نمکتاب

نمکتاب
امام علی(علیه السلام): کتاب غذای روح است.هر کس با کتاب آرامش یابد هیچ آرامشی را از دست ندهد.

قدمی برای تحول مطالعه کشورمان!

سایت نمکتاب:namaktab.ir
کانال نمکتاب: @namaktab_ir





در اين وبلاگ
در كل اينترنت
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۱۵۹ مطلب با موضوع «2. جوان :: 1.1رمان و داستان بلند» ثبت شده است

سه شنبه, ۷ فروردين ۱۳۹۷، ۱۰:۱۵ ق.ظ

شکاف

شکاف : روایتگر فتنه ای بعد از ۸۸

 

خلاصه کتاب:
رمان «شکاف»، روایت یک اتفاق نادر است که برای یک رفتگر شهرداری در شهر تهران اتفاق می افتد. آقا رسول فردی زحمتکش و مذهبی در یکی از شب ها که مشغول کار است با فردی در حال مرگ، مواجه می شود، او یک امانتی به رسول می دهد که زندگی و خانواده او را تحت تاثیر قرار داده و او را که تا قبل از این یک زندگی ساده و بی ارتباط با اتفاقات بزرگ را تجربه کرده، را وارد مرحله ای می کند که مرتبط با امنیت ملی است.
از طرفی نویسنده سعی داشته در دل این داستان به موضوع مهمی که باعث بروز فتنه در دل یک جامعه مذهبی می شود، اشاره کند و ارتباط بین روشنفکری مبتنی بر مبانی نظری غربی را با اتفاق شوم فتنه تبیین کند و دین و اعتقادات دینی را به عنوان عنصر اساسی تشکیل انقلاب و ادامه حکومت پایدار و موفق معرفی کند.
اتفاقات داستان که بعد از فتنه 88 رخ داده، نشان می دهد که بسیاری از مردم نسبت به موضوع فتنه بینشی عمیق پیدا کرده و برخی هم هنوز با شبهاتی درگیر هستند.

 

برشی از کتاب:
عباس سرش را روی میز گذاشت و علی چشمانش را بست و گیجگاهش را با انگشت مالید.حس می‌کردند توی این یکی دوروز، بمباران اطلاعاتی شده‌اند.علی گفت:وای خدای من! عجب برنامه ریزی ای کرده بودند! بی خود نبود ماجرا این همه بزرگ شد و طول کشید...
 آقای رسولی گفت:حرف هایی که شما خواهید زد اسرار افراد زیادی‌ست و تا صدور حکم قاضی،فقط اتهام است نه جرم!پس از صدور حکم قاضی می‌شود جرم.آیا شما راضی به این هستید که کسی قبل از اثبات جرم،اسرار شما را فرد یا افرادی که هیچ تاثیری در تحقیق و تشخیص موضوع ندارند،بدانند؟ قطعا راضی نخواهید بود،دوستان ما هم همین طور.خودشان هم راضی نیستند که این اتهامت را بدانند.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۹۷ ، ۱۰:۱۵
نمکتاب ...
سه شنبه, ۷ فروردين ۱۳۹۷، ۱۰:۱۱ ق.ظ

شبیخون به خفاش

برای کسانی که رمان تعقیب و گریزی و پلیسی می خواهند: شبیخون به خفاش

برای کسانی که رمان تعقیب و گریزی و پلیسی می خواهند: شبیخون به خفاش

 

خلاصه کتاب:

از فتنه ها و دسیسه هایی می گوید که ناپیدا و نانوشته اند! فتنه هایی که در سال1358 در حساس ترین منطقه کشور، آذربایجان، آتش دشمنی را بر نهال نورسیده ی انقلاب بر افروخت تا هرگز قامت راست نکند. از پرونده های محرمانه ای می گوید که پر بود از نقشه های ظریف و ناجوانمردانه برای نابودی و زوال انقلاب اسلامی مان. حکایت هیجانی و جذاب شبیخون به خفاش حکایت مردانی است که در لحظه و به موقع، این دسیسه را شناختند و در عملیاتی شگرف،خواب عمال استکبار را آشفته کردند.این کتاب پرده از حقایقی بر می دارد که چیزی جز واقعیت نبوده است؛ حقایقی بزرگ از پشت صحنه های کوچه های تبریز انقلاب.



برشی از کتاب:
خیلی خونسرد ولی اخم آلود از ماشین پیاده شد که بلافاصله بچه‌ها ، گونی را از پشت روی سرش کشیدند و گفتند : اگر صدایت دربیاید ، یک گلوله حرامت می‌کنیم . به دستش دستبند زدیم و او را سوار ماشین خودمان کردیم . در یکی از کوچه باغ های اطراف، پس از بستن دهان و چشم و پاهایش ، او را در صندوق عقب جا دادیم و به سمت قراملک راه افتادیم. هنگام دستگیری می‌گفت من تبعه ی شوروی هستم ، شما حق ندارید مرا دستگیر کنید.... . صفحه90

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۹۷ ، ۱۰:۱۱
نمکتاب ...
دوشنبه, ۶ فروردين ۱۳۹۷، ۰۷:۰۰ ب.ظ

لبخند مسیح


 

لبخند مسیح: رمانی متفاوت برای جوانان

لبخند مسیح: رمانی متفاوت برای جوانان



لبخندهای زیبا و پرمعنا دل آدم را می لرزاند، حالا اگر "مسیح" به روی تو لبخند محبت بزند چقدر دلنشین‌تر و شیرین‌تر می شود...

برشی از کتاب:
نگار ! تو را مسیح در میان راه فرستاد تا من اشتباه نرم . هم‌چنان تو چشم هایم زل زده بود ، سرم را تکان دادم . دستم را جلو بردم و جعبه را گرفتم و گفتم : اما واقعیت اینه که به وجود بزرگ ، تو رو در مسیر من قرار داد نه من رو در مسیر تو . می فهمی نیکلاس ؟
..... جعبه را باز کردم . زنجیر را از تو جعبه بیرون آوردم . پلاک را در میان انگشتهایم گرفتم . شکل قلب بود و رویش به صورت مورب ، با حروف انگلیسی شکسته ، حک شده بود : « مهدی» و زیر آن « مسیح »ص 111

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۷ ، ۱۹:۰۰
نمکتاب ...
دوشنبه, ۶ فروردين ۱۳۹۷، ۰۴:۱۰ ب.ظ

دخترم ناهید

دخترم ناهید : دختری ست و دنیای پر زرق و برقش... دنیای متفاوت یک دختر را بخوان!

دخترم ناهید : دختری ست و دنیای پر زرق و برقش… دنیای متفاوت یک دختر را بخوان!

دخترم ناهید : حسین علی جعفری، نشر فاتحان

دخترها! دنبال این هستند که خودشان را شبیه کسی بکنند ! یک قهرمان! یک فردی متفاوت! ناهید دختر متفاوتی است که باید عکسش را قاب گرفت.
 


برشی از کتاب:
غیرت محمد زبان‌زد بود.یادش می آمد که مزاحمی داشت به نام خالد.به محمد گفت "من دختر فاطمه زهرایم عمه جانم زینب است,اگر غیرت نداری من خودم.."محمد دست زنش را گرفت و پیشانی اش را بوسید و گفت"من هم نوکر مادرت هستم ,هم نوکر عمه ات"و با کمربند نظامی افتادم به جان خالد.آن روز همه  سنندج فریاد محمد را شنید که به قرآن قسم خورد هر کس به ناموسش چپ نگاه کند,جلو چشم همه سرش را می‌برد...                                 صفحه52

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۷ ، ۱۶:۱۰
نمکتاب ...
دوشنبه, ۶ فروردين ۱۳۹۷، ۱۰:۴۹ ق.ظ

حافظ هفت

سفرنامه ای شیرین: حافظ هفت

سفرنامه ای شیرین: حافظ هفت

درباره کتاب:

سفرنامه ها همیشه پر از خاطره ها و لحظه های شیرین است، مخصوصا اگر آدمی خاص و دوست داشتنی و عزیز کرده ای بشود شخصیت اصلی این سفرنامه!!!
آن وقت است کنار گذاشتن آن بعد از شروع آن سخت است.
سفرهای آقا همیشه پر از اتفاقات شیرین و جذاب است. مخصوصا اگر نویسنده مهارت نویسندگی اش را با عشق و محبت گره بزند و ذوقش هم فوران کند. آن وقت نتیجه اش می شود رمانی به نام حافظ هفت.

 

برشی از کتاب(۱):
روزی ایشان برای دیدار خانواده شهدا به منطقه مجیدیه تهران تشریف بردند.
پس از دیدار با چند خانواده شهید پرسیدند “باز خانواده شهیدی در این محل وجود دارد؟”
دوستان گفتند تنها یک خانواده مسیحی باقی مانده است که فرزندشان در جنگ ایران و عراق شهید شده است. آیا به خانه آنها هم تشریف می برید؟ایشان جواب مثبت دادند.

هنگامی که خبر را به اهل خانه دادند از فرط خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدند. خانم ها سراسیمه برای حفظ حجاب به دنبال پوشش رفتند… (ایشان)به منزل آن خانواده مسیحی وارد شدند و به گرمی با آنان بر خورد کردند. در زمان پذیرایی نیز-طبق فتوای اجتهادی خود که مسیحیان و اهل کتاب را پاک می دانند- از میوه هایی که برایشان آورده بودند تناول کردند و به دیگران با اشاره فرمودند: شما نیز میل کنید تا آنها بدانند که ما آنها را از خودمان می دانیم .(صفحه۱۱۱)

پوستر کتاب "حافظ هفت" را از اینجا دانلوذ کنید

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۷ ، ۱۰:۴۹
نمکتاب ...
دوشنبه, ۶ فروردين ۱۳۹۷، ۱۲:۴۲ ق.ظ

توپچنار

توپچنار: داستانی خواندنی از دختری پرشور و پر تلاش

توپچنار: داستانی خواندنی از دختری پرشور و پر تلاش

درباره کتاب:
دختر جوان، پر شور است و پرتلاش. به هم ریختگی ها را سامان می دهد، بی انگیزه ها را به حرکت درمی آورد و سکوت را می شکند. دختر و پسر ندارد این کتاب برای همه لذت بخش است.

برشی از کتاب:
دختر جوان وحشت زده به مار خیره شده بود . مدد چوب دستی اش را آماده کرده و به طرف مار رفت و آن را طوری حرکت داد که مار به نرمی به چوب دستی پیچید . آنگاه در نهایت آرامش خطاب به آن پیچک اسمی گفت : چرا توی گذر آمدی حیوان ، نمی ترسی سرت را بکوبند ؟ هی زبان بسته ، شکمت را سیر کردی لم دادی توی راه ؟ سپس چوب دستی اش را که سنگین شده بود بلند کرده و کنار جاده برد و آن را لای علف ها رها کرد و رفت و برگشت . فرزانه تمام مدت که با حیرت به او نگاه می کرد نفسش را بیرون فرستاد و به مدد گفت که ممکن بود نیشش بزند .لبخند گرم بر چهره ی سوخته ی مدد نشست و پس از لختی درنگ پاسخ داد : محبت چیزی نیست که مار آن را نفهمد !

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۷ ، ۰۰:۴۲
نمکتاب ...
دوشنبه, ۶ فروردين ۱۳۹۷، ۱۲:۳۳ ق.ظ

تکفیری

رمان تکفیری : مهدی دریاب

خلاصه:

داستان، در مورد یک مجاهد قدیمی است که یکی از دوستانش که الان از سران داعش است از او برای کشتن شیعیان(رافضی ها) و نا امن کردن ایران، کمک می خواهد. این مجاهد افغان، نیاز به پیوند کبد دارد و بخاطر اینکه به او قول داده اند تمام هزینه های پیوند را بپردازند، حاضر می شود به ایران بیاید و کار اطلاعاتی انجام دهد. این سر کرده داعشی از جوانی خواهان خواهر مجاهد افعانی است، در این بین اتفاقاتی می افتد که ماجرا را جالب تر می کند.

بریده کتاب(۱):

از وقتی خبر را آوردند، فضای بیمارستان “الرشید” امنیتی شد. تعدادی شرطه در نقاط مختلف حیاط مستقر شدند. چند غریبه با لباس شخصی در راهروها پرسه می زدند و به اتاقها سرک می کشیدند. منصور بوی خطر را احساس کرده بود. ساعت ۶ عصر، یک کاروان وارد بیمارستان شد. پنج تویوتای شاسی بلند شیشه دودی، همگی ضد گلوله. حدود پانزده نفر پیاده شدند که بیشترشان مسلح بودند. چیزی مثل باد از ذهن منصور گذشت: انگار آن یکی را قبلا دیده ام.

 

 

رمان تکفیری: ترسیم حق و باطل

تکفیری ترسیم حق و باطل در نسل گذشته و آینده است.
آینه­ ای از نظام ­نامه و سیاست و مبانی و استراتژی یاران حق، یاران حسین بن علی، و نشان دهنده­ ی حرکت آن­ها از عمق تاریخ و به وسعت کره­ ی زمین، هر جایی که دست ظلم و زور و جنگی در میان است، پیروان دین محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند. به قول احمد متوسلیان هر جا که پرچم لا اله الاالله هست ما هم هستیم. یعنی گستره­ ی مبارزه ما یک وجب خاک نیست. برایمان ایران با لبنان و سوریه و افغانستان و یمن فرقی ندارد.

جوانان حزب­ اللهی  چه مثل اکبر پیرویانِ پزشک قبل از انقلاب باشند و در افغانستان با اتحاد جماهیر شوروی بجنگند، چه مثل جوانان ۸ سال دفاع مقدس، چه احمد متوسلیان در لبنان و فلسطین، چه مثل احمدِ مستشار در سوریه.
یک روز من در کشورم به جرم مسلمان بودنم کشته می­شوم و دیگران باید یاری برسانند، یک روز در افغانستان و سوریه و لبنان و … ما باید یاری برسانیم.

کتاب پیامش همین است. در برابر اتحاد دشمن مستکبرمان که روزی با ما جنگ ۸ سال راه می­ اندازد، روزی در قالب طالبان مسلمان می­کشد، روزی پرچم سیاه نحس داعش را بلند می­کند، باید ایستاد، متحد و یک دل. فرامرزی باید پشتیبانی کرد تا خدا هم نصرت کند.

این کتاب داستان زندگی یکی از رزمندگان و علمای سنی افغان را بیان می­کند که طول زندگیش در جنگ گذشته است. روزی در مقابل روسیه، روزی با طالبان و امروز همراه با داعش. او به ایران می ­آید و هم­رزم شهیدش دکتر اکبر پیروی را در کازرون شیراز پیدا می­کند. داستان جذاب کتاب را بخوانید.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۷ ، ۰۰:۳۳
نمکتاب ...
يكشنبه, ۵ فروردين ۱۳۹۷، ۱۱:۵۴ ب.ظ

بیوتن


خلاصه کتاب:
بیوتن داستان «ارمیا»ست رزمنده ای که تا آخر جنگ جبهه بوده اما شهید نشده و حالا بعد از جنگ هر سه شنبه سراغ دوست شهیدش ،سهراب، میرود ،دوستانی که با هم قرار گذاشته بودند با هم شهید شوند اما حالا قبر ارمیا خالی است.در یکی از همین سه شنبه ها با دختری به نام آرمیتا آشنا می شود، یک ایرانی مقیم آمریکا.ارمیا که بعد از اولین دیدارش با آرمیتا فکر می کند که او همان کسی است که دنبالش بوده، به تدریج و طی دیدارهای بعدیشان که باز هم در همان قبرستان است با یکدیگر قرار ازدواج می گذارند، روز عید فطر. اما ارمیا برای زندگی با آرمیتا، باید بلند شود برود آمریکا زندگی کند و این شروع داستان است، داستان یک بچه جنگ توی نیویورک، به قول خودش «آخر بچه کربلای 5 را چه به فیفث اونیو ؟»
در بیوتن تقابل سنت و مدرنیسم مکرر دیده میشود، تقابل دو نیمه سنتی و مدرن ذهن ارمیا که مذهب و فرهنگ دو پای ثابت آنند و در این بین هر کجا که سرگشته و خسته می شود با دوست دوران جنگش ،سهراب، درد دل می کند. هر چه به آخر داستان نزدیکتر می شویم این دو نیمه سنتی و مدرن به یکدیگر نزدیکتر می شوند تا جایی که خود ارمیا می گوید« فکر می کنم دو نیمه ی سنتی و مدرن هر دو یک چیز می گویند اما با دو زبان متفاوت».

برشی از کتاب:
 یکی از بعثی های سپاه ابرهه زد و در رفت و خواست که فرار کند .پرنده که زبان نفهم است.زیرپوش سفید حالی اش نمی شود که دست بگیری و بگویی دخیل یا خمینی!
پرنده ی ابابیل دنبالش کرد. این بدو،آن بدو. عاقبت یارو رفت داخل مسجدالحرام.همان جایی که سپاه با فیل هایی به قاعده ی تی_هفتاد و دو می‌خواستند خرابش کنند.رفت و پناهنده شد به حرم خدا.دخیل یا الله! ماند و ماند و ماند.
چهل سال ماند توی مسجدالحرام. آب و غذایش را هم می‌آوردند توی حرم .مردم بهش می رساندند که پرنده هنوز روی آسمان مکه چرخ می زند و او هم جرات نمی کرد بیاید بیرون.شوخی نیست! چهل سال ماند و آخر خسته شد. بیرون زد از حرم. پایش به بازار ابوسفیان نرسیده بود که پرنده آمد و سنگش را انداخت و خلاصش کرد. ص 215

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۹۷ ، ۲۳:۵۴
نمکتاب ...
يكشنبه, ۵ فروردين ۱۳۹۷، ۱۱:۴۰ ب.ظ

بانوی آبی ها

 

 

 

خلاصه کتاب:
«شهلا ده بزرگی» در سال 1336 در اصفهان متولد شد، ولی پس از مدتی با خانواده به شیراز رفت. او از دوران کودکی و نوجوانی به پرواز و خلبانی علاقمند بود؛ تا این که روزی مدیر دبیرستان‌شان به‌ او اطلاع داد که ‌از شرکت هواپیمایی خواسته‌اند شاگردان ممتاز را برای آزمون ورودی رشتۀ هواپیمایی معرفی کنند. ده بزرگی در میان عدۀ بسیاری امتحان داده و پذیرفته شد. او یکسال فرصت داشت تا با ساختن هواپیماهای مدل، خود را آمادۀ آموزش پرواز کند. او در آزمون‌های مختلف ساخت مدل و حتی پرواز از دیگر مردان پیشی گرفته و به عنوان اولین زن ایرانی در رشتۀ خلبانی مدرک گرفت. با شروع جنگ او در پست‌های مختلف از جمله گشت‌زنی هوایی برای شناسایی دشمن فعالیت می‌کرد. او دو برادر خود را در جنگ تحمیلی از دست داد و برادر سومش نیز به شدت آسیب دید. ده بزرگی با تلاش بسیار توانست دورۀ پرواز با جت را نیز پشت سر بگذارد و اولین زن خلبان جت ایران شود. او پس از جنگ با خلبان دیگری ازدواج کرد و صاحب دو فرزند شد. او در زندگی خود نشان داد که می‌توان زن بود و مردانه در میادین مختلف تلاش کرد.

برشی از کتاب:
استاد بلند گفت:کی حاضر است اولین نفر برای پرواز باشد؟
دستش را بالا برد: من
یکی از پسرها گفت: خانم ده بزرگی حالتان بد می شود ها
بدون لبخند نگاهش کرد و گفت:خب شما بفرمایید
_آمادگی ندارم.یعنی می ترسم
 پس اجازه دهید من سوار شم.
هنوز لبخند کمرنگی گوشه ی لبانش بود که ضربه ای سنگین به ساعدش خورد. رو گرداند. استاد با خشم نگاهش می کرد. داغ شد. گر گرفت. سوخت. چرا؟! من که خوب پرواز کردم؟!بغض در گلویش پیچید. نه نباید اشک هایش پایین می‌آمد. باورش نمی‌شد. تا به حال حتی از پدر و مادرش هم کتک نخورده بود. چه رسد به استادش.
- چرا نگاه می کنی؟! یک چیزی هم طلبکاری؟!این چه کاری بود که کردی؟!
- فرمودید بنشین ،نشستم!
- نشستی یا وا رفتی؟!
- استاد؟!
- ساکت. تورا چه به خلبانی! باید بروی خانه ی شوهر، ظرف بشویی،؛ کهنه ی بچه بشویی. تو را چه به خلبان شدن!
خود را محکم گرفته بود. نمی خواست گریه کند. در سرش افکار مختلف مثل ابرها به هم می پیچیدند. همه ی زحماتم به باد رفت. رد شدم، به همین سادگی. حالا جواب پسرها را چه بدهم؟! وای خدای من چقدر خوشحال می شوند.
- پباده شو.
پیاده شد.
- برو سر کلاس تا صدایت کنم. ص33

 

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۹۷ ، ۲۳:۴۰
نمکتاب ...
شنبه, ۴ فروردين ۱۳۹۷، ۰۷:۳۴ ب.ظ

آواز ابابیل

 

 

 


 

آواز ابابیل: داستان مردی که در چهار روز دوبار فرصت زندگی پیدا می کند؛ یک رمان سیاسی متفاوت.

آواز ابابیل: داستان مردی که در چهار روز دوبار فرصت زندگی پیدا می کند؛ یک رمان سیاسی متفاوت.

آواز ابابیل : مجید پورولی کلشتری، شهرستان ادب


 در مورد کتاب
عده ای براساس ارزش ها و اعتقاداتشان زندگی می کنند و عده ای براساس خواسته های دلشان. شاید در برهه ای از زمان شرایط چنان باشد که این دوگروه زندگی شبیه به همی داشته باشند اما غبار شرایط که بخوابد تفاوت ها آشکارمی شود. آواز ابابیل سعی دارد به تصویر بکشد گوشه ای ازاین تفاوت ها را..........

 



برشی از کتاب
ص28و27- یه روز از میون تمام تیر های دنیا یه تیر اومد وخورد به سرم.حافظه ام رو از دست دادم.گذشته ام رفت توی تاریکی این همه سال پیش یه پیرزن کرد عراقی بودم.دو ماه قبل یه تصادف تو نجف همه چی رو به ذهنم برگردوند خودم رو دوباره پیداکردم,اسمم, خاطراتم, خانواده ام,گذشته ام....
-تو تهران کسی رو دارید؟
اومدم دنبال همون آدم ها. وقتی رفتم یه مادرپیر داشتم ویه خواهر.کاش بتونم پیداشون کنم

 

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۹۷ ، ۱۹:۳۴
نمکتاب ...