نمکتاب

نمکتاب
امام علی(علیه السلام): کتاب غذای روح است.هر کس با کتاب آرامش یابد هیچ آرامشی را از دست ندهد.

قدمی برای تحول مطالعه کشورمان!

سایت نمکتاب:namaktab.ir
کانال نمکتاب: @namaktab_ir





در اين وبلاگ
در كل اينترنت
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۶۴۶ مطلب با موضوع «2. جوان» ثبت شده است

شنبه, ۲۱ فروردين ۱۴۰۰، ۰۳:۰۰ ب.ظ

ترنم داوودی سکوت

کتاب ترنم داوودی سکوت: مجموعه غزلیاتی با مضمون عارفانه و عاشقانه

کتاب ترنم داوودی سکوت
انتشارات نیستان
شاعر: قربان ولیئی

بریده کتاب:

باران! بگیر حافظه ام را، سپید کن

انبوه سطرهای سیاه کتاب من

طوفان ! بیا و خاطره های مرا ببر

خالی کن از جنازه ی تصویر ، قاب من

ای هرچه هرچه هرچه تو، من هیچ هیچ هیچ

بریده کتاب(۲):

اعجاب آوری، به تو باید نگاه کرد

از هوش می بری، به تو باید نگاه کرد

این چشم ها برای تماشای تو کم است

با چشم دیگری به تو باید نگاه کرد

پیکر تراش های نخستین نوشته اند:

سهل است بنگری، به تو باید نگاه کرد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۰۰ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
جمعه, ۲۰ فروردين ۱۴۰۰، ۰۳:۰۰ ب.ظ

فتنه

 

کتاب فتنه: خواستگاه‌ها، عوامل، و راه‌کارها در کلام مقام معظم رهبری

کتاب فتنه ( سخنان رهبری)
گردآورنده: محمدحسین رضایی
انتشارات: موسسه مستشهدین وصال

بریده کتاب:

در سال‌ های اخیر برخی قلم‌ ها، تلاش فراوانی کردند تا موضوع دشمن‌ شناسی را از ذهن جامعه و مردم خارج کنند و حتی در برخی موارد مغالطه می‌ کردند که نظام برای فرار از مسئولیت برخی مشکلات داخلی، دائما موضوع دشمن خارجی را مطرح می ‌کند. این حرف از اساس نادرست است؛ زیرا کسی نمی‌ تواند منکر کوتاهی ‌ها، غفلت‌ها و سهل‌ انگاری ‌های مسئولان در بروز برخی مشکلات در سی سال گذشته باشد اما این موضوع نباید به معنای نادیده گرفتن دشمن باشد.

چرا عده ‌ای اصرار داشته و دارند که حضور دست توطئه ‌گر خبیث و فعال دشمن را در حوادث گوناگون کشور نادیده بگیرند. باید همواره نسبت به تحرک دشمن هوشیار بود و شیوه مقابله با آن را دانست. جوانان که اکثریت جمعیت کشور را تشکیل می‌ دهند، اصلی ‌ترین هدف دشمن هستند، زیرا جوان موتور پیش برندۀ کشور است. باید جوانان را از آسیب خطرهای دشمن حفظ کرد که یکی از راه های آن، ارتباط مستمر و هدایت گر ائمۀ جمعه با جوانان است!

بریده کتاب(۲):

در شرایطی که دشمن با همۀ وجود، با همۀ امکانات خود درصدد طراحی یک فتنه است و می‌ خواهد یک بازی خطرناکی را شروع کند، باید مراقبت کرد او را در آن بازی کمک نکرد. خیلی باید با احتیاط و تدبیر و در وقت خودش با قاطعیت وارد شد. بر طبق قانون، بدون هیچ‌ گونه تخطی از قانون، بایستی مُرّ قانون به صورت قاطع انجام بگیرد!

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۰۰ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
پنجشنبه, ۱۹ فروردين ۱۴۰۰، ۰۳:۰۰ ب.ظ

پهلوان گود گرمدشت

 

پهلوان گود گرمدشت : سرگذشت اسطوره مقاومت در نبرد الی ‌بیت‌المقدس شهید حسین قجه‌ ای

پهلوان گود گرمدشت
نویسنده: گل علی بابایی
انتشارات صاعقه، مرکز مطالعات پژوهشی ۲۷ بعثت وابسته به سپاه محمد رسول الله(ص)

 

بریده کتاب:

خدا شاهد است؛ به شرف حضرت زهرا سلام الله علیها قسم، همین بچه ها در عملیات الی بیت المقدس آخرین نیرویی بودند که از جاده به عقب آمدند. وقتی این بچه ها به اردوگاه تیپ در انرژی اتمی رسیدند، به والله من خجالت کشیدم. آخر قیافه هایی را دیدم که تمام سر و صورت شان خونی و لباس هایشان پاره، پاره بود. با خودم گفتم این بچه ها چه طوری توانستند در مقابل آن همه فشار دشمن دوام بیاورند. در حقیقت اینها مجذوب شهامت، شجاعت، خشوع، خضوع، مردانگی، اخلاص و ایثار فرمانده شان شده بودند که وقتی قجه ای هم شهید شد، آن ها راضی نشدند تا از مواضع خودشان عقب نشینی کنند. این یعنی اقتدار و محبوبیت فرماندهی. صفحه ۱۸۸

بریده کتاب(۲):

طی آن شش-هفت روزی که آنجا بودیم، هروقت گرسنه اش می شد، یک تکه نانی خشک از جیب اش در می ‌آورد و می گذاشت دهان خودش. خوابیدن اش راهم کسی نمی دید. یعنی نمی خوابید تا کسی او را ببیند. فقط عصر همان روزی که شبش شهید شد، دیدم روی خاک ریز از شدت خستگی، بی حال شده و خوابش برده. آنقدر آرام و قشنگ خوابیده بود که من واقعا نور شهادت را در چهره اش دیدم. صفحه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۰۰ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
چهارشنبه, ۱۸ فروردين ۱۴۰۰، ۰۳:۰۰ ب.ظ

راه و رسم دانشجویی

کتاب راه و رسم دانشجویی: داستان پردازی ساده از عالم دانشجویی

 

کتاب راه و رسم دانشجویی
نویسنده: محمدرضا نجفی, زهرا صادق نیا
انتشارات شهید کاظمی

بریده کتاب:

اولین دوستم در دانشگاه، احمد بود.
در اولین روز ثبت نام پدر و مادرش تمام کارهای ثبت نامش را انجام دادند و او را تا دم در کلاس همراهی کردند و روی صندلی نشاندند.
احمد از همان هفته اول فقط به فکر شاگرد اولی بود و هر روز صبح تا شب در سالن مطالعه درس می‌ خواند.
سر کلاس صدای اساتید را ضبط می کرد و بعد هم واو به و او پیاده می کرد، حتی در سلف هم هدفون در گوشش بود و درس ها را مرور می‌ کرد.

احمد عادت کرده بود تا سه فلاسک چای تمام نمی‌ کرد نمی توانست درس بخواند‌.
بعدها برای اینکه بتواند شب های امتحان بیشتر بیدار بماند، قرص ریتالین گیر آورده بود و مصرف می کرد، اما متاسفانه به آنها عادت کرد و نتوانست آنها را ترک کند.
سرانجام بعد از دو سال افراط در مطالعه و توجه نکردن به جنبه های دیگر زندگی اش، مبتلا به میگرن شدید شد و افسردگی گرفت…

بریده کتاب(۲):

همه خانم سعیدی را با ویژگی های متمایزش می شناختند.
پوشش او از روز اول تا آخرین روز تحصیل در دانشگاه تغییر نکرد، برخلاف اغلب دختران کلاس.
ویژگی دیگر هم آزاد اندیشی و منطق و دقت او بود‌. در یکی از کرسی های آزاد اندیشی که با موضوع حجاب برگزار شده بود، خیلی منطقی و دقیق از اعتقاداتش دفاع کرد.
او‌ می‌ گفت: «اگر زمانی را که برخی از دانشجویان دختر صرف آرایش کردن می‌ کنند، به آموختن مهارت های زندگی می‌ پرداختند، آمار طلاق در کشور ما بسیار پایین تر از الان می‌ شد.»
جالب ترین حرف او در مناظره، معادله ای بود که این طور مطرح کرد:
«با افزایش رقابت دختران بر سر به نمایش گذاشتن زیبایی های ظاهرشان در جامعه، تنوع طلبی در میان مردان افزایش می‌ یابد.»

او دخترانی را که خود را آرایش کرده بودند مورد خطاب قرار داد و گفت:
«اولاً مطمئن باشید اکثر مردان، زیبایی را تنها ملاک برای انتخاب همسر نمی ‌دانند؛ ثانیاً اگر مردی عقل از سرش پریده باشد و تنها ملاکش برای انتخاب همسر آینده خود، زیبایی باشد و با دیدن شما دل ببندد، بعید نیست پس از ازدواج با شما، دختر دیگری را که بیشتر خود را بزک کرده ببیند و قید همسرش را بزند.
پس طبق این معادله در هر صورت این دختران هستند که ضرر می ‌کنند.»

بریده کتاب(۳):

مصطفی را قبل از ورود به دانشگاه می ‌شناختم، مسئول کتابخانه مدرسه مان بود.
در دروان دانشجویی هم همیشه کیفش پر از کتاب بود.
به اخبار و رویدادهای شبکه های اجتماعی چندان اعتنا نمی‌ کرد و بیشتر با کتاب مانوس بود.
سطح آگاهی اش چنان بالا بود که دیگران هر سوالی داشتند از او می ‌پرسیدند.
هرگاه در دانشگاه مسابقه کتابخوانی برگزار می ‌شد، هرکس می ‌فهمید مصطفی هم جزو شرکت کنندگان است، دیگر روی هدیه نفر اول حساب باز نمی‌ کرد.
کارشناسی ارشدش را در یکی از بهترین دانشگاه های کشور گرفت و در ابتدای مقطع دکتری وارد یک پژوهشکده شد.

آنقدر با انگیزه بود که تابستان گذشته موفق شد قطعه ای را که سال های سال بود از کشورهای دیگر وارد می‌ کردیم اختراع کند و جایزه جوان خوارزمی را هم بگیرد.
یکبار از او پرسیدم:
«بنظرت برای افزایش پشتکار و اراده ام چه کنم؟»
مصطفی جواب داد:
«سحرخیز باش تا کامروا شوی! و گفت یکی از کارهایی که در زمینه افزایش اراده خیلی به من کمک کرد، بیدار ماندن در بین الطلوعین بود!
گفت آنقدر روی خودم کار کردم تا عادت کنم بعد از نماز جماعت صبح دیگر نخوابم و مطالعه کنم…»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۰۰ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
سه شنبه, ۱۷ فروردين ۱۴۰۰، ۰۳:۰۰ ب.ظ

چریک تنها

 

کتاب چریک تنها : زندگینامه و خاطراتی از روحانی مبارز شهید سید علی اندرزگو

 

کتاب چریک تنها
نویسنده و انتشارات: گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی

خلاصه کتاب:

زندگی ‌نامه و خاطراتی از روحانی مبارز شهید سیدعلی اندرزگو که سال ‌ها به فعالیت بر ضد رژیم شاه و فراهم کردن سلاح برای مبارزین ادامه داد ولی دستگاه امنیتی شاه نه‌ تنها موفق به دستگیری این انسان نخبه نشد، بلکه این اعجوبه کار اطلاعاتی در طول ۱۴ سال فعالیت انقلابی گسترده، ازدواج کرد و صاحب ۴ فرزند شد و به یکی از اسطوره‌ های مبارزات انقلابی کشور ما تبدیل گردید.

بریده کتاب:

آقا گفت(شهید اندرزگو): پهلوی یا به دست من یا با خون من از بین می‌ رود!
بعد مکثی کرد و از آتش قلیان، یک ذغال برداشت بر روی دست گرفت! قشنگ کف دستش بود!
گفت: «حفظ دین برای مردم در آخرالزمان مثل تحمل کردن آتش این ذغال می ‌ماند!»
هول شدم و گفتم: آقا! دستت نمی ‌سوزد؟
لبخندی زد و گفت: «بدن ما به آتش جهنم هم نمی‌ سوزد.» بعد سکوتی کرد و عبارتی بر زبان آورد که برایم خیلی عجیب بود. همسرم گفت: «این نهضت و انقلاب به ‌زودی پیروز می‌ شود و امام ‌خمینی رهبر مردم می‌ شود. شاه هم از بین می‌ رود. دو سه سال اول انقلاب، همه ملت ایران مورد امتحان خدا قرار می ‌گیرند. بعد از دو سه سال سیدعلی نامی می آید. رئیس ‌جمهور می ‌شود.»

من نگاهش کردم و گفتم: «سیدعلی خودت هستی، درسته؟! خودت می‌ خواهی رئیس مملکت بشوی؟!» سکوتی کرد و درحالی‌ که سرش پایین بود گفت: آن موقع من نیستم، آن موقع سیدعلی دیگری است، می ‌آید رئیس‌ جمهور می‌ شود و ادامه دارد و بعد از چند سال که بگذرد آقا امام‌ زمان (عج) ظهور می‌ کند. ص۹۰

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۰۰ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
دوشنبه, ۱۶ فروردين ۱۴۰۰، ۰۳:۰۰ ب.ظ

سرود کریسمس

کتاب سرود کریسمس: هم انیمیشن آن دیدنی ست هم کتابش خواندنی… بشدت توصیه می شود

کتاب سرود کریسمس
نویسنده: چارلز دیکنز
مترجم: محسن سلیمانی
انتشارات بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه

بریده کتاب:

اسکروج در آسمان انبوهی از ارواح را دید که این طرف و آن طرف سرگردانند و گریه می‌ کنند و می‌ روند.
هر کدام از آنها زنجیری به دست و پا داشتند، همگی گریه می کردند چون خیلی دلشان می‌ خواست به مردان و زنان آشنا‌یشان کمک کنند اما نمی‌ توانستند.

بریده کتاب(۲):

دو‌ مرد وارد دفتر اسکروج شدند، یکی از آن ها گفت: «ما همیشه در این فصل شاد سال (کریسمس) سعی می کنیم کاری برای فقرا بکنیم، آخر در این موقع از سال خیلی به آن ها سخت می گذرد. هزاران نفر دارند از سرما یخ می زنند، غذا برای خوردن ندارند و خیلی ها خانه و‌ کاشانه ندارند. ما داریم پول جمع می کنیم تا برای نیازمندها کمی خوراکی بخریم.
شما چقدر پول می دهید آقای اسکروج؟»
اسکروج گفت: «هیچی! من موقع کریسمس حتی خودم را هم شاد نمی ‌کنم!»

بریده کتاب(۳):

روح مارلی (تنها دوست اسکروج) گفت: «هر کسی باید در زمان زنده بودنش با آشنایان خود رفت و آمد کند و در غم و شادی های آن ها شریک باشد. اما اگر کسی در زندگی این کارها را نکرده باشد، پس از مرگ روحش باید شاهد غم ها و شادی هایی باشد که دیگر نمی تواند در آنها شریک باشد.»
اسکروج در حالی که از ترس می ‌لرزید گفت: «اما چرا، چرا تو را زنجیر کرده اند؟»
روح گفت: «این ها زنجیرهایی است که وقتی زنده بودم با دست خودم درست کرده ام.
می خواهی بدانی اندازه زنجیرهای تو چقدر است؟
شب کریسمس هفت سال پیش (که من مردم) زنجیرهای تو هم وزن و هم اندازه زنجیر من بود، اما از آن موقع تاحالا، زنجیرهای تو سنگین تر و بلندتر شده است.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۰۰ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
يكشنبه, ۱۵ فروردين ۱۴۰۰، ۰۸:۴۶ ق.ظ

نیمه های فراموشی

 

کتاب نیمه های فراموشی: گره خوردن زندگی یک اسیر جانباز با مسابقات پارا المپیک

کتاب نیمه های فراموشی
نویسنده: مهرداد غفارزاده
انتشارات قدیانی

خلاصه:

کتابی با موضوعی که کم به آن پرداخته نشده اما این بار نویسنده خلاقیت خود را به کار برده است و داستان زندگی یک اسیر جانباز دفاع مقدس را با بازی مسابقات پارا المپیک بارسلون در اسپانیا گره زده است.
جوان عکاسی که هدف‌های خود را از یاد نبرده است؛ رمانی متفاوت و جالب و البته پربار. تحلیل‌ها و محتوایی نو و جذاب!

بریده کتاب:

چیزی شبیه قلقلک توی پایم حرکت می ‌کند. ماهی‌ های قرمز، اول از پایم می ‌ترسند و به لبه ‌های تاریک حوض پناه می ‌برند. بعد کم کم به آن عادت می ‌کنند و جلو می ‌آیند. دوباره روی پایم آب می ‌ریزم. ننه ‌ام با لیوان کمر باریک شربت بالای سرم ایستاده..

بریده کتاب(۲):

پسر با دهانش، صدای موتور دنده ‌ای را درمی آورد و می ‌گذرد. او هم با خیالش زندگی می‌ کند. باید خیلی موتور دوست داشته باشد. بزرگ که شد و موتور که توانست بخرد، حتماً صدای ماشین بنز را درمی ‌آورد. بعد همین‌ طور که بزرگ ‌تر شد، صداهای جور واجور دیگر را. آخر سر هم به هیچ‌ کدام نمی‌ رسد و توی گلویش باد می ‌کند‌.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۰۰ ، ۰۸:۴۶
نمکتاب ...
شنبه, ۱۴ فروردين ۱۴۰۰، ۰۸:۵۲ ق.ظ

آنک آن یتیم نظر کرده

رمان آنک آن یتیم نظر کرده: رمانی جذاب بر اساس زندگی پیامبر اسلام با لحنی شاعرانه

 

رمان آنک آن یتیم نظر کرده
نویسنده: محمدرضا سرشار
انتشارات سوره مهر

بریده کتاب:

مرا امان می دهی ای پدر، تا سخن خویش را به پایان برم، و آنگاه، آنچه که می خواهی با من کنی؟

  • امان می دهم.
  • آری ای پدر؛ من چندی است که اسلام آورده ام.
  • از این که آگاهی یافته بودم. اینک مرا باز گوی که چه شد که بی رخصت من چنین کردی؟
  • پیشتر تا امین این کیشِ نو را آورد، رؤیایی بس شگفت دیدم.
  • رؤیا؟ کدام رؤیا؟! از چه رو مرا از آن آگاه نساختی؟
  • شبی در خواب دیدم که مکه را، سر به سر، تاریکی فرا گرفته بود…
بریده کتاب(۲):

کلام محمد نه آیا شعر است؛ آن سان که برخی می گویند؟

  • شما نیک آگاهید که در میانتان، کسی چون من، با شعر آشنا نیست. من، جمله گونه های قصیده و رَجَز و شعرهای منسوب به جنیّان را حتی، نیک می شناسم. با این رو، به خدایان سوگند که گفتار او به هیچ یک از سروده ها ماننده نیست. سخت شیرین است. گرداگرد آن گویی با هاله ای جادویی پوشیده است. فراز و فرود سخنش پربار است. بر هر چیز برتری می جوید و هیچ سخن بر آن فزونی نمی گیرد…
بریده کتاب(۳):
  • روز خوش، ای امین!
    محمد به رو به رو نگریست: عمار بود، که اکنون به انتهای کاروان ابوحذیفه آمده بود تا پس نگاهدار آن باشد.
  • روز بر تو نیز خوش باد، ای برادر!
    با شنیدن این سخن، خونی گرم بر چهره عمار دوید. چندان که این سرخی، از پس پوست سبزه سیمای جوانش، آشکارا به چشم آمد.
    جوانی آزاد با آن مایه بزرگی، از والا تبارترین تیره قریش و نواده شریف ترین ایشان، هم، سالار بزرگ ترین کاروان مکه، او را برادر نامیده بود…
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۰۰ ، ۰۸:۵۲
نمکتاب ...
جمعه, ۱۳ فروردين ۱۴۰۰، ۰۳:۰۰ ب.ظ

گزیده اشعار فاضل نظری

کتاب گزیده اشعار فاضل نظری
انتشارات مروارید
نویسنده: فاضل نظری

 

بریده کتاب:

یوسف! به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار می برند که زندانی ات کنند

ای گل گمان مکن به شب جشن می روی
شاید به خاک مرده ای ارزانی ات کنند

یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست
از نقطه ای بترس که شیطانی ات کنند

آب طلب کرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانه ای‌ ست که قربانی ات کنند

بریده کتاب(۲):

در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلاً به تو افتاد مسیرم که بمیرم

یک قطره آبم که در اندیشه دریا
افتادم و باید بپذیرم که بمیرم

خاموش مکن آتش افروخته ام را
بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۰۰ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
جمعه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۹، ۰۸:۰۶ ب.ظ

شهنواز

 

کتاب شهنواز : ماجرای درگیری بین یک دوراهی عجیب… کدام ماندگار است؟؟؟

کتاب شهنواز

نویسنده: رضا رسولی
انتشارات کتابستان معرفت

بریده کتاب:

یادم هست پارسال یکی از اساتیدمان، استاد جامعه ‌شناسی درمان، گزارشی از انعکاس بلوچ و بلوچستان تو رسانه ‌های کشور داد که اشکمان درآمد؛ یعنی هم من، هم همۀ بچه ‌های بومی کلاس گریه‌ مان گرفت؛ گریه ی واقعی.
توی گزارش آمده بود تصویری که مردم از بلوچ ‌ها و بلوچستان دارند این است که اکثرا یا دزدند یا قاچاقچی یا قاتل و جانی. درست است که ما استان مرزی هستیم و هزارجور مشکل داریم، اما بلوچستان کم از فرهنگ و هنر ندارد. من توی کتاب‌ های تاریخی خواندم که بلوچ ‌ها اصیل ‌ترین قوم آریایی هستند. کلی هنر و سابقه هنری دارند…

بریده کتاب(۲):

حالت عجیبی بود. انگار صدای قلب خودش را می ‌شنید. حس می ‌کرد از تونل زمان درحال ورود به یک مکان و زمان ناشناخته است. هر قدمی که برمی ‌داشت، اضطراب و دلواپسی ‌اش بیشتر می‌ شد. تنها شانس شهنواز این بود که میان این عرق ریختن، میان این همه بهت و حیرت، شیخ به او نگاه نمی ‌کرد. پایش بی ‌حس شده بود.
شیخ متوجه نمی ‌شد که شهنواز چه می ‌بیند و چه حالی دارد. فقط دعا می کرد که اتفاق بدی نیفتد.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۹ ، ۲۰:۰۶
نمکتاب ...