نمکتاب

نمکتاب
امام علی(علیه السلام): کتاب غذای روح است.هر کس با کتاب آرامش یابد هیچ آرامشی را از دست ندهد.

قدمی برای تحول مطالعه کشورمان!

سایت نمکتاب:namaktab.ir
کانال نمکتاب: @namaktab_ir





در اين وبلاگ
در كل اينترنت
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۶۴۶ مطلب با موضوع «2. جوان» ثبت شده است

دوشنبه, ۱ مهر ۱۳۹۸، ۱۱:۵۹ ب.ظ

رهایی از تکبر پنهان

 

رهایی از تکبر پنهان
نویسنده: علیرضا پناهیان
انتشارات: بیان معنوی

معرفی:

تکبر کم یعنی کمی “منم” زدن، یک ذره ناراحت شدن از “انتقاد” بجا، سختگیری در “پذیرش” حرف حق ، و آنجا که باید، کمی انعطاف پذیر نبودن.
اینها معنای تکبر اندک بود.

بریده کتاب:

یکی از دلایل پنهان ماندن تکبر، آثار اجتماعی آن است. وقتی انسان می بیند همه از آدم متکبر متنفرند، خب عاقلانه تر است تکبر خود را پشت لبخند ملیح و متواضعانه ای پنهان کند. بعد کم کم خودِ او هم باور می کند تکبر ندارد.
فقط خدا می داند چه زمانی این تکبر بروز پیدا کرده و صاحبش را بیچاره می کند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۹۸ ، ۲۳:۵۹
نمکتاب ...
جمعه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۸، ۰۳:۰۰ ب.ظ

عزیز

کتاب عزیز : پیمانه هایی شیرین از فضائل امام عصر، امام عزیز...

کتاب عزیز عهد مانا بهزاد دانشگر امام زمان

کتاب عزیز : پیمانه هایی شیرین از فضائل امام عصر، امام عزیز…

 

کتاب عزیز
نویسنده: بهزاد دانشگر
انتشارات: عهد مانا

خلاصه :

کتاب برگرفته شده از کتاب معروف مکیال المکارم نوشته آیت الله سیدمحمد تقی موسوی می باشد که در مورد شناخت امام عصر، ویژگی های امام، نتایج دعا برای امام و …. می باشد.

بریده کتاب(۱):

فرشتگانی که با نوح بودند در کشتی، فرشتگانی که با ابراهیم بودند در آتش، آنهایی که با موسی بودند در شکافته شدن دریا، آنهایی که با عیسی بودند در زمان رفتنش به آسمان. چهارهزار فرشتهء نشان داری که با پیامبر اکرم بودند. سیصد و سیزده فرشته ای که با پیامبر بودند در بدر. چهارهزار فرشته ای که فرود آمدند در کربلا برای یاری امام حسین و به آنها اجازه داده نشد.
همه شان در زمین منتظرند تا قیام قائم شروع شود تا همگی به یاریش بشتابند.

بریده کتاب(۲):

همانا ما یاد شما را فراموش نمی کنیم و اگر نبود، البته که گرفتاری ها شما را فرا می گرفت و دشمنان ریشه کن تان می کردند. مولایی که هرصبح و شام و هرلحظه و آن به یاد شیعیانشان هستند. پس ما چگونه بنده ای باید باشیم که بعد از هر نماز، توی قنوت هایمان، روز عید و روز خوشحالی مان برای وجود مبارکشان دعا نکنیم؟ ص(۶۵)

بریده کتاب(۳):

برادران یوسف نه دیوانه بودند، نه کند ذهن. عاقل بودند و چیز فهم. یوسف را دیدند، با او صحبت کردند، با او معامله کردند، رفت و آمد داشتند، اما او را نشناختند، با اینکه در تمام این احوالات، او برادرشان بود.
یوسف، عزیز مصر بود که با پدرش فقط هیجده روز فاصله داشت. اما یعقوب نبی از او بی خبر بود، تا روزی که خدا اجازه داد او خودش را معرفی کند. وقتی گفت: من یوسف هستم، برادرانش او را شناختند. امام ما درست مثل یوسف در میان امتش رفت و آمد می کند، در بازارهایشان راه می رود، برفرش هایشان پا می گذارد. ولی هیچ کس او را نمی شناسد. انکارش می کنند و می گویند: کو؟ کجاست؟ ص (۳۸)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۸ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
دوشنبه, ۲۵ شهریور ۱۳۹۸، ۰۶:۵۲ ق.ظ

بگو راوی بخواند

بگو راوی بخواند : طلب گشایش چشم سر را داشت، چشم دلش باز شد...

 

بگو راوی بخواند : مجید پورولی کلشتری، نشر عهد مانا

 

 

کسی هست که سخت‌ ترین آزارها را به طفلی سه ساله، آن هم اگر دختر باشد برساند و بخندد؟؟

زخم بر جانش نشاندن را کسی توان دارد؟!

از شامیان اگر بپرسیم، خواهند گفت: دختر حسین (ع) همه این‌ها را دیده… گونه نیلی… پاهای زخمی…

اگر شاهد قوی‌تر بخواهیم؟! از خرابه‌های شام هم می‌توان سوال کرد.

به نام دین خدا، خون خدا را بر خاک ریختند.

 

معرفی:

این کتاب، غم‌نامه حضرت رقیه (س) است. از نمایشنامه این کتاب می‌توان برای ساخت یک نمایش که آه از نهاد هر سنگدلی هم بر می‌آورد، استفاده کرد. این غم‌نامه روایت‌گر پسر جوانی ست به نام عمران که با پدرش ابراهیم به شام می‌آیند؛ عمران کور مادرزاد است و از چند نفر شنیده که در شام دختری سه ساله هست که چشم‌های او را طبابت می‌کند. در شام عمران با روایت‌هایی از این دختر سه ساله از زبان چند شامی روبرو می‌شود.

مجید پورولی کلشتری نویسنده این کتاب است.

این غم‌نامه در ۶۴ صفحه توسط انتشارات عهد مانا به قیمت ۳۰۰۰ تومان چاپ شده است.

– آیا ما طفلان حسین بن علی نیستیم؟!
– آری، جرم بزرگ تان همین است که گفتی!

خلاصه:

این کتاب درباره جوانی نابینا به نام عمران است که برای شفا گرفتن به شام هدایت می‌شود تا حضرت رقیه (س) را ببیند و از دستان گره‌گشای این دردانه امام حسین (ع) شفای چشمانش را بگیرد، اما وی زمانی به شام می‌رسد که حضرت رقیه سلام الله علیها از داغ و غصه به شهادت رسیده‌اند.
عمران از طریق شامیان، از جفاکاری که نسبت به اهل بیت روا شده و واقعه کربلا باخبر می شود و کم کم خود نیز داغدار این سوگ عظیم می‌گردد.
او در می‌یابد که طبیب سه ساله چشم‌هایش زیر خاک خفته و او باید سیه پوش این واقعه باشد.
در آخر عمران از این که هنوز کور است و چشم‌هایش شامیان خائن و جفاکار را نمی بیند، راضی است. او اگر چه چشم هایش را بدست نیاورده، اما بصیرتی نو نسبت به امام حسین علیه السلام و واقعه عاشورا و اهل بیت علیهم السلام بدست آورده است.

آیا مسلمانی چنین است؟!
که حجت خدا در میان تان باشد و شما به غیر اقتدا کنید!

یک جرعه نقد:

کتاب “بگو راوی بخواند” به صورت نمایشنامه با دیالوگ‌ها و توصیف صحنه‌هایی است. نویسنده سعی کرده تا به صورت کوتاه بعضی از روایت‌های تلخ اسرای کربلا و ماجراهای حضرت رقیه (س) را بیان کند. روایت‌هایی از زبان شامیان؛ که خودشان مرتکب آن جرم و جنایت‌ها شده‌اند. دیالوگ‌ها به صورتی است که مخاطب را به عمق فاجعه می‌کِشاند. صحنه‌ها برای مخاطب متصور می‌شوند که این نشان از قوی بودن دیالوگ‌ها دارد.

اما در برخی جاها مشاهده می‌کنیم که از دیالوگ‌هایی صرف نظر شده است؛ به نظر می‌آید این کار برای خلاصه‌تر شدن غم‌نامه صورت گرفته اما برای مخاطب این‌گونه است که ذهن او را به دیالوگِ ناگفته مشغول می‌سازد و اهمیت صحنه، کمی از دست می‌رود.

در آوردن چنین غم‌نامه جان‌سوزی که حال هر انسانی را دگرگون می‌کند کار هنرمندانه‌ای است که مخاطب را تا دل ماجرا می‌برد.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۹۸ ، ۰۶:۵۲
نمکتاب ...
جمعه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۸، ۰۳:۰۰ ب.ظ

الی الحبیب

کتاب الی الحبیب : نکند یک وقت از امامت جا بمانی...سرمشقی برای همراهی، برای رسیدن

کتاب الیالحبیب حبیب بن مظاهر محرم علی اصغر علوی بسیج دانشجویی

کتاب الی الحبیب : نکند یک وقت از امامت جا بمانی…سرمشقی برای همراهی، برای رسیدن

کتاب الی الحبیب : علی اصغر علوی، بسیج دانشجویی

معرفی:

حبیب دیر آمد؛ اما آمد. بعضی ها دیر می آیند اما می آیند امامت را چشم انتظار نگذار خودت را به امامت برسان مهم این است که نه از امامت جلو بزن و نه دیر بیا و از امامت عقب بمانی…..

خلاصه:

سیداصغرعلوی, در الی الحبیب, حبیب‌بن مظاهر را از هشت زاویه بررسی می‌کند:
حبیب قرآنی
حبیب دین‌شناس
حبیب مبلغ
حبیب تشکیلاتی
حبیب رفاقت
حبیب رقابت
حبیب مهدی
حبیب
او را قله معرفی می‌کند و ابعاد زندگی‌اش را بررسی می‌کند تا امکان حسینی‌شدن به ما بدهد.
موقعیت‌شناسی حبیب, لبیک‌گویی‌اش, ختم قرآن یک‌شبه,
مقایسه نامه امام به او و محمدحنفیه و…موضوعاتی است که در کتاب مطرح می‌شود.

 

 

 

عکس زیبا و خاص از کتاب الی الحبیب

عکس زیبا و خاص از کتاب الی الحبیب

حبیب اهل اشاره است. نیاز به توضیح ندارد.
کافی است امام لبانش را تر کند و بفرماید: حبیب بشتاب!
آن وقت این حبیب است که با سر به آستان محبوب خواهد آمد.

بیشتر ببینیم: عکس نوشته هایی خاص و زیبا درباره محرم

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۸ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
سه شنبه, ۱۹ شهریور ۱۳۹۸، ۱۰:۰۰ ق.ظ

المصارع

کتاب المصارع : مقتل اباعبدالله الحسین(ع)، تصویرسازی کوتاه ولی عمیق از دشت کربلا

کتاب المصارع مقتل اباعبدالله الحسین(ع) امام حسین(ع) محرم نشر عهد مانا سید محمدیحیی غیاث علوی

کتاب المصارع : مقتل اباعبدالله الحسین(ع)، تصویرسازی کوتاه ولی عمیق از دشت کربلا

 

المصارع : سید محمدیحیی غیاث علوی، نشر عهد مانا

المصارع : سید محمد یحیی غیاث علوی، نشر عهد مانا

قلاده مرگ برای فرزندان آدم، چونان گردنبند بر گردن دختر جوان است.
#کتاب المصارع

معرفی:

کتاب المصارع به قلم توانمند جناب سید محمد یحیی غیاث علوی و ناشر توانا انتشارات عهد مانا با بیش از ۲۰۰۰ نسخه چاپ.
موضوع اصلی حسین ابن علی، امام سوم، ۴_۶۱ ق.
عنوان کتاب مقتل کوتاه اباعبدلله الحسین(ع)…
کتابی که از پیشگویی از امیرالمومنین آغاز می شود و با فراز و فرودهای دعوت های کوفیان و شهادت مسلم و حرکت آقا اباعبدلله به سمت کوفه ادامه می یابد. و در قسمت های آخر کتاب به شهادت تک تک یاران و در آخر شهادت ارباب می رسیم.

اهل کوفه نبودن یعنی بدانیم، تا وقتی حسین (ع) نیامده، مسلم ولی امر است.
#کتاب المصارع
#سید محمد یحییغیاث علوی

خلاصه:

کتاب المصارع، کتابی ظاهراً کوچک ولی بزرگ، کتابی به بزرگی عاشورا، که بیانگر جهاد امام و بد عهدی کوفیان است. مظلومیت مسلم و آزادگی حر را به تصویر می کشد، وفاداری یاران را اثبات می کند و شجاعت قمر بنی هاشم را به رخ می کشد. مصیبت اهل حرم دیده می شود و درآخر تو می مانی و ندای هل من ناصرا ینصرنی…

خرم آن لحظه که مشتاق به یاری برسد، آرزومند نگاری به نگاری برسد.
#کتاب المصارع
#سید محمد یحیی غیاث علوی

برداشت:

آقای علوی با قلم توانمندشان در جای جای کتاب به دغدغه های امام پرداختند، امر به معروف، احیای دین جدشان و… و در نهایت شکوه شهادت مولایمان حسین را به تصویر می کشد.

نقد:

کتابی خلاصه و مجمل، در نهایت زیبایی و دقت که من را با دغدغه ها و مصیبت های امامان آشنا کرد. شاید بارها و بارها کتاب ها و مقاتل مختلفی راجب کربلا خوانده باشم و یا بارها و بارها مداحی ها و نوحه هایی را از زبان ذاکران شنیده باشم اما این کتاب برایم تازگی داشت و شاید بهتر بگویم این کتاب خیلی خلاصه و زیبا برایم تصویر کربلا را کشیده بود.
توصیه می کنم حتما یه جای دنج پیدا کنید و این کتاب رو مطالعه کنید.

آنگاه تربتی گرفت و درشیشه نهاد وبه ام سلمه داد وگفت: هرگاه خون شد، بدان کا من کشته شده ام.
#کتاب المصارع
#سید محمد یحیی غیاث علوی

بریده کتاب(۱):

حسین(ع) آمد و بر سر علی ایستاد. روی بر روی او نهاد. اشک از دیدگانش روان گشت و گفت:《بعد از تو خاک بر سر دنیا…》صدای حسین(ع) به گریه بلند شد و کسی تا آن زمان صدای گریه ی اورا نشنیده بود. زینب(س) خواهر حسین(ع) شتابان بیرون آمد…ص ۲۳۳

بریده کتاب(۲):

زینب(س) گفت: ای اباعبدلله! پدر و مادرم به فدایت! خود را آماده کشته شدن کرده ای!… آنگاه به صورت خود زد، گریبان چاک کرد و بیهوش افتاد. حسین(ع) برخاست و آب بر صورت او ریخت. ای خواهر شیطان شکیبایی ات را نرباید، از خدا بترس و به شکیبایی از جانب خدای تسلی جوی… ص ۱۵۲

خون را به طرف آسمان پاشید و گفت: چون خدا می ببند، آنچه بر من آمده ،آسان است.
کتاب_المصارع
سید محمد یحیی غیاث علوی

بریده کتاب(۳):

حسین (ع) به جوانان فرمود:
《به این جماعت آب بدهید و سیرابشان کنید. اسبان را نیز سیراب کنید…》حر همچنان در مقابل حسین(ع) ایستاده بود…ص ۱۰۳

بریده کتاب(۴):

حسین(ع) اصحاب خود را نزدیک غروب جمع کرد و گفت:
《… من یارانی شایسته تر و بهتر از یاران خود نمی شناسم… خدا از جانب من به همه شما جزای خیر دهد… همه شما را اذن دادم، بروید! بیعت و تعهد از شما برداشتم… اکنون شب است و تاریکی شما را فرا گرفته است…》ص ۱۴۴

حسین گریست و گفت: کرب وبلا ، جای اندوه وبلا
کتاب_المصارع
سید محمد یحییغیاث علوی

بریده کتاب(۵):

زهیر بن قین برخاست و گفت:
《 دوست دارم کشته شوم، باز زنده شوم، باز کشته شوم و همچنین هزار بار تا خداوند کشتن را از تو و جوانان اهل بیت تو باز گرداند. ص ۱۴۳

بریده کتاب(۶):

حسین (ع) گفت :«از کجا می آیی ای مرد اسدی؟»
گفت:«از عراق»
فرمود: «مردم عراق را چگونه پشت سر نهادی؟»
گفت:«ای فرزند پیامبر خدا! دل هایی را پشت سر گذاشتم که با تو بودند و شمشیرهایی را که با بنی امیه…» ص۹۰

بیشتر… اگر دوست داری خادم امام حسین (ع) باشی، آداب زیبایش را بخوان

جملاتی ناب:

  • اینجا(کربلا) خوابگاه مرکب ها و جایگاه بر خاک افتادن شهیدان است. گذشتگان بر ایشان سبقت نمی گیرند و آیندگان به ایشان نمی رسند.
  • به طرف آسمان پاشید و گفت: چون خدا می بیند، آنچه بر من آمده آسان است.
  • حواس تو آرام گرفته است و نفس هایت آهسته گشته اامست و سرت بر بالای نیزه رفته است.
  • سر به سوی آسمان بلند کرد و گفت: خدایا تو می دانی مردی را می کشند که روی زمین پسر پیغمبری غیر او نیست.
  • ای فرزند دختر پیامبر خدا! دل هایی را پشت سر گذاشتم که با تو بودند و شمشیر هایی را که با بنی امیه…
  • قلاده مرگ برای فرزندان آدم چونان گردنبند بر گردن دختر جوان است.
  • اهل کوفه نبودن یعنی بدانیم تا وقتی حسین (ع) نیامده مسلم ولی امر است.
  • هرکس به من ملحق شود شهید گردد و هرکس تخلف ورزد به رستگاری نرسد، والسلام. امام حسین (ع)
  • آنگاه تربتی گرفت و در شیشه نهاد وبه ام سلمه داد وگفت: هرگاه خون شد بدان که من کشته شده ام.
  • حسین گریست و گفت: کرب و بلا، جای اندوه و بلا
  • خرم آن لحظه که مشتاق به یاری برسد، آرزومند نگاری به نگاری برسد.
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۸ ، ۱۰:۰۰
نمکتاب ...
دوشنبه, ۱۸ شهریور ۱۳۹۸، ۰۳:۰۰ ب.ظ

مردی با آرزوهای دوربرد

مردی با آرزوهای دوربرد : زندگی و کارهای حاج حسن تهرانی مقدم، پدر موشکی ایران

مردی با آرزوهای دوربرد : زندگی و کارهای حاج حسن تهرانی مقدم، پدر موشکی ایران

 

مردی با آرزوهای دوربرد : عقار حدادی – فائضه، انتشارات لوح نگار

معرفی:

هدفش موفقیت خودش و تشکیلاتش نبود. حتی هدفش سربلندی سپاه و نیروهای ایران و خاورمیانه قدرتمند هم نبود. صاف و پوست کنده می خواست اسلام « ابرقدرت » شود.

خلاصه:

این کتابی است بسیار زیبا از زندگی و کارهای حاج حسن تهرانی مقدم معروف به پدر موشکی ایران.
همت و اراده، استقلال، خودکفا بودن، تولید داخلی، اطاعت از ولایت فقیه، بی ریا بودن، اخلاص در کار، عزت اسلامی و پشتکار زیاد و نا امید نشدن و بسیار صفات عالی دیگر از ویژگی های پدر موشکی ایران است. با خواندن این کتاب با تمام وجود درک می کنم کار نشد ندارد.

بریده کتاب(۱):

موشک داشتن که دردی را دوا نمی کند. تا بلد نباشی چطور آتشش کنی و بفرستی و بنشیند روی نقطه ای که می خواهی فایده ای ندارد. موشک هایی که دشمن به زور و با پیگیری های فراوان از قذافی گرفته بود خودشان خدمه پروازی داشتند. یعنی تیمی از متخصصان موشکی هم برای پرتاب موشک از لیبی آمده بودند. غافل از اینکه تا اولین محموله موشکی از لیبی برسد، حسن مقدم ۱۲ نفر از بچه های تونچانه را دستچین کرده و همراه خودش برده بود سوریه. توی ۳ ماه یک دوره فشرده طاقت فرسای موشکی دیده بودند و برگشته بودند. درسی که سی چهل نفر توی یک سال باید می گرفتند سیزده نفر توی ۳ ماه یاد گرفته بودند و…

بریده کتاب(۲):

روز ۳۱ شهریور آن سال برای اولین بار ایران ۶ سکوی موشکی برده بود توی دژ. دهان وابستگان نظامی کشور های خارجی بار مانده بود. خیلی هایشان از تعجب روی پا ایستاده بودند و گردن گرفته بودند که موشک های جدید را بهتر ببینند. این تازه اول ماجرا بود. توی دنیا پیچید که قدرت دفاعی ایران رشد ناگهانی داشته. همه محاسبات و برنامه ریزی هایشان دچار تزلزل شد.

بریده کتاب(۳):

تخصص اش « راه انداختن » بود. می گفت :« راه بندازد، جا بنداز.» منتظر نمی شد بستر کاری که روی زمین مانده کامل درست شود و ردیف بودجه بگیرد و چارت تشکیلاتی ومکان و پرسنل و اینهایش فراهم بشود.
سازمان جهاد خودکفایی را هم خودش راه انداخت. وقتی که احساس کرد مفهوم کار جهادی کردن دارد از دایره المعارف مردم پاک می شود.

بریده کتاب(۴):

این درست که سال ۵۷ انقلاب بود و مردم درست روی پیچ تاریخ ایستاده بودند… ولی مگر یک جوان ۱۹ ساله تک و تنها چقدر میخواست تاثیرگذار باشد؟ اصلا یک نفر یا کم یا زیاد چه تاثیری بر اراده مردم داشت؟ اگر آن روز ها حسن آقا آن تصمیم را برای زندگی اش نمی گرفت و همراه عموزاده هاش می رفت فرانسه و کانادا؟

بریده کتاب(۵):

اهل ریسک نبود که بود. ماجراجو نبود که بود. استعداد رشک برانگیز و نمره های بالا و هوش سرشار نداشت که داشت. موهای فرفری بلند روشنفکری نداشت که داشت. شلوار تنگ دمپاگشاد و بلوز چهارخانه چسبان نمیپوشید که میپوشید. که اگر آقا روح الله بیاید، به کمک جوان هایی مثل تو باید کاری بکند، مانده بود.

بریده کتاب(۶):

بارها رفته بود خدمت آقا. ولی نه مثل خیلی ها با دست خالی و دل پر. می گفت :« پیش آقا باید با دست پر رفت … ولی این بار آقا آمده بود بالای سرش. برای یک رهبر سردار سپاه از دست دادن خیلی سخت است. چه آنکه سرداری باشد که درباره اش بگوید :« شد حسن آقا قولی بدهد و انجامش ندهد ؟»

بریده کتاب(۷):

هدفش موفقیت خودش و تشکیلاتش نبود، حتی هدفش سربلندی سپاه و نیروهای مسلح و ایران و خاورمیانه ی قدرتمند هم نبود… صاف و پوست کنده، می خواست اسلام ابر قدرت شود… می خواست دشمنان قسم خورده ی اسلام جرأت نکنند به مسلمانان نگاه چپ بیندازند… می‌خواست اسرائیل نابود شود و سرزمین‌های اشغالی طعم آزادی را بچشند.

بریده کتاب(۸):

حاج‌ حسن دستش را مشت کرد و گفته بود:« من اگر مُردم هم روی قبرم بنویسید” اینجا مدفن کسیه که می خواست اسرائیل را نابود کنه. صفحه ۴۸

بریده کتاب(۹):

بس که زمان جنگ توی دوربین نگاه کرده بود، افق دیدش شبیه دوربین شده بود انگار همیشه از بقیه چند سالی جلوتر را می دید….!

بریده کتاب(۱۰):

در طول زندگی اش کسی از او نشنید که توپخونه رو من تاسیس کردم! یا اینکه من پدر موشکی ایرانم یا هر چیز شبیه دیگر…
هیچ باری نشده بود که بایستد جلوی کاری که کرده و عکس یادگاری بگیرد…
اگر اینطور نبود که آقا درباره اش نمی گفت”ایشان نه اینکه در کارش اخلاص داشته باشد، سر تا پایش اخلاص بود…” صفحه ۸۱

بریده کتاب(۱۱):

حسن آقا آدم خوش مشربی بود. وقتی میخواست شوخی کند و شور وحال مجلس را عوض کند کسی جلودارش نبود! گاهی شده بود با جماعتی از فامیل شبی را توی طبیعت باشد برایشان آتش روشن کرده بود، مجبورشان کرده بود مثل سرخ پوستان دور آتش گومبا گومبا کنند.یا اگر فامیل را توی مهمانخانه ی مادر دور هم می دید همه را جمع می کرد ومجلس گرمی می کرد. گاهی می گفت همه دستها بالا. فلانی دستاش خوب بالا باشه، تو فلانی یه دستت کمی بالاست. بعد ازشان می خواست موج مکزیکی راه بیندازند وبلند بگویند”زنده باد مادر جون، زنده باد مادرجون”!..بس که مامانی بود حاج حسن.
حاج حسن یک فوتبالی دو آتیشه بود. از بچگی با توپ و گل کوچیک بزرگ شده بود جوان تر که بود استادیوم هم می رفت. حتی در شرایط سخت. مثل آن دفعه که با یکی دیگر از فرماندهان سپاه عازم جبهه بود. سر راهشان از تماشای دربی هم جانمانده بودند. همان جاکه وقتی وسط بازی اذان شده بود حاج حسن مهرش رادر آورده بود ومیان آن همه سروصدا وهیجان و زنگ نمازش را خوانده بود….

بریده کتاب(۱۲):

حسن اولین کسی بود که خودش را به انبار مهمات رسانده بود و بزرگ‌ترین اسلحه‌ای را که دیده بود را برداشته بود، غافل از این‌که اسلحه اش قسمت به درد نخوری از یک سلاح بزرگ است که اشتباهاً آن‌جا افتاده است. چقدر دوستانش به این اشتباه او خندیده بودند؛ در واقع آن روز دوستان حسن به تفنگ نشناسی کسی خندیده بودند که در آینده قرار بود طراحی و ساخت پیچیده‌ترین سلاح‌های دنیا را انجام دهد.
همین بود که همیشه به بچه‌های تازه وارد گروه شان می‌شدند می‌گفت: هیچ از بقیه عقب نیستید من خودم از جایی شروع کردم که فرق لوله و اسلحه را نمی‌دانستم.» ص۱۶

بریده کتاب(۱۳):

شاید آن جمله معروف حاج حسن که چند ماه مانده به شهادتش توی جلسه خطاب به «بچه‌هایش» گفته بود برای ما مردم عادی عجیب باشد، آن قدر که دیوار نوشته‌اش کنیم بد نیست و بشود دست زینت اتوبان ها و نمایشگاه‌ها و جشنواره‌هایمان. ولی برای آن‌ها که آن روز توی جلسه بودن و حاجی را می‌شناختند حرف عجیبی نیامده بود وقتی که حاج حسن دستش رو مشت کرده بود و گفته بود من اگر مردم هم روی قبرم بنویسید: اینجا مدفن کسی است که می‌خواست اسرائیل را نابود کند.ص ۴۸

بریده کتاب(۱۴):

اگر می‌رفت شاید دانشمند برجسته ای می‌شد از دانشمندان ناسا یا جاهای دیگر معروف فوق فوقش فضاپیمای اختصاصی می‌داشت برای خودش! ولی اگر ساعت اجلش روی پنجاه و دو سالگی تنظیم شده بود نمی‌توانست که بیشتر زنده بماند می‌توانست وقتی از جلوی آزمایشگاه بزرگش می رفت سمت ماشین آخرین مدل قرمزش راننده مستی بزند و پرتش کند توی خیابان‌های غربت. می‌توانست هنگام پرواز با پاراگلیدرش بخورد به سقف و پایش سالم به زمین نرسد می‌توانست وقتی که رفته بود توی بانک پول کلانی را بین حساب‌هایش جابه جا کند یکی از رگ‌های قلبش بگیرد و سکته کند و بمیرد. اما بعید بود شهید شود، بعید بود با پارسایی کامل و وجودی سر تا پا اخلاص از دنیا برود، بعید بود نشان سرداری سپاه یک کشور شیعی روی دوشش باشد و آرزویش سربلندی اسلام باشد بعید بود بلندترین مقام حکومتی و نفوذی کشورش بیاید سر جنازه‌اش….ص۸۸

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۸ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
شنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۸، ۰۳:۰۰ ب.ظ

جمیل

کتاب جمیل : ترکیبی از فراق وجنگ می تواند هر مردی را به زانو در بیاورد اما نه جمیل...

کتاب جمیل : ترکیبی از فراق وجنگ می تواند هر مردی را به زانو در بیارد اما نه جمیل...

کتاب جمیل : ترکیبی از فراق وجنگ می تواند هر مردی را به زانو در بیاورد اما نه جمیل…

 

کتاب جمیل : حسن گلچین، شرکت گروه مطالعات اندیشه ورزان آریا

بریده کتاب(۱):

بعد از اینکه عاقد خطبه ی عقد را خواند و رفت، شیخ دست حبیبه را در دست من گذاشت و گفت: جمیل این امانت من است، من آن را چون چشمانم نگه داری کردم و هر آنچه که برای یک زندگی خوب لازم بود، به او آموزش دادم. از تو می خواهم امانت دار خوبی باشی و امانت من را گرامی بداری.
دستان لطیف حبیبه چون چشمه ساری جوشان، زندگی در وجود من جاری کرد و چنان از خود بی خود شده بودم که نمی دانستم کجا هستم…ص ۱۵

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۸ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
پنجشنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۸، ۰۹:۴۶ ق.ظ

امیر من

امیر من : شناختی مختصر ولی عمیق از امیر کربلا، امیری به نام حسین...

امیر من : شناختی مختصر ولی عمیق از امیر کربلا، امیری به نام حسین…

 

امیر من : نرجس شکوریان فرد، عهد مانا

 

دانلود

 

 

بریده کتاب(۱):

هق هق گریه هم را خاموش نمی کنم!
جلوی اشک هایم را نمی گیرم!
به خودم دلداری نمی دهم تا آرام شوم!
اما خدایا! فقط حسین است که می تواند برای تو همه ی زندگی اش را ببخشد.

 


 

دانلود

 

 

عکس نوشته کتاب امیر من

هر چه غیر محبت غیر اوست، دود است و هیچ!…

خودت را با سرگرمی ها، کوچک و پست نکن!…

لذت دنیا نگذاشت تا به دانایی شان عمل کنند…

دلشان لذت دنیا می خواست… لذت رنگ شده…

حسین را حسین نشناسان نکشتند… دنیا پرستان کشتند…

تنها صالحین هستند که حتی در اوج قدرت، ظلم نمی کنند و یاور مظلومند…

ایمانی که با عمل همراه نباشد ایمان نیست، ورد زبان است…

شمشیر کشیدند…
ضعف و ترسشان مقابل پسر فاطمه ایستاندشان…

زن ها پایه ی تربیت هستند…

کار این امت درست نخواهد شد مگر با شهادت من و اسارت خانواده ام…

بخشنده ترین این دیار حسین علیه السلام است،مشکلت را فقط حسین حل می کند!

می دانی چه چیزی مهم است؟
یک پشتیبان مهربان! اگر عزم بر آبادی روح و جانت داشته باشی،
کربلا خوب وعده گاهی و حسین خوب میزبانی است…
تو را دارم چه غم دارم
حسین جانم حسین جانم…
 

بریده ای از کتاب:
نمی دانست چه گونه حرفش را بزند. از هر کس پرسیده بود نشانی حسین بن علی را داده بودند!
بخشنده ترین این دیار حسین است.
-مشکلت را فقط حسین حل می کند!
-از من می شنوی جز با حسین با کسی دیگر در میان نگذار!
حسین را که ببینی خودش کارت را سامان می دهد!
-این جا بی خود نگرد، خانه ی پسر علی از آن سوست!

بریده کتاب :
ابالفضل العباس بر بام خانه ی خدا ایستاد و خطبه خواند، روز هشتم ذیحجه.
سرها بالا را نگریستند و صدای رسای عباس را شنیدند:
این خانه به برکت قدوم جد حسین شد قبله…
حال شما ناسپاسی می کنید و راه خانه را بر امام می بندید…

همانا حکمت خداست و گرنه شما می دیدید که این خانه ی خداست که به سمت حسین مشتاقانه می شتابد… و حجرالاسود است که برای تبرک، به سمت دستان حسین پرواز می کند…

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۹۸ ، ۰۹:۴۶
نمکتاب ...
سه شنبه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۸، ۱۲:۲۷ ب.ظ

نفوذ در موساد

نفوذ در موساد :  یک نفوذ جذاب دقیق و هیجان‌انگیز در سازمان امنیت اسرائیل موساد

نفوذ در موساد : یک نفوذ جذاب دقیق و هیجان‌انگیز در سازمان امنیت اسرائیل موساد

 

نفوذ در موساد : صالح مرسی، نشر شهید کاظمی

معرفی:

لذت یک هیجان واقعی، وارد شدن در یک عملیات جاسوسی بزرگ، دست و پنجه نرم کردن با یک دشمن پیچیده و هراسناک را در این کتاب بخوانید …
یک نفوذ جذاب دقیق و هیجان‌انگیز در سازمان امنیت اسرائیل موساد یک مصری می‌تواند تل‌آویو را به‌راحتی گول بزند و هیچ‌کس نفهمد حتی تا آخرین لحظه‌های زندگی حتی پس از مرگ…

خلاصه:

داستان پسر جوان و پر استعدادی به نام رأفت که نیروهای امنیتی از توانمندی های زیاد او که داشته در جهت خلاف جلو می رفته، استفاده ی صحیح می کنند و او به عنوان یک یهودی وارد اسرائیل می شود. رأفت شبکه جاسوسی قوی از عوامل اسرائیل به نفع مصر درست می کند….. داستان پر از نشیب و فراز و ترس و هیجان است …

بریده کتاب(۱):

آنچه او را نگران می ساخت خواجه شارل سمحون است.
– چه اتفاقی برایش افتاده ؟ احوالش چطوره ؟
داره آماده می شه که مصر رو ترک کنه
– کجا می ره ؟
– معمولا فرانسه
– مطمئنید ؟
–این آخرین اطلاعاتیه که از اون داریم
….جالب برایم این بود که همه حرفهایی که توی رستوران قاهره زده بودم. بدون کم و کاست به اسرائیل رسیده!

 

نقد رمان نفوذ در موساد : با خواندن این کتاب حس غرور و سربلندی می کنی.

نقد رمان نفوذ در موساد نوشته ی صالح مرسی
این کتاب و دو سه تا برادر های این کتاب را که می­ خوانی پر از انرژی می­ شوی، احساس غرور و سربلندی می­کنی حس زنده و پویا بودن در درونت می شکفد.

نویسنده ی این کتاب یک تابوشکن است.

بت بزرگ اما توخالیِ اسرائیل؛ چنان برای خودش هیبت ساخته که دولت­ها و ملت­ها از ترسشان نمی ­توانند تکان و مخالفتی داشته باشند، اماصالح مرسی نویسنده این کتاب با بیان حقایقی از مجاهدت های جوان های شجاع مصری، روحیه ی مبارزه را در دل ها زنده می کند.

نفوذ، داستان جوانان مصری است که در زمان انور سادات پایه های وزارت اطلاعاتی مصر را می ­گذارند و با امید و ایمان و دست­های خالی به جنگ اطلاعاتی اسرائیل می­ روند. آن­ها جوان مصری بنام رافت را  در سرزمین اشغالی و میان صهیونیست­ها وارد می­ کنند تا در عرصه­ های مختلف مقابل اسرائیل بایستند.

ازخودگذشتگی، ایمان، تدبیر، زیرکی، شکستن هیبت دشمن، ذلیل و خوار دیدن دشمن، سست بودن تار عنکبوتی اسرائیل و…. همه ثمره خواندن این کتاب است.

ضمن اینکه نویسنده به زیبایی قلم را بر کاغذ حرکت داده و داستان را به جا و زیبا خلق کرده است.

لذت هیجان و معما گونه بودن کتاب برای جوان­ ها آن قدر زیاد است که کتاب را با همه ی دلهره­ ها و ترس­ها زمین نگذارند…. خوب می­ شد اگر کتاب « دل­نوشته های یک طلبه» هم همین طور داستان­پردازی و قلم­زنی می ­شد و…

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۸ ، ۱۲:۲۷
نمکتاب ...
دوشنبه, ۱۱ شهریور ۱۳۹۸، ۱۱:۲۰ ق.ظ

چرخ وفلک

مجموعه چرخ وفلک : بیان و بررسی نعمت های الهی به زبان شیرین شعر

مجموعه چرخ وفلک : بیان و بررسی نعمت های الهی به زبان شیرین شعر

مجموعه چرخ وفلک : ثریا کریمی، نشر کمال اندیشه

 

معرفی:

این ده کتاب ساده و خوشمزه، به بیان و بررسی نعمت های الهی به زبان شیرین شعر می پردازد و در آخر به این اشاره دارد که این نعمت ها از خداوند است، خداوندی که همه ما انسان ها را دوست دارد و به دقت و نظم برای ما جهان زیبایی آفریده است.
این شعرهای ساده که مناسب کودکان زیر ۵ سال است می تواند به راحتی در مهد کودک ها نیز به جای شعر های کم محتوا مورد استفاده قرار گیرد و به خاطر ریتم ساده، حفظ کردن آن برای کودک آسان است.

بریده کتاب(۱):

راستی اگه بچه ها
برف سفید نباره
تمام این دنیا رو
کثیفی بر میداره
آدم برفی نداریم
تا عکس بگیریم باهاش
یا گوله های برفی
بسازیم یواش یواش
خدای خوب و دانا
برف سفید رو ببار
برای ما آدم ها
شور و صفا رو بیار
ما هم دعا میکنیم
توی فصل زمستون
برف قشنگ بباره
تا پر بشه سد هامون

بریده کتاب(۲):

کنار جا نمازم
برات دعا میخونم
ستاره قشنگم
قدر تو رو میدونم
آسمون شهرمون
بدون تو خالیه
اما اگه تو باشی
پر نوره وعالیه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۸ ، ۱۱:۲۰
نمکتاب ...