طوفان دیگری در راه است
رمانی عاشقانه از نویسنده ای زبردست: طوفان دیگری در راه است
معرفی کتاب:
طوفان وقتی می آید همه چیز را ویران میکند چقدر خوب طوفانی بیاید و همه ی خرابیهای وجود انسان که به دروغ آنها را آبادی میبیند ویران کند . شاید بنایی نو بسازد و به سامان برسد .
برشی از کتاب:
همین آزیتا خانم درست همان زمانی که با سوزوگداز به من می گفت دوستت دارم ، چند نفر دیگر را هم همزمان مورد تفقد قرار میداد و وقتی من احمق ساده لوح متوجه ماجرا شدم و مواخذه اش کردم در کمال بیشرمی جواب داد خب مگه چیه آدم چند تا پروژه رو همزمان به طور موازی پیش ببره که یکیش به نتیجه برسه من هم به خاطر اینکه برای همیشه او را از زحمت توالت و سایه و خط چشم خلاص کنم ، با یک مشت مختصر، دور چشمش را سایه مشکی کار کردم (ص 160)
نقد رمان طوفان دیگری در راه است : همیشه یک روزنه ایی هست که باز است، باید ببینی!
طوفان دیگری در راه است نوشته ی سید مهدی شجاعی
داستان تحول انسانهاست، جوانی با استعداد که در اجتماعی فاسد تمام استعدادها و دارایی های درونیش بر باد می رود، این جوان مرد و زنش فرقی ندارد اما تنها خواستن است که هر دوی آنها را به خوشبختی می رساند. پسری خوش استعداد که به خاطر خانواده و جامعه توسری خور است، تشنگی محبت، او را به زنی وصل می کند و هر دو در مسیری، زندگی درست را پیدا می کنند.
پیام اصلی:
راه برای رسیدن به رشد برای هیچکس بسته نیست، فقط باید اراده کنی و بخواهی.
همیشه یک روزنه ایی هست که باز است، باید ببینی!
انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا
پیامهای فرعی:
هر چیزی در عالم هستی تأثیر گذار است، کلام ما، نگاه ما، …
کار اثرگذار کاری است که تداوم داشته باشد، نویسنده در مسیر تربیتی که در کتاب دارد؛ دقت بالایی به کار برده و سعی می کند امر و نهی را مستقیم به کار نبرد.
نقاط ضعف:
پرداختن زیاد به فضاسازی هایی که منفی است و خواندنش چندان منفعت ندارد .
نامه ها گاهی طولانی است و در جایی، کار ناشایست خودش را در راه خدا عنوان می کند که عجیب است .
کمال (کامی): پر استعداد است، زبان تندی دارد و رک گو است، جامعه او را درک نمی کند اما تشنه ی درک محبت و فهمیدن خوبی هاست.
زینت: بزرگ شده در خانواده ای مذهبی است که به علت تنهایی و ناآگاهی در مسیر بد می افتد.
کتاب برای دبیرستان به بالا مناسب است.
مخصوصا کسانی که حس می کنند دیگر راه رهایی و نجاتی ندارند و افتاده اند در گرداب بدی ها، گردابی است که می بلعدشان.
اما این داستان نقطه ی امیدی می شود برای همه جوانان که بدیها، گرداب نیست اگر بخواهید.
بلکه تنها چاله هایی است که می توانید با یاری یک خوب از آن رها شوید.
همیشه یک خوب می تواند شما را تازه و نو نوار کند.
در این داستان خوب، همان مصطفی چمران است مصطفی، فراتر از زمان و مکان شاهد همه چیز است.
فقط باید بخواهی در منظر آنها خودت را قرار بدهی.