نمکتاب

نمکتاب
امام علی(علیه السلام): کتاب غذای روح است.هر کس با کتاب آرامش یابد هیچ آرامشی را از دست ندهد.

قدمی برای تحول مطالعه کشورمان!

سایت نمکتاب:namaktab.ir
کانال نمکتاب: @namaktab_ir





در اين وبلاگ
در كل اينترنت
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۸۷ مطلب با موضوع «2. جوان :: 1.4.ستاره های درخشان(جنگ و مقاومت) :: دفاع مقدس» ثبت شده است

پنجشنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۷، ۱۲:۲۶ ب.ظ

پنجاه سال عبادت

پنجاه سال عبادت: زیباترین دست نوشته ها و تکه های ناب وصیت نامه شهدا

پنجاه سال عبادت: زیباترین دست نوشته ها و تکه های ناب وصیت نامه شهدا

این کتاب زیباترین دست نوشته ها و تکه های ناب وصیت نامه شهدا را آورده اول که کتاب را دیدم اصلا تحویلش نگرفتم فکر کردم تکراری است اما وقتی دیدم خیلی ها با شیفتگی از این کتاب تعریف می کنند خواندم و حالا دارم برای شما تعریف می کنم.

 

 

برشی از کتاب:

عشق. در آتش عشق می سوزم و هدف حیات را جز عشق نمی شناسم. در زندگی جز عشق نمی خواهم و جز به عشق زنده نیستم.زیباتر از عشق چیزی ندیده ام و بالاتر از عشق چیزی نخواسته ام.عشق است که روح مرا به تموج وا می دارد قلب مرا به جوش می آورد. استعداد های نهفته ی  مرا ظاهر میکند و مرا از و خودبینی می رهاند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۷ ، ۱۲:۲۶
نمکتاب ...
پنجشنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۷، ۱۱:۲۴ ق.ظ

پروانه در چراغانی (شهید خرازی) - قصه فرماندهان 5

پروانه در چراغانی : لحظاتی با یک شهید مهربان،شجاع و متواضع.

پروانه در چراغانی : لحظاتی با یک شهید مهربان،شجاع و متواضع.

پروانه در چراغانی : مرجان فولادوند، سوره مهر

بعضی خوب بودن را، تواضع را، ساده زیستی را، مهربانی را، شجاعت را... فقط شعار می دهند
و بعضی با تمام وجود آنهارا زندگی می کنند.
اگر دوست داری لحظاتی با چنین افرادی زندگی کنی این کتاب را بخوان

برشی از کتاب: 

به او بگو من فرمانده ی تیپمم . بگو اصلا مهم نیست باور کنی یا نه ، مهم این است که خرمشهر آنجاست . دست شماست و ما آمده ایم آن را پس بگیریم و می گیریم . شهرهای ما را محاصره کرده اید . امید شما به گردان تانکتان است که می خواهد از شلمچه نفوذ کند و حلقه ی محاصره را بشکند . اما نمی تواند میدانم . می فهمی چه خطری دوستانت را تهدید می کند ؟ با خط آتش راه هلیکوپتر ها را می بندیم . چقدر مقاومت می کنید ؟ یک هفته ؟ یک ماه ؟ یک سال ؟ تا نفر آخرکشته می شوند یا از گرسنگی می میرند !اسیر عراقی چشمهایش را به زمین دوخته بود اما حسین گفت : فقط تو می توانی به آنها کمک کنی ! آزادت می کنم که بروی . به آنها بگو ما مردم بدی نیستیم اما از خاکمان نمی گذریم . برو به آنها بگو تسلیم شوند و به هر حال ، این خیلی بهتر از مردن است ، همین !
الله اکبر ، دخیل الخمینی  حسین با لبخندی دوربین را به من داد . نگاه کردم . تا چشم کار می کرد ستونی از سربازان عراقی بود که زیر پیراهن های سفیدشان را به علامت تسلیم بالا سر تکان می دادند و پیشاپیش همه آن اسیر اخموی لجباز بود . آتش سبک شد و مقاومت دشمن در هم شکست .

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۷ ، ۱۱:۲۴
نمکتاب ...
چهارشنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۷، ۰۲:۲۹ ب.ظ

پاوه سرخ (شهید چمران) -قصه فرماندهان6

پاوه سرخ                     داوود بختیاری دانشور    

 

پاوه سرخ : ذره ای آشنایی با یک اَبَرمرد

پاوه سرخ : ذره ای آشنایی با یک اَبَرمرد


فیلم "چ" تکه ای از وجود چمران هزار تکه است. شاید این کتاب چند تکه دیگر از وجود او را در ذهن ها کامل کند.   

برشی از کتاب:
چنان به اوعادت کرده بودم که باشنیدن خبر رفتنش به مصر لرزه به تمام وجودم چنگ انداخت.وقتی علت رفتنش را پرسیدم گفت: چه فایده که من در اینجا حقوق زیاد بگیرم و راحت زندگی کنم ولی در دنیا بی عدالتی وجود داشته باشد؟ این فکر مثل خوره تو مغزم افتاده بود. اوکه می توانست در بهترین نقطه ی امریکا زندگی کند،کشتی وهواپیمای شخصی داشته باشد چگونه می توانست پشت پابه همه ی این چیزهابزند؟ص43

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۹۷ ، ۱۴:۲۹
نمکتاب ...
جمعه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۷، ۱۱:۵۹ ق.ظ

مرد رویاها

 

خلاصه کتاب:
مصطفی چمران دانشجوی دکترا در آمریکا است.
دخترِ صاحبِ چاپخانه ای که در آن کار می کند به او علاقه مند می شود و بالاخره چمران با خواستگاری او موافقت می کند.
مدتی بعد اولین فرزندشان متولد می شود که نام او را روشن می گذارند.
چمران در طی فعالیت‌هایش برای کمک به زندانیان سیاسی ایران و افشای جنایات شاه با نمایندگان سازمان حقوق بشر دیدار میکند.
اما این این فعالیت‌ها به طور کامل رضایت او را برای ادای دین نسبت به میهنش و خدمت به اسلام جلب نمی کند.
سرانجام تصمیم می گیرد با همسر و سه فرزندش-روشن، کوروش و رحیم-از آمریکا به مصر مهاجرت کند و در آنجا به تربیت نیروهای چریک برای ایران بپردازد.
پس از مدتی کار خود را در مصر تمام شده می بیند و از جمال عبدالناصر برای فرصت و امکاناتی که در اختیارش گذاشته با صمیمیت تشکر میکند و همچنین بعدها نام چهارمین فرزندش را به جهت علاقه و قدردانی نسبت به او جمال می گذارد.
چمران در توقف کوتاهش در آلمان پس از آشنایی با امام موسی صدر به وسیله ی یک خواب، تصمیم می‌گیرد به امام صدر بپیوندد و سرانجام همراه با خانواده اش به لبنان سفر می کند.
آنجا درگیر مشکلات و تبعیض‌ها و ستم‌هایی که بر شیعیان لبنان می رود می‌شود و در این میان پروانه خسته از ناامنی و عدم آرامش بیروت که همواره آماج بمب ها و کشتارها بوده، تصمیم به برگشت به آمریکا می گیرد.
چمران اما در لبنان می ماند و به تعلیم نیرو برای سازمان امل می پردازد تا با احزاب مخالفی که از هرسو بر شیعیان فشار می آوردند مقابله کند و در این مسیر با مشکلات و سختی‎های بسیار روبرو می شود اما به راه خود ادامه می‌دهد.
و در پایان کتاب ظهر عاشورا بار دیگر در نبعه-شهرشیعه نشین-تکرار می شود.

 

مرد رؤیاها: درس هم می خوانید برای خدا باشد.روایتی شیرین از فیزیکدان شهید

مرد رؤیاها: درس هم می خوانید برای خدا باشد.روایتی شیرین از فیزیکدان شهید


برشی از کتاب:
چمران: اصلا دوست نداشتم به خاطر من خودت رو به خطر بندازی.
پروانه : حق تو به گردن من خیلی بیش تر از این حرفاست .
چمران: من که هیچ وقت کار قابلی برای تو نکردم .
پروانه: فکر نکنی منظور من از کمک تو در درس و این حرفاست. اونها زکات داناییته، این رو خودت به من یاد دادی. حق اصلی تو گردن من اینه که روح من و نجات دادی حالا به خطر انداختن جسم به خاطر تو که کار مهمی نیست.
چمران با مهربانی و خنده: حرف حسابت چیه ؟
پروانه: حرف حساب که ندارم فقط یه خواهش کوچیک دارم.
چمران: در خدمتم.
پروانه: باید هم قول بدی که به خواهشم عمل کنی.
چمران : آخه تا وقتی ندونم چیه چه طور می تونم قول بدم ؟ اگر کاری باشه که از عهدم خارج باشه ؟؟اگر نتوانستم؟
پروانه: در صورتی که از عهدت خارج نباشه و در حد توانت باشه قول می‌دی؟
چمران: در این صورت قول میدم . حالا باید چه کار کنم؟
پروانه : هیچی با من ازدواج کنی.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۷ ، ۱۱:۵۹
نمکتاب ...
پنجشنبه, ۹ فروردين ۱۳۹۷، ۰۳:۰۰ ب.ظ

از او - ناخدا رحمت (کتاب پدر شهید جواد شکوریان فرد)

 

از او(جلد۱: ناخدا رحمت): این کتاب را بخوان تا بتوانی پر انرژی و پر قدرت برای امامت بدوی و کار کنی.



یکی از دوستام که این کتاب رو خونده می گفت:
" این کتاب رو گذاشتم جلوم که هفته ای یه بار بخونمش، انگیزه کار کردن پیدا کنم."
اگر می بینی زورت میاد از جات پاشی و حرکت کنی، اگه بی حوصله ای، اگه ...
 این کتاب رو از دست نده!
یا
حاجی همه چیزش را وقف جبهه کرده بود. اموال، بچه ها، وقت، نیرو و ...
یک کتاب با طرح جدید و با فضایی خاص...

 

موضوع کتاب: زندگی نامه (رحمت ا… شکوریان فرد) شامل سه دوره پهلوی، پیروزی انقلاب و دفاع مقدس (۱۳۰۰-۱۳۸۸) میباشد که به روایت­گری و نویسندگی دختر او به نگارش درآمده.

روایت پسری از لارستان شیراز که در دوران کودکی به شکل غریبانه یتیم میشود و پس از پدر سرپرستی خانواده را خود به عهده میگیرد.

پس از گذران دوران کودکی حرفه­ی پدرش را در پیش گرفت. تا این­که به تاجری کم­نظیر تبدیل شد.

وی خانواده خود را در قم سکونت داد. و­ به همراه فرزندانش در جبهه های جنگ حاضر شد. تااینکه ناخدا رحمت به آرزویش رسید و خدای متعال فرزندش محمدجواد را از وی پذیرفت. از او مجموعه چهار جلدی است که به همت خانم شکوریان فرد جمع آوری شده است (کتاب اول: قصه شال، کتاب دوم: مادرشمشادها، کتاب سوم: ناخدارحمت، کتاب چهارم: هنوزسالم است).

از نمونه کتابهایی که توسط این نویسنده به نگارش درآمده میتوان به کتابهای پدر، مادر، رنج مقدس، ازکدام سو، هوای من، سومن سه، زنان عنکبوتی، حاج قاسم و… نام برد




برشی از کتاب:
چند ماه بود که لثه ها و فکش به شدت درد می کرد. توی تهران، دکتر پس از دیدن عکس ها و جواب آزمایش گفت: ایشان سرطان لثه دارند. بروید، دو هفته ی دیگر برای عمل بیایید.
باید فک پایین را بر می داشتند. عمل سنگین و پر خرجی بود. در مسیر بازگشت، حاجی به پسرش گفت: اگر خدا بخواهد و مریضی ، خودش برطرف شود، با پول عمل برای سید فقیری خانه می سازم.
دو هفته بعد که رفتند، دکتر اثری از بیماری ندید. با تعجب گفت: برو! دیگر هم نیاز نیست پیش من بیایی.

 

خلاصه:

ناخدا رحمت تاجری خوش نام دربین همتا های ایرانی و کویتی است. جریاناتی پیش می­اید که او را از ایران بیرون می­برد و …. .کار­ها و اتفاقات زندگیش خواندنی است.

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ فروردين ۹۷ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
چهارشنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۷، ۱۱:۳۵ ب.ظ

نقشبندان

 

آنها که بی انگیزه اند،
 آنهایی که عشق را اشتباه دریافته اند،
آنهایی کهعشق همه وجودشان را خالی کرده،
و یا آنهایی که عشق زنده شان کرده...
این کتاب را بخوانند.


خلاصه:
نقشبندان داستان زندگی دو عاشق است که هر دو در صحنه‌ی عشق هستیشان  را از دست می‌دهند.
داستان عاشقی است که  بخاطر معشوق همه چیزش را  ناخواسته  می‌دهد یکی زندگی اش را و یکی دستانش را که  همه زندگی اش بود
در این رمان خواهیم خواند  عشق زمینی و آسمانی چه بر سر یک عاشق می آورد .
در این رمان رسم عاشقی را خواهیم دانست.


 

رمان نقشبندان: داستان نقاش رزمنده ای که نقش عشق می زند بر زندگی

رمان نقشبندان: داستان نقاش رزمنده ای که نقش عشق می زند بر زندگی


برشی از کتاب:
 فکر می کنی شوخی می‌کنم . من تازه به اندازه‌های خودم پی برده ام . قبلا فکر می‌کردم فقط پا دارم . ولی از وقتی از دستش دادم تازه فهمیدم دست هم دارم ، چشم هم دارم ، بینی هم دارم . برای همین تازه دارم با تمام وجودم حس می‌کنم دنیا چقدر زیباست . چقدر خوشبو است .چقدر دوست داشتنی است . ص
81

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۷ ، ۲۳:۳۵
نمکتاب ...
چهارشنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۷، ۱۱:۳۵ ب.ظ

نیمه پنهان ماه 9 (شهید چمران)

 

نیمه پنهان ماه ۱
چمران به روایت همسر شهید
نویسنده: حبیبه جعفریان
انتشارات: روایت فتح

تا به حال از عشق‌هایی خوانده اید یا شنیده اید که آغاز آن دنیا و مقصدش آسمان است . زندگی شهید چمران با همسرش ؛ حس لطیف تنفس یک جان در جانی دیگر .
این حس گمشده رادر خود بیابیم .


 


برشی از کتاب:
پرسید شمع ، چرا شمع ؟ اشکم ریخت . گفتم : « نمی‌دانم ، این شمع ، این نور ، انگار در وجود من است ، من فکر نمی کردم کسی بتواند معنای شمع و از خود گذشتگی را به این زیبایی بفهمد و نشان بدهد » مصطفی گفت : « من هم فکر نمی‌کردم یک دختر لبنانی بتواند شمع و معنایش را به این خوبی درک کند » پرسیدم این را کی کشیده ؟ من خیلی دوست دارم او را ببینم . گفت : من. تعجب کردم . شما کشیده اید ؟! شما که در جنگ و خون زندگی می کنید ، مگر می‌شود ؟ فکر نمی کنم شما بتوانید این قدر احساس داشته باشید . بعد اتفاق عجیب تری افتاد . مصطفی شروع کرد به خواندن نوشته های من از حفظ . گفت : هر چه شما نوشته اید خوانده ام و دورادور با روحتان پرواز کرده‌ام و اشک هایش سرازیر شد ص 16و 17

 

پوستر کتاب نیمه پنهان ماه شهید چمران

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۷ ، ۲۳:۳۵
نمکتاب ...
چهارشنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۷، ۰۳:۰۰ ب.ظ

خاک های نرم کوشک (شهید برونسی)

 

 

خاک های نرم کوشک: روایتگر زندگی شهید برونسی که بروسلی آن زمان نام گرفت.

خاک های نرم کوشک: روایتگر زندگی شهید برونسی که بروسلی آن زمان نام گرفت.


امام خامنه ای:
 " من توصیه می کنم و واقعا دوست دارم شماها بخوانید. من می ترسم این کتاب ها اصلا دست شما نرسد. اسم این کتاب خاکهای نرم کوشک است؛ قشنگ هم نوشته شده. "


برشی از کتاب:
ص 64 :روز ی که آمد بعد از سلام و احوالپرسی گفت : 20 روز مرخصی گرفته ام تا دیوار را درست کنم . خیلی زود شروع کرد . گفت می خواهم دور تا دور دیوار حیاط را خراب کنم . می خواست بقیه کار را شروع کند که یکی از بچه های سپاه آمد دنبالش ! ... گفتم کجا . گفت می خوام برم جبهه . بک آن داغی صورتم را حس کردم . حسابی ناراحت شدم . توی کوچه که می آمدی خانه ی ما با آن وضعش انگشت نما بود . به قول معروف شده بود نقل مجلس ! گفتم شما می خوای منو با بچه قدو نیم قد توی این خونه ی بی در و پیکر بذاری و بری . اقلا همون دیوار درب و داغون خودش رو خراب نمی‌کردی . گفت خودت رو ناراحت نکن ، به‌ات قول می دم که حتی یک گربه روی پشت بام این خونه نیاد . صورتم گرفته‌تر شد و ناراحتی‌ام بیشتر . گفت حالا دیوار حیاط خرابه که خراب باشه ، این که عیبی نداره ، دلم می خواست گریه کنم باز هم سعی کرد آرامم کند ، فایده نداشت . دلخوری ام هر لحظه بیشتر می شد . خنده از لبانش رفت . قیافه اش جدی شد . روی صداش مهربانی موج می زد ، گفت : نگاه کن من از همون اول بچگی ، وا ز همون اول جوونی که تو روستا بودم ، هیچ وقت نه روی پشت بام کسی رفتم ، نه از دیوار کسی بالا رفتم ، نه هم به زن و ناموس کسی نگاه کردم .الان هم می‌گم که تو اگر با سر و روی باز هم بخوای بری بیرون ، اصلا کسی طرفت نگاه نمی کنه ، خیالت هم راحت باشه که هیچ جنبنده ای توی این خونه مزاحم شما نمی شه ، چون من مزاحم کسی نشدم ، هیچ ناراحت نباش .
وقتی ساکش را بست و راه افتاد انگار اندازه سر سوزنی هم نگرانی نداشتم .چند وقت بعد آمد نگاهش مهربانی همیشه را داشت . بچه ها را یکی یکی بغل می کرد و می بوسید . هنوز نشسته بود که رو کرد به من . یک خوب کشیده و معنی داری گفت ، بعد پرسید : این چند وقته دزدی چیزی اومد یا نه ؟ گفتم نه ... اثر اون حرفتون اونقدر زیاد بود که با خیال راحت زندگی کردیم . اگر بگی یه ذره هم دلمون تکون خورده دروغ گفتی !

 

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۷ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
سه شنبه, ۷ فروردين ۱۳۹۷، ۱۰:۲۵ ق.ظ

شاهرخ

 

 

کتاب صوتی شاهرخ، حر انقلاب اسلامی

کتاب صوتی شاهرخ، حر انقلاب اسلامی را از اینجا دانلود کنید.

شاهرخ یه لات بود . حال لات های محله دیگه رو هم گرفته بود، تو کاباره یهودی ها کار می کرد.بعد از انقلاب حکم اعدامش هم اومد...

 

شاهرخ لوتی,شاهرخ داش مشتی

خرید کتاب شاهرخ(حر انقلاب):همیشه میشه برگشت…

11,000 تومان 9,000 تومان افزودن به سبد خرید

برشی از کتاب:
توی محل شاهرخ را همه می شناختند. خیلی قوی بود. اما برای اینکه جلوی کسی کم نیاره رفت سراغ کشتی.
...در مسابقات درخششش خیره کننده بود. جوان تهرانی قهرمان سنگین وزن مسابقات شد.
...همیشه چهار یا پنج نفر بدنبال شاهرخ بودند. همیشه هم او رفقا را مهمان می کرد. صاحب آنجا شخصی به نام ناصر جهود از یهودیان قدیمی تهران بود. یک روز بعد از اینکه کار ما تمام شد ناصرجهود من را صدا کرد و خیلی آهسته گفت: این جوانی که هیکل درشتی داره اسمش چیه؟! چیکاره است؟!...
در پس هیکل درشت و ظاهر خشنی که شاهرخ داشت، باطنی متفاوت وجود داشت که او را از بسیاری از همردیفانش جدامی‌ساخت...
-  شاهرخ به سمت کله پاچه رفت .بعد هم زبان کله را درآورد جلوی اسرا گرفت وگفت :این چیه !؟این زبان فرمانده شماست !!زبان ،می فهمید،زبان !!زبان خودش هم بیرون آورد ونشانشان داد بعد بدون مقدمه گفت :شما باید بخوریدش! ص77

پوستر کتاب شاهرخ

پوستر دوم کتاب "شاهرخ"

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۹۷ ، ۱۰:۲۵
نمکتاب ...
سه شنبه, ۷ فروردين ۱۳۹۷، ۰۹:۵۵ ق.ظ

سلام بر ابراهیم

 

 



درباره کتاب:
هم درس‌خوان بود هم ورزشکار
جوانی خوش بر و رو و متفاوت با همه جوان‌ها...
اگر سودای متفاوت بودن در سر داری و می‌خواهی مثل همه نباشی با یک زندگی تکراری! چندساعتی همنشین و هم صحبت شو با ابراهیم

برشی از کتاب:
تا ابراهیم وارد باشگاه شد بهش گفتم تیپ وهیکلت خیلی جالب شده.تو راه دوتا دختر پشت سرت مدام از تو حرف می‌زدن. خیلی ناراحت شد. فردا که اومد باشگاه خنده‌ام گرفت . پیراهن بلند و شلوار گشاد پوشیده بود. و لباس‌هایش را به جای ساک ورزشی داخل کیسه پلاستیکی انداخته بود.

ببین دوست عزیز ، همسر تو برای خودته ، نباید اون رو جلوی دیگران به نمایش بذاری . می دونی چقدر جوونای مردم هستن که با دیدن همسر بد حجاب شما به گناه می افتن . یا اینکه وقتی شما مسئول کارمند توی اداره هستی نباید حرف های زشت یا شوخی های نامربوط اون هم با کارمندایزن داشته باشی . بعد هم ازانقلاب گفت ، از خون شهدا ، از امام و از دشمنان مملکت . ابراهیم آخر حرفاش گفت : ببین عزیز من ، این نامه انفصال از خدمت شماست و سپس نامه رو پاره کرد و ریخت توی جوی آب ، بعد گفت : دوست عزیز به حرفام خوب فکر کند . یکی دو ماه بعد ، از همان اداره گزارش رسید که : جناب رئیس بسیار تغییر کرده و اخلاق ورفتارش داخل اداره خیلی عوض شده . حتی خانم این آقا با حجاب کامل به محل کار مراجعه می کند .ص 53

 

پوستر کتاب "سلام بر ابراهیم"

 

کتاب صوتی سلام بر ابراهیم ۱

کتاب صوتی سلام بر ابراهیم1 را از اینجا گوش کنید.

کتاب صوتی سلام بر ابراهیم ۲

کتاب صوتی سلام بر ابراهیم2 را از اینجا گوش کنید.

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۹۷ ، ۰۹:۵۵
نمکتاب ...