نمکتاب

نمکتاب
امام علی(علیه السلام): کتاب غذای روح است.هر کس با کتاب آرامش یابد هیچ آرامشی را از دست ندهد.

قدمی برای تحول مطالعه کشورمان!

سایت نمکتاب:namaktab.ir
کانال نمکتاب: @namaktab_ir





در اين وبلاگ
در كل اينترنت
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۶۴۶ مطلب با موضوع «2. جوان» ثبت شده است

دوشنبه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۹، ۰۳:۰۰ ب.ظ

داستان های موضوعی

کتاب داستان های موضوعی: لحظاتی با خواندن۳۳۹ داستان جذاب در یک کتاب

 

کتاب داستان های موضوعی
نویسنده: کاظم سعیدپور
انتشارات جمال

معرفی:

۳۳۹ داستان در یک کتاب! لحظات را با خواندن هر داستان عبرت آموز سپری کنید. یک کتاب برای حدود یک سال، هرشب یک داستان، هرشب یک عبرت!
۲: اونهایی که حوصله خوندن کتاب های اخلاقی رو ندارن، حداقل با خوندن داستان های کوتاه و جذاب این کتاب میتونن سر و سامونی به فکر و خلق و روحشون بدن.

خلاصه:

چند موضوع اخلاقی، مذهبی در قالب ۳۳۹ داستان بیان شده است. داستان ها متشکل از روایات یا گاهاً نقل قول از علما است اما اکثریت با روایات است، که به صورت داستان نوشته و جمع آوری شده است.

بریده کتاب:

شخصی در محضر امام زین العابدین عرض کرد: خدایا! مرا به هیچ یک از مخلوقاتت محتاج ننما. امام فرمودند: هرگز چنین دعایی نکن! زیرا کسی نیست که محتاج دیگری نباشد و همه به یکدیگر نیازمندند بلکه همیشه در هنگام دعا بگو: خدایا مرا به افراد پست و بد نیامند مساز! (ص۲۶)

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۹۹ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
يكشنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۹، ۰۳:۰۰ ب.ظ

حسن بن زهرا

کتاب حسن بن زهرا: پرده برداری از هنرنمایی بی نظیر خداوند…

کتاب حسن بن زهرا
نویسنده: زارع کارحسین
انتشارات: نشر معارف

معرفی:

فکر کن گنج ناشناخته ای را کسی برایت آشکار کند! پرده از روی هنر نمایی خداوند بردارد! این کتاب چنین حکمی دارد….

بریده کتاب:

می فرمود: نیکی آن است که بی خواهش ببخشی، اما آنچه پس از خواهش می دهی بهای ناچیزی در دایر آبروی اوست. شاید آن کس، شبی را با ترس وامید به سر برده ونمی دانسته که آیا تو در برابر نیازش دست رو به سینه اش خواهی زد یا شادی قبول را به او خواهی بخشید واکنون با تن لرزان وقلب پر تپش نزد تو آمده، آن گاه اگر تو فقط به اندازه خواسته اش بخشی، در برابر آبرویی که نزد تو ریخته، بهای اندکی به او داده ای!(ص۱۹)

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ خرداد ۹۹ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
شنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۹، ۰۳:۰۰ ب.ظ

اشک باید رازدار باشد

اشک باید رازدار باشد: دیدگاهی متفاوت و عمیق درباره ی عزاداری امام حسین

اشک باید رازدار باشد
نویسنده: سیدمرتضی مفیدنژاد
انتشارات میراث اهل قلم

معرفی کتاب اشک باید رازدار باشد :

درباره عزای حسینی و قیام امام حسین(ع) همواره مطالب مختلفی می ‌شنویم. اما اگر می‌ خواهید دیدگاهی متفاوت و عمیق در این باب به دست آورید، کتاب “اشک باید رازدار باشد” را بخوانید. یک کتاب کوچک و پرمحتوا.
هدف قیام امام حسین واقعا چه بود؟ حکومت یا شهادت یا هیچ کدام؟
جایگاه هنر در عزاداری چیست؟
نقاط آسیب ‌پذیر و آسیب ‌زننده عزاداری کدامند؟

خلاصه:

-هدف امام حسین(ع) از قیام، نه صرفاً تشکیل حکومت بود، نه صرفاً شهادت. این‌ها نتیجه بودند، نه هدف. هدف ایشان از قیام این بود که: هر گاه جامعه اسلامی از روند کلی خود خارج شود، باید در مقابل آن انحراف ایستادگی کرده و جامعه را به وضع اول خود برگرداند.

-اهمیت شهدای کربلا به موقعیت حساسی بود که در آن شهید شدند. اگر شهید نمی ‌شدند، طومار دین در هم پیچیده می‌شد. هم‌ چنین، قیام در برابر آن ظلم فراگیر دل و جرات می ‌خواست. حتی نزدیکان پیامبر مانند ابن عباس و … در خانه ماندند.

-امام حسین(ع) یک الگوی همیشگی برای آزادگان جهان است. او همواره مصباح الهدی و سفینه النجاه است. برای انقلاب ما نیز سرمشق بزرگی بوده است.

-سه عنصر در حرکت امام حسین(ع):

۱.منطق و عقل: وقتی شرایط مناسب بود، وظیفه مسلمان اقدام است‌. نباید سکوت کرد.
۲. حماسه و عزت: در اوج مظلومیت امام حسین(ع) چهره را که نگاه می‌ کنی، یک چهره حماسی و عزتمند است.
۳. عاطفه: در فضای عاطفه است که می ‌توان خیلی از حقایق را فهمید که در خارج از آن فضا نمی‌ توان.

-باید از ظرفیت عظیم محرم و سفر برای تبلیغ استفاده کرد‌. باید یک ارگان و نهادی ایجاد شود تا یک برنامه‌ ریزی کلی برای تبلیغ در این دو ماه، مبتنی بر نیازهای روز جامعه ترتیب دهد و به همگی مبلغان ابلاغ شود.

-توجه به مسئله هنر در عزاداری و تاثیر عمیقی که هنر در ناخودآگاه انسان می‌ گذارد (مِن حیث لایشعر). البته کار هنری باید محتوای خوب هم داشته باشد.

-شرط ‌های عزاداری:

۱.محتوا متناسب با عاشورا باشد و شعر خوب سرود (مقامات و مناقب اهل بیت).
۲. محتوای گمراه ‌کننده نباشد.
۳. آمیخته به حرام نباشد.

-آسیب‌های عزاداری:

اشعار بی‌محتوا، دروغ‌ پردازی، آزار همسایگان، چشم و هم‌ چشمی هیات‌ ها.

بریده کتاب:

هدف آن بزرگوار، عبارت بود از انجام دادن یک واجب عظیم از واجبات دین، که آن واجب عظیم را هیچ کس قبل از امام حسین حتی خود پیغمبر انجام نداده بود. نه پیغمبر این واجب را انجام داده بود، نه امیرالمومنین، نه امام حسن مجتبی. آن واجب این است که اگر نظام اسلامی از خط اسلام خارج بشود، به وسیله‌ ی قدرتمندان، زورگویان، منافقان و … قیام برای بازگرداندن به وضع اول فرض و تکلیف است. این تکلیف حسین بن علی و ماهیت قیام عاشورا است.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۹۹ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
جمعه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۹، ۰۳:۰۰ ب.ظ

آقا مجتبی

کتاب آقا مجتبی: خاطراتی خواندنی از سردار شهید سیدمجتبی هاشمی

 

کتاب آقامجتبی
نویسنده: محمد عامری
انتشارات تقدیر

بریده کتاب:

به خاطر شجاعت و پیروزی هایی که در جنگ های نامنظم در منطقه آبادان با نیروهای عراقی داشت، یک روز رادیو عراق اعلام می کند که ما موفق شدیم یکی از فرمانده های نیروی ایران (سید مجتبی هاشمی) را دستگیر کنیم. این خبرباعث ناراحتی نیروی های خودی شده بود اما باکمال تعجب بعد از چند ساعت آقا مجتبی به همراه دواسیر عراقی وارد هتل کاروانسرای آبادان شد وهمه با تعجب به او گفتند: عراقی ها اعلام کردند شمارا دستگیر واسیر گرفتن. خندید و گفت: بنده خدا دروغ گفته من را دعوت کرده بود واین دو عراقی را به عنوان جایزه به من دادند.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۹۹ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
چهارشنبه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۹، ۰۳:۰۰ ب.ظ

مگر چشم تو دریاست

مگر چشم تو دریاست : مادری کردن چشمی می خواهد به وسعت یک دریا... دریایی بی کران
 

مگر چشم تو دریاست: مادری کردن چشمی می خواهد به وسعت یک دریا… دریایی بی کران

 

مگر چشم تو دریاست (روایت مادران شهیدان محمد، عبدالحمید، رضا و نصرالله جنیدی)
نویسنده: جواد کلاته عربی
انتشارات شهید کاظمی

بریده کتاب:

مثل همیشه رو کردم به سمت حرم دستم را گذاشتم روی سینه ام تا سلام بدهم.
هنوزدهانم بازنشده بود که دیدم یک نوری از طرف حرم آمد بالای پسر موسی بن جعفر ومحو شد. شنیده بودم هرکس ازین نورها ببیند و۷قدم به دنبالش برود به آرزویش می رسد، فکر می کنید آرزوی من دختر۱۲ ساله چه بود؟ درآن لحظه فقط فکراحمد افتادم ازخدا خواستم من واحمد را به هم برساند .
سلام به پسر موسی بن جعفر هم یادم رفت.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ خرداد ۹۹ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
جمعه, ۹ خرداد ۱۳۹۹، ۰۳:۰۰ ب.ظ

بگو چگونه از حسین دل کندی؟

کتاب گو چگونه دل از حسین کندی؟,حضرت زینب

 

بگو چگونه از حسین دل کندی؟ : حالات حضرت زینب از کربلا تا بازگشت به کربلا

 

بگو چگونه از حسین دل کندی؟
نویسنده: محسن عباسی ولدی
انتشارات جامعه الزهرا

خلاصه:

این کتاب به زیبایی حالات حضرت زینب را از کربلا تا بازگشت به کربلا بیان می کند. نکته جالب توجه کتاب بیان تفاوت های انسان های عادی با مقتدری همچون حضرت زینب است و این نوشته ها تلنگر خوبی است برای توجه و خود شناسی و به زیبایی عظمت و اقتدار حضرت زینب را بیان می کند.

بریده کتاب:

دنیا اگر کربلا نداشت معنا نداشت. کربلا هم اگر زینب نداشت بقا نداشت و چه زیبا خدا معنا داری عالم را به میدان داری یک زن کرده است اما کدام زن؟ شیرزنی که رزمیدن، او را از عفت ورزیدن غافل نساخت. او مظلومیت و اقتدار را که فرسنگ ها از هم فاصله گرفته بودند، در کنار هم نشاند و حجت خدا شد بر همه عالم تا کسی مظلوم شدن را دلیلی بر ظلم پذیری نداند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۹ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
پنجشنبه, ۸ خرداد ۱۳۹۹، ۰۳:۰۰ ب.ظ

حماسه یاسین

Revealing media for hashtag #زندگی_با_کتاب_روشن_میشه , showing ...

 

حماسه یاسین
نویسنده: سیدمحمد انجوی نژاد
انتشاراتسوره مهر

معرفی:

در فضای جبهه، فضای غواص ها کاملا متفاوت و رازآلود است. حال و هوایشان، گفت و شنودشان، روابطشان چه بین خود چه بادا همه طور دیگری است و انسان را به شوق می آورد.
به قول یکی از دوستان رابطه انسان با اطرافیان را ناخودآگاه صمیمی و پرمحبت می کند.
توصیه ما این استن که خواندن این کتاب ها را هیچ وقت از دست ندهید که حسرت می خورید…

بریده کتاب:

شب ها هم بچه ها را به عناوین مختلف از خواب بیدار می کردند و سر به سرشان می گذاشتند مثلا بیدارشان می کردند و خیلی رسمی و جدی سوال می کردند « دو زاری داری؟ یا برادر سریعاً بفرمایید شماره پلاکتان چنده؟ یا آب برای خوردن می دادند و کارهای دیگر! مسعود احمدیان هم برای بیدار کردن بچه ها به خاطر نماز شب طریقه ی مخصوص داشت. مثلا یکی را بیدار می کرد که بابا پاشو من می خوام نماز شب بخونم، هیچ کس نیست نگام کنه. یا می گفت: پاشو جون من، اسم سه چهار نفر مومن رو بگو، تو قنوت نماز شبم کم آوردم.ص ۲۰

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۹ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
سه شنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۹، ۰۶:۰۰ ب.ظ

سید محمد حسین طباطبایی

 

کتاب زندگی سید محمد حسین طباطبایی: بخوانیم تا معنای روح آسمانی را درک کنیم…

 

کتاب زندگی سید محمد حسین طباطبایی
نویسنده: حبیبه جعفریان
انتشارات: روایت فتح

معرفی:

یکی از دوستان این کتاب را به من داد تا بخوانم. حوصله نکردم.
چند وقتی گذشت تا از بیکاری کتاب را دست گرفتم. لذتی در روحم ایجاد کرد که حالا از دوستانم خواهش می کنم که کتاب را حتما بخوانند.

بریده کتاب:

نجمه هنوز یادش هست وقتی بچه بود همین که سرما می خورد لوزه هایش ورم می کرد گلو درد می شد و تب می کرد، آن وقت خان جون نعلین حاج آقا را می آورد و سه دفعه آرام می زد به جایی که درد می کرد و خوب می شد.(ص۲۸)

بریده کتاب(۲):

نجمه صبح زود آمده بود توی حیاط برای شستن دست وصورتش، دید حاج آقا دارد قدم می زند.
نجمه برگشت بالا و وقتی داشت می رفت سمت آشپزخانه، چشمش افتاد توی اتاق که درش نیمه باز بود. آقا جون آن جا بود. داشت نماز می خواند
نجمه تقریباً هنوز مطمئن نبود که پدرش هنوز توی حیاط است رفت آشپزخانه قمر سادات داشت مربای به می ریخت توی پیاله های چینی. نجمه گفت: خان جون من رفتم توی حیاط دست و صورتم را بشورم حاج آقا داشتند قدم می زدند اما الان از جلوی اتاق جلویی رد شدم آن جا بودند. نماز می خواندند.
قمر سادات قاشق را چند بار کشید لبه ی مربا وگذاشتن کنار شیشه را داد دست نجمه گفت: مگر نشنیده ای دخترم؟مؤمن این طوری است وقتی نماز می خواند که می خواند وقتی نمی خواند هم ملائکه جای اومی خوانند. (ص۲۸)

بریده کتاب(۳):

کلی از این کارهای ریز ریز هست که مقید است آن ها را انجام بدهد دست هایش را قبل از کار و قبل و بعد از غذا بشوید. قبل از غذا کمی نمک بخورد و بعدش هم همین طور. وقتی سرش را شانه می کند بنشیند و چیزی پهن کند ایستاده چیزی نخورد. توی در ننشیند. سبزه و گیاه اگر شده کم، دور وبرش باشد و…. به بچه ها می گوید: کسی که مقید باشد به چیزهای کوچک کم کم آماده چیزهای بزرگ هم می شود. این ها خودش آدم را می کشد به سمت حقیقت.(ص۲۴)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ خرداد ۹۹ ، ۱۸:۰۰
نمکتاب ...
يكشنبه, ۴ خرداد ۱۳۹۹، ۰۳:۰۰ ب.ظ

گلپوش

 

کتاب گلپوش


نویسنده: امیرعباس زاده پهلوان
محقق: عبدالحمید صادقی
محقق: سید فتاح امید خدا
محقق: دوست خواه
ناشر: امیر عباس زاده پهلوان

خلاصه:

در این کتاب می‌ خوانید:
– حواسا جمع! پسرا حاضر نیستن…
– آزار و اذیت اما به اسم دوستی یا ازدواج.
– سر کوچه ها و چها ر راه ها داره چه اتفاقی می افته؟
– توی غرب همه چیز طبیعیه و مشکلی نیست؟! پس…
– کی تا حالا دیده ماشینایی رو که جلوی خانوما و دخترا بوق میزنن؟
– مرده رفته تو خیابون و چند نفر خوش تیپ‌ تر از خانومش رو دیده…
– قوانین دانشگاه های اروپا و آمریکا.
– کجای قرآن آمده پوشش واجبه؟

بریده کتاب:

مرده رفته تو خیابون و چند نفر خوش تیپ تر از خانومش رو دیده…
بذارید براتون یک جریانی رو تعریف کنم:
مرده داشت از سرکارش بر می گشت، توی خیابون از کنار دخترا و خانومای زیادی رد می شد.
حتماً توجه دارین که خیلی از خانوما و دخترا که اون آقا می دیدشون، از خانوم خودش زیباتر و جوونتر بودن. البته اکثر اون دخترا و خانومایی که با تیپ زدن ها و آرایش کردن هاشون، از کنار این مرد و ده ها مرد دیگه رد می شدن، هیچ قصد بدی نداشتن و یا نمی دونستن که این تیپ زدنشون، توی زندگی دیگران چه تاثیری داره.
این آقا رفت خونه ش.
فکر می کنین توی این خانواده داره چه اتفاقی می افته؟
آره مرده، چون رفته توی خیابون و چند تا خانوم و دختر خوش تیپ تر و زیباتر از خانومش رو دیده که خودشون رو حسابی درست کردن و تیپ زدن، نسبت به خانومش مقداری دلزده شده….ص ۳۳۱

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۹ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
يكشنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۰:۰۰ ب.ظ

سنگ سلام

کتاب سنگ سلام: هیجان و کمی ترس را با هم در این کتاب جذاب تجربه کنید…

کتاب سنگ سلام
نویسنده: محمدرضا بایرامی
انتشارات: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی

معرفی:

تاحالا با دوستانت کوه رفته ای؟ در حالی که راهنمایت گم تان می کند و یکی دوشب در به درید و به گروهی برمی خورید که در کوه دنبال گنج هستند و دوست شما را گروگان می گیرند…
کتابی پرهیجان وکمی هم ترسناک …اما جذاب وقشنگ…

بریده کتاب:

در فیلمی که دیده بودم، جک، شب ها کارهایی می کرد که روزها اصلاً یادش نمی آمد چی بوده و چرا آن ها را انجام داده. آیا نعمت هم همینطور شده بود؟
انگار راه دیگری نداشتم جز آنکه تعقیبش کنم. سرازیر شدم تو دره و بعد شروع کردم به بالا رفتن از دامنه. حالا باز هم نمی دیدمش؛ اما بعد یواش یواش صدایی شنیدم. صدای باد نبود. صدایی بود که اول نمی فهمیدم چیست؛ اما کم کم و به سختی دریافتم که صدای جابه جایی است… آره! صدای جا به جایی سنگ، آن هم شبانه و در بالای کوهستان! دیگر بند دلم می خواست پاره شود. چه خبر بود اینجا؟ انگار همه چیز تبدیل می شود به کابوسی عجیب و غریب؛ آن هم، با سرعتی باورنکردنی. صفحه۱۳۷

بریده کتاب(۲):

سیخ و بی حرکت ایستاد لای سیاهی..آن قدر بی حرکت شد که کم کم به شک افتادم که نکند واقعا سنگ شده باشد او؟!
نکند سرنوشت ما هم این باشد که یکی یکی کشیده شویم به این بالا و تبدیل شویم به ستون سنگی؟! خوشبختانه آخرین ستون تکان خورد و از بقیه جدا شد راه می رفت و تکان می خورد…
راه که می رفت، حتم کردم که او “نعمت” است. با این حال خودم را کشیدم پشت تخته سنگ. از نزدیکی ام گذشت بی آنکه مرا ببیند. خود خودش بود. دیگر نتوانستم جلوی خودم را بگیرم: «نعمت آهای!»
بد جوری جا خورد. برگشت طرف من: «تو اینجا چیکار می کنی؟ ترساندی مرا لعنتی!»
این درست همان چیزی است که من هم باید از تو بپرسم. آمد جلوی صورتم، زل زد بهم. شاید او هم به وجود من شک کرده بود. صفحه۱۳۹

بریده کتاب(۳):

برای چه دنبالم افتاده ای؟ چرا یواشکی؟!
دیدم خبری نشد از برگشتنت، نگرانت شدم.
پس چرا خودت را نشان ندادی؟
توضیحش سخت بود و شاید هم غیر ممکن. از خیرش گذشتم: «تو داشتی چه کار می کردی آن بالا؟»
راه افتاد. من هم دنبالش کشیده شدم.
ولش کن. از صدایش ناراحتی می بارید.
چی چی رو ولش کن! داشتم از ترس دیوانه می شدم… با با تو دیگر که هستی!
یعنی چی؟!
اصلاً هستی؟ دوباره پرسید: «یعنی چی؟!» کفتم: «یعنی وجود داری؟»
دستش را بالا آورد انگار می خواست مرا براند: «دیوانه!»
جدی گفتنم! ببین تا الآن اگر بگویی نه خودت وجود داری و نه قباد، باور می کنم.
لیز خورد رو علف ها. بوته ای را چسبید و خودش را نگه داشت تا نیفتد. زمین حسابی خیس بود
گفت: «چرا این حرف ها را می زنی؟»
گفتم: «چرا؟! واقعا نمی فهمی؟»
گفت: «نه به جان تو!» صفحه
۱۴۰

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۲:۰۰
نمکتاب ...