ستاره ها چیدنی نیستند
ستاره ها چیدنی نیستند: برگرفته از زندگی متفاوت یک دختر آمریکایی
ستاره ها چیدنی نیستند
نویسنده: محمدعلی حبیب اللهیان
انتشارات عطر عترت
بریده کتاب:
خانم دکتر از جا برخاست و جلوی صندلی سارا ایستاد و سر او را همچون مادری مهربان در آغوش گرفت. موهای سارا را بوسید و همین طور که او را نوازش می کرد، گفت: سارا جان! چی شد؟!
سارا که گریه امانش را بریده بود، هق هق کنان و بریده بریده گفت: فکر کنم خداوند مرا هم دوست داشته باشد. من امروز اینجا آمدم تا از حاج آقا بپرسم که چطور می توانم مسلمان شوم!!
بریده کتاب(۲):
وقتی که ماشا روسری آبی رنگی را از داخل کیفش خارج کرد و روی سرش انداخت، نه مجری و نه خانم دکتر، نمی دانستند چه باید بکنند. گویا امکان ادامه جلسه وجود نداشت! زمان زیادی طول کشید تا حضار یکی یکی و به آرامی از سالن خارج شوند.
تقریبا سالن خالی شده بود؛ ماشا مانده بود و همراه همیشگی او یعنی سارا….