نمکتاب

نمکتاب
امام علی(علیه السلام): کتاب غذای روح است.هر کس با کتاب آرامش یابد هیچ آرامشی را از دست ندهد.

قدمی برای تحول مطالعه کشورمان!

سایت نمکتاب:namaktab.ir
کانال نمکتاب: @namaktab_ir





در اين وبلاگ
در كل اينترنت
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۶۴۶ مطلب با موضوع «2. جوان» ثبت شده است

جمعه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۷، ۰۳:۰۰ ب.ظ

منِ او


کتاب من او
نویسنده: رضا امیرخانی
انتشارات: نشرافق

خلاصه کتاب:
سال ۱۳۱۲ شمسی، تهران، خانی آباد، خانه اعیانی حاج فتاح، صاحب کوره آجرپزی فردوس، باب جون علی و مریم. علی، رفیق شش دانگ کریم، پسر اسکندر و ننه (نوکر و کلفت خانه فتاح) بود.
اسکندر و ننه یک "مهتاب" هم داشتند‌. علی "برای خود آرام زمزمه کرد 'مهتاب'. ته دلش دوباره لرزید. حالا او هم برای خودش چیزی، رازی، یا کسی داشت!"  درویش مصطفی اما از رازش خبر داشت: "تنها بنایی که اگر بلرزد محکم‌تر می‌شود، دل است."
پدر علی رفته بود باکو بار شکر بیاورد. اما هیچ وقت برنگشت... . یک انگشتش را بریده بودند. کسی نفهمید ماجرا از چه قرار بوده. اما سید مجتبی نواب صفوی، رفیق علی، می‌گفت کار حکومت است.
گذشت و گذشت تا سال‌های کشف حجاب. پاسبان عزتی، روسری از سر مریم کشید..‌‌. . مریم دیگر تاب نیاورد. کند و رفت. جایی که بتواند آن جور که می‌خواهد زندگی کند‌ و یک چیزهایی را فراموش کند. چند سال بعد هم مهتاب به او ملحق شد تا او هم چیزهای دیگری را فراموش کند...

باب جون و مامانی هم علی را تنها گذاشتند و رفتند. کریم هم که همان سال‌های جوانی رفیق نیمه راه شد. مریم هم همان جا در فرانسه با یک آزادی‌خواه الجزایری ازدواج کرد‌.
علی اما هیچ وقت جرات نکرد پا پیش بگذارد. آخر، درویش مصطفی یک چیزی به علی گفته بود: "هر زمانی که فهمیدی مهتاب را به خاطر مهتاب دوست داری، با او وصلت کن. آن موقع حکماً خودم خبرت می‌کنم."
و خبرش کرد. حالا دیگر مهتاب برگشته بود ایران و با مریم در یک خانه زندگی می‌کردند.
علی راهی شد. همان روز موشک باران سال ۶۷‌ ...
"مَن عَشَّقَ فَعَفَّ ثُمَّ ماتَ ماتَ شهیدا"
مهتاب شهید شد...
اما علی...
اما شاه بیت غزل داستان علی آقای فتاح، آن جاست که "مات شهیدا" و به جای یک شهید گمنام، در قطعه شهدا دفن شد.

 

 

بریده کتاب من او :

نبضش را گرفتم. فهمیدم که باید قلقلکش داد. همه ی عاشق ها همین
جوری اند. برای این که بفهمم کسی که او می خواهدش کجاست، دستم را دور ستون فلزی حلقه کردم. خوب می دانستم کجاست، اما خواستم رد گم کنم. اول چندجا را الکی گفتم. برلین؟ صدایی نیامد. لندن؟ صدایی نیامد. رم؟ صدایی نیامد. واشنگتن و نیویورک؟ صدایی نیامد. گفتم بگذار کمی بدوانمش. توکیو؟ خندید. بعد گفتم مکه؟ بگویی نگویی یک صدایی آمد، گرومب. مشهد؟ یک صدایی ناسوری آمد. گرومب. طاقتم طاق شد. تهران؟ صدا بیشتر شد، گرومب گرو…مب. نبضش می زد. سر شوق آمدم. از میدان اعدام می آیی؟ صدا بلندتر شد. خانی آباد؟ صدا خیلی بلندشد. گرومب گرومب.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۷ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
جمعه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۷، ۱۲:۰۶ ب.ظ

موسای عیسی

روایتی شنیدنی و جذاب از دل تاریخ: موسای عیسی

روایتی شنیدنی و جذاب از دل تاریخ: موسای عیسی


معجزه، کلمه‌ای دور و نزدیک، آشنا و رمزآلود. حتما راجع به این واژه زیاد شنیدی! توی قصه‌های قدیمی و توی برخی اتفاقات جدید. این کتاب داستان معجزه‌هاست!
داستان خدایی که وقتی می‌گه «بشو» بدون شک «می‌شه».
دنیای پیامبرانی که به آن ها سلام می دهیم ناشتاخته است و نامانوس. راجع به شخصیت های ورزشی و سینمایی مطالب بسیاری می دانیم اما از زندگی یامبرانی که گذشته ما را نقاشی کرده اند هیچ.
این کتاب بصورت رمانی و جذاب پیوندی جذاب بین ما و گذشتگان برقرار می‌کند.


خلاصه کتاب:
موسای عیسی روایت دوران پیامبری حضرت موسی و عیسی به زبان شیوای نویسنده در قالب داستان است روایت ظلم فرعون و به ذلت کشیدنش
روایت نجات بنی اسرائیل و لطف بی کران خداوند به این قوم و ناسپاسی آنها در اوج بی حیایی
موسای عیسی روایت دو پیامبر اسمانی مبعوث شده بر قوم بنی اسرائیل است که  باتمام محبت ها بازهم از اطاعت سربازدند قومی سنگ دل  که  خودرا به کوری و کری می‌زنند.



برشی از کتاب:
آب بیاورید! اما این که خون است! گفتند:در سرزمین شما آبی نیست که طعم خون نگرفته باشد حتی بخارآب. بد نیست بدانید سرور من که موسی این بلا را تنها برای ملت شما خواسته است نه بر قوم خود.گفتم تا با چشم خود نبینم باور نمی‌کنم!
جامشان را درون خون فرو بردند و آب برآوردند ،آب بود و به دهان من که رسید خون شد
-عصای موسی رو به شهر نشانه رفته بود تا شپش را به نفع آزادی قوم خویش به جان ملت من بیندازد!
نعره زدم :موسی! دهانم پر از شپش شد! سر به زیرآب فرو بردم و برآوردم، درآب شپش بودکه موج می خورد.... عصایش را بالا آورد. ناگاه ازآب و زمین سیل قورباغه برآمد.سرو صورتم را پوشاند.گوشهایم جز غوری غوری عظیم چیزی نمی‌شنیدند و چشمانم جز کابوسی ازچشمان وق زده و دهان‌های گشادو بدبو ندیدند.
عصایش را بالا آورد. فریاد دسته جمعی مردم را شنیدم که: ملخ! پیش از آن که فرصت گریختن به پناه گاهی را داشته باشم ازملخ پر شده بودم، چشمانم را بستم و به هزاران دهان گاز گرفته می‌شدم. صفحات 93 تا 95

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۷ ، ۱۲:۰۶
نمکتاب ...
جمعه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۷، ۱۲:۰۴ ب.ظ

من دیگر ما

 

 

🎧|لینک دانلود👈🏻 قسمت اول

🎧|لینک دانلود👈🏻 قسمت دوم

🎧|لینک دانلود👈🏻 قسمت سوم

🎧|لینک دانلود👈🏻 قسمت چهارم

🎧|لینک دانلود👈🏻 قسمت پنجم

🎧|لینک دانلود👈🏻 قسمت هفتم

🎧|لینک دانلود👈🏻 قسمت هشتم

🎧|لینک دانلود👈🏻 قسمت نهم

🎧|لینک دانلود👈🏻 قسمت دهم

🎧|لینک دانلود👈🏻 قسمت یازدهم

 

کتاب صوتی من دیگر ما (جلد دهم)

 

🎧|لینک دانلود👈🏻قسمت اول

🎧|لینک دانلود👈🏻قسمت دوم

🎧|لینک دانلود👈🏻قسمت سوم 

🎧|لینک دانلود👈🏻قسمت چهارم

🎧|لینک دانلود👈🏻قسمت پنجم

🎧|لینک دانلود👈🏻قسمت ششم

🎧|لینک دانلود👈🏻قسمت هفتم 

 



 

مجموعه کتاب من دیگر ما

نویسنده: محسن عباسی ولدی

انتشارات آیین فطرت


فرزند ما از ما جدا نیست، او خود ماست: اما در اندازه‌ای کوچک‌تر.
بدون تردید، پدر و مادر، پیشوای تربیتی فرزندان هستند، پس باید برای تربیت خود و توجه به رفتارهایی که دارند، تلاش ویژه¬ای داشته باشند.

 

من دیگرما: اصول تربیتی، شیرین و کاربردی.

من دیگرما: اصول تربیتی، شیرین و کاربردی.

خلاصه:

«منِ دیگرِ ما» تلاش می کند با تکیه بر مبانی دینی، مهارت های تربیت فرزند در دنیای امروز را با قلمی ساده و روان به پدران و مادران آموزش دهد.

بریده کتاب(۱):

خداوند برای کسانی که اهل تلاش هستند و به آنچه که می­دانند، راه هدایت را گشوده و زمینه ی فهم بهتر را فراهم می­کند [(سوره عنکبوت، آیه ۶۹).
و سخنی را از امام باقر علیه السلام، «هر کس بدانچه که می­داند عمل کند، خداوند آنچه را که نمی­داند به او خواهد آموخت.»] پس از همین حالا تصمیم بگیریم، آنچه را در مسیر تربیت فرزند آموخته ایم، بدون از دست دادن فرصت عمل کنیم تا خداوند راه آموختن مهارت­های تربیت فرزند را برای ما هموار کند.

 

 

من دیگر ما به روایت عکس نوشت

 

من دیگر ما

محبت,هدیه
هدیه، ماندگارترین راه ابراز محبت
به صورت رفتاری آن است.
واژه محبت آمیز,راه ابراز محبت
ساده ترین راه ابراز محبت، بیان واژه های محبت آمیز است.
محبت و احترام,تربیت فرزند
رفتار ما با فرزندان باید دو پیام اصلی
” محبت و احترام”
را با خود داشته باشد.
بازی با کودکان,ابراز محبت
یکی از اصلی ترین
راه های ابراز محبت ما به کودکان،
بازی کردن با آن هاست.
خانواده خوب,محبت
خانواده ی خوب و رشد یافته،
خانواده ای است که همه اعضای آن به هم محبت دارند.
تربیت دینی,محبت
محبت اصلی فراموش نشدنی و مسئله ای کاملا بنیادین در تربیت دین است.
# من دیگر ما

 

 

بریده کتاب(۲):

در روان­شناسی مادی­ گرا، بُعد معنوی انسان و جهان نادیده گرفته شده است. به همین دلیل نمی­تواند راه کار درستی برای حل مشکلات روانی ارائه دهد.

بریده کتاب(۳):

ماهواره، واقعیتی است که نمی­توان آن را انکار کرد. امروزه بسیاری از شبکه­ های ماهواره­ ای اهداف تربیتی را دنبال می­کنند. این یک فکر ساده ­لوحانه، خنده ­دار است که فکرکنیم دیگران دلشان به حال ما سوخته و برای پر کردن اوقات فراغتمان به دنبال راه چاره­ای می­گشتند، از همین رو تصمیم گرفتند برای ما شبکه­ های فیلم و سریال راه بیاندازند.
امروز رسانه­ ها یکی از اصلی ­ترین وظایف خود را تربیت مخاطب، متناسب با اهداف نظام سلطه می­دانند.

بریده کتاب(۴):

هر اندازه عوامل منفی تأثیرگذار بر تربیت فرزندانمان بیش­تر می­شود، نیاز به وقت گذاشتن برای آن­ها هم بیش­تر می­شود. اما متأسفانه برخی از والدین به دلایل … که چه عرض کنم، به بهانه­ های مختلف از این مسأله شانه خالی کرده و کمترین وقت را به تربیت فرندانشان اختصاص می­دهند.

بریده کتاب(۵):

دیدن یک فیلم و یا سریال در هر روز یعنی صرف حداقل چهل دقیقه تا یک ساعت و نیم زمان. چگونه است که یک مادر یا پدر برای دیدن سریال یا فیلم در هر روز وقت دارد، اما برای مطالعه کتاب در زمینه ­ی اصلی­ ترین وظیفه ی خود یعنی تربیت فرزند وقت ندارد؟

بریده کتاب(۶):

برخی از گزاره­ های منفی، واقعا یک دفعه ­اش هم خطرناک است. گزاره­ ی تصویری مثبت معمولاً برای تأثیرگذاری نیازمند تکرار است به طور کلی تخریب، آسان­تر از ساختن است و به زمان کمتری هم نیاز دارد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۷ ، ۱۲:۰۴
نمکتاب ...
جمعه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۷، ۱۲:۰۱ ب.ظ

مفتون و فیروزه

 

مفتون و فیروزه : عشق و تاریخ، شیفتگی و رزمندگی، دلدادگی و ایستادگی

مفتون و فیروزه : عشق و تاریخ، شیفتگی و رزمندگی، دلدادگی و ایستادگی

وقتی می‌شود کسی را جوان نامید که سر پرشور داشته باشد و دل عاشق...
اهل سکوت و پذیرش هر حرفی نباشد...
اهل انقلاب کردن برای رسیدن به حقیقت باشد.
مفتون دانشجو که شیفته ی استادش "فیروزه" میشود و دویدن‌ها و زجر دوری  کشیدن‌ها برای اینکه اثبات کنند در عین عاشقی عاقلانه زندگی میکنند، این رمان را آنقدر جذاب کرده است که مشتاقانه ساعت ها وقت بگذاری برای خواندنش...
عشق و تاریخ، شیفتگی و رزمندگی ، دلدادگی و ایستادگی...



برشی از کتاب:
در چند سال گذشته ، نه یک بار بلکه سه بار سوخته بود . بک بار در دادگستری قوچان سر و صورت و دست و پایش سوخته بود . بعد در مشهد و تکیه قوچانی دلش سوخته بود ؛آن زمان که مفتون جلوی همه او را از خود رانده بود  و ترسو بودنش را توی صورتش داد زده بود ؛ و بار سوم،وقتی مفتون را در جشن طوس گرفته بودند تا حالا خبری نداشتند،  همه وجودش سوخته بود . امّا این بار آخر از همه بیشتر عذابش می داد. ص24

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۷ ، ۱۲:۰۱
نمکتاب ...
جمعه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۷، ۱۲:۰۰ ب.ظ

مسلخ عشق

مسلخ عشق :  بهائیت، واژه ای که قطعاً به گوش هر انسانی خورده است...

مسلخ عشق : بهائیت، واژه ای که قطعاً به گوش هر انسانی خورده است…

 

مسلخ عشق : مهناز رئوفی, نشر عهد مانا

 

ژالکین در آن نیم ساعت تمام شگردهایش را برای دلبری تمرین کرده بود .
پیراهن قرمز تمام کلوش وکوتاهی پوشیده وموهایش رامدل فرحی جمع کرده بود ،
آرایش ملایمی داشت وباکفش های پاشنه بلندش کشیده تر وبلند تر از همیشه نشان می داد.


برشی از کتاب:
گفتم که بهایی هستم وکمی از اعتقاداتم برایش گفتم. با صدای کلفت و لات منش خود گفت: بگو ببینم محرم و صفر عزاداری می کنییا نه ؟ گفتم اول ودوم محرم روزهای مبارکی هستند چون در اول محرم باب متولد شده و در دوم محرم بهاد. این دو روز را جشن می گیریم . برای امام حسین هم عزایی به پا می کنیم چون معتقدیم که زمان دین اسلام به پایان آمده ودیانت جدیدی استوار شده . یکدفعه مثل فنر پرید یعنی شما اول و دوم محرم جشن می گیرید ؟ مرد چنان عصبانی شد که گفتم الان با یک ضربه ی مشتش جان به جان آفرین تسلیم می کنم.اما او با عصبانیت گفت اگر زن نبودی می دانستم چطور دهانت را مهر وموم کنم حیف که زن هستی. یک امام حسین هست وملیون ها نوکر. حماسه او هرگز کهنه نمی شود وهرگز منسوخ نمی شود.  صفحه176

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۷ ، ۱۲:۰۰
نمکتاب ...
جمعه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۷، ۱۱:۵۹ ق.ظ

مرد رویاها

 

خلاصه کتاب:
مصطفی چمران دانشجوی دکترا در آمریکا است.
دخترِ صاحبِ چاپخانه ای که در آن کار می کند به او علاقه مند می شود و بالاخره چمران با خواستگاری او موافقت می کند.
مدتی بعد اولین فرزندشان متولد می شود که نام او را روشن می گذارند.
چمران در طی فعالیت‌هایش برای کمک به زندانیان سیاسی ایران و افشای جنایات شاه با نمایندگان سازمان حقوق بشر دیدار میکند.
اما این این فعالیت‌ها به طور کامل رضایت او را برای ادای دین نسبت به میهنش و خدمت به اسلام جلب نمی کند.
سرانجام تصمیم می گیرد با همسر و سه فرزندش-روشن، کوروش و رحیم-از آمریکا به مصر مهاجرت کند و در آنجا به تربیت نیروهای چریک برای ایران بپردازد.
پس از مدتی کار خود را در مصر تمام شده می بیند و از جمال عبدالناصر برای فرصت و امکاناتی که در اختیارش گذاشته با صمیمیت تشکر میکند و همچنین بعدها نام چهارمین فرزندش را به جهت علاقه و قدردانی نسبت به او جمال می گذارد.
چمران در توقف کوتاهش در آلمان پس از آشنایی با امام موسی صدر به وسیله ی یک خواب، تصمیم می‌گیرد به امام صدر بپیوندد و سرانجام همراه با خانواده اش به لبنان سفر می کند.
آنجا درگیر مشکلات و تبعیض‌ها و ستم‌هایی که بر شیعیان لبنان می رود می‌شود و در این میان پروانه خسته از ناامنی و عدم آرامش بیروت که همواره آماج بمب ها و کشتارها بوده، تصمیم به برگشت به آمریکا می گیرد.
چمران اما در لبنان می ماند و به تعلیم نیرو برای سازمان امل می پردازد تا با احزاب مخالفی که از هرسو بر شیعیان فشار می آوردند مقابله کند و در این مسیر با مشکلات و سختی‎های بسیار روبرو می شود اما به راه خود ادامه می‌دهد.
و در پایان کتاب ظهر عاشورا بار دیگر در نبعه-شهرشیعه نشین-تکرار می شود.

 

مرد رؤیاها: درس هم می خوانید برای خدا باشد.روایتی شیرین از فیزیکدان شهید

مرد رؤیاها: درس هم می خوانید برای خدا باشد.روایتی شیرین از فیزیکدان شهید


برشی از کتاب:
چمران: اصلا دوست نداشتم به خاطر من خودت رو به خطر بندازی.
پروانه : حق تو به گردن من خیلی بیش تر از این حرفاست .
چمران: من که هیچ وقت کار قابلی برای تو نکردم .
پروانه: فکر نکنی منظور من از کمک تو در درس و این حرفاست. اونها زکات داناییته، این رو خودت به من یاد دادی. حق اصلی تو گردن من اینه که روح من و نجات دادی حالا به خطر انداختن جسم به خاطر تو که کار مهمی نیست.
چمران با مهربانی و خنده: حرف حسابت چیه ؟
پروانه: حرف حساب که ندارم فقط یه خواهش کوچیک دارم.
چمران: در خدمتم.
پروانه: باید هم قول بدی که به خواهشم عمل کنی.
چمران : آخه تا وقتی ندونم چیه چه طور می تونم قول بدم ؟ اگر کاری باشه که از عهدم خارج باشه ؟؟اگر نتوانستم؟
پروانه: در صورتی که از عهدت خارج نباشه و در حد توانت باشه قول می‌دی؟
چمران: در این صورت قول میدم . حالا باید چه کار کنم؟
پروانه : هیچی با من ازدواج کنی.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۷ ، ۱۱:۵۹
نمکتاب ...
جمعه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۷، ۱۰:۴۵ ق.ظ

نامیرا

 

نامیرا: برداشتی آزاد از واپسین روزهای زندگی

 

چشمم که به کتاب افتاد، به نظرم آشنا آمد. فقط می دانستم آشناست، از کجا، نمیدانم. می دانستم در مورد کربلاست. پس خریدم.
مدت ها بعد فرصت شد مطالعه کنم.
از همان ابتدا، یک شخصیت در داستان مرا مجذوب خود کرد.

مخالف قیام مسلم بود. هیچ کس را به اندازه حسین بن علی شایسته نمی دانست، اما طرفدار حکومت وقت (یزید بن معاویه) بود، می‌گفت چرا بین مسلمانان تفرقه می اندازید؟
 از سرداران و دلیران سپاه اسلام در نبرد با کفار بود. می گفت جنگیدن با کفار را دوست تر می دارم تا جنگیدن با مسلمانان را.
اما باز هم مجذوبم کرد، به دلم نشست. چون عقلانیت و فهم و شجاعتی پشت حرف‌هایش بود. چون به خاطر جاه و مقام و آبرو و فریب خوردگی، قبول و انکار نمی‌کرد.
همین شد که با یک جمله مات شد...
و از اول می دانستم که این اسب سرکش صفحه شطرنج روزگار، شاهی است که فقط باید مات شاه شاهان شود: #حسین بن علی -علیه السلام-
نامیرا، برداشتی است آزاد از واپسین روزهای زندگانی عبدالله بن عمیر، از اولین شهدای کربلا، که انصافا شخصیت پردازی اش در این کتاب، مدیون قلم استوار نویسنده است.
نامیرا، روایتی است از تنها گذاشتن سینه چاکان، امامشان را. و نصرت سر در گریبانان، امامشان را.
نامیرا، روایت شیرزنانی است که به بهانه پدر و شویشان، از امامشان روی برنتافتند.
در مورد جناب عبد الله بن عمیر، بیشتر بخوانید

 

 

نامیرا: برداشتی آزاد از واپسین روزهای زندگی

برشی از کتاب:
خود از رسول خدا شنیدم که فرمود به زودی فرزندم حسین در عراق کشته خواهد شد ، پس هرکس که در آن زمان حاضر بود ، او را یاری کند  .ام وهب گفت : به خدا سوگند هر کس جز انس بن حارث که از صحابه ی رسول خداست این سخن را می گفت باور نمی‌کردم . بعد پرسید : اما نمی فهمم چرا تو در نینوا مقیم شده‌ای ؟ انس برخاست و از گودال بیرون آمد وگفت : آن روز که با سپاه علی بن ابی طالب برای جنگ صفین عازم بودیم ، چون به اینجا رسیدیم ، سپاه در آنجا توقف کرد و امام از اسب پایین آمد و در این مکان ایستاد و رو به ما فرمود : در همین جا سپاهی از کوفیان به فرزندم حسین یورش خواهند برد و او را در این گودال خواهند کشت و خاندانش را به اسارت خواهند برد. ص 305

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۷ ، ۱۰:۴۵
نمکتاب ...
پنجشنبه, ۹ فروردين ۱۳۹۷، ۰۴:۲۱ ب.ظ

گریه های امپراطور

 

 

گریه های امپراطور: اهل شعر باشی یا نباشی فرقی ندارد… شعر خوب خواندنی ست و لذت بردنی

گریه های امپراطور
نویسنده: سیدحمیدرضا برقعی
انتشارات فصل پنجم

 

بریده کتاب:

اگر خطا نکنم، عطر، عطر یار من است
کدام دسته گل امروز بر مزار من است

گلی که آمده بر خاک من نمی داند
هزار غنچه ی خشکیده در کنار من است

گل محمدی من، مپرس حال مرا
به غم دچار چنانم که غم دچار من است

تو قرص ماهی و من برکه ای که می خشکد
خود این خلاصه ی غم های روزگار من است

بگیر دست مرا تا ز خاک برخیزم
اگر چه سوخته ام، نوبت بهار من است

 

 

بریده کتاب(۲):

با هر بهانه و هوسی عاشقت شده ست
فرقی نمی کند چه کسی عاشقت شده ست

چیزی ز ماه بودن تو کم نمی شود
گیرم که برکه ای، نفسی عاشقت شده ست

ای سیب سرخ غلت زنان در مسیر رود
یک شهر تا به من برسی عاشقت شده ست

آیینه ای و آه که هرگز برای تو
فرقی نمی کند چه کسی عاشقت شده ست

 

***

در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم         -اصلاًبه تو افتاده مسیرم که بمیرم..
یا چشم بپوش از من و از خویش برانم    -یا تنگ در آغوشم بگیر که بمیرم..
خاموش مکن آتش افروخته ام را           -بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم..  

  صفحه11

 

مرتبط با کتاب رقعه 👇🏻👇🏻👇🏻

بیشتر بخوانیم…
قبله مایل به تو : شعرهای از جنس آب

بیشتر ببینیم…
شعر خوانی حمیدرضا برقعی در دیدار شعرای آئینی با رهبر انقلاب


 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ فروردين ۹۷ ، ۱۶:۲۱
نمکتاب ...
پنجشنبه, ۹ فروردين ۱۳۹۷، ۰۳:۰۰ ب.ظ

از او - ناخدا رحمت (کتاب پدر شهید جواد شکوریان فرد)

 

از او(جلد۱: ناخدا رحمت): این کتاب را بخوان تا بتوانی پر انرژی و پر قدرت برای امامت بدوی و کار کنی.



یکی از دوستام که این کتاب رو خونده می گفت:
" این کتاب رو گذاشتم جلوم که هفته ای یه بار بخونمش، انگیزه کار کردن پیدا کنم."
اگر می بینی زورت میاد از جات پاشی و حرکت کنی، اگه بی حوصله ای، اگه ...
 این کتاب رو از دست نده!
یا
حاجی همه چیزش را وقف جبهه کرده بود. اموال، بچه ها، وقت، نیرو و ...
یک کتاب با طرح جدید و با فضایی خاص...

 

موضوع کتاب: زندگی نامه (رحمت ا… شکوریان فرد) شامل سه دوره پهلوی، پیروزی انقلاب و دفاع مقدس (۱۳۰۰-۱۳۸۸) میباشد که به روایت­گری و نویسندگی دختر او به نگارش درآمده.

روایت پسری از لارستان شیراز که در دوران کودکی به شکل غریبانه یتیم میشود و پس از پدر سرپرستی خانواده را خود به عهده میگیرد.

پس از گذران دوران کودکی حرفه­ی پدرش را در پیش گرفت. تا این­که به تاجری کم­نظیر تبدیل شد.

وی خانواده خود را در قم سکونت داد. و­ به همراه فرزندانش در جبهه های جنگ حاضر شد. تااینکه ناخدا رحمت به آرزویش رسید و خدای متعال فرزندش محمدجواد را از وی پذیرفت. از او مجموعه چهار جلدی است که به همت خانم شکوریان فرد جمع آوری شده است (کتاب اول: قصه شال، کتاب دوم: مادرشمشادها، کتاب سوم: ناخدارحمت، کتاب چهارم: هنوزسالم است).

از نمونه کتابهایی که توسط این نویسنده به نگارش درآمده میتوان به کتابهای پدر، مادر، رنج مقدس، ازکدام سو، هوای من، سومن سه، زنان عنکبوتی، حاج قاسم و… نام برد




برشی از کتاب:
چند ماه بود که لثه ها و فکش به شدت درد می کرد. توی تهران، دکتر پس از دیدن عکس ها و جواب آزمایش گفت: ایشان سرطان لثه دارند. بروید، دو هفته ی دیگر برای عمل بیایید.
باید فک پایین را بر می داشتند. عمل سنگین و پر خرجی بود. در مسیر بازگشت، حاجی به پسرش گفت: اگر خدا بخواهد و مریضی ، خودش برطرف شود، با پول عمل برای سید فقیری خانه می سازم.
دو هفته بعد که رفتند، دکتر اثری از بیماری ندید. با تعجب گفت: برو! دیگر هم نیاز نیست پیش من بیایی.

 

خلاصه:

ناخدا رحمت تاجری خوش نام دربین همتا های ایرانی و کویتی است. جریاناتی پیش می­اید که او را از ایران بیرون می­برد و …. .کار­ها و اتفاقات زندگیش خواندنی است.

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ فروردين ۹۷ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
چهارشنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۷، ۱۱:۳۵ ب.ظ

نقشبندان

 

آنها که بی انگیزه اند،
 آنهایی که عشق را اشتباه دریافته اند،
آنهایی کهعشق همه وجودشان را خالی کرده،
و یا آنهایی که عشق زنده شان کرده...
این کتاب را بخوانند.


خلاصه:
نقشبندان داستان زندگی دو عاشق است که هر دو در صحنه‌ی عشق هستیشان  را از دست می‌دهند.
داستان عاشقی است که  بخاطر معشوق همه چیزش را  ناخواسته  می‌دهد یکی زندگی اش را و یکی دستانش را که  همه زندگی اش بود
در این رمان خواهیم خواند  عشق زمینی و آسمانی چه بر سر یک عاشق می آورد .
در این رمان رسم عاشقی را خواهیم دانست.


 

رمان نقشبندان: داستان نقاش رزمنده ای که نقش عشق می زند بر زندگی

رمان نقشبندان: داستان نقاش رزمنده ای که نقش عشق می زند بر زندگی


برشی از کتاب:
 فکر می کنی شوخی می‌کنم . من تازه به اندازه‌های خودم پی برده ام . قبلا فکر می‌کردم فقط پا دارم . ولی از وقتی از دستش دادم تازه فهمیدم دست هم دارم ، چشم هم دارم ، بینی هم دارم . برای همین تازه دارم با تمام وجودم حس می‌کنم دنیا چقدر زیباست . چقدر خوشبو است .چقدر دوست داشتنی است . ص
81

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۷ ، ۲۳:۳۵
نمکتاب ...