نمکتاب

نمکتاب
امام علی(علیه السلام): کتاب غذای روح است.هر کس با کتاب آرامش یابد هیچ آرامشی را از دست ندهد.

قدمی برای تحول مطالعه کشورمان!

سایت نمکتاب:namaktab.ir
کانال نمکتاب: @namaktab_ir





در اين وبلاگ
در كل اينترنت
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۶۴۶ مطلب با موضوع «2. جوان» ثبت شده است

جمعه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۹، ۰۳:۰۰ ب.ظ

خانه انس

کتاب خانه انس: فرمول هایی جهت یک زندگی درست و حساب شده

کتاب خانه انس
نویسنده: حسین سلیمانی
انتشارات: به‌ نشر، آستان قدس رضوی

معرفی:

به خانواده ات فکر می‌ کنی و به رابطه‌ ات با آن‌ها از خودت سوال می کنی رفتارت با همسرت چگونه باید باشد؟ در رفتار با فرزندانت چطور باید عمل کنی؟ در صله ی رحم و ارتباط با فامیل چطور باید رفتار کنی؟ خانه ی انس؛ فرمول‌هایی هستند در جهت پاسخ به سوالات بالا و شرح رفتار تو با خانواده و فامیلت بر اساس مبانی اسلام

بریده کتاب:

ما با کمک دست کارهایمان را انجام می‌ دهیم اگر دست نباشد برخی از کارهایمان روی زمین می‌ ماند و مجبوریم به سختی کاری را انجام دهیم، اگر دست وجود نداشته باشد یک چیزی کم است و نقصی در انسان وجود دارد. کسی هم که از نعمت خواهر و برادر محروم است مثل کسی است که که دست و تکیه‌ گاه ندارد مثل کسی است که یک چیزی در جسمش کم است. کسانی هم که به هر دلیلی از خواهر و برادرشان جدا شده‌اند، روابطشان سرد شده است و یا جدایی بینشان اتفاق افتاده درواقع ناقص شده‌اند و دست‌هایشان را از دست داده‌اند.ص ۵۲

بریده کتاب(۲):

زن در مقابل همسرش نگهبان است، نگهبان مال و آبرو و پاکی همسرش و… یک نگهبان پاکی باید هرچه در توان دارد انجام دهد تا آلودگی به وجود نیاید، زندگی‌های زیادی هستند که زن در آن‌ها به وظیفه ی نگهبانی اش درست عمل نکرده و دزد مال و آبرو و پاکی توانسته به آن زندگی دستبرد بزند. ص ۲۴

مرتبط با کتاب خانه انس 👇🏻👇🏻👇🏻

بیشتر بخوانیم…
بروید با هم بسازید: رهنمودهای رهبرانقلاب برای یک زندگی شیرین و آرام

بیشتر ببینیم…
کتاب خانواده

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۹۹ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
چهارشنبه, ۱۳ فروردين ۱۳۹۹، ۰۸:۰۰ ب.ظ

گریه ها و یاکریم ه

کتاب گریه ها و یاکریم ها: مجموعه ای داستانی از زندگی دانشمندان مسلمان

کتاب گریه ها و یاکریم ها
نویسنده: سعید هاشمی
انتشارات مدرسه

بریده کتاب:

خواجهکاغذی را که برای او فرستاده بودند باز کرد و شروع کرد به خواندن. نامه سؤال علمی نبود، مسئله مذهبی هم نبود، فقط فحش بود. طرف هرچه فحش بلد بود ریخته بود توی کاغذ و برای خواجه فرستاده بود. “ای سگ، ای پدرسگ!…”
“ببین خوش انصاف چه فحش هایی هم نوشته! بابا اقلاً یک فحش بهتر می دادی!” همان لحظه کاغذی برداشت و شروع کرد به نوشتن جواب نامه.

او نامه خواجه را باز کرد. خوب عقده هایش را خالی کرده بود. آخر خواجه دیگر شورش را درآورده بود. مردک هنوز از راه نرسیده، دریایی از مردم را دور خودش جمع کرده بود. چقدرهم مؤمن بازی درمی آورد. فحش ها را برای خواجه نوشته بود تا او حساب کار خودش را بکند. مرد با خودش فکر کرد که الان همین خواجه ای که اینقدر فیس و ادعا دارد، از فحش های او عصبانی شده و چه بد و بیراه هایی که برای او نفرستاده. شروع به خواندن نامه کرد:
“… اما این که مرا سگ نامیده ای، درست نیست. چون سگ چهارتا پا دارد و پارس می کند و تنش هم پر از پشم است. تازه ناخن هایش هم دراز است. اما من دوتا پا دارم، تنم هم بی پشم است، ناخن هایم هم کوتاه و پهن است، حرف هم می زنم، خنده هم می کنم…”
خواجه نصیرالدین طوسی

بریده کتاب(۲):

جناب سرهنگ یک بطری توی دستش بود. آن را می خورد و داد می زد و بقیه هم می خندیدند. ناگهان حاج آقا از جایش بلند شد و بر سر باغبان داد زد: ” چرا این مست ها را به باغ راه دادی؟ ” باغبان با ترس گفت:”حاج آقا به خدا به پیغمبر! من راه نداده ام، خودشان آمدند، من که جرئت ندارم به آنها حرفی بزنم” حاج آقا عبایش را از دوشش برداشت و بر زمین گذاشت، بعد دست دراز کرد و یک سنگ برگ برداشت و پرت کرد به طرف جناب سرهنگ. سنگ افتاد کنارش، ناگهان صدای فریادشان قطع شد، هنوز چشم نگردانده بود که سنگ بعدی محکم خورد به پیشانی اش، خون صورتش را پوشاند، سنگ ها یکی یکی از دست حاج آقا رها می شدند و به طرف جناب سرهنگ هجوم می بردند…
سید مصطفی خمینی

مرتبط با کتاب گریه ها و یاکریم ها 👇👇👇

بیشتر بخوانیم…
زلال حکمت : انسان با فضیلت را هزار هزار کتاب نوشته شود، اندک است. بخوان و حظ کن

بیشترتر بخوانیم..
مفید و مختصر از خواجه نصیرالدین طوسی

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۹۹ ، ۲۰:۰۰
نمکتاب ...
شنبه, ۹ فروردين ۱۳۹۹، ۰۳:۰۰ ب.ظ

میر مهر

 

کتاب میر مهر: داستان هایی از محبت سرشار مولا به من و تو…

کتاب میر مهر
نویسنده: مسعود پورسید آقایی
انتشارات: مجله حوزه

معرفی:

میر یعنی آقا، یعنی سرور
میر مهر یعنی آقایی که وجودش سرشار از محبت است.
خیلی زیباست که انسان بداند نیازهای محبتی اش را کسی هست که پاسخگو باشد.
این کتاب داستان هایی از محبت سرشار مولا به من و توست.
لذت محبت بی توقع را بچشید.

بریده کتاب:

در دوران جنگ جهانی اول و اشغال ایران توسط قوای انگلیسی و روسی، که حملات و هجوم ها به ملت شیعه اوج گرفته بود، مرحوم آیت العظمی نائینی خیلی پریشان بودند و نگران از اینکه این وضع به کجا خواهد انجامید، نکند که این کشور محب و دوستدار امام زمان از بین برود و سقوط کند.
در همین زمان ها، شبی به امام عصر متوسل می شوند و در حال توسل و گریه و ناراحتی به خواب می روند و خواب می بینند:
دیواری است به شکل نقشه ایران و این دیوار شکست برداشته و خم شده و در حال افتادن است. در زیر این دیوار، یک عده زن و بچه نشسته اند و دیوار دارد روی سر اینها خراب می شود.

مرحوم نائینی وقتی این صحنه را می بینند به قدری نگران می شوند که فریاد می زنند و می گویند که: خدایا! این وضع به کجا خواهد انجامید ؟
در این حال می بیینند که حضرت ولی عصر تشریف آوردند و انگشت مبارکشان را به طرف دیواری که خم شده و در حال افتادن بود، گرفتند و آن را بلند کردند و دو مرتبه سرجایش قرار دادند و بعد فرمودند:
« اینجا شیعه خانه ی ماست. می شکند، خم می شود، خطر هست، ولی ما نمی گذاریم سقوط کند. ما نگهش می داریم ». (صفحه۲۵)

مرتبط با کتاب میر مهر 👇🏻👇🏻👇🏻

بیشتر بخوانیم…
امام من: داستان هایی کوتاه و جذاب برای آشنایی بیشتر با امام عصرمان و پاسخگویی به بسیاری از شبهات با…

بیشتر ببینیم…
کلیپ کتاب امام من: آرامشی از جنس نور

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ فروردين ۹۹ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
جمعه, ۸ فروردين ۱۳۹۹، ۰۳:۰۰ ب.ظ

میرزا تقی خان امیر کبیر

کتاب میرزا تقی خان امیر کبیر : گذر به گذشته ای که نمی شود دید ولی می شود خواند

 

کتاب میرزا تقی خان امیر کبیر
نویسنده: مینا چوپانی
انتشارات میراث اهل قلم

معرفی:

آدم با خوندن بعضی کتابها میتونه تا حدی نبودش رو تو بعضی زمان ها جبران کنه مثل خوندن این کتاب…

بریده کتاب:

سربازان به سختی غائله را خواباندند. از امیر خواستند تا لباس عثمانی بپوشد واز شهر بی مزاحمت عبور کند. امیر پاسخ داد: « هیهات! با چون من پخته ای، زهی خیال خامی است که کردید. نعوذ بالله! من بدون لباس ایران به بهشت جاودان هم نخواهم رفت. » هرکه جای امیر بود، نه با لباس عثمانی بلکه با جامه و چادر زنانه! خود را از آن معرکه ی خونین به در می کرد. ( صفحه ۱۳ )

بریده کتاب(۲):

در لندن نمایشگاه بین المللی از کالاهای تمام کشورها برگزار می شد. دولت ایران هم به این نمایشگاه دعوت شده بود… دوره ی صدر اعظمی امیر بود. امیر با سلیقه ی هر چه تمام، بهترین کالاها را رهسپار لندن کرد. قالی ایرانی، شال ایرانی… ترمه، پوست، قلم کار، حریر، مخمل، اطلس، ابریشم، خاتم کاری…، کالاهای ایرانی در نمایشگاه بین المللی لندن چشم همه را خیره کرده بود… در بازار مردم به دنبال شال ایرانی بودند و محلی به شال کشمیری نمی گذاشتند. زنان با قلم کارها، ابره ها، اطلسی ها، … به یکدیگر پز می دادند ودر مهمانی ها با ظروف چینی و بلور تهران و قم، به یکدیگر فخر می فروختند… .( صفحه ۴۱ )

بریده کتاب(۳):

امیر آرزوی محدود کردن صادرات را در سر داشت. امّا حق تجارت آزاد و قراردادهای پادشاهان پیشین با دولت خارجه، تیرهای او را به سنگ می زد. پس شروع به فرهنگ سازی کرد. شخصاً جبه هایش را از پارچه های ایرانی دوخت و دستور داد که لباس سربازان را نیز با پارچه ی ایرانی بدوزند. مردم چشم به امیر، لباس هایشان را با پارچه های ایرانی می دوختند و پول هایشان را در بازار برای کالای ایرانی خرج می کردند. ( صفحه ۳۸ )

مرتبط با کتاب میرزا تقی خان امیر کبیر 👇🏻👇🏻👇🏻

بیشتر بخوانیم…
چای خوش عطر پیرمرد : زندگینامه یک انسان خاص. نامش به گوشتان آشناست.

بیشتر ببینیم…
انسان ۲۵۰ ساله

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۹ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
پنجشنبه, ۷ فروردين ۱۳۹۹، ۰۳:۰۰ ب.ظ

مصطفی

کتاب مصطفی: شاید کم تر از زندگی یک طلبه شهید شنیده باشیم… یک نمونه ی خواندنی.

 

کتاب مصطفی
نویسنده و انتشارات: گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی

بریده کتاب:

عصر آن روز به منزل آیت الله بهاءالدینی رفتیم ایشان در اتاق کوچک خود ما را به حضور پذیرفتند. بعد هم فرمودند: ما در ایران یک طبیب داریم که همه دردها را شفا می دهد. شما همه چیز را باید از ایشان بخواهید. ما منتظر ادامه بیانات ایشان بودیم؛ حضرت آقا ادامه دادند: آن طبیب حضرت ثامن الحجج امام رضا علیه السلام است. (صفحه)۹۷

بریده کتاب(۲):

از چادر سر کردن خوشش می آمد یک بار مخفیانه چادر خواهرش را برداشت و سرش کرد. کفش های پاشنه بلند او را هم پوشید. با هم رفتیم سر کوچه، یک ماشین پیکان از سر کوچه رد شد. کمی جلوتر، ترمز کرد. از آینه داخل ماشین نگاهی به مصطفی کرد. حالا او خانوم بلند قدی شده بود که سرش به اطراف می چرخید. راننده عقب تر آمد و … (صفحه )۲۱

بریده کتاب(۳):

نمیخواست برگه امتحان را به پدرش نشان دهد. برای همین تصمیم گرفت خودش انگشت بزند. کمی فکر کرد و گفت انگشت من از بابا خیلی کوچک تره و معلم می فهمه، فکری به ذهنش رسید. استامپ را آورد و روی زمین گذاشت. انگشت شصت پا را داخل استامپ زد، بعد در پایین ورقه. (صفحه۱۹)
به محض اینکه به استاد دست داد، علامه مصباح خم شد و دست مصطفی را بوسید. (صفحه۹۸)

 

 

مرتبط با کتاب مصطفی 👇🏻👇🏻👇🏻

بیشتر بخوانیم..
کتاب بی قرار : جان در بدن باشد اما چه سود؟ بی قرار وصل تو بودن تا کی…

بیشتر ببینیم…
تیزر خداحافظ سالار

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۹۹ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
چهارشنبه, ۶ فروردين ۱۳۹۹، ۱۱:۰۰ ب.ظ

غنیمت

نقد رمان غنیمت : این بار جدا شدن دو عشق، طور دیگری رقم می خورد.

 

نقد رمان غنیمت نوشته ی صادق کرمیار
غنیمت یک فرصت مغتنمی است تا رمانی در فضای متفاوت بخوانید. این بار جدا شدن دو عشق، طور دیگری رقم می خورد.

اصلا در این کتاب می شود معنای کوه کندن فرهاد را درک کرد. تا عاشق چه کسی باشی و خودت صاحب چه روح و روانی باشی!
برای بعضی، شیرین تنها در یک مونث رقم می خورد، یا ناموسی ست که غیرت را در فرد به جایی می رساند که هر چه شیرین و فرهاد است، فدایش می شوند. 

کتاب، داستان جوانی است که مقابل دیدگانش به ناموسش حمله می کنند. او می ماند و تعدادی از دوستانش که برای نجات او همه ی هستی شان را می گذارند.
بعد از چند سال که ظاهرا همه چیز تمام شده، دوباره به ناموس دیگری حمله می شود؛
این بار در جنگ خلیج فارس.
این داستان یک جنگ است و اتفاقات وحشتناکی که رسانه ها، تنها قسمتی از آن را که خودشان صلاح می دانند، نشان می دهند و هزاران لحظه ی دردناک که در سایه ی آن دیده نمی شود.
هر چند در سراسر دنیا ، تحلیل های زیاد چه درست و چه نادرست بیان شود.

در ایران هم که نزدیک ترین کشور به جنگ است، این گفتگو ها جریان دارد.
بین نسل قدیم و نسل جدید کشورمان؛
نسل قدیمی که با چشم باز همه ی حقایق را دیده و تجربه کرده است،
و نسل جدیدی که محکم مقابل چشمانش را گرفته اند تا درست نببیند،
درست نشنود،
در نتیجه درست حرکت نکند.

پروانه و پیمان دانشجو و نماینده ی نسل امروز هستند؛
پروانه حقیقت بین است و پیمان واقع بین
و پدرشان که نماینده ی نسل قبل است. 

پروانه و پیمان در تشخیص حق و باطل با هم اختلاف دارند. در این میان پیدا شدن دریا، خواهر پیمان و پروانه، در میانه جنگ امریکا و عراق، باعث می شود که پیمان با امریکایی ها رو در رو شود و …

بهرحال این رمان دخترانه، پسرانه را به دوستان توصیه می کنیم.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۹ ، ۲۳:۰۰
نمکتاب ...
چهارشنبه, ۶ فروردين ۱۳۹۹، ۰۳:۰۰ ب.ظ

می خواهد چشمانش باز باشند

می خواهد چشمانش باز باشند: داستان هایی که خواندنش مستحب که نه بنظرم واجب است…

 

می خواهد چشمانش باز باشند
نویسنده: گروهی از نویسندگان
ویراستار: محمدجواد آسمان
انتشارات: شهرستان ادب

معرفی:

گاهی نباید با گذر فاصله ها به فراموشی بسپاریم، سختی راهی را که امروز به آسانی نشانش می دهیم ….

بریده کتاب:

از خشم صورتش گر می گیرد، گوش هایش به جیغ می افتند، دندان هایش روی هم فشرده می شوند و لعاب چشم هایش به نم می نشیند. افسر از پشت سرش فریاد می زند: «آتش » مسلح می کند، چند نفس عمیق می کشد، بعد بی اراده بر می گردد وتا افسر به خود بیاید، روی او رگبار می ریزند و…. ( ص۸۱)

بریده کتاب(۲):

برق فلش که پرید توی فضا، مانتو سفید میانه اندامی برگشت ونگاهم کرد. چشم هاش، سبزی از یاد رفته بهار را به یاد می آورد و پیشانیش، قله های برف گیر بهورا، توی یک زمستان دلنشین. با این حال، یک لحظه نگاه هامان گره خورد در هم، بعد به خودم آمدم، ومثلاً مشغول ور رفتن با دوربین شدم. ( ص۳۷)

مرتبط با کتاب می خواهد چشمانش باز باشند 👇🏻👇🏻👇🏻

بیشتر بخوانیم…
رمان مرغ هوا : ماجرایی هیجانی که دو پسرعموی داستان رقم می زنند… نوجوان ها دریابند

بیشتر ببینیم…
کمی آشنایی با دوران قبل از انقلاب… دیدنش ضرر ندارد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۹ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
چهارشنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۸، ۰۳:۰۰ ب.ظ

مناجات

کتاب مناجات: بنده است و کوله باری از گناه… و اما خدایی که عجیب رحیم است و کریم

 

کتاب مناجات
نویسنده: سیدمهدی شجاعی
انتشارات نیستان

معرفی:

خداوندا! در این برهوت عاطفه، هرکه را تتمه دلی برای مهرورزیدن هست، گرامی بدار و سرش را به سنگ جفا آشنا مکن

بریده کتاب:

خداوندا دلهای سنگ آسا را بشکن تا مگر در شکستگی ها نشانی از تو بیابند که خود فرموده ای: انا عند القلوب المنکسره.ص ۷

بریده کتاب(۲):

به ما آنچنان ایمانی عطا کن که خود را اسلام نشمریم و دین معنا نکنیم و نفسانیت خود را با رضایت تو اشتباه نگیریم .ص ۸

بریده کتاب(۳):

ای خداوند دافع البلیات!
انسان مدام در معرض فتنه و بلاست
و اگر نباشد دست پنهان مهربان تو، سرنوشت محتومش هلاکت است.
جان و دل فدای دستهای پنهان تو.ص ۵۳

بریده کتاب(۴):

ای یاورو تکیه گاه من به هنگام درماندگی!
اگر استوارتر از تو تکیه گاهی هست، اگر مهربانتر از دست های تو، دستهایی هست، اگر امید آفرین تر از تو، نگاهی هست. نشانمان بده. واگر نیست که نیست، خودت دستمان را بگیر.ص ۵۶

مرتبط با کتاب مناجات 👇🏻👇🏻👇🏻

بیشتر بخوانیم..
کتاب دعا : باب دعا را به روی خودتان باز کنید…

بیشتر ببینیم..
دوربین مخفی :نماز خوندن تو پیاده رو

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۸ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
چهارشنبه, ۲۱ اسفند ۱۳۹۸، ۰۳:۰۰ ب.ظ

معلم فراری

 

کتاب معلم فراری (قصه فرماندهان۲)
نویسنده: رحیم مخدومی
انتشارات: سوره مهر

معرفی:

دانش آموز اگر از مدرسه فرار کند همه می گویند چه بچه شری.
حالا این کتاب داستان معلم فراری است، چه معلم عجیبی!

بریده کتاب:

ص۳۱-ابراهیم فقط حرف خودش رامی زد”من باعث شدم سربازها کتک بخورند. حالا هم خودم باید جبرانش کنم. باید شر سرلشکر را از سربچه ها کم کنم)”
گروهبان باعصبانیت می گوید:(اوسرلشکر است….توسربازی می فهمی چه می گویی؟))
ابراهیم به شوخی می گوید: ((او سرلشکر است …من هم آشپزم. آشی براش بپزم که یک وجب روغن باشد.))
حالا برو قفل آشپزخانه را بازکن فقط مواظب باش سرنخوری، کف آشپزخانه طوری شده اگر زنجیرچرخ هم به کفشهایت ببندی بازهم سرمی خوری! یونس با احتیاط به طرف در رفته قفل آن را بازمی کند. ابراهیم درحالی که وضومی گیرد می گوید: حالاکف شور را بردار و خودت را مشغول شستن کف آشپزخانه نشان بده. ابراهیم سجاده اش را روی تخت پهن کرده به نماز می ایستد.

ازبیرون صدای ماشین می آید اول ماشین سرلشکر بعد یک جیپ نظامی چماق به دست چلوی ساختمان آشپزخانه می ایستد. سرلشکرچماق یکی ازنظامی ها را گرفته به طرف آشپزخانه راه می افتد. با دیدن آن دو غرولندکنان به طرفشان حمله ور می شود. پدر سوخته های عوضی شماهنوزآدم……هنوزحرف سرلشکرتمام نشده که سرخورده پاهایش در هوامعلق می شود و با کمرو دست به زمین کوبیده می شود. با صدای آه وناله, نظامی ها به آشپزخانه دویده, یکی پس ازدیگری روی سرلشکرمی افتند…..

مرتبط با کتاب معلم فراری 👇🏻👇🏻👇🏻

بیشتر بخوانیم…
پاوه سرخ : ذره ای آشنایی با یک اَبَرمرد

بیشتر ببینیم...
تیزر خداحافظ سالار
رهبر: اگر برایم ممکن بود میرفتم همدان دیدن این نویسنده

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ اسفند ۹۸ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
سه شنبه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۸، ۰۳:۰۰ ب.ظ

ملاصالح

 

کتاب ملاصالح : داستانی از یک زندانی با سه بار حکم اعدام، عجیب است ولی او زنده است

کتاب ملاصالح
نویسنده: رضیه غبیشی
انتشارات شهید کاظمی

معرفی:

در این کتاب داستان زندگی کسی را می خوانید که در سه زمان زندان رفته و برای جرمش حکم اعدام را تشخیص می دهند؛ زندان ساواک، زندان بعث درعراق، زندان اطلاعات جمهوری اسلامی ایران ولی او هنوز زنده است.

بریده کتاب:

هنوز چند دقیقه از برگشتنم به سلول نمی گذشت ناگهان چند مامور وارد سلول شدند.
به من حمله ور شدند و من را به باد مشت و لگد گرفتند…از ضربات باتوم به خودم می پیچیدم و فریاد می زدم
– من کاری نکردم چرا می زنید؟
– کاری نکردی پس ان نامه چیست؟…
زبانم بند آمده بود بنی سعیدی بیرون ایستاده بود. سرکی کشید و یک لحظه او را دیدم. باورم نمی شد که نفوذی ساواک باشد…
– نکند لو رفتنم در دو سال پیش هم کار این خائن بود؟

بریده کتاب(۲):

یک باره انگار نوری در دلم تابیدن گرفته باشد، چیزی در ذهنم خطور کرد که امیدوار شدم باعث نجاتم شود. با صدایی رساتر و دردناک، با توکل به خدا و ائمه ادامه دادم.
– سیدی الرئیس! اجازه بدهید مطلبی بگویم. و ادامه دادم: قربان! این ها هیچ کار مثبتی نکردند و شما را وارد منجلابی کردند که آن سرش نا پیداست… قلبم شروع به تپش کرده بود… دلم را به خدا سپردم. سالن پر از همهمه شده بود و همه من را به هم نشان می دادند. باورشان نمی شد که من مشاور عالی صدام را می شناسم و زمانی رفیقم در زندان بوده است…

بریده کتاب(۳):

با دیدن صدام که با هیبتی مخوف و لبخندی به لب جلو می آمد، احساس کردیم بدترین خیانت را به خود و کشور کرده ایم… صدام دست دختر کوچکش «هلا» را دست داشت. بالای سالن رفت و روی صندلی شاهانه، پشت میز نشست. دختر پنج ساله اش، لباس توری سفیدی به تن داشت که روبانی قرمز جلوی یقه اش شبیه پاپیون بود و موهایش را پشت سرش دم اسبی کرده بود… من که سمت چپ صدام و کمی با فاصله از او ایستاده بودم لرزش بدنم محسوس بود و کم مانده بود بر زمین بیفتم… دوربین های فیلم برداری، دیدار صدام و اسیران نوجوان را مستقیم گزارش می کردند.

مرتبط با کتاب ملاصالح 👇🏻👇🏻👇🏻

بیشتر بخوانیم…
کتاب آن بیست و سه نفر: چقدر جذاب و خواندنی است روایت اسارت بیست وسه نوجوان ولی شیرمرد.

بیشتر ببینیم…
بازی رو بردیم؛ ۳ هیچ! باورتون میشه؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۸ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...