نمکتاب

نمکتاب
امام علی(علیه السلام): کتاب غذای روح است.هر کس با کتاب آرامش یابد هیچ آرامشی را از دست ندهد.

قدمی برای تحول مطالعه کشورمان!

سایت نمکتاب:namaktab.ir
کانال نمکتاب: @namaktab_ir





در اين وبلاگ
در كل اينترنت
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۶۴۶ مطلب با موضوع «2. جوان» ثبت شده است

سه شنبه, ۲۹ آبان ۱۳۹۷، ۰۳:۰۰ ب.ظ

دختران به عفاف روی می آورند

دختران به عفاف روی می آورند: کتابی درباره انقلاب دختران آمریکایی با پشتوانه ۱۰۰ مصاحبه عمیق با دختران و زنان جوانِ امروز آمریکا

دختران به عفاف روی می آورند: کتابی درباره انقلاب دختران آمریکایی با پشتوانه ۱۰۰ مصاحبه عمیق با دختران و زنان جوانِ امروز آمریکا

دختران به عفاف روی می آورند ، نوشته وندی شلیت و نانسی دموس
معرفی:
وندی شلیت در کتاب «دختران به عفاف روی می آورند» سعی دارد ضمن مرور آنچه در حال حاضر در آمریکا در زمینه دختران و زنان رخ داده است، تصویر روشنی از ترویج بی بندوباری و آزادی جنسی که خواسته موج سوم فمینیسم است، ارائه کند و توضیح دهد که چگونه نسل جدیدی در آمریکا در حال شکل گیری است که خواسته هایش با گذشتگان متفاوت است،
نسلی که از این آزادی های بی حد و حصر به ستوه آمده و می خواهد طعم شیرین فطرت را دوباره بچشند.
سفرهای مختلف و مصاحبه های مکرر خانم وندی شلیت، خواننده را به این سمت سوق می دهد که گویی دختران امروز آمریکا با شورش های پراکنده می خواهند چیزی نباشند که والدینشان بوده اند. آن ها می خواهند سبک زندگی و نوع پوشش خود را تغییر دهند. آن ها در تلاشند باخویشتنداری، زندگی عاقلانه و عفیفانه ای را در پیش گیرند و روابط جنسی را تا شروع زندگی دایمی به تعویق بیندازند.
او می گوید: «در این کتاب از بیش از ۱۰۰ مصاحبه عمیق با دختران و زنان جوانِ ۱۲ تا ۲۵ ساله، ۱۵ مصاحبه با مردان جوان و بیش از ۳۰۰۰ ایمیل رد و بدل شده با جوانانی که بوسیله ایمیل یا سایتم با آن ها در ارتباط بودم، کمک گرفتم. هم چنین با مشاوران، روانپزشکان و جامعه شناسانی از سراسر آمریکا صحبت کردم، در کنگره هایی پیرامون خویشتن داری در لس آنجلس و واشنگتن دی سی شرکت کردم و از یک دبیرستان در جزیره لانگ (جنوب شرق نیویورک) که برنامه مجلس رقص پایان سال خود را لغو کرده بود، دیدن کردم.»

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۷ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
دوشنبه, ۲۸ آبان ۱۳۹۷، ۰۸:۴۱ ب.ظ

مثل حبه های قند

مثل حبه های قند: واگویه ها و نکاتی شیرین، کوتاه و درس آموز

مثل حبه های قند: واگویه ها و نکاتی شیرین، کوتاه و درس آموز

 

مثل حبه های قند ، نویسنده: محمد رضا رنجبر، انتشارات: نشر شهر

معرفی:
به ازای هر نفسی که می کشیم نشونه ای وجود داره. گفتنش راحته اما باورش…
قندون زندگی رو بذاریم جلومون و از حبه های اون نوش جان کنیم یه چند تا که خوردیم باور می کنیم و می فهمیم عشق خدا به بنده هاشو و اینکه عجب گنجی برامون فرستاده…
قند که دوس دارین؟

بریده ای از کتاب(۱):
اگر به گل رو کنی یا نکنی،گل راببویی یا نبویی،برای گل فرقی می کند؟
اما برای شما کاملا فرق می کند.اگر رو کنی لذت می بری و اگر بوکنی بهره می بری و از عطر خوش گل برخوردار و بهره مند می شوی.
انسان هم وقتی به خدا رو کند تنها و تنها خودش برخوردار خواهد شد. ص(۱۴۳)

 

بریده ای از کتاب(۲):
دندان را که یک مرتبه نمی کشند بلکه ابتدا آن را به این طرف و آن طرف حرکت می دهند تا شل شود. آن گاه آن را می کشند .
درست مثل میخی که بخواهند از توی دیوار بیرون بکشند. اول بالا و پایین می کنند، بعد راحت بیرون کشیده می شود .
گیاهی را هم که می خواهند از توی دیوار بیرون بکشند همین طور .
شیوه ی شیطان هم در ریشه کن ساختن آدم ها دقیقا همین طور است . او با وسوسه های خود ابتدا آدم هارا متزلزل می کند و آن وقت آنها را از مسیر حق بیرون می کشد.
درست همان کاری که با آدم و حوا کرد : “یعنی تکان داد آن دو را و آن گاه آنها را بیرون ساخت “. ۳۶بقره
و این شیوه ای است که شیطان برای همه به کار می بندد.

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۷ ، ۲۰:۴۱
نمکتاب ...
دوشنبه, ۲۱ آبان ۱۳۹۷، ۰۳:۰۰ ب.ظ

بوی خاک

بوی خاک: داستانی واقعی از مهاجرت به خارج از کشور

بوی خاک: داستانی واقعی از مهاجرت به خارج از کشور

بوی خاک ، منیژه آرمین، انتشارات بوستان کتاب

معرفی: داستان این کتاب یه قصه واقعیه،
زن و مرد جوانی هستند که وضعیت زندگیشان مناسب نیست. آن ها برای رسیدن به خوشبختی از ایران فرار می کنند، در این مسیر زن و مرد از هم جدا می شوند و مرد به جزیره ای اسرارانگیز می رود. قصه عجیب این خانواده و اینکه آیا آنها خوشبختی را در خارج پیدا می کنند یا نه را در این کتاب بخوانید…

خلاصه: حکایت انسان سرگشته ای که در رؤیای زندگی آرام به همراه خانواده اش از کشور خارج می شوند و به امید ویزای یک کشور اروپایی در ترکیه اقامت می کنند. تا اینکه سر از جزیره ای در می آورد که زندگی او را متحول می کند…

http://namaktab.ir/

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۷ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
يكشنبه, ۲۰ آبان ۱۳۹۷، ۰۳:۰۰ ب.ظ

خدا خانه دارد

خدا خانه دارد : کتابی برای روزهای دلتنگی

خدا خانه دارد : کتابی برای روزهای دلتنگی


خدا خانه دارد ، نویسنده فاطمه شهیدى

معرفی: بعضی روزها آدم دلتنگ می شود . دوست داری تنها باشی و در سکوت به بهترین هایی که هیچ وقت نداشتی فکر کنی .
من فکر می کنم در آن روزها و آن ساعت های غمگین و بی کسی خواندن نوشته های این کتاب به درد می خورد و حال گرفته ما را بهتر می کند.

بریده ای از کتاب(۱):
فکر کن دلت بخواهد مثل بچه ها پات را بزنی زمین و داد بزنی که من خدایی را می خواهم که همین نزدیکی است.
دلت بخواهد لمسش کنی، مثل بچه هایی که دوست دارند برق توی سیم را هم تجربه کنند.
دلت هوای خدایی را کرده باشد که می شود سر گذاشت روی شانه اش و غربت سال های هبوط را گریست. خدایی که بغل باز می کند تا در آغوشت بگیرد. حتی صدایت می کند.
بابا زور که نیست! من الان یه جوری ام که دلم می خواهد خدایم همین کنار باشد. دم دست. نمی خواهم اول به یک عالم کهکشان و منظومه و آسمان فکر کنم و بعد نتیجه بگیرم که او بالای سر همه شان ایستاده. خب حالا همه اینها را فکر کردی، حالا فکر کن… ( صفحه ۹۵ )

بریده ای از کتاب(۲):
گفت: فقیرم.
گفتند: نیستی.
گفت: فقیرم! باورکنید.
گفتند: نه! نیستی.
گفت: شما از حال و روز من خبر ندارید.
و حال و روزش را تعریف کرد که چقدر دست هایش خالی است و چه سختی هایی شب و روز می کشد. ولی امام هنوز فقط نگاهش می کردند.
گفت: به خدا قسم که چیزی ندارم.
گفتند: صد دینار اگر به تو بدهم حاضری بروی و همه جا بگویی که از ما متنفری؟ از ما فرزندان محمد (ص).
گفت: نه! به خدا قسم نه.
– هزار دینار؟
– نه! به خدا قسم نه.
– دهها هزار؟
– نه! باز دوستتان خواهم داشت.
گفتند: چطوری می گویی فقیری وقتی چیزی داری که به این قیمت گزاف هم نمی فروشی؟
«چطور می گویی فقیری وقتی کالای عشق به ما در دارایی تو هست؟ ( صفحه ۱۳۴ )

http://namaktab.ir/

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۷ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
شنبه, ۱۹ آبان ۱۳۹۷، ۰۳:۰۰ ب.ظ

از او (مادر شمشادها- شهید موحدی)

مادر شمشادها: کوتاه اما جذاب، پرکشش و پرمحتوا برای آشنایی با شهید موحدی

مادر شمشادها: کوتاه اما جذاب، پرکشش و پرمحتوا برای آشنایی با شهید موحدی

مادر شمشادها ، نویسنده: نرجس شکوریان فرد ، انتشارات عهد مانا

بریده ای از کتاب:
آبگوشت را دوست دارم.قوت جان محمد علی شد در آن روز ترس. با دست های لرزان برایش بردم با دست های لرزان خورد.
آبگوشت بار می گذارم ،می پزد. دوست دارم خالی بخورم. سر می کشم. قوت جانم می شود در نبود محمد علی. می خندم، آبگوشت که قوت جان نمی شود. قوت جسم است. قوت جان و روح محمد علی بود.
نذرهای دلم بود و دعاهای جامعه و عاشورا. نمازهایی که برای سلامتی امام زمان (عج) می خواند.
قوت من هم ثابت قدم بودن تو، مقاومتت زیر شکنجه ها. یادت هست آمدیم اوین دیدنت؟ گفتم مادر حیف تو به این خوبی بشی آقا منشی، بمان تا در آینده دکتر و مهندسی …
تو هم گفتی: دکتر و مهندس که ایمانش قوی نباشد، که خدایش را نشناسد و خودخواه باشد فقط یک اسم است و یک سواد سیاه، مادر! هیچ درسی بهتر از قرآن نیست. من الان توی زندان چند جز قرآن با ترجمه حفظ کرده ام. ایت الله ربانی برایم تفسیرش را هم گفته اند. من دوست دارم انسان باشم. این تمام آرزوی من است تا وقتی بمیرم.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۷ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
جمعه, ۱۸ آبان ۱۳۹۷، ۰۹:۵۳ ق.ظ

مهربان تر از مادر

مهربان تر از مادر : بهترین کتاب برای نوجوانان جهت ایجاد محبت و شناخت امام زمان(عج)

مهربان تر از مادر : بهترین کتاب برای نوجوانان جهت ایجاد محبت و شناخت امام زمان(عج)

مهربان تر از مادر ، نویسنده حسن محمودی

بریده ای از کتاب:

آقایان سیامک کاظمی ، محمدرضا سیدی و جواد رضایی ، بیان دفتر . این جمع شدن بچه ها ، گوشه ی حیاط مدرسه و حرف زدن ها، مسئولین رو دچار سوء ظن کرده بود و اونا وظیفه ی خودشون می دونستن که یه بررسی اجمالی در این رابطه داشته باشن.
با ترس و لرز رفتن دفتر .
شما دو تا ، وایستین اینجا ، سیامک شما برید پیش آقای مدیر .
سیامک با ترس و لرز رفت اتاق آقای مدیر .
سیامک : س سلام
سلام علیک ، شما این چند روز ، با رضایی و سیدی ، گوشه حیاط با هم چی اختلاط می کنید .
هیچی آقا ! با هم همین طوری حرف می زنیم .
چه حرفی ؟
سیامک دل رو به دریا زد و همه چی رو گفت …

http://namaktab.ir/

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۷ ، ۰۹:۵۳
نمکتاب ...
پنجشنبه, ۱۷ آبان ۱۳۹۷، ۰۳:۰۰ ب.ظ

جای خالی خاکریز

جای خالی خاکریز ، نویسنده سعید عاکف، راوی: محمد حسین سلطانی ، انتشارات ملک اعظم

جای خالی خاکریز : خاطرات جنگ اما جذاب و پرکشش

جای خالی خاکریز : خاطرات جنگ اما جذاب و پرکشش

بریده از کتاب(۱):
نفری دو تا نارنجک آماده کردیم، ضامن ها را کشیدیم و در یک آن با هم پرتشان کردیم داخل آسایشگاه عراقی ها و پا گذاشتیم به فرار. همین که اولین نارنجک عمل کرد، ازصدایی که شنیدم کم مانده بود برجا میخکوب شوم!
حرف های باقری به این جا که رسید، رو کرد به من و پرسید: فکر می کنی صدای چی شنیدیم؟ خندیدم و گفتم: حتما صدای ناله و فریاد بعثی ها را شنیدین.
خنده خنده گفت:حدست درسته با یه دنیا تفاوت!
وقتی موضوع راگفت بی اختیار صدای شلیک خنده ام به هوا برخواست بچه هام نتوانستند جلو خودشان رابگیرند. آسایشگاهی را که آنها می گفتند در واقع یک طویله بوده، چند تا گاو بخت برگشته تاوان ظلم بعثی ها را پس داده بودند! البته به قول یکی از بزرگان: «گاو پیش آنها افلاطون بوده» (صفحه۳۱)

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۹۷ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
چهارشنبه, ۱۶ آبان ۱۳۹۷، ۰۳:۰۰ ب.ظ

محبت و رحمت

محبت و رحمت ، حبیب الله فرحزاد، نشر طوبای محبت

محبت و رحمت: بهترین کتاب درباره مهربانی و محبت خدا

محبت و رحمت: بهترین کتاب درباره مهربانی و محبت خدا

بریده ی از کتاب(۱):
خدای متعال از کسانی که دلّال محبت اند ، خیلی خشنود است . تا می توانید راهی پیدا کنید و بین خلق را با خدا آشتی بدهید. پیامبر می گفت خدایا ، اگر ممکن است حساب این امّت را به من وا گذار که پیش امّت های دیگر رسوا و شرمنده نشوند. خداوند فرمود خودم حسابشان را می رسم که پیش تو هم شرمنده نشوند اگر تو خیرخواهی من از تو خیرخواه ترم اگر دلسوزی من از تو دلسوزترم . حدیث قدسی (صفحه ۲۱۰)

بریده ی از کتاب(۲):
تمام قاتل های امامان نمازخوان بوده اند امّا نماز دوست نبوده اند. (صفحه۲۵۱)

بریده ی از کتاب(۳):
یکی از کارهای خوب فرعون اطعام بود. عدّه ای را مأمور کرده بود و آشپزخانه ای راه انداخته بود که شکم های مردم را سیر کند. از یک طرف آدم می کشت و خباثت می کرد و از طرف دیگر احسان هایی داشت . حضرت امیر (علیه السّلام) فرمود : به خاطر همین کارها اجلش طولانی شد. (صفحه ۲۸)

بریده ی از کتاب(۴):
پیامبر خدا (ع) فرمودند : به یکدیگر هدیه بدهید ، تا بین شما محبت ایجاد شود. ( صفحه ۱۶۴)

بریده ی از کتاب(۵):
امام صادق(ع) فرمودند: کسی که گلی را برگیرد و آن را ببوسد و برچشمانش نهد ، آن گاه بر محمد و آل او صلوات بفرستد، آن گل بر زمین گذارده نمی شود ، جز اینکه گناهانش بخشیده می شود. ( صفحه ۱۹۳)

http://namaktab.ir/

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۷ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
دوشنبه, ۱۴ آبان ۱۳۹۷، ۰۳:۰۰ ب.ظ

خط تماس

خط تماس ، نویسنده: محمد رضا بایرامی، نشر فاتحان

خط تماس: پرواز با شهید کاظمی

خط تماس: پرواز با شهید کاظمی

خلاصه: زندگی شهید احمد کاظمی را از ابتدایی که وارد جبهه های جنگ شده توضیح می‌دهد و تمام کارهای خارق‌العاده‌ای که در دوران جنگ انجام دادند و روحیات خاص این آدم تا آخرین لحظه پروازش.

بریده ای از کتاب(۱):
احمد کاظمی: می خواهم فرمانده سپاه را ببینم
– چکارش دارید؟
– باید به خودش بگویم.
– ایشان رفته جایی و مدتی طول می کشد تا برگردد.
– صبر می کنم.
– می خواهید کارتان را به من بگویید تا بهشان بگویم؟
– نه به خودشان می گویم.
مدتی گذشت تا فرمانده از راه رسید. به فرمانده سلام کرد.
– با من کاری داشتید؟
– بله.
– بفرمایید.
خودش را معرفی کرد و گفت یک خطی می خواهیم که بایستیم و دفاع کنیم .
– خط ؟ نیامده خط می خواهید؟ شوخی است مگر؟ تجربه جنگ داری؟
– بله کمی دارم.
– کجاها بودی؟
– همین دور و برها.
– همین؟ چند روز؟
– یک ماه و خرده ای.
– تو به این می گویی تجربه جنگ؟ انتظار داری جوان مردم را بدهم دست تو و امثال تو که بردارید ببرید خط به کشتن بدهید؟ نه عزیز من…
– سوریه و لبنان و کردستان هم بوده ام.
فرمانده آمد جلو و زل زل او را نگاه کرد.
– تو سوریه و لبنان و کردستان بوده ای جدّاً؟ به آرامی گفت: بله.
فرمانده با هیجان و تحکم گفت: تعریف کن و او تعریف کرد همه ماجراهای جنگ و جهادش را در سوریه و لبنان. تعریف کرد تا رسید به کردستان…
بله دیگر تا خود دیوان دره رفتیم و در آنجا مستقر شدیم تا وقتی که قرار شد یکی از محورهای اطراف دیوان دره را پاکسازی کنیم.
– خب بعدش؟ بعدش چه کار کردی؟
– بعدش رفتم استراحت.
– ای بابا وسط آن هیاهو؟
– شرمنده گاهی پیش می آید دیگر.
– یعنی چه که پیش می آید؟ ببینم تو حس مسئولیت پذیری ات خوب است؟
– نمی دانم.
– نمی دانی؟ آمده ای و می گویی خط بده به ما. مگر می توانم به کسی که مسئولیت پذیر نباشد خط تحویل بدهم؟ شهر هرت که نیست …
– ازدواج کرده ای؟
– نه .
– پس چرا وسط معرکه ول کردی و رفتی؟
– جوابی ندادی؟
وقتی داشت می رفت مودبانه خداحافظی کرد و آرام آرام و پا کِشان راه افتاد.
– فرمانده گفت تو چرا می لنگی؟
– خب پیش می آید.
– یعنی چه عزیز من؟ ما آدم قبراق می خواهیم با این وضعیت آمده ای مسئولیت بگیری؟
– درست می شود.
– منظورت چیست؟ مادرزادی که نیست؟
– نه خیر.
فرمانده به فکر فرو رفت و بعد گویی ناگهان کشفی کرد. نکند مجروح شده ای؟
او سر تکان داد.
– کی؟ کجا؟
– کردستان.
– کردستان؟ پس چرا چیزی نگفتی درباره اش؟
– گفتم که تو استراحت بودم.
– تو دیگر کی هستی برادر؟ من می گویم ابهام دارد مسئولیت پذیری ات و تو حاضر می شوی خودت را زیر سؤال ببری و رفع اتهام نکنی؟ (صفحه ۷۶)

بریده ای از کتاب(۲):
فرمانده روی کاغذ نوشت: بیست و یکی دو ساله. اعزامی از نجف آباد. انگیزه بسیار بالا، شجاعت و رک گویی زیاد، اتکا به نفس فوق العاده، تواضع بی نظیر، یک رگه سرپیچی و خود رایی دارد،
با این حال روی آینده اش می توان حساب باز کرد.(صفحه ۹۴)

http://namaktab.ir/

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۷ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
يكشنبه, ۱۳ آبان ۱۳۹۷، ۰۳:۰۰ ب.ظ

دشتبان

دشتبان ، نوبسنده: احمد دهقان، انتشارات نیستان

دشتبان: نوجوانی ترسو در صحنه های جنگ و مسئولیت هایی که قبول می کند...

دشتبان: نوجوانی ترسو در صحنه های جنگ و مسئولیت هایی که قبول می کند…

خلاصه کتاب: ناصر همراه پدر و مادرش برای خرید وسایل مدرسه‌اش به شهر می‌روند که همزمان می‌شود با حمله‌ عراق. همه مردم از ترس سر به کوه و بیابان می‌گذارند فضای ترس و دلهره و بمب و آوارگی، تجربه‌ ی جدیدی برای نوجوان قصه پیش می‌آورد. در این فضا فرمانده‌ جنگ از ناصر می‌خواهد که برترسش غلبه کند و او را در کارها یاری کند…

بریده ای از کتاب(۱):
خانواده ای یک گاری دستی را لبریز از خرت و پرت کرده بودند و می‌رفتند و… مردی کوتاه قد و خپل سوار بر الاغ لاغرمردنی کنار گاری می‌رفت و هر بار به یکی امر و نهی می‌کرد…
کم کم وقتی به‌شان رسیدیم، بابابزرگ عمدی پا به پای الاغ شد. اول چند بار کلام را توی دهان قرقره کرد و بعد بلند گفت : ” خسته نباشی! ” مرد برگشت طرف بابابزرگ . غبغبغش چند بار پر و خالی شد و با اوقات تلخی گفت : ” می‌بینی که خسته نیستم ، سوار الاغم “
بابابزرگ هم، نه گذاشت نه برداشت و گفت : “من هم به الاغ بیچاره خسته نباشید عرض کردم ، وگرنه معلوم است که شما _ماشاء الله_ خسته نیستید!”…. (صفحه ۴۷ و ۴۸)

بریده ای از کتاب(۲):
… خنده کنان گفت : ” تو این مدت ، حواسم بهت بود. حسابی مرد شدی . خوب کار کردی، خیلی خوب.”
بابابزرگ ، تکیه‌اش را داد به نرده‌ ی آهنی ، از زیر ابروهای سربی رنگش ، نگاهی از خستگی بهم انداخت و گفت : ” جنگ همه را مجبوری مرد می‌کند! وقتی جنگ می‌شود، دیگه هیچ کس زن نیست، بچه نیست، پیرمرد نیست، همه به یک اندازه رزمنده هستن. “

 

 

دشتبان: یک کتاب جهانی

دشت­بان ، نویسنده: احمد دهقان ،  انتشارات: نیستان

دشت­بان، یک کتاب جهانی است داستان نوجوانی خاصه ی ایران نیست. اگر ترجمه شود خیلی راحت می ­تواند داستان یمن باشد، نوجوانی سوریه، آوارگی عراق، بیابان­گردی افغانستان و …. نویسنده می­ خواسته بخشی از مصیبت تاریخ ایران را بگوید و مظلومیت و … را به تصویر بکشد.

اما کفایت می­ کند؛ هر کشوری که جنگ را تجربه کرده است اسم شخصیت­ های داستان را جا به جا کند آن وقت است که می­ بیند چقدر با حال و روز جنگ­ زدگی­ش همراه است.

توصیف فضا و شخصیت­ ها، در حدی است که تو را با قهرمانان داستان همراه می­ کند و با آن­ها برای زنده ماندن و اسیر شدن و نجات دیگران به تلاش وا می­ دارد.

داستان آوارگی خانواده ­ای که در جنگ عراق سر به کوه می­ گذارند و غارنشین می­ شوند. سرمای هوا، گرسنگی، کودکان مظلوم، پدری که همراه رزمندگان می­ شود، مادری که باردار است و … و مقاومت و روحیه و انرژی عجیبی که در این خانواده دیده می­ شود. طوری که در تمام داستان با اینکه دائم درد دارد و رنج­ ها را می­ گوید، اما خواننده به خاطر روحیه­ ی عجیب خانواده، حس می­ کند که از امیدش به زندگی و جنگیدنش با مشکلات خسته و ناامید نمی­ شود و می­ داند که پیروز میدان است.

این کتاب در مقابل تمام کتاب­ های خارجی که یأس و خستگی و سردرگمی بشر غربی، آمریکایی را نشان می ­دهد و فضا کاملا مأیوس کننده است، برهان و دلیل خوبی بر حقانیت انسان­ هایی است که متفاوت می ­اندیشند، متفاوت زندگی می­­کنند و حتی متفاوت می ­میرند.

 

http://namaktab.ir/

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۷ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...