زیاد به چیزی و بزرگ کردن آن و سخت گرفتن کارها، عامل خستگی، فرسودگی، ناامیدی و از کار افتادگی خواهد شد.
انسان باید در عین مسئولیت پذیری و توجه به امور زندگی، آن را ساده بگیرد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۰۰ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
چهارشنبه, ۲۶ خرداد ۱۴۰۰، ۰۳:۰۰ ب.ظ

من و کتاب

کتاب من و کتاب : بیانات و نظرات مقام معظم رهبری درباره اهمیت کتابخوانی
 

کتاب من و کتاب: بیانات و نظرات مقام معظم رهبری درباره اهمیت کتابخوانی

 

کتاب من و کتاب
نویسنده : 
سیدعلی خامنه ای
ا
نتشارات سوره مهر

بریده کتاب:

شما مربی عزیز، شما که در کتابخانه با کودک مواجه می‌ شوید، شما که قصه می‌ گویید، شما که کتاب می‌ فرستید، شما که کتاب می ‌خوانید، شما که در کار هنری و آفرینش هنری خودتان آن کودک را مخاطب قرار می‌ دهید، بدانید که الان درست روی خط اصلی و اساسی حرکت می‌ کنید. شما درست آن کاری را که باید انجام بگیرد، دارید انجام می ‌دهید.

بریده کتاب(۲):

نفس عرضه کتاب، نفس کشاندن مردم به میدان مطالعه کتاب کار مفیدی است. برای اصلاح فرهنگ عمومی، باید کتاب منتشر بشود. کوشش کنید که بیشتر به کیفیت پرداخته بشود.

بریده کتاب(۳):

من در دوره نوجوانی زیاد مطالعه می‌ کردم.
غیر از کتاب‌ های درسی خودمان که مطالعه می‌ کردم و می ‌خواندم، هم کتاب تاریخ، هم ادبیات، هم کتاب شعر، هم کتاب قصه و رمان می‌ خواندم. به کتاب قصه خیلی علاقه داشتم و خیلی از رمان ‌های معروف را در دوره نوجوانی خواندم‌. شعر هم می ‌خواندم. من در دوره نوجوانی و جوانی، با بسیاری از دیوان ‌های شعر آشنا شدم.
به حدیث هم علاقه داشتم؛ الان احادیثی یادم است که آن‌ها را در دوره نوجوانی خواندم و یادداشت کردم.

احادیثی را که دیروز یا همین هفته نگاه کرده باشم یادم نمی ‌ماند؛ اما آن‌ هایی که در دوره نوجوانی خواندم کاملا یادم است. شماها واقعا باید دوره نوجوانی و جوانی را قدر بدانید.
هرچه امروز مطالعه کنید برایتان می ‌ماند و هرگز از ذهنتان زدوده نمی‌ شود.
این دوره نوجوانی، برای مطالعه کردن و یاد گرفتن، دوره خیلی خوبی است.
واقعا یک دوره طلایی است و با هیچ دوران دیگری قابل مقایسه نیست.

بریده کتاب(۴):

این عادت هنوز در بین مردم ما جا نیفتاده است که بروند کتابی را بخرند، بعد آن را بخوانند، بعد به دوستشان یا به فرزندشان هدیه بدهند، تا آن‌ها هم بخوانند؛ این‌طوری نیست. ای بسا کتابی را می ‌خرند، بعد آن را کناری می‌ گذارند؛ یا مثلاً کتابی را دوستی به دوستی هدیه می ‌دهد، او هم کناری می ‌گذارد! واقعاً کتاب خواندن در مملکت ما جا نیفتاده است و این درد بزرگی است. ما از اهمیت و عظمت این درد غافلیم. اگر کتاب در بین همه مردم تقسیم بشود، ببینید چقدر سطح فرهنگ جامعه بالا می‌آید و چه منافعی از این ناحیه عاید می ‌شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۰۰ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
سه شنبه, ۲۵ خرداد ۱۴۰۰، ۰۳:۰۰ ب.ظ

مجید بربری

کتاب مجید بربری: عاشقانه ترین کتاب شهید مدافع حرم، حر زمانه ما… مجید قربانخانی.

 

کتاب مجید بربری
نویسنده: کبری خدابخش
انتشارات شهید کاظمی

بریده کتاب:

توی آن ظلمات شب، تنها نور چراغ های ماشین بود که غلظت تاریکی را گرفته بود. حاج سعید در ماشین را که بست و خواستند راه بیفتند، صدای مجید را شنید که پرده شب را می شکافت و پیش می آمد:
حاج سعید، حاج سعید، عموسعید! به مولا قسم خودت فردا می بینی این دردسر رو، هم خاکش می ‌کنن، هم پاکش می کنن!

بریده کتاب(۲):

از نجف که پیاده راه افتادند به سمت کربلا، مجید با قافله رفقا بود و نبود. شاعر راست گفته بود:
من در میان جمع و دلم جای دیگر است!
هشتاد کیلومتر راه بود و به عبارتی؛ هزار و چهارصد و پنجاه و خرده ای عمود. مجید توی این راه دور و دراز ، آرام بود و مثل آدم غریق، در افکار خودش دست و پا می زد. انگار روی دهانش مهر زده بودند و جز به ضرورت، حرف نمی زد؛ ساکت و خاموش و لب دوخته، عینهو صدف. گرچه بیرونش آرام و خاموش بود، ولی پیدا بود که درونش، طوفان و تلاطم است.

حال مجید تا آخرین عمود و تا خود منزل آخر همین بود، اما همین که پا به حرم کربلا گذاشت و چشمش به گنبد اباعبدالله و بین الحرمین افتاد، همان جا روی زمین فرو ریخت. انگار با قامت فرو افتاده و زانوی در بغل، خودش خیمه عزا شده بود.

بریده کتاب(۳):

راستی حاجی! با این دردسری که برا خودم درست کردم، چی کار کنم؟
عمو سعید یک آن جا خورد، پرسید:
چی داری می گی؟ دردسر چی؟ مجید به جای جواب، آستینش را بالا زد. روی دستش خال کوبی عجیبی بود. عمو سعید تا به حال ندیده بود. شنیده بود بین بچه ها، کسی هست که خال کوبی دارد، اما فکرش را هم نمی کرد آن آدم، مجید باحال و بامرام باشد. هیچی مجید جون، کاری نمی خواد بکنی!
نمی دونم چی کار کنم. آبروم رو برده. ناراحت نباش، خداوند توبه پذیره، خدا می بخشه. اگه نبخشیده بود که این جا نبودی، مدافع حرم نمی شدی. قدر جایی رو که هستی بدون.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۰۰ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...