نمکتاب

نمکتاب
امام علی(علیه السلام): کتاب غذای روح است.هر کس با کتاب آرامش یابد هیچ آرامشی را از دست ندهد.

قدمی برای تحول مطالعه کشورمان!

سایت نمکتاب:namaktab.ir
کانال نمکتاب: @namaktab_ir





در اين وبلاگ
در كل اينترنت
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۱۵۹ مطلب با موضوع «2. جوان :: 1.1رمان و داستان بلند» ثبت شده است

چهارشنبه, ۲ مهر ۱۳۹۹، ۰۳:۰۰ ب.ظ

عشق و دیگر هیچ

کتاب عشق و دیگر هیچ
نویسنده: نرجس شکوریان فرد
انتشارات حاج قاسم سلیمانی

معرفی:

از دنیای ماشینی امروز، از روزهای تکراری دنیای ما، از حال و هوای دودی گرفته شهر و آدم‌هایش گاهی جدا شدن نیاز است…
گاهی باید جدا شوی از زمین و زمان تا دستت برسد تا آسمان…
تا…عبدالمهدی…

 

دانلود از آپارات نمکتاب

خلاصه:

این کتاب، داستان پسری ‌است به نام فرهاد.
پسری که به خاطر یک اتفاق ساده، کارش به دادگاه کشیده می شود و در یک قدمی سال ها حبس، درحالیکه آینده ‌اش را پشت میله ‌های زندان می‌ بیند، ناگهان قاضی حکمی متفاوت برایش رو می کند…
حکمی فراتر از ذهن فرهاد، و هرکس دیگری…
این کتاب استثنایی را از دست ندهید…

 

دانلود از آپارات نمکتاب

بریده کتاب:

بعضی آدمها مایه درد سرند، از بس که تنبل و بی عرضه و سطحی ‌اند.
اما مهدی، تکیه گاه است.
فرصت هم غنیمت است و زود تمام می ‌شود.
او برای بچه ها از راه و روش خوشبختی می‌ گفت. بچه هایی که شاید هیچ‌ وقت نماز هم نخوانده بودند. اما می‌ دیدند یکی هست که مهربان است، و محبتش برای کل پادگان کافیست. می دیدند زیاد کار می ‌کند. اما نه غر می‌ زند و نه منت می گذارد. می ‌دیدند حواسش به همه هست. می ‌دیدند وقتی می ‌ایستد به نماز، حال صورتش هم عوض می ‌شود، چه برسد به درونش.
می‌ دیدند زیاد محبت می ‌کند؛ چون زیاد به خدا وصل است. تازه فهمیده بودند خداباوران مهربانند؛ و خداباوری یعنی خوشبختی‌.

بریده کتاب(۲):

کسی نمی‌ داند که نوجوانی، خودش یک درد است؛ مرز بین بچگی ها و ریش و سبیل است. من این مرز را هدر دادم. نه بچه ماندم، و نه به ریش سبیل رسیدم. همه ‌اش شد دعوا و درگیری بین دو تیم پایتخت نشینی که پول پارو کردند؛ و من را بین هیچ و پوچ تنها گذاشتند. من محصول برنامه نود و مجری ای هستم که شور می انداخت در دل من، بدون یک اندیشه و هدفی…

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۹ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
جمعه, ۲۸ شهریور ۱۳۹۹، ۰۳:۰۰ ب.ظ

مهاجر سرزمین آفتاب

 

مهاجر سرزمین آفتاب
نویسنده: حمید حسام، مسعود امیرخانی
انتشارات سوره مهر

 

بریده کتاب:

سرم را که بالا آوردم قلبم ریخت! جانم به تپش درآمد، بهت زده و متحیر فقط نگاه می کردم. باورم نمی شد.
جوان ایرانی به شکل کاملاً اتفاقی، بدون هماهنگی و آگاهی از حضور من، وارد کوپه قطار شد و جلوی من ایستاد و سلام داد و گفت:
خانم یامامورا، قسمت را می بینی، ما باز هم به هم رسیدیم.

بریده کتاب(۲):

آقای بابایی خندید و گفت:
«ایرانی ها، ژاپنی ها را به چشم بادامی توصیف می کنند. آدم هایی که در نگاه اول شبیه به هم هستند، اما شما خانم، چشم هایت برای من با بقیه فرق می کند»
با هیجان پرسیدم: «چه فرقی؟»
ذوق زدگی را در صدایم حس کرد و گفت:
«چشم ها هم مثل بادام ها طعم های متفاوتی دارند، بعضی از بادام ها تلخ و بعضی شیرین اند، بعضی از چشم ها هم شورند. اما چشم شما نه شور است و نه تلخ. این تفاوت شما با بقیه است که من در نگاه اول به چشم تو فهمیدم، خانم جان»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۹۹ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
پنجشنبه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۹، ۰۳:۰۰ ب.ظ

شکار شکارچی

کتاب شکار شکارچی (جلد اول)
نویسنده: صالح مرسی
انتشارات شهید کاظمی

 

بریده کتاب:

هیچ کس آن جا نبود. خبری از آدم و یا حتی جن هم نبود. هیچ چیزی جز صدای قدم های همان نگهبان به گوش نمی رسید. او هرچند لحظه نگاهی به سامیه می انداخت و با گرمی می گفت: «بفرمایید خانم!». بالاخره سامیه خودش را روبروی یک در عجیب دید. آن در از همان درهایی بود که آن ها را به خوبی می شناخت، اما احساسی او را وامیداشت تا یقین کند که آن یک در نیست. دات تلاش می کرد تا خودش را آرام کند. ترس یکبار دیگر به او هجوم آورده بود. اما برای چه می ترسید؟ آن را که حساب پاک است، از محاسبه چه باک است!

بریده کتاب(۲):

مشغول نوشتن تلگراف رمزیِ مفصلی بود. در آن تلگراف، داستان ملاقاتش با نبیل سالم را می نوشت که در ناپل اسم نبیل الجیزی را برای خودش انتخاب کرده بود. علی رغم اینکه بسیار خسته بود، امام مصمم بود تا تلگراف را در اولین وقت ممکن ارسال کند و اول صبح، عادل مکی آن را روی میزش ببیند!
دیگر نبرد شروع شده بود!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۹ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
چهارشنبه, ۸ مرداد ۱۳۹۹، ۰۳:۰۰ ب.ظ

مار و پله

کتاب مار و پله: روایت زندگی مدینه؛ ادمین کانال داعش در ایران

 

کتاب مار و پله
نویسنده: فائقه میرصمدی
انتشارات شهید کاظمی

معرفی:

داستان زندگی ادمین‌ کانال داعش در ایران، زنی که با دو بچه راهی افغانستان شده، مدتی آنجا زندگی کرده و بعد دست بچه هایش را گرفته و از سرزمین داعش فرار کرده و به ایران بازگشته.

بریده کتاب:

همیشه از بازی مار و پله متنفر بودم، از نیش خوردن و سقوط و برگشتن به نقطه اول بدم می آید.

از عصر روز اول درد سرهایم شروع می شود.

همیشه جرقه دعوا را عالیه می زند، سودابه از مسجد می آید و با کنایه حرف می زند.
فکر می کند من چیزی به بازجو گفتم که ۴۰ روز بازداشت بوده، رگبار حرف های سودابه اعصابم را خرد می کند.

به ده نفر قول دادم که صبور باشم، از قاضی و بازجو تا سیمین و مادرم و…

ولی مگر حرف های بی ربط سودابه می گذارد آدم زبانش را در دهانش نگه دارد!

همه توی هال نشسته ایم. ادریس سرش را روی پایم گذاشته و خوابیده. خدیجه هم لم داده و تیزی آرنجش توی پایم فرو می رود.

مرتبط با کتاب مار و پله

بیشتر بخوانیم…
رمانی زیبا و در عین حال پاسخی دندان شکن به داعش و… : پسران دوزخ

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۹۹ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
پنجشنبه, ۲۶ تیر ۱۳۹۹، ۰۳:۰۰ ب.ظ

کمیک استریپ های شهاب

کمیک استریپ های شهاب: لبه پرتگاه است زندگی شهاب قصه ی ما ولی…

کمیک استریپ های شهاب
نویسنده: علی آرمین
انتشارات جمکران

بریده کتاب:

سلام لیلا، منم شهاب، همان شهابی که با او دوران کودکیت را گذراندی، همان شهابی که هر روز ماشین خاور پلاستیکی اش را دست می گرفت و به خانه تان می آمد. از زیر درخت زیتون، ماشینش را پر از خاک و سنگریزه می کرد و…

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۹ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
چهارشنبه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۹، ۰۳:۰۰ ب.ظ

مهمان مهتاب

کتاب مهمان مهتاب: داستانی از یک خانواده که هر کدام از جوان ها راه خودش را می رود

 

کتاب مهمان مهتاب
نویسنده: فرهاد حسن زاده
انتشارات افق

معرفی:

دوقلو بودن و یک خواهر دانشجو داشتند. بینشان دعوا شد و فاضل تو گوشی خورد. راه آن ها از هم جدا شد. فاضل و کامل دو برادر و هر کس به دنبال آرزوهایش رفت. خواندن داستان یک خانواده که هر کدام از جوان ها راه خودش را می رود و یک سرنوشتی را رقم می زند خالی از لطف نیست.

بریده کتاب:

آشپزخانه را پیدا کرد. در یخچال از شدت موج انفجار باز شده بود و خوراکی هایش ریخته بودند بیرون. در یخچال را بست و به خوراکی های ریخته بر زمین نگاه کرد. صدایی شنید، صدای حرف و گفت و گو و خنده. بعد صدای پا از داخل حیاط و ساختمان. صدا نزدیک شد. فاضل چسبید به دیوار و پشت یخچال پناه گرفت. گفت و گوی شان را واضح می شنید. عربی حرف می زدند.
ص٣٩٢

 
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۹ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
پنجشنبه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۹، ۰۶:۰۹ ب.ظ

تولد در توکیو

کتاب تولد در توکیو: روایتی از یک تحول تدریجی… جذاب و دانستنی

 

کتاب تولد در توکیو
نویسنده: حامد علی بیگی
انتشارات عهد مانا

معرفی:

من میگم اگر تولد درلس آنجلس را خواندید و لذت بردید، این کتاب رو به هیچ عنوان از دست ندید

تولد در توکیو، روایت یک تحول تدریجی.

روایتی بسیار جذاب و تأثیرگذار از دختری که ناز و نعمت زندگی در توکیو را برای رسیدن به حقیقت رها می‌کند و تن به سفر می‌دهد…

بریده کتاب:

با هانیکو توی دانشگاه آشنا شدم. دختری لاکچری و افاده ای بود که چشم همه دنبالش بود.

او به کسی توجه نمی کرد و طوری توی دانشگاه راه می رفت که آنجا انگار ملک شخصی پدرش است. حس می کردم چقدر خوشبخت است.

آن هم در روزهایی که من دچار افسردگی و دلمردگی بودم. مطمئن بودم من هم اگر مثل او لباس بپوشم حس بهتری پیدا میکنم. ساعتش را که دیگر نگو…

معمولا لباس های آستین کوتاه می پوشید که درخشش ساعتش چشم همه را خیره کند.

 این شد که افتادم به خرید لباس های مارک و معروف. اولش حتی مغازه هاشان را بلد نبودم…

دنبالش بود.

 

مرتبط با کتاب تولد در توکیو

بیشتر بخوانیم..
کتاب تولد در لس آنجلس: یک نگاه خدا می تواند مسیر زندگی را تغییر بدهد. همراه شوید با یک تحول زیبا.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۹ ، ۱۸:۰۹
نمکتاب ...
يكشنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۰:۰۰ ب.ظ

سنگ سلام

کتاب سنگ سلام: هیجان و کمی ترس را با هم در این کتاب جذاب تجربه کنید…

کتاب سنگ سلام
نویسنده: محمدرضا بایرامی
انتشارات: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی

معرفی:

تاحالا با دوستانت کوه رفته ای؟ در حالی که راهنمایت گم تان می کند و یکی دوشب در به درید و به گروهی برمی خورید که در کوه دنبال گنج هستند و دوست شما را گروگان می گیرند…
کتابی پرهیجان وکمی هم ترسناک …اما جذاب وقشنگ…

بریده کتاب:

در فیلمی که دیده بودم، جک، شب ها کارهایی می کرد که روزها اصلاً یادش نمی آمد چی بوده و چرا آن ها را انجام داده. آیا نعمت هم همینطور شده بود؟
انگار راه دیگری نداشتم جز آنکه تعقیبش کنم. سرازیر شدم تو دره و بعد شروع کردم به بالا رفتن از دامنه. حالا باز هم نمی دیدمش؛ اما بعد یواش یواش صدایی شنیدم. صدای باد نبود. صدایی بود که اول نمی فهمیدم چیست؛ اما کم کم و به سختی دریافتم که صدای جابه جایی است… آره! صدای جا به جایی سنگ، آن هم شبانه و در بالای کوهستان! دیگر بند دلم می خواست پاره شود. چه خبر بود اینجا؟ انگار همه چیز تبدیل می شود به کابوسی عجیب و غریب؛ آن هم، با سرعتی باورنکردنی. صفحه۱۳۷

بریده کتاب(۲):

سیخ و بی حرکت ایستاد لای سیاهی..آن قدر بی حرکت شد که کم کم به شک افتادم که نکند واقعا سنگ شده باشد او؟!
نکند سرنوشت ما هم این باشد که یکی یکی کشیده شویم به این بالا و تبدیل شویم به ستون سنگی؟! خوشبختانه آخرین ستون تکان خورد و از بقیه جدا شد راه می رفت و تکان می خورد…
راه که می رفت، حتم کردم که او “نعمت” است. با این حال خودم را کشیدم پشت تخته سنگ. از نزدیکی ام گذشت بی آنکه مرا ببیند. خود خودش بود. دیگر نتوانستم جلوی خودم را بگیرم: «نعمت آهای!»
بد جوری جا خورد. برگشت طرف من: «تو اینجا چیکار می کنی؟ ترساندی مرا لعنتی!»
این درست همان چیزی است که من هم باید از تو بپرسم. آمد جلوی صورتم، زل زد بهم. شاید او هم به وجود من شک کرده بود. صفحه۱۳۹

بریده کتاب(۳):

برای چه دنبالم افتاده ای؟ چرا یواشکی؟!
دیدم خبری نشد از برگشتنت، نگرانت شدم.
پس چرا خودت را نشان ندادی؟
توضیحش سخت بود و شاید هم غیر ممکن. از خیرش گذشتم: «تو داشتی چه کار می کردی آن بالا؟»
راه افتاد. من هم دنبالش کشیده شدم.
ولش کن. از صدایش ناراحتی می بارید.
چی چی رو ولش کن! داشتم از ترس دیوانه می شدم… با با تو دیگر که هستی!
یعنی چی؟!
اصلاً هستی؟ دوباره پرسید: «یعنی چی؟!» کفتم: «یعنی وجود داری؟»
دستش را بالا آورد انگار می خواست مرا براند: «دیوانه!»
جدی گفتنم! ببین تا الآن اگر بگویی نه خودت وجود داری و نه قباد، باور می کنم.
لیز خورد رو علف ها. بوته ای را چسبید و خودش را نگه داشت تا نیفتد. زمین حسابی خیس بود
گفت: «چرا این حرف ها را می زنی؟»
گفتم: «چرا؟! واقعا نمی فهمی؟»
گفت: «نه به جان تو!» صفحه
۱۴۰

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۲:۰۰
نمکتاب ...
چهارشنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۷:۴۵ ب.ظ

رنج مقدس۲

کتاب رنج مقدس۲ : ادامه ای از یک کتاب بی نظیر…

 

کتاب رنج مقدس۲
نویسنده: نرجس شکوریان فرد
انتشارات عهد مانا

معرفی:

در ادامه کتاب پرفروش رنج مقدس، این‌بار خانم شکوریان‌ فرد سراغ سوژه‌ی فرعی داستان کتاب قبلی خود رفته است و داستان، درباره مصطفی و حوادث پیرامون او شکل گرفته است.
اگر با رنج مقدس، ارتباط برقرار کرده‌اید و از نکات شیرین سبک زندگی ایرانی اسلامی آن بهره بردید، پیشنهاد می‌کنیم، رنج مقدس ۲ را از دست ندهید.

 

 

دانلود کلیپ از آپارات نمکتاب

 
بریده کتاب رنج مقدس۲ :

 مصطفی فاصلۀ بین دو کلاس را تماس گرفت تا صدای لیلا را بشنود. از دیشب نخوابیده بود، جز دوتا نیم ساعت. نگران لیلا بود تا همین حالا که خاموشی موبایل لیلا نگران‌ترش کرد.

 شمارۀ خانه را گرفت و صدای گرفتۀ مادر لیلا دل‌ نگرانیش را بیشتر کرد.
مادر نمی‌دانست چه شده. چند باری بی‌ اختیار تا اتاق لیلا رفت و گوشی خرد شده را دید و برگشت. مانده بود چه کند. دلش نمی‌ خواست در این‌ همه گرفتاری تماس بگیرد با همسرش. او مأموریت بود و از تلفن پریشب شیرین نگران شده بود و برای اولین بار هم بیش از پنج بار تماس گرفته بود و جویای احوال لیلا شده بود.

مادر چشمانش را بست و برای چند لحظه توسل کرد. یک عقل کاملتری باید او را از میان این گرداب بیرون می‌کشید. قایق زندگی لیلا میان گرداب افتاده بود و کار یک بزرگ‌ تر بود.

 

 

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۹:۴۵
نمکتاب ...
شنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۹، ۰۴:۰۰ ب.ظ

خرمالوها را به گنجشک ها بفروش

خرمالوها را به گنجشک ها بفروش: ماجرای خواستگارهای دختر داستان دنبال کردنیست

 

خرمالوها را به گنجشک ها بفروش
نویسنده: محمد حنیف
انتشارات جمکران

خلاصه:

ماجرای دختری به نام ریحانه که ۴ خواستگار سمج همزمان دارد. او خودش در ابتدا یکی از آنها را می پسندد ولی بعد متوجه می شود یکی دیگرشان که نامش امیریل است از همه بهتر است ولی پدر خانواده پسرعمه ریحانه را قبول می کند و ریحانه به خاطر بیماری قلبی پدر کوتاه می آید و تن به ازدواج می دهد و بعد با خیانت یغما (پسرعمه) پدر پشیمان می شود و امیریل با اصرار خانواده را راضی می کند که با ریحانه مطلقه ازدواج کند یغما هم به بدترین نحو ممکن مجازات می‌ شود.

بریده کتاب:

از همان روزی که با وساطت مادرش آمد خانه، به دلم نشست. سادگی اش را با پوشیدن شلوار سیاه و پیراهن آبی رنگ و رو رفته بی آستینش نشان داد. وقتی صحبت کردیم بیشتر شنونده بود می‌فهمیدم که پشت حرف های اندکش ثبات رای ندارد. پی در پی نظراتش را با من هماهنگ می‌ کرد یا از حرف‌هایش عقب‌ نشینی می‌ کرد .(صفحه ۲۰ )

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۹۹ ، ۱۶:۰۰
نمکتاب ...