ماهی که مهر را برد : آمدنش عواطفت، همسرت، فرزندانت، رشد و تعالی ات را می برد!
ماهی که مهر را برد نویسنده: اصغر آیتی، حسن محمودی انتشارات: همای غدیر
معرفی:
داشتن خانواده ای مستحکم آرزوی همه ی ماست. ( از جمله موانع آن ماهواره است) آیا می دانید چه چیزهایی آن را متزلزل می کند؟ این کتاب بخشی از این عوامل را به خوبی توضیح می دهد.
خلاصه:
کتاب شامل ۵ فصل است بدین شرح: فصل اول: خاطراتی از کسانی که ماهواره زندگی آن هارا خراب کرده است. فصل دوم: هزینه های راه اندازی شبکه های ماهواره ای فارسی زبان با عدد و سند + قوانین ماهواره در غرب بر خلاف ایران است + ظلم های استکبار در طول تاریخ نسبت به مسلمانان. فصل سوم: آسیب های شبکه های ماهواره ای. فصل چهارم: علل گرایش به ماهواره. فصل پنجم: راهکارهایی برای دور شدن از ماهواره و خطرات آن.
بریده کتاب:
در یک تحقیق میدانی در ساری از ۲۰ نصاب حرفه ای آنتن ماهواره، ۱۸ نفرشان گفته اند که ماهواره ندارند. از آن ها سوال شد چرا ماهواره ندارید؟ گفتند:( ما که برای نصب ماهواره برای بار اول به خانه ها می رفتیم ظاهر خوبی از خانواده ها می دیدیم. اما پس از چند ماه که برای تغییر یا نتظیم آنتن می رفتیم، می دیدیم وضعیت خانواده کاملا با چند ماه پیش از نظر رفتار، اخلاق، وضعیت پوشش و …. عوض شده! ما برای حفظ خانواده و بچه هایمان ماهواره نداریم!) (ص ۴۹)
بریده کتاب(۲):
هیچ کدام از شما برای به دست آوردن طلایی که در باتلاق افتاده به داخل باتلاق نمی روید. هرچند که می دانید طلا بسیار ارزش دارد. در شبکه های ماهواره ای، مطالب مفیدی هم وجود دارد اما استفاده ی از ماهواره برای یافتن این مطالب به منزله در باتلاق رفتن است. (ص۹۶)
بریده کتاب(۳):
در اقدامی خود خواهانه از سوی آمریکا و اتحادیه اروپا، تحریم های شدیدی علیه ایران وضع شد. تحریم هایی مانند تحریم های دارویی، بانک های ایرانی، صنعت هوایی و … اما چرا آن ها هزینه های شبکه ماهواره را با جان و دل پذیرا هستند؟؟؟ (ص ۳۴)
بریده کتاب(۴):
ما در دنیا سه کشور فارسی زبان داریم و در مجموع حدود ۱۱۲ میلیون نفر جمعیت دارند. به نظر شما چرا غربی ها برای این ۱۱۲ میلیون نفر، ۱۳۶ شبکه فارسی زبان ساخته اند؟ (ص۲۱)
بریده کتاب(۵):
وقتی غرب، ایران اسلامی را مهم ترین دشمن و خطرناک ترین تهدید برای خود می داند چگونه می توانیم به خوراکی هایی که آن ها برای ما می فرستند اعتماد کنیم؟
فیلم نامه پروین نویسنده: بهزاد بهزاد پور انتشارات: نیستان
بریده کتاب فیلم نامه پروین :
صدای دکتر محسنی: بعضی ها فکر می کنن خیلی زرنگن، با خودکشی، می خوان از این دنیا فرار کنن. اما خبر ندارن که اگر عمر واقعیشون، چهل سال باشه، درست بعد از چهل سال در آن دنیا براشون باز می شه و اگه زودتر از چهل سال دست به رفتن بزنند باید تا آخر عمر چهل سال پشت در اون دنیا منتظر بمونن و رنج بکشن.
بریده کتاب(۲):
ناگهان در مقابل پروین فضای اتاق پر از آتش می شود و شعله های آتش به سمت پروین هجوم می آورند پروین وحشت زده به قصد فرار، سمت پنجره می چرخد اما به جای پنجره یک درب بزرگ سنگی را می بیند که قفلی بزرگ روی آن زده شده…..ص۳۰
بریده کتاب(۳):
پروین جزوه اش را باز می کند گل کوچک لای آن را برمیدارد. با خشم گل را به زمین میکوبد. گل مقابل پای جوان دانشجویی که از شرم سرش پایین است، می افتد. جلوی سر جوان کم و تاس است. پروین: واقعاً فکر کردی کی هستی؟ یه لحظه تو آیینه به خودت نگاه کردی تا حد و اندازه خودت رو بفهمی؟! چطور جرات کردی اینو بذاری لای جزوه ی من؟! از اون سر کچل و قیافه داغونت خجالت بکش، یه بار دیگه با این کارهات منو مسخره دوستام کنی به حراست معرفیت می کنم… ص۶۲
کتاب بی قرار : جان در بدن باشد اما چه سود؟ بی قرار وصل تو بودن تا کی…
کتاب بی قرار انتشارات: گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی
معرفی:
📖 اسلام و انقلاب به ارزشهای جوانان ما جهت داد. پسر شیکپوشی👕 که بهترین درآمد را در صنف خیاطان داشت همه چیز را رها کرد و به دنبال ارزشهای واقعی آمد. روزگاری هر روز با لباس اتو شده و تیپ و ظاهری بسیار مرتب به محل کار می رفت. تفریحش کشتی و باشگاه💪 بود اما بعدها همین جوان به خدا رسید الگویی برای همه بسیجیان لشکر سیدالشهدا علیهالسلام شد.
بریده کتاب:
🖌 آری ای بی قرار وصال، یادت هست؟ به مادرت گفتی برایت دعا کند.🙏 گفتی دیگر تحمل ماندن ندارم. نمیتوانم بعد از این را ببینم. دیدن #فساد در محلههایی که با نام شهدا زینت داده شده قلبت را به درد میآورد. اما آن زمان که در خون غلتیدی و با پهلوی پاره به نظاره ملائکه خدا نشستی آن لحظه زمان قرار تو بود. روح بیقرار تو آنجا آرامش و قرار یافت آنگاه که فوج فوج ملائکه خدا به استقبالت آمدند و ندای ارجعی الی ربّک در وصف تو سرودند، آن زمان بود که بیقراری تو به قرار تبدیل شد.
کتاب سه دقیقه در قیامت : گشت و گذاری در عالم معنی… کتاب را برداری زمین نمی گذاری
کتاب سه دقیقه در قیامت نویسنده: گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی
معرفی:
✔️در زندگی برخی انسانها اتفاقاتی رخ میدهد که اصطلاحاً به آن اتفاق تجربهای نزدیک به مرگ می گویند: NDE یا خروج روح از کالبد مادی و گشتوگذار در عالم معنی…
📚در این تجربه معمولاً کل زندگی فرد در پیش چشم او حاضر است و درواقع مروری بر زندگی گذشته صورت میگیرد؛در این حالت فرد نه فقط هر عمل خویش بلکه اثرات هر یک از اعمال خود را بر روی افرادی که در زندگی در اطرافش بوده اند نیز درک می کند.
همینطور که اعمال روزانه بررسی میشد به یکی از روزهایی دوران جوانی رسیدیم؛ اواسط دهه هشتاد. یکبار جوان پشت میز گفت: به دستور آقا اباعبدالله علیهالسلام پنج سال از اعمال شما را بخشیدیم. این پنج سال بدون حساب طی می شود با تعجب گفتم: یعنی چی؟؟ گفت: یعنی پنج سال گناهان شما بخشیده شده و اعمال خوبتان باقی میماند. نمیدانید چقدر خوشحال شدم! اگر در آن شرایط بودید لذتی که من از شنیدن این خبر پیدا کردم را حس میکردید… پنج سال بدون حساب و کتاب؟؟!! گفتم: علت این دستور آقا برای چه بود؟؟؟ همان لحظه به من ماجرا را نشان دادند….
کتاب یک دقیقه سکوت نویسنده: نفیسه نظری انتشارات: عهد مانا
کتاب یک دقیقه سکوت : شرحی از زندگی شهید ادواردو آنیلی. نمیشناسی؟! تعلل نکن.
کتاب یک دقیقه سکوت نویسنده: نفیسه نظری انتشارات: عهد مانا
بریده کتاب(۱):
کمکم ورزشکاران تیم وارد زمین شدند… همه خبرنگاران مانند آبراهام درحال آماده کردن دوربینهایشان بودند و منتظر شنیدن سوت داور برای آغاز بازی … ناگهان از بلندگوی ورزشگاه همگی دعوت به یک دقیقه سکوت شدند. سخنگوی ورزشگاه از مرگ مردی به نام «ادواردو آنیلی» گفت. ورزشگاه یک دقیقه در سکوت فرو رفت. آبراهام پس از پایان نیمه ی نخست بازی به سوی یکی از خبرنگارهای ایتالیایی رفت. پس از کمی گفتگو، از درباره ادواردو آنیلی پرسید. خبرنگار ایتالیایی پاسخ داد: _ چگونه آنها را نمیشناسی آنیلی ها خاندان سلطنتی ایتالیا محسوب می شوند آبراهام با کنجکاوی پرسید: خاندان سلطنتی؟! چرا به آنها این لقب را دادهاند؟ خبرنگار ایتالیایی پاسخ داد: چون خانواده آنیلی یکی از ثروتمند ترین و معروف ترین خانوادهها در ایتالیا هستند و میتوان به جرئت گفت اقتصاد ایتالیا در دست آنها جابهجا می شود. ادواردو آنیلی هم قبلاً وارث این ثروت عظیم بود. باشگاه یوونتوس هم جزئی از این ثروت عظیم است. آبراهام پرسید اتفاق؟ چه اتفاقی برای آقای ثروتمند افتاده؟ خبرنگار ایتالیایی درحالیکه لنز دوربینش و بررسی میکرد گفت : خودکشی بوده. ص ۶ و ۷
کتاب زن اقا نویسنده: زهرا کاردانی انتشارات: سوره مهر
کتاب زن آقا : سفرنامه ای جذاب و پر ماجرا از یک زوج جوان، لبخند به لبت می آورد.
کتاب زن اقا نویسنده: زهرا کاردانی انتشارات: سوره مهر
بریده کتاب:
زن آقا می پرسه چرا درِخونه تون شبا بازه؟ چرا ما می آییم و پیشت می شینیم؟ – رسم داریم، زن آقا! کسی که عزیزش فوت می کنه، تا چهل روزهمسایه ها می آن و کنارش می مونن. بهش دلداری میدن. براش غذا و حلوا می آرن. تنهاش نمیذارن که غصه بخوره. حتی اجازه نمیدن بریم خرید. خودشون برامون از مغازه خرید می کنن… خنده ام گرفت. بابا که دوسال پیش فوت کرده بود، میان گریه و زاری ودردسرهای کفن و دفن، داشتیم به غذای مهمان ها فکر می کردیم هنوز قیمت نجومی قبر از ذهنمان پایین نرفته بود که هزینه های پذیرایی و ناهار و هزار جور مصیبت دیگر به سرمان آوار شد. وقتی مراسم تمام شد، به مهمان ها گفتیم: بیایید خونه ما. دلمان نمی خواستیم با واقعیت رفتن بابا تنها بمانیم با تختی که گوشه خانه خالی بود، در و دیواری که تا همین چند روز پیش دستش را به آن ها گرفته بود و رفته بود حمام. مهمان ها گفتند: بیاییم خونه شما چی کار؟ فکر کردم چقدر ما شهری ها تنهاییم!
بریده کتاب(۲):
بچه های نه ده ساله دور هم جمع شده بودند. چادرهای سفیدشان شبیه هم بود با گلهای صورتی پارچه ای روی سرشان تل درست کرده بودند. با هم پچ پچ می کردند وگاهی مرا می پاییدند.
-خانم، ما خیلی قرآن دوست داریم.برامون کلاس می ذارید؟ کارهای خانه و دو سه وعده غذا پختن، حضور سید علی و اضافه شدن نبات سادات اجازه نمی داد کلاسی تشکیل بدهم. گفتم: نمیتوانم از پسش بربیایم. تصمیم گرفتم کمی سر بگردانمشان تا منصرف شوند. گفتم بروند اسم حداقل ده نفر را بنویسند وقتی جمع شدند، بیایند ببینم چه می شود…
…در می زدند، دویدم و قبل از آنکه نبات سادات بیدار شود، در را باز کردم. همان بچه ها ایستاده بودند پشت در و دوستهایشان صف کشیده بودند پشت سرشان. تعدادشان زیادتر شده بود. کاغذی را به طرفم گرفتند. اسمهاشان را باهمان خط کودکانه ی خرچنگ قورباغه ای نوشته بودند. پرسیدند کی می آیم وکلاس را شروع می کنم؟ نگاهشان کردم. بعضی هاشان چادر رنگی وبعضی چادر سیاه به سر کرده بودند. لبخند می زدند ومشتاقانه نگاهم می کردند! به آن ده تا فرشته میتوانستم نه بگویم؟
کتاب من زندگی موسیقی نویسنده: محمد داستان پور انتشارات حدیث راه عشق
کتاب من زندگی موسیقی : پشت پرده های جادوی موسیقی…
بریده کتاب(۱):
ولف آدلر، پروفسور دانشگاه کلمبیا می گوید: ” بهترین و دلکش ترین نواهای موسیقی، شوم ترین آثار را روی دستگاه عصبی انسان می گذارد، به خصوص اگر هوا گرم باشد، این تخریب بیشتر می شود.” (زیرا یکی دیگر از عوامل بهم زدن سیستم عصبی گرماست.)
بریده کتاب(۲):
نوای موسیقی از احساسات و انفعالات درونی انسان ناشی می شود و معرف، غم و شادی، هیجان و آرامش روحی انسان است.” به عبارت دیگر وقتی که یک موسیقی حماسی نواخته می شود، من می جوشم نه اینکه محتوای موسیقی این حالت را در من بوجود می آورد. پس موسیقی محتوایش حماسه و محبت و عشق و اندوه نیست، بلکه این عناصر، رسوب یافته و بایگانی شده در درون من است که با ورود امواج موسیقی به درونم تحریک می شود، این است اینکه می گویند موسیقی شکل دارد، ولی محتوا ندارد.
عکس نوشته زیبا کتاب « من، زندگی، موسیقی. »
فردی که موسیقی گوش می دهد عبد نوازنده آن موسیقی می شود…موسیقی، عزیزترین، ولی نا مطلوب ترین صداهاست و من یقیناً سکوت را بر دل انگیز ترین نغمه ها ترجیح می دهم.موسیقی، هنریست شنیداری، اگر شما برای خودتان، احساساتتان، شخصیتتان، روح و روانتان و زمانی که برای گوش دادن به موسیقی می گذارید ارزش قائل باشید، برای شنیدن نیازمند اصولی خواهید بود و قطعا به نتیجه می رسید هر چیز که آهنگین باشد ارزش شنیدن ندارد.فردی که موسیقی، گوش می دهد بنده نوازنده آن موسیقی می شود.ویلیام جیمز از آن دسته روان شناسانی است که به خدا اعتقاد دارد، او می گوید: ممکن است خداوند از گناه موسیقی، بگذرد، ولی ضعف اعصاب حاصل از آن، دست از سر ما برنمی دارد.
دوران جنگ فقط پشت جبهه ها نمی نشستند دعا بخوانند و بگویند الهی صدام بمیرد. بلند می شدند و تیر می زدند. آن بلند شدن و تیر زدن، امروز این کار و تلاش و امیدواری است. اگر دلت دیدن یک جنگ تن به تکنولوژی بدون سلاح و بدون پشتوانه مادی می خواهد، حتما این کتاب را بخوان…
خلاصه:
ماجرای شکل گیری یک شرکت دانش بنیان در حوزه فناوری و کامپیوتر
راه نو، آدم متمایز و تغییر دهنده می خواهد. #کتاب آرزوهای دست ساز
بریده کتاب(۱):
😎یک بار یکی از اساتید در کلاس خاطره ای از «فایمن» برایمان تعریف کرد،
فایمن، یکی از برندگان جایزه 🎁 نوبل است.
او مهارت زیادی در تدریس دارد.
فیزیک را چرخ می کند و با ادبیات ساده سرخ می کند و به خورد دانشجویان می دهد. از این لحاظ شهرت زیادی برای خود دست وپا کرده است.
فایمن روزی برای سخنرانی به دانشگاه آرژانتین دعوت می شود.
⁉️ در حین سخنرانی، از دانشجوها می پرسد:
«شما چرا همان کاری را می کنید که ما در آمریکا انجام می دهیم؟
وضعیت کشور ما طوری است که باید روی لبه علم حرکت کنیم، اما شما که کشورتان مشکلات متعددی دارد، بروید و مشکلات خودتان را حل کنید، نه این که به علومی بپردازید که شاید صد سال آینده هم به دردتان نخورد. »
اصل در هر شرایطی و به هر شکلی، ایستادن است. دوام در ایستادگی، به هر شکل و شرایط را به سود انسان ایستاده تغییر خواهد داد. #کتاب آرزوهای دست ساز
بریده کتاب(۲):
برادر یکی از دوستانم تصادف کرد و فوت شد، اما خانواده اش نمیتوانستند اثبات کنند که طرف مقابل مقصر است از این که نمی شد مقصر را مشخص کرد خیلی ناراحت بودم☹️
یک بار هم یکی از هم کلاسی هایم با عصبانیت😡 به دانشگاه آمد. توی خیابان ماشینی جلویش پیچیده بود و بعد از تصادف فرار کرده بود.
اما این اتفاقات ما را به این ایده رساند که برویم دوربین روی ماشین مردم بگذاریم تا بتوانند از جلوی ماشینشان عکس و فیلم بگیرند…
آنهایی که تصمیم گرفته اند حاصل دوازده سال تحصیل را در چهار ساعت بسنجند به این فکر نکرده اند که اگر کسی از بد روزگار در این چهار ساعت گره ای به کارش بیفتد عاقبتش چه خواهد شد؟ #کتاب آرزوهای دست ساز
بریده کتاب(۳):
ایدهای که به ذهنم رسید این بود که سر کلاس آتش بازی مختصری راه بیندازیم. نقشه رو خودم کشیدم و تعدادی از بچههای کلاس هم کمک میکردند. نقشه این بود که داخل میز معلم بمب دستی کار بگذاریم، تا هم معلم حالش جا بیاید و هم حال و هوای کلاس عوض شود. چند ماه این طرف آن طرف را گشتیم. دست آخر از بازار چهارشنبه سوری مقداری باروت گیرمان آمد. برای منفجر کردن بمب از راه دور باید فکر میکردیم. سر کلاس فیزیک و حرفه و فن چیز هایی از حسگر های حرارتی شنیده بودم. روز شنبه، زنگ اول به محض این که معلم وارد کلاس شد، عملیات را شروع کردیم. همه چیز آماده بود. باریکه آفتابی که سر صبح از چاک پرده، خودش را به شیشه ساعت مچی رسانده بود،
راهش را به سمت سر کج کرد. سنسور داغتر و داغتر شد تا این که ناگهان زنگ مدرسه به صدا در آمد و کلاس تمام شد. آقای معلم جلوپلاس اش را از کلاس جمع کرد و حسرت کباب شدنش را به دل حسین گذاشت. بچهها رفتند سراغ بمب؛ به خاطر یک اشتباه ساده بمب منفجر نشده بود. ص ۲۴ و ۲۵
بچه های شرکت نقطه قوت شان و دلیل موفقیت شان دقیقاً همین “با هم بودن بودن” بود،نه با هم بودن معمولی که در حد تفریح و گفتن و خندیدن باشد، باهم بودنی که پیش برنده بود و به آنها دل و جرأت می داد. #کتاب آرزوهای دست ساز
بریده کتاب(۴):
محمود شاگرد اول مدرسه بود و به شدت خجالتی و سر به زیر. حسین در مدرسه دائم یک گوشه ای آتش می سوزاند و بعد بازیگوشی می کرد. اما این ظاهر قضیه بود. آنها خصوصیات اخلاقی و رفتاری مشترکی داشتند که روزبه روز آنها را با هم رفیق تر می کرد؛
خصوصیاتی که برای دیگران ملموس نیست و تنها در حیطه روابط دو طرف، معنا و مفهوم پیدا می کند! رفاقت آنها چیزی فراتر از رفاقت های معمولی بود؛ رفاقتی که تنها به گفتن و خندیدن و خوش گذرانی خلاصه نمی شد. ص ۳۲
می شود هر راهی را باز کرد و هر سدی را شکافت. #کتاب آرزوهای دست ساز #میلاد حبیبی
بریده کتاب(۵):
در امتحاناتِ دکتر علی محمدی ملاک و معیار تمام شدن زمان امتحان، من بودم. به محض این که برگه امتحان را تحویل می دادم، بلافاصله بعد از یک ربع، دکتر برگهها را جمع می کرد. واقعاً شخصیت عجیبی داشت. اولین کسی بود که در دانشگاه ایران دکترای فیزیک گرفت بود. جایگاه علمی بالایی داشت. با وجود این، در ساده بودن و معمولی زندگی کردن، هیچ کس به گرد پایش نمی رسید. کلاسهایش شلوغ ترین کلاس های دانشکده بود، به حدی که دانشجو های دانشگاه های دیگر برای حضور در کلاسش سر و دست میشِکاندند. رابطهاش با دانشجو ها بیشتر شبیه رابطه پدر و فرزندی بود تا رابطه استاد و دانشجو.
بچهها خیلی با او راحت بودند و در هر کاری با او مشورت میکردند. یک روز در کلاس دوتا از بچهها درباره تحصیل در خارج از کشور از استاد راهنمایی خواستند. یکی از آن ها پرسید: «استاد چرا برای ادامه تحصیل و کار به خارج نرفتید؟» یکی دیگرشان هم گفت: «چرا شما تمایل ندارید به بچهها توصیه نامه تحصیل در خارج از کشور بدهید؟ وقتی ما میتوانیم آن جا موفق تر باشیم چه اشکالی دارد که برویم؟» استاد بعد از تمام شدن این حرفها، لبخند معناداری زد؛ انگار حرفهای زیادی برای گفتن داشت. ولی ترجیح داد سکوت کند و طوری دیگری جواب بچهها را بدهد. احتمالاً آن دونفر که بعدها رفتند آمریکا، با شنیدن خبر ترور شهید علی محمدی به جوابشان رسیدند. ص۳۹
هرچه جلوتر می رفتم تلاش می کردم راهی که در آن قدم گذاشته ام را بیشتر و بهتر بشناسم #کتاب آرزوهای دست ساز #میلاد حبیبی
بریده کتاب(۶):
در درس خواندن نه خیلی خفن بودم، نه خیلی ضعیف. دوران کنکور اصلاً به خودم سخت نمیگرفتم استرس نداشتم بیشتر دنبال این بودم که رشته و دانشگاه خوبی قبول شوم. دنبال این بودم که بتوانم کار مفیدی انجام بدهم.
روز کنکور در عادی ترین حالت ممکن به حوزه امتحانی رفتم. به رسم همه کنکورها کیک و ساندیس زینت بخش امتحان بود! در سالن، تنها صدایی که به گوش می رسید، صدای ساییده شدن مدادهای نرم مشکی روی پاسخ نامه ها بود. در میان سکوت عمیق سالن، علی رضا امتحان را با خوردن کیک و ساندیس شروع کرد. یک ربعی از شروع کنکور گذشته بود که به شکل کاملاً عادی و بدون هیجان خم شد و دفترچه را از کف زمین برداشت. درحال پاشیدن معمولاً معلومات دوازده سالهاش روی برگه بود که ناگهان در اطراف کلیه اش احساس فشار کرد.
در طول کنکور بیشتر از اینکه به تستها فکر کند به دست شویی رفتن فکر میکرد و ذهنش کاملاً به هم ریخته بود احتمالاً آنهایی که تصمیم گرفته اند حاصل دوازده سال تحصیل را در چهار ساعت بسنجند،
به این فکر نکرده اند که اگر کسی از بد روزگار در این چهار ساعت گرهای به کارش بیفتد عاقبتش چه خواهد شد. ص۴۵ و ۴۶
تصمیم آدم ها بعد از مغلوب شدن می تواند از جنس سقوط باشد یا تلاش برای صعود، آنان که بر این سختی ها و دشواری ها غلبه می کنند به سمت اوج می روند و آن ها که از سختی و مشکلات بهانه می تراشند به نابودی می رسند و فراموش می شوند. #کتاب آرزوهای دست ساز #میلاد حبیبی
بریده کتاب(۷):
تجربه ی خیلی مفیدی که من در بسیج داشتم این بود که همیشه دیکته نانوشته بیعیب است. اوایل ورودم به بسیج به خیلی چیزها نقد داشتم، ولی وقتی که کار را برعهده ی خودم گذاشتند، دیدم همه چیز دست خودم نیست. گاهی اوقات کارهایی را نمیخواستم، ولی اتفاق میافتاد.
گاهی کاری را میخواستم انجام بدهم، ولی هرچقدر تلاش میکردم نمیشد. انتظاراتم تخیلی بود. وقتی که وارد کار اجرایی شدم، تازه فهمیدم چقدر با شرایط ایدهآل فاصله دارم. هر کاری برای این که به نتیجه برسد، مقدمات می خواهد، کمک می خواهد، ابزار می خواهد، شرایط می خواهد. وقتی وارد کار می شویم. تازه آن موقع میل بر این کشمکشها، تقسیم مسئولیتها، محدودیت امکانات و نقصها و ضعفهای فکری باعث فاصله گرفتن از شرایط مطلوب می شود. خوبی بسیج این بود که ما را با این واقعیتها مواجه کرد .ص۴۹
بریده کتاب(۸):
موقع درس خواندن یکی از خصوصیاتش این بود که هنوز کتاب را باز نکرده، ذهنم شروع می کرد تخیل کردن راجع به این که با این کلمات و جملات چه کار عملی میتوانم انجام دهم. هرچه میکردم، حفظیاتم قوی نمیشد. همیشه برایم سوال بود که بالاخره کدام یک از اینها؛ مهندسی کامپیوتر، نرمافزار، الکترونیک، عمران یا مکانیک؟ همه این رشتهها را دوست داشتم. میخواستم مهندس همهچیز بشوم منتها فقط جنبه عملی مهندسی را دوست داشتم نه جنبه تئوری اش را.ص ۵۴
همه چیز از ایده های خوب شروع می شود. چیزی که بقیه تابه حال نتوانسته اند به آن دست پیدا کنند. ماهیت آن مهم نیست، مهم این است که فکر آدم بی کار نباشد و همیشه در ذهنش گره ای برای باز کردن داشته باشد، فکر کردن به چیزی که می تواند باعث تحول شود. #کتاب آرزوهای دست ساز #میلاد حبیبی
بریده کتاب(۹):
دوران جنگ، پشت جبههها فقط نمینشستند دعا بخوانند و بگویند الهی صدام بمیرد؛ بلند میشدند و تیر میزدند. آن بلند شدن و تیر زدن، امروز این کار و تلاش و امیدواری است.
ولی این که، آن تیر بخورد به پیشانی دشمن، دست خداست.
تکلیف ما این است بلند شویم، حرکت کنیم و تا می توانیم با دقت تیر بزنیم؛ با تمام وجود بایستیم و از هیچ چیز نترسیم.وقتی این کار را با نیت درست و خالصانه انجام بدهیم، آن وقت است که به لطف و هدایت خدا همه کارها به نتیجه میرسد. ص۱۴۲
بریده کتاب(۱۰):
یک شب وقتی آقای رحیمی با سمندر از یزد به تهران می آمد، فکرش به شدت درگیر دستگاه بود. توازن بین فشار پدال گاز و شیب جاده به هم ریخت به سرعت از حد مجاز بالاتر رفت. ناگهان در یکی از سراشیبی های مسیر، فلاش دوربینهای پلاک خوان کنار جاده، چشم آقای رحیمی را پر کرد. آن روزها کمتر کسی خبر داشت که دوربین ها می توانند سرعت و پلاک را تشخیص دهند و جریمه کنند. هنوز به عوارض تهران نرسیده بود که پیامک جریمه اوقاتش را تلخ کرد. این اوقات تلخی او را به فکر انداخت؛ فلاش دوربین با مهندس رحیمی همان کاری را کرد که افتادن افتادن سیب با نیوتن. ص۱۲۷
بریده کتاب(۱۱):
نقطه قوت ما این است که عامل جمع شدنمان دور هم، هیچ وقت کار نبوده است. این خیلی مهم است. نخ تسبیح ما هیچ وقت کار نبود. یعنی اگر این شرکت هم نبود، من به واسطه حسین با علیرضا و محمدامین آشنا شده بودم و در فضای رفاقت و صمیمیت خیلی خاصی بودیم. حتی قبل از این که به صورت جدی وارد فضای کاری شویم و شرکت کنیم این فضای صمیمیت و رفاقت تا حد زیادی شکل گرفته بود و دائم تقویت می شد.
بعد از این که شرکت را هم تاسیس کردم باز این چارچوب که «اصل، کار نیست»، همیشه در جمع ما وجود داشت. به همین خاطر، وقتی در مسائل کاری و فنی اختلاف نظر پیش می آمد، حریمی از دوستی و رفاقت بین ما وجود داشت. هیچ وقت اجازه داده نمی شد آن حریم رفاقت، به خاطر مسائل کاری شکسته شود. همیشه اختلافها تا آنجا پیش میرفت که به این حریم آسیب نزند در اوج اظهار نظرها و بحث کاری، هیچ وقت حریم ادب را زیر پا نگذاشتیم و دچار مشکل نشدیم. ص۷۳
بریده کتاب (۱۲):
نقشه این بود که داخل میز معلم بمب دستی کار بگذاریم. تا هم معلم حالش جا بیاید و هم حال و هوای کلاس عوض شود . چند ماه این طرف و آن طرف را گشتیم. دست آخر از بازار چهارشنبه سوری مقداری باروت گیرمان آمد. برای منفجر کردن بمب از راه دور باید فکری میکردیم. سر کلاس فیزیک و حرفه و فن چیزهایی از حسگرهای حرارتی شنیده بودیم. روز شنبه زنگ اول به محض اینکه معلم وارد کلاس شد، عملیات را شروع کردیم و همه چیز آماده بود…. (صفحه۲۴)
بریده کتاب (۱۳):
یک بار یکی از اساتید درکلاس خاطره ای از فایمن برای ما تعریف کرد. فایمن یکی از فیزیکدانان بزرگ آمریکاست که توانست جایزه نوبل را بگیرد. مهارت زیادی در تدریس داشت. فیزیک را چرخ می کرد و با ادبیات ساده ای سرخش میکرد و به خورد دانشجوها میداد. از این لحاظ شهرت زیادی برای خود دست و پا کرده است. فایمن روزی برای سخنرانی به دانشگاه آرژانتین دعوت می شود و در حین سخنرانی دانشجو ها می پرسد: چرا شما همان کاری را می کنید که ما در آمریکا انجام میدهیم؟ وضعیت کشور ما طوری است که باید روی لبه علم حرکت کنیم. اما شما که کشورتان مشکلات متعددی دارد بروید و مشکلات خودتان را حل کنید نه اینکه به علومی پردازید که شاید تا صد سال آینده به دردتان نخورد! صفحه (۴۰ و ۴۱)
کتاب نیمه پنهان مکران نویسنده: محمدهادی حیدری نسب انتشارات عهد مانا
کتاب نیمه پنهان مکران : گذری به یک سرزمین، سرزمینی زیبا با مردمانی زلال و بی ریا
کتاب نیمه پنهان مکران نویسنده: محمدهادی حیدری نسب انتشارات عهد مانا
معرفی:
🏝مکران، پارهای از تن زیبای سرزمینمان ایران است. 🏖 سواحل زیبای دریای عمان، که حاشیهاش کویر و دشت و نخلستانهایی احاطه کرده است و در میان آنها مردمانی از طوایف گوناگون شیعه و سنی زندگی میکنند. این سفرنامه، گذری است از میان این سرزمین برای آشنایی اعتقادی با انسانهای مهربان و زحمت کش آنجا…
🍃 نیمه پنهان مکران انسانهایی هستند که در هیاهوی بازیهای سیاسی در اعتقادات خود غوطهور میشوند و به حقیقت میپیوندند.
بریده کتاب:
⏰پانزده دقیقه اول مشخص نبود که آنها میخواهند درباره شیعه تحقیق کنند یا آمدند نظر امین را برگردانند. امین ابتدا مقداری درباره دلایل تشیعش گفت ولی آنها با جاهل پنداری امین به او گفتند: «تو که درس حوزوی نخوانده ای و سواد کافی نداشتی. چطور تشخیص دادی که شیعه بر حق است؟»
🗣لحن صحبت امین عوض شد و از سواد مذهبیاش دفاع کرد. از فعالیتهایش وقتی که سنی بود گفت و مقداری درباره تناقضات و عملکردهای منفی برخی مولویهای برجسته اهل سنت صحبت کرد. آنها گفتند: «اینکه دلیل نمیشود فلان مولوی چه کارکرده و فلانی چه کار!»