نمکتاب

نمکتاب
امام علی(علیه السلام): کتاب غذای روح است.هر کس با کتاب آرامش یابد هیچ آرامشی را از دست ندهد.

قدمی برای تحول مطالعه کشورمان!

سایت نمکتاب:namaktab.ir
کانال نمکتاب: @namaktab_ir





در اين وبلاگ
در كل اينترنت
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۱۲۳ مطلب با موضوع «7. چند رسانه ای(صوتی-تصویری) :: 7.1 تصویر» ثبت شده است

پنجشنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۸، ۰۳:۰۰ ب.ظ

زن آقا

 

کتاب زن آقا : سفرنامه ای جذاب و پر ماجرا از یک زوج جوان، لبخند به لبت می آورد.

 

کتاب زن اقا
نویسنده: زهرا کاردانی
انتشارات: سوره مهر

بریده کتاب:

زن آقا می پرسه چرا درِخونه تون شبا بازه؟ چرا ما می آییم و پیشت می شینیم؟
– رسم داریم، زن آقا! کسی که عزیزش فوت می کنه، تا چهل روزهمسایه ها می آن و کنارش می مونن. بهش دلداری میدن. براش غذا و حلوا می آرن. تنهاش نمیذارن که غصه بخوره. حتی اجازه نمیدن بریم خرید. خودشون برامون از مغازه خرید می کنن…
خنده ام گرفت. بابا که دوسال پیش فوت کرده بود، میان گریه و زاری ودردسرهای کفن و دفن، داشتیم به غذای مهمان ها فکر می کردیم هنوز قیمت نجومی قبر از ذهنمان پایین نرفته بود که هزینه های پذیرایی و ناهار و هزار جور مصیبت دیگر به سرمان آوار شد.
وقتی مراسم تمام شد، به مهمان ها گفتیم: بیایید خونه ما. دلمان نمی خواستیم با واقعیت رفتن بابا تنها بمانیم با تختی که گوشه خانه خالی بود، در و دیواری که تا همین چند روز پیش دستش را به آن ها گرفته بود و رفته بود حمام.
مهمان ها گفتند: بیاییم خونه شما چی کار؟
فکر کردم چقدر ما شهری ها تنهاییم!

بریده کتاب(۲):

بچه های نه ده ساله دور هم جمع شده بودند. چادرهای سفیدشان شبیه هم بود با گلهای صورتی پارچه ای روی سرشان تل درست کرده بودند. با هم پچ پچ می کردند وگاهی مرا می پاییدند.

-خانم، ما خیلی قرآن دوست داریم.برامون کلاس می ذارید؟
کارهای خانه و دو سه وعده غذا پختن، حضور سید علی و اضافه شدن نبات سادات اجازه نمی داد کلاسی تشکیل بدهم.
گفتم: نمیتوانم از پسش بربیایم.
تصمیم گرفتم کمی سر بگردانمشان تا منصرف شوند. گفتم بروند اسم حداقل ده نفر را بنویسند وقتی جمع شدند، بیایند ببینم چه می شود…

…در می زدند، دویدم و قبل از آنکه نبات سادات بیدار شود، در را باز کردم. همان بچه ها ایستاده بودند پشت در و دوستهایشان صف کشیده بودند پشت سرشان. تعدادشان زیادتر شده بود.
کاغذی را به طرفم گرفتند. اسمهاشان را باهمان خط کودکانه ی خرچنگ قورباغه ای نوشته بودند. پرسیدند کی می آیم وکلاس را شروع می کنم؟
نگاهشان کردم. بعضی هاشان چادر رنگی وبعضی چادر سیاه به سر کرده بودند. لبخند می زدند ومشتاقانه نگاهم می کردند!
به آن ده تا فرشته میتوانستم نه بگویم؟

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۹۸ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
دوشنبه, ۹ دی ۱۳۹۸، ۰۳:۰۰ ب.ظ

من زندگی موسیقی

 

کتاب من زندگی موسیقی : پشت پرده های جادوی موسیقی…

 

بریده کتاب(۱):

ولف آدلر، پروفسور دانشگاه کلمبیا می گوید:
” بهترین و دلکش ترین نواهای موسیقی، شوم ترین آثار را روی دستگاه عصبی انسان می گذارد، به خصوص اگر هوا گرم باشد، این تخریب بیشتر می شود.” (زیرا یکی دیگر از عوامل بهم زدن سیستم عصبی گرماست.)

بریده کتاب(۲):

نوای موسیقی از احساسات و انفعالات درونی انسان ناشی می شود و معرف، غم و شادی، هیجان و آرامش روحی انسان است.”
به عبارت دیگر وقتی که یک موسیقی حماسی نواخته می شود، من می جوشم نه اینکه محتوای موسیقی این حالت را در من بوجود می آورد. پس موسیقی محتوایش حماسه و محبت و عشق و اندوه نیست، بلکه این عناصر، رسوب یافته و بایگانی شده در درون من است که با ورود امواج موسیقی به درونم تحریک می شود، این است اینکه می گویند موسیقی شکل دارد، ولی محتوا ندارد.

عکس نوشته زیبا کتاب « من، زندگی، موسیقی. »

فردی که موسیقی گوش می دهد عبد نوازنده آن موسیقی می شود…
موسیقی، عزیزترین، ولی نا مطلوب ترین صداهاست و من یقیناً سکوت را بر دل انگیز ترین نغمه ها ترجیح می دهم.
موسیقی، هنریست شنیداری، اگر شما برای خودتان،
احساساتتان،
شخصیتتان،
روح و روانتان
و زمانی که
برای گوش دادن به موسیقی می گذارید ارزش قائل باشید،
برای شنیدن نیازمند اصولی خواهید بود و قطعا به نتیجه می رسید هر چیز که آهنگین باشد ارزش شنیدن ندارد.
فردی که موسیقی، گوش می دهد بنده نوازنده آن موسیقی می شود.
ویلیام جیمز از آن دسته روان شناسانی است که به خدا اعتقاد دارد، او می گوید: ممکن است خداوند از گناه موسیقی، بگذرد،
ولی ضعف اعصاب حاصل از آن، دست از سر ما برنمی دارد.

بیشتر ببینیم: عکس هایی خاص و زیبا از کتاب کیمیاگر

ولف آدلر، پرفسور دانشگاه کلمبیا می گوید: بهترین و دل کش ترین نواهای موسیقی، شوم ترین آثار را روی دستگاه عصبی می گذارد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۸ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
يكشنبه, ۸ دی ۱۳۹۸، ۰۳:۰۰ ب.ظ

آرزوهای دست ساز

آرزوهای دست ساز : ماجرای شکل گیری یک شرکت دانش بنیان در قالب رمانی جذاب 

 

آرزوهای دست ساز

نویسنده: میلاد حبیبی

انتشارات راه یار

 

معرفی:

دوران جنگ فقط پشت جبهه ها نمی نشستند دعا بخوانند و بگویند الهی صدام بمیرد. بلند می شدند و تیر می زدند. آن بلند شدن و تیر زدن، امروز این کار و تلاش و امیدواری است. اگر دلت دیدن یک جنگ تن به تکنولوژی بدون سلاح و بدون پشتوانه مادی می خواهد، حتما این کتاب را بخوان…

خلاصه:

ماجرای شکل گیری یک شرکت دانش بنیان در حوزه فناوری و کامپیوتر

آدم متمایز,راه نو
راه نو، آدم متمایز و تغییر دهنده می خواهد.
#کتاب آرزوهای دست ساز
بریده کتاب(۱):

😎یک بار یکی از اساتید در کلاس خاطره‌ ای از «فایمن» برایمان تعریف کرد،

فایمن، یکی از برندگان جایزه 🎁 نوبل است.

او مهارت زیادی در تدریس دارد.

فیزیک را چرخ می‌ کند و با ادبیات ساده سرخ می کند و به خورد دانشجویان می دهد. از این لحاظ شهرت زیادی برای خود دست‌ وپا کرده است.

فایمن روزی برای سخنرانی به دانشگاه آرژانتین دعوت می شود.

⁉️ در حین سخنرانی، از دانشجوها می‌ پرسد:

«شما چرا همان کاری را می کنید که ما در آمریکا انجام می دهیم؟

وضعیت کشور ما طوری است که باید روی لبه علم حرکت کنیم، اما شما که کشورتان مشکلات متعددی دارد،
بروید و مشکلات خودتان را حل کنید، نه این‌ که به علومی بپردازید که شاید صد سال آینده هم به دردتان نخورد. »

ایستادگی,تغییر شرایط
اصل در هر شرایطی و به هر شکلی، ایستادن است.
دوام در ایستادگی، به هر شکل و شرایط را
به سود انسان ایستاده تغییر خواهد داد.
#کتاب آرزوهای دست ساز
بریده کتاب(۲):

برادر یکی از دوستانم تصادف کرد و فوت شد،
اما خانواده‌ اش نمی‌توانستند اثبات کنند که طرف مقابل مقصر است
از این‌ که نمی‌ شد مقصر را مشخص کرد خیلی ناراحت بودم☹️

یک بار هم یکی از هم کلاسی‌ هایم با عصبانیت😡 به دانشگاه آمد. توی خیابان ماشینی جلویش پیچیده بود و بعد از تصادف فرار کرده بود.

اما این اتفاقات ما را به این ایده رساند که برویم دوربین روی ماشین مردم بگذاریم تا بتوانند از جلوی ماشینشان عکس و فیلم بگیرند…

کنکور,سنجش 12 سال تلاش
آن‌هایی که تصمیم گرفته ‌اند حاصل دوازده سال تحصیل را در چهار ساعت بسنجند به این فکر نکرده ‌اند که اگر کسی از بد روزگار در این چهار ساعت گره ای به کارش بیفتد عاقبتش چه خواهد شد؟
#کتاب آرزوهای دست ساز
بریده کتاب(۳):

ایده‌ای که به ذهنم رسید این بود که سر کلاس آتش‌ بازی مختصری راه بیندازیم.
نقشه رو خودم کشیدم و تعدادی از بچه‌های کلاس هم کمک می‌کردند.
نقشه این بود که داخل میز معلم بمب دستی کار بگذاریم، تا هم معلم حالش جا بیاید و هم حال و هوای کلاس عوض شود.
چند ماه این طرف آن طرف را گشتیم. دست آخر از بازار چهارشنبه‌ سوری مقداری باروت گیرمان آمد.
برای منفجر کردن بمب از راه دور باید فکر می‌کردیم.
سر کلاس فیزیک و حرفه و فن چیز هایی از حسگر های حرارتی شنیده بودم.
روز شنبه، زنگ اول به محض این که معلم وارد کلاس شد،
عملیات را شروع کردیم.
همه چیز آماده بود.
باریکه آفتابی که سر صبح از چاک پرده،
خودش را به شیشه ساعت مچی رسانده بود،

راهش را به سمت سر کج کرد.
سنسور داغ‌تر و داغ‌تر شد تا این که ناگهان زنگ مدرسه به صدا در آمد و کلاس تمام شد.
آقای معلم جل‌وپلاس اش را از کلاس جمع کرد و حسرت کباب شدنش را به دل حسین گذاشت.
بچه‌ها رفتند سراغ بمب؛ به خاطر یک اشتباه ساده بمب منفجر نشده بود. ص ۲۴ و ۲۵

باهم بودن,ما
بچه‌ های شرکت نقطه قوت ‌شان و دلیل موفقیت ‌شان دقیقاً همین “با هم بودن بودن” بود،نه با هم بودن معمولی که در حد تفریح و گفتن و خندیدن باشد، باهم بودنی که پیش برنده بود و به آن‌ها دل و جرأت می ‌داد.
#کتاب آرزوهای دست ساز
بریده کتاب(۴):

محمود شاگرد اول مدرسه بود و به شدت خجالتی و سر به زیر.
حسین در مدرسه دائم یک گوشه ای آتش می سوزاند و بعد بازیگوشی می کرد.
اما این ظاهر قضیه بود. آن‌ها خصوصیات اخلاقی و رفتاری مشترکی داشتند که روزبه‌ روز آن‌ها را با هم رفیق تر می کرد؛

خصوصیاتی که برای دیگران ملموس نیست و تنها در حیطه روابط دو طرف، معنا و مفهوم پیدا می کند! رفاقت آن‌ها چیزی فراتر از رفاقت های معمولی بود؛ رفاقتی که تنها به گفتن و خندیدن و خوش‌ گذرانی خلاصه نمی شد. ص ۳۲

باز کردن راه,شکستن سد
می شود هر راهی را باز کرد و هر سدی را شکافت.
#کتاب آرزوهای دست ساز #میلاد حبیبی
بریده کتاب(۵):

در امتحاناتِ دکتر علی محمدی ملاک و معیار تمام شدن زمان امتحان، من بودم.
به محض این که برگه امتحان را تحویل می دادم، بلافاصله بعد از یک ربع، دکتر برگه‌ها را جمع می کرد.
واقعاً شخصیت عجیبی داشت.
اولین کسی بود که در دانشگاه ایران دکترای فیزیک گرفت بود.
جایگاه علمی بالایی داشت.
با وجود این، در ساده بودن و معمولی زندگی کردن، هیچ‌ کس به گرد پایش نمی رسید.
کلاس‌هایش شلوغ ترین کلاس‌ های دانشکده بود، به حدی که دانشجو های دانشگاه های دیگر برای حضور در کلاسش سر و دست می‌شِکاندند.
رابطه‌اش با دانشجو ها بیشتر شبیه رابطه پدر و فرزندی بود تا رابطه استاد و دانشجو.

بچه‌ها خیلی با او راحت بودند و در هر کاری با او مشورت می‌کردند.
یک روز در کلاس دوتا از بچه‌ها درباره تحصیل در خارج از کشور از استاد راهنمایی خواستند.
یکی از آن‌ ها پرسید: «استاد چرا برای ادامه تحصیل و کار به خارج نرفتید؟»
یکی دیگرشان هم گفت: «چرا شما تمایل ندارید به بچه‌ها توصیه‌ نامه تحصیل در خارج از کشور بدهید؟
وقتی ما می‌توانیم آن جا موفق تر باشیم چه اشکالی دارد که برویم؟»
استاد بعد از تمام شدن این حرف‌ها، لبخند معناداری زد؛ انگار حرف‌های زیادی برای گفتن داشت.
ولی ترجیح داد سکوت کند و طوری دیگری جواب بچه‌ها را بدهد.
احتمالاً آن دونفر که بعدها رفتند آمریکا، با شنیدن خبر ترور شهید علی‌ محمدی به جوابشان رسیدند. ص۳۹

شناخت راه,جلوتر رفتن
هرچه جلوتر می ‌رفتم تلاش می ‌کردم راهی که در آن قدم گذاشته ‌ام را بیشتر و بهتر بشناسم
#کتاب آرزوهای دست ساز #میلاد حبیبی
بریده کتاب(۶):

در درس خواندن نه خیلی خفن بودم، نه خیلی ضعیف.
دوران کنکور اصلاً به خودم سخت نمی‌گرفتم استرس نداشتم
بیشتر دنبال این بودم که رشته و دانشگاه خوبی قبول شوم.
دنبال این بودم که بتوانم کار مفیدی انجام بدهم.

روز کنکور در عادی ترین حالت ممکن به حوزه امتحانی رفتم.
به رسم همه کنکورها کیک و ساندیس زینت بخش امتحان بود!
در سالن، تنها صدایی که به گوش می رسید، صدای ساییده شدن مدادهای نرم مشکی روی پاسخ‌ نامه ها بود.
در میان سکوت عمیق سالن، علی رضا امتحان را با خوردن کیک و ساندیس شروع کرد.
یک ربعی از شروع کنکور گذشته بود که به شکل کاملاً عادی و بدون هیجان خم شد و دفترچه را از کف زمین برداشت.
درحال پاشیدن معمولاً معلومات دوازده ساله‌اش روی برگه بود که ناگهان در اطراف کلیه اش احساس فشار کرد.

در طول کنکور بیشتر از این‌که به تست‌ها فکر کند به دست‌ شویی رفتن فکر می‌کرد و ذهنش کاملاً به هم ریخته بود
احتمالاً آن‌هایی که تصمیم گرفته اند حاصل دوازده سال تحصیل را در چهار ساعت بسنجند،

به این فکر نکرده اند که اگر کسی از بد روزگار در این چهار ساعت گره‌ای به کارش بیفتد عاقبتش چه خواهد شد. ص۴۵ و ۴۶

دشواری,شکست,اوج
تصمیم آدم‌ ها بعد از مغلوب شدن می ‌تواند از جنس سقوط باشد یا تلاش برای صعود، آنان که بر این سختی ‌ها و دشواری ‌ها غلبه می ‌کنند به سمت اوج می ‌روند و آن‌ ها که از سختی و مشکلات بهانه می ‌تراشند به نابودی می ‌رسند و فراموش می شوند.
#کتاب آرزوهای دست ساز #میلاد حبیبی
بریده کتاب(۷):

تجربه ی خیلی مفیدی که من در بسیج داشتم این بود که همیشه دیکته نا‌نوشته بی‌عیب است.
اوایل ورودم به بسیج به خیلی چیزها نقد داشتم،
ولی وقتی که کار را برعهده ی خودم گذاشتند، دیدم همه چیز دست خودم نیست.
گاهی اوقات کارهایی را نمی‌خواستم، ولی اتفاق می‌افتاد.

گاهی کاری را می‌خواستم انجام بدهم، ولی هرچقدر تلاش می‌کردم نمی‌شد. انتظاراتم تخیلی بود.
وقتی که وارد کار اجرایی شدم، تازه فهمیدم چقدر با شرایط ایده‌آل فاصله دارم. هر کاری برای این که به نتیجه برسد، مقدمات می خواهد، کمک می خواهد، ابزار می خواهد، شرایط می خواهد. وقتی وارد کار می شویم. تازه آن موقع میل بر این کشمکش‌ها، تقسیم مسئولیت‌ها، محدودیت امکانات و نقص‌ها و ضعف‌های فکری باعث فاصله گرفتن از شرایط مطلوب می شود. خوبی بسیج این بود که ما را با این واقعیت‌ها مواجه کرد .ص۴۹

بریده کتاب(۸):

موقع درس خواندن یکی از خصوصیاتش این بود که هنوز کتاب را باز نکرده،
ذهنم شروع می کرد تخیل کردن راجع به این‌ که با این کلمات و جملات چه کار عملی می‌توانم انجام دهم.
هرچه می‌کردم، حفظیاتم قوی نمی‌شد.
همیشه برایم سوال بود که بالاخره کدام یک از این‌ها؛ مهندسی کامپیوتر، نرم‌افزار، الکترونیک، عمران یا مکانیک؟
همه این رشته‌ها را دوست داشتم.
می‌خواستم مهندس همه‌چیز بشوم
منتها فقط جنبه عملی مهندسی را دوست داشتم نه جنبه تئوری اش را.ص ۵۴

ایده های خوب,بیکاری,فکر
همه چیز از ایده های خوب شروع می شود. چیزی که بقیه تابه‌ حال نتوانسته‌ اند به آن دست پیدا کنند. ماهیت آن مهم نیست، مهم این است که فکر آدم بی کار نباشد و همیشه در ذهنش گره‌ ای برای باز کردن داشته باشد، فکر کردن به چیزی که می ‌تواند باعث تحول شود.
#کتاب آرزوهای دست ساز #میلاد حبیبی
بریده کتاب(۹):

دوران جنگ، پشت جبهه‌ها فقط نمی‌نشستند دعا بخوانند و بگویند الهی صدام بمیرد؛
بلند می‌شدند و تیر می‌زدند.
آن بلند شدن و تیر زدن، امروز این کار و تلاش و امیدواری است.

ولی این‌ که، آن تیر بخورد به پیشانی دشمن، دست خداست.

تکلیف ما این است بلند شویم، حرکت کنیم و تا می توانیم با دقت تیر بزنیم؛ با تمام وجود بایستیم و از هیچ چیز نترسیم.وقتی این کار را با نیت درست و خالصانه انجام بدهیم، آن وقت است که به لطف و هدایت خدا همه کارها به نتیجه می‌رسد. ص۱۴۲

بریده کتاب(۱۰):

یک شب وقتی آقای رحیمی با سمندر از یزد به تهران می آمد، فکرش به‌ شدت درگیر دستگاه بود.
توازن بین فشار پدال گاز و شیب جاده به هم ریخت به سرعت از حد مجاز بالاتر رفت.
ناگهان در یکی از سراشیبی های مسیر، فلاش دوربین‌های پلاک خوان کنار جاده، چشم آقای رحیمی را پر کرد. آن روزها کمتر کسی خبر داشت که دوربین ها می توانند سرعت و پلاک را تشخیص دهند و جریمه کنند.
هنوز به عوارض تهران نرسیده بود که پیامک جریمه اوقاتش را تلخ کرد.
این اوقات تلخی او را به فکر انداخت؛
فلاش دوربین با مهندس رحیمی همان کاری را کرد که افتادن افتادن سیب با نیوتن. ص۱۲۷

بریده کتاب(۱۱):

نقطه قوت ما این است که عامل جمع شدنمان دور هم، هیچ وقت کار نبوده‌ است.
این خیلی مهم است. نخ تسبیح ما هیچ وقت کار نبود.
یعنی اگر این شرکت هم نبود، من به واسطه حسین با علی‌رضا و محمدامین آشنا شده بودم و در فضای رفاقت و صمیمیت خیلی خاصی بودیم.
حتی قبل از این که به‌ صورت جدی وارد فضای کاری شویم و شرکت کنیم این فضای صمیمیت و رفاقت تا حد زیادی شکل گرفته بود و دائم تقویت می شد.

بعد از این‌ که شرکت را هم تاسیس کردم باز این چارچوب که «اصل، کار نیست»، همیشه در جمع ما وجود داشت. به همین خاطر، وقتی در مسائل کاری و فنی اختلاف نظر پیش می آمد، حریمی از دوستی و رفاقت بین ما وجود داشت.
هیچ وقت اجازه داده نمی شد آن حریم رفاقت، به خاطر مسائل کاری شکسته شود.
همیشه اختلاف‌ها تا آن‌جا پیش می‌رفت که به این حریم آسیب نزند
در اوج اظهار نظرها و بحث کاری، هیچ وقت حریم ادب را زیر پا نگذاشتیم و دچار مشکل نشدیم. ص۷۳

بریده کتاب (۱۲):

نقشه این بود که داخل میز معلم بمب دستی کار بگذاریم. تا هم معلم حالش جا بیاید و هم حال و هوای کلاس عوض شود . چند ماه این طرف و آن طرف را گشتیم. دست آخر از بازار چهارشنبه سوری مقداری باروت گیرمان آمد. برای منفجر کردن بمب از راه دور باید فکری میکردیم. سر کلاس فیزیک و حرفه و فن چیزهایی از حسگرهای حرارتی شنیده بودیم. روز شنبه زنگ اول به محض اینکه معلم وارد کلاس شد، عملیات را شروع کردیم و همه چیز آماده بود…. (صفحه۲۴)

بریده کتاب (۱۳):

یک بار یکی از اساتید درکلاس خاطره ای از فایمن برای ما تعریف کرد. فایمن یکی از فیزیکدانان بزرگ آمریکاست که توانست جایزه نوبل را بگیرد. مهارت زیادی در تدریس داشت. فیزیک را چرخ می کرد و با ادبیات ساده ای سرخش میکرد و به خورد دانشجوها میداد. از این لحاظ شهرت زیادی برای خود دست و پا کرده است. فایمن روزی برای سخنرانی به دانشگاه آرژانتین دعوت می شود و در حین سخنرانی دانشجو ها می پرسد: چرا شما همان کاری را می کنید که ما در آمریکا انجام میدهیم؟ وضعیت کشور ما طوری است که باید روی لبه علم حرکت کنیم. اما شما که کشورتان مشکلات متعددی دارد بروید و مشکلات خودتان را حل کنید نه اینکه به علومی پردازید که شاید تا صد سال آینده به دردتان نخورد! صفحه (۴۰ و ۴۱)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۹۸ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
چهارشنبه, ۴ دی ۱۳۹۸، ۰۳:۰۰ ب.ظ

خون دلی که لعل شد

خون دلی که لعل شد : خاطراتی که هم خواندنی باشد هم دانستنی کم پیدا می شود...دریابش
 

خون دلی که لعل شد: خاطراتی که هم خواندنی باشد هم دانستنی کم پیدا می شود…دریابش

 

 

خون دلی که لعل شد
خاطرات حضرت آیت الله خامنه ای(مدظله العالی) از زندانها و تبعید دوران مبارزات انقلاب اسلامی
گردآورنده: دکتر محمدعلی آذرشب
انتشارات انقلاب اسلامی

بریده کتاب(۱):

خانه ما طبق معمول اغلب خانه‌های ایرانی با قالی مفروش بود اما دیدم این قالی‌ها هم جزو زوائد است و لذا آن‌ها را فروختم تنها دو قالی در اتاق مهمان‌های همسرم باقی گذاشتم به خود گفتم این دو قالی به جای قالی هایی باشد که در جهیزیه همسرم بوده است.
وقتی تصمیم به فروش قالی‌ها گرفتم موضوع را از خانواده همسرم پنهان کردم برادرها و دایی های او تاجر فرش بودن و می‌دانستم که آن‌ها نمی‌گذارند من اینکار را بکنم.
یکی از برادران را که اکنون هم در مشهد است و -حاجی صفاریان- دعوت کردم و به او گفتم این تعداد قالی را ببر و بفروش و برای ما به جای آن‌ها چند زیرانداز بخر. زیرانداز در ایران ارزان‌قیمت و کم‌حجم است. او گفت:
به چشم و رفت و زیراندازها را آورد سه اتاق را فرش کرده، تعداد زیادی از آن‌ها هم اضافی ماند.
به یکی از شاگردانم شهید کامیاب گفتم در اتومبیل حاجی صفاریان بنشین و این زیراندازها را بین طلبه‌های ما تقسیم کن و هر طلبه برحسب نیازش یکی دو زیرانداز بده و این کار را کرد و شاید هنوز هم این زیراندازها در خانه برخی از آن برادران موجود باشد.

همسرم که دید این کار را کردم تنها حرفی که زد این بود: چرا دو قطعه قالی را در اتاق من باقی گذاشتی؟
_گفتم این دو قالی به جای آن قالی‌هایی است که جزو جهیزیه خود آورده‌اید.
گفت: نه آن‌ها را هم بفروش
به حاجی صفاریان گفتم، آمد و این دو قالی را هم فروخت بعد اتاق مهمان‌هایی همسرم را با دو قطعه موکت فرش کردیم که آن زمان در نظر ما بهتر از زیرانداز بود سرانجام همسرم دو قطعه موکت را هم فروخت و تا به امروز در منزل ما فقط همان نه قطعه زیرانداز یادشده باقیست و به‌جز یک استثنا….
ص۱۶۳

 

دانلود از آپارات نمکتاب

 

 

عکس نوشته هایی زیبایی از کتاب خون دلی که لعل شد

 

عکس نوشته هایی زیبایی از کتاب خون دلی که لعل شد

یک افسر جوان که به گستاخی معروف بود، به تمسخر صدا زد:
– آ شیخ! ریشت رو تراشیدند؟
من فورا پاسخ دادم:
بله، سال ها بود که چانه خود را ندیده بودم
و حالا الحمدلله می بینم اجازه ندادم خشنود و دلخوش شود.
جدایی دین و جامعه
رژیم پهلوی بر محور جدایی میان دین و جامعه بنا شده بود.
کتاب دوستی
گاهی به سبب تنگ دستی ناگزیر می شد کتاب هایش را که بسیار مورد عشق و علاقه اش بودند بفروشد.
وقتی می دید ما کتاب هایش را تورق می کنیم، ناراحت می شد. اگر یکی از کتاب های کتابخانه اش را دست ما می دید،
با لحنی مهرورزانه نسبت به کتاب و حریص بر حفظ آن، می گفت: این چیست؟ لطفا بگذار سرجایش!
اما با این همه ناچار می شد برخی کتاب های خود را بفروشد تا بتواند برای رفع نیازهای اولیه ی ما چیزی فراهم کند.
به سراغ قفسه های کتابخانه می رفت،
کتابی را برای فروش بر می داشت،
اما فروش آن کتاب برایش نا گوار می آمد و لذا آن را به جای خود می گذاشت،
دومی را برمی داشت، سومی را برمی داشت،

تا اینکه ناچار انتخاب می کرد و بر می داشت.
به یکی از ما می گفت: این کتاب ها را به نزد شیخ هادی ببر و به او بفروش.
یاد خدا در زندان
کنج سلول همواره با یاد و نام خدا برای مومن است.
کتاب فروشی
به سراغ قفسه های کتابخانه می رفت،
کتابی را برای فروش بر می داشت،
اما فروش آن کتاب برایش ناگوار می آمد و لذا آن را به جای خود می گذاشت،
دومی را برمی داشت،
سومی را برمی داشت،

تا اینکه ناچار انتخاب می کرد.

 

ترکیب مقاومت و رشد فکری
ترکیب مقاومت با آگاهی بخشی و رشد فکری،
خط انقلاب اسلامی را تشکیل می دهد.
خط مقاومت و روشنگری
در تمام زندگی مبارزاتی خود، همواره هردو خط «مقاومت» و «روشنگری» را با هم ادامه دادم و معتقدم این دو را کاملا با هم در آمیختم.
سکوتی معنادار
ریاضت سکوت امام، یکی از بزرگ ترین ریاضت ها بود.
او مصداق کامل انسان مومن بود.

بیشتر بخوانیم:
کتاب خون دلی که لعل شد: خاطراتی که هم خواندنی باشد هم دانستنی کم است… درباره امام خامنه ای

ببینیم:
مقاومت + آگاهی بخشی= ؟؟؟؟

 

 

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۸ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
جمعه, ۲۴ آبان ۱۳۹۸، ۰۳:۰۰ ب.ظ

رعنا

 
 
 
رعنا : زندگی دختری با خنده ها و گریه هایش، عاشقی ها و شکست هایش

رعنا : زندگی دختری با خنده ها و گریه هایش، عاشقی ها و شکست هایش

رعنا، مژگان شیخی

معرفی:
گاهی زندگی شیرین است و گاهی آنقدر تلخ که تو را به زانو درمی آورد. رعنا دختری ست که خنده ها و گریه هایش، عاشقی ها و شکست هایش این کتاب زیبا را رقم می زند.

بریده ای از کتاب:
نزدیک عید بود . پدرم به من پول داد تا با نامادری ام بروم و برای خودم کفش و لباس بخرم .
نمی توانستم خودم را راضی کنم . روز قبل از عید پدرم یک بوقلمون بزرگ همراه با مقدار زیادی شیرینی و میوه خریده بود و به خانه زن اولش برد . من هم همان موقع فکری به خاطرم رسید . فوری بازار رفتم و دقیقا همان چیزهایی که پدرم خریده بود، من هم خریدم و به خانه ی مادرم بردم . بچه ها از دیدن من و چیزهایی که خریده بودیم از خوشحالی داشتند بال درمی آوردند.

 
 

رعنا: داستانی ساده صمیمانه و واقعی از جنگ یک دختر با مشکلات و زشتی ها

 

رعنا ،
یک داستان ساده و صمیمانه،
یک زندگی که نه نویسنده آن را با خیالاتش به غلو کشانده و نه خواننده در رویاها، پایان خوش برایش می خواهد.
اگر بخواهی دنیا را، راست و درست نگاه کنی، در کاسه اش برای همه یک سختی دارد.
هیچکس نیست که از اول تا آخر عمرش، لذت محض باشد.
رمان های اینترنتی خیلی سرمان کلاه می گذارند.
چه با رویا پردازی ها و چه با پایان های خوش ،
اما رعنا داستان دختری ایرانی است که در کشاکش سختی های دنیا، مدام بالا و پایین می شود اما نه می شکند، نه خم می شود، و نه مثل جوانان امروزی به زشتی ها و ناهنجاری ها روی می آورد… می ماند و می جنگد….

 
 
عکس نوشته های زیبا از کتاب رعنا

عکس نوشته های زیبا از کتاب رعنا

 

عکس نوشته های زیبا کتاب رعنا

بعضی وقت ها اصرار زیادی در کار صلاح نیست…
این من بودم؟ که همه چیز را پشت سر گذاشتم؟
درد دل هایم در آن لحظه خاص با خدا تمامی نداشت.

بیشتر بخوانیم:
رمان رعنا: داستانی ساده صمیمانه و واقعی از جنگ یک دختر با مشکلات و زشتی ها

هنوز خودم را خوب نمی شناسم،
این همه تحمل و صبوری …
انگار زندگی ام پس از مدتی توقف دوباره شروع شده بود…
بیشتر شب ها تا دیر وقت به یاد مادرم گریه می کردم…
گاهی زندگی شیرین است و گاهی انقدر تلخ که تو را به زانو در می آورد.
رعنا دختری است که خنده ها و گریه هایش، عاشقی ها و شکست هایش این کتاب زیبا را رقم می زند.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۹۸ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
يكشنبه, ۱۹ آبان ۱۳۹۸، ۰۳:۰۰ ب.ظ

جستجوگران شمشیر عدالت

 

جستجوگران شمشیر عدالت : سفری به همراه دو رستم کوچک به اعماق ظلم و ستم

نویسنده: داوود امیریان

انتشارات عهدمانا

معرفی:

تا حالا اسم رستمو شنیدی؟
قهرمان ایرانی که دائما با ظلم و ستم مبارزه می کرد؟
قراره یه سفر هیجان انگیز تجربه کنیم.
سفری به همراه دو رستم کوچک به اعماق ظلم و ستم و تاریکی…
میخوایم به کمک جی جی, آفریدو و آیریک طلسم‌ سرزمین‌ها رو بشکنیم و با موجوداتی که فکرشو نمی‌کنیم همراه بشیم

مبارزه با اهریمن و نیروهای ماورائی در داستان (جستجوگران شمشیر عدالت)…

خلاصه:

داستان، روایتگر ظلمی است که از مرگ ملکه آغاز می شود.
شاهزاده که تاب از دست دادن همسرش را ندارد، با عالم و آدم دشمن می شود.
آرزویش دستیابی به انگشتر جادویی و شمشیر عدالت است که بتواند بر همه چیز، حتی مرگ مسلط شود.

اهریمن، آرزویش را برآورده می کند و در عوض اورا تبدیل به اژدهایی مخوف می کند که برای زنده ماندن باید هرماه دختری چهارده ساله قربانی کند.

این میان، تنها راه شکست او دست یافتن نسلش به شمشِیر عدالت است.

آیریک و آفریدو، نوه هایش، برای نجات خواهرشان شجاعانه دست به این جستجو می زنند. جستجوی شمشیر عدالت….

بریده کتاب:

آفریدو گفت: این مجسمه ها خیلی طبیعی به نظر می آیند.
اگر این ها ناگهان زبان بازکنند و حرکت کنند،من خیلی تعجب نمی کنم.
هربار که این مجسمه هارا میبینم دلم بدجوری می گیرد.
آریاند گفت: بله فرزندانم این مجسمه ها خیلی طبیعی هستند. آخر این ها هم زمانی مثل من و شماها از زندگی شان لذت می بردند!

عکس نوشته های هنری و زیبای کتاب جستجوگران شمشیر عدالت

بریده هایی از کتاب جستجوگران شمشیر عدالت:

بریده ۱:

مادر گفت : موجود ستمکار عمر زیاد نمی کند .
من نمی دانم چرا آه مادرانی که دخترانشان قربانی اژدهاک پلید می شوند، دامن او را نگرفته و هنوز زنده مانده !
پدر با ناراحتی گفت : دیگر ادامه نده . دیوار موش دارد و موش هم گوش …!

بریده ۲:

جی جی تو که ترسو نبودی !
پدرت از شجاعت و نترسی تو خیلی برایم گفته .
مگر تو نبودی که آن مار مهاجم را نابود کردی؟!
مگر تو شاهزاده نیستی؟
نباید کاری کنی که باعث خجالت و سرافکندگی پدرت شوی . ترس از تو کوچکتره . بخاطر همین توانسته در وجودت پنهان شود .
جی جی کم کم چهره اش باز شد : حق با توست . ترس از من کوچکتره ! آره من از ترس بزرگترم !
دیگر نگران چیزی نباشید .
برویم .

بریده ۳:

آبادیس سمت پنجره رفت و نعره زد : چرا با من این کار را کردی؟
من انتقام می گیرم .
من در برابر مرگ مقاومت خواهم کرد .
من کاری خواهم کرد که نتوانی مرگ را بر من پیروز کنی .
آبادیس با خشم و عصبانیت همه را حتی پسرش را از اتاق بیرون کرد .
او دو روز و دو شب در کنار بدن بی جان سین دخت گریست .
روز سوم وقتی مستخدمان آمدند تا جسد سین دخت را برای خاکسپاری ببرند، با دیدن چهره آبادیس غرق وحشت و هراس شدند .
آبادیس شکسته و پیر شده بود .
از چشمان گود افتاده و تب دارش شعله انتقام و کینه زبانه می کشید .

عکس نوشته هنری و زیبای کتاب جستجوگران شمشیر عدالت نوشته داوود امیریان

 

عکس نوشته های هنری و زیبای کتاب جستجوگران شمشیر عدالت

 

 

ترس از تو کوچکتره که تونسته درونت پنهان بشه!

مرد زیبایی ها را نمی دید او فقط تشنه ی قدرت بود.

انگار زمین زیر پایشان، برصفحه ای نقاشی شده بود.

بیشتر ببینیم: عکس نوشته های جذابی از کتاب پسران دوزخ فرزندان قابیل

من اهریمن هستم، تو در جستجوی من بودی و من آمدم.

از زندگی لذت ببر.

با لذت به صدای موج ها گوش می داد.

از زندگی لذت ببر.

ترس,عکس نوشته

ترس از تو کوچکتره که تونسته درونت پنهان بشه!


از آن روز به بعد آبادیس در تاریکی و پلیدی بیشتری فرو رفت .

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۸ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
سه شنبه, ۷ آبان ۱۳۹۸، ۰۳:۰۰ ب.ظ

جوانی در ۱۸۰ثانیه

جوانی در ۱۸۰ثانیه : ۴۰ماجرای واقعی از واقعیت های مگوی زندگی...

جوانی در ۱۸۰ثانیه : ۴۰ماجرای واقعی از واقعیت های مگوی زندگی…

 

جوانی در ۱۸۰ثانیه
نویسنده: حسین سروقامت
انتشارات: نشر معارف

 

بریده کتاب(۱):

این مهم نیست که انسان دارا باشد یا ندار، آسوده باشد یا گرفتار، حتی آزاد باشد یا در بند.
اگر به رشته ی اتصالی با «او» پیوستید و از ته مانده ی آب گودال وجود خویش، نقبی به دریای فیض «او» زدید…
مطمئن باشید خوشبختید!

عکس نوشته های جذاب از کتاب جوانی در ۱۸۰ ثانیه

عکس نوشته کتاب جوانی در ۱۸۰ ثانیه

عکس نوشته های جذاب از کتاب جوانی در ۱۸۰ ثانیه

عکس نوشته های جذاب کتاب جوانی در ۱۸۰ ثانیه نوشته ی حسین سرو قامت

همین دنیا بهشت است، اگر هر کدام از ما محکم و درست و حسابی کار کنیم.
حقیقت,عدالت
حقیقت و عدالت همسایه ی دیوار به دیوارند!

بیشتر بدانیم:
آشنایی بیشتر با کتاب جوانی در ۱۸۰ ثانیه : ۴۰ ماجرای واقعی از واقعیت های مگوی زندگی…

اولین قدم برای حل مشکل
نخستین قدم برای حل هر مشکلی، سخن گفتن پیرامون آن است.
تا شکست نخوری طعم پیروزی را نمی چشی
اهمیت در این است که در جوان شکست و پیروزی، توام اشت.
تا شکست نخورد، طعم شیرین پیروزی را نخواهد چشید.
شیرینی عدالت
عدالت از عسل شیرین تر، از روغن نرم تر و از مشک خوش بو تر است !
یک دل عاشق
حسین بن علی (ع)تنها برای ما مسلمانان نیست.
برای هر کسی است که هنوز از خوبی های دنیا، یک دل عاشق برایش مانده است.

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۹۸ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...

روایتگری سیر رسانه­ای حضرت زینب  سلام­ الله ­علیها

"کربلا در کربلا می ­ماند اگر زینب نبود"

کربلا در کورترین نقطه تاریخ در بیابانی دور افتاده رقم خورد و اگر حرکت "رسانه ای" حضرت زینب نبود هیچ چیزی از اسلام باقی نمی­ماند هرچند حسینی به گودال رفته باشد و حنجر علی اصغری شکافته شده باشد

چشم انداز حرکت رسانه­ای زینب حرکت جهانی امروز در اربعین و معرفی حسین به عالم است زیرا وقتی امام زمان ظهور می­کنند خود را به واسطه حسین معرفی می­کنند "ان جدی الحسین ..."

پس هر قدم همراهی ما با زینب کبری برای معرفی حسین گامی بلند و موثر در ظهور بقیه الله است

بسم الله بانو
به کارگاه آموزشی زینب کبری خوش آمدی

علت عظمت زینب تشخیص به موقع است چه قبل کربلا چه در کربلا و چه بعد از کربلا

و هرکس چنین کند حتی اگر دختر المومنین نباشد عظمت پیدا می­کند.

و همین انتخاب­ها بود که زینب را ساخت

و نشان داد زن در حاشیه تاریخ نیست

وقتی حسین به سمت کربلا حرکت آغاز می­کند همه چیز از اولویت خارج می­شود حتی طواف واجب....

و زنی به نام زینب این انتخاب­ها را زمانی تشخیص می­دهد که برخی بزرگان آن زمان تشخیص نداده­اند‌

بانو که زائر اربعینی اکنون که در مکانی هستی که زینب قدم زده باید همانند زینب هم عمل کنی

در هر قسمت این کارگاه یک کلمه نمایش داده شده که عنوان برجسته این حرکت است

 

بالای این کلمه یک آیه قرآن مربوط وجود دارد

سمت چپ دو عبارت از کربلای دیروز و سمت راست کربلای امروز و تکلیف ما

الحق من ربک فلاتکونن من الممترین
حق از جانب پروردگار توست پس از تردیدکنندگان مباش

در کربلای دیروز آن چیزی که باعث سقوط عمربن سعد شد تردید بود و درست در همین هنگام زینب با عزمی راسخ پا به میدان گذاشت چرا که شک نداشت حق از جانب پروردگار است پس تردید نکرد

هدف جنگ نرم این­ست که تو را در جایگاه پسرسعد قرار دهد ولی اگر زینب را ببینی در تردید نمی­ مانی

پرده دوم:
عبیدالله حرجعفی شخص مذبذبی بود که مدام بین لشکر حق و باطل جابه­جا میشد تا بالاخره در جبهه باطل....

ما از کربلا ناگزیریم
کربلای دیروز ب ما الگو می­دهد
عاقبت یا انتخابت انتخاب راه عبیدالله است
یا صلابت

دقت کنید چه کسانی بیشتر اهل ذکر مستحب­اند؟خانم­ها

احساس می­کنم مخاطب این جمله کلا خانم­ها هستند

این ما هستیم که باید بی­تزلزل راهی که از زینب کبری به دست ما رسیده است به جهان مخابره کنیم

پرده سوم:
پراکنده شدن

برای نلرزیدن از سردی دنیا مدام باید گرد شمع وجود امامی که نعم المولی و نعم النصیر است بچرخی

ضحاک شمشیرزن پابه رکاب کربلای امام، عصر عاشورا از دور امام پراکنده شد.

طوفان شایعات شمع وجود امام را نمی­تواند خاموش کند ولی مواظب باش تو را از گردش به دور امام پراکنده نکند

سر بازار فضای­مجازی هر شایعه­ای می­فروشند
همچون زینب باش و به هر قیمتی از دور امام مهربان عالم پراکنده مشو

 

پرده چهارم:
ترس از دشمن

ترس واژه عجیبی است از غیر خدا ترسیدن چه عاقبتی دارد؟

عاقبت ترسیدن از غیر خدا ما را در کربلا در چه موقعیتی گیر می اندازد

کربلای دیروز و امروز ندارد در هر دو لایخشون احد الا الله

از غیر خدا بترسی در کربلا میلغزی

آرامشی که سپاه حسین داشت ریشه اش نترسیدن از غیر خداست

مانند زینب باش با صلابت و بدون ترس تا پیام رسان خوبی برای امامت باشی

پرده پنجم:
دوری از ولی

حبیب باش و از دل کوفه خودت را به دل امامت برسان

 

زینب باش و برا اینکه فاصله ای بین تو و امام نباشد منزل به منزل سختی راه را بجان بخر

هر کلیک ما در فضای مجازی یک انتخاب است

آیا هر کلیک تو فریاد لبیک یا امام سر میدهد یا تورا از ولی دور می کند؟

نباید به تعداد هر یک از ما حسینی کشته شود تا مشخص شود ما مانند شمر عمل کرده ایم یانه
روی سینه ولی بود و فرسنگ ها دور از ولی....

 

پرده ششم:
تنهایی امام

اتصال به ریسمان الهی هم تکی نمیشود

جبهه کفر منسجم و از تفرقه ما امام تنها مانده است

هر کس پشت سنگر هر موبایل برای پرسه زنی هایش توجیه می آورد

عرصه جنگ نرم را خالی بگذاری امام تنها می ماند و شاید خاطره گودال تکرار.....

به این پرچم ها نگاه کن همه در جهت مخالف امامند....

پرده هفتم:گستاخی دشمن

خروجی تنهایی امام گستاخی دشمن است

اگر دل امام را آزردی دوچیز بدست آورده ای
یک.تنهایی امام
دو.گستاخی دشمن

زینب را نگاه کن همچون کوه ایستاده است هیچ تمسخری هیچ نگاه تحقیری دلش را نمی لرزاند

عاشورا هر چه امام بیشتر صبوری میکرد دشمن گستاخ تر میشد...
در کربلای جنگ نرم ما در کدام نقطه ایم مقابل هجمه ها ایستاده ایم و سپر شدیم مقابل طعنه ها و تجمل ها و تحقیرها یا بالای گودال ب تماشا نشسته ایم؟

خواهرم در فضای رسانه دل ب زینب بسپر تا گستاخی ها تو را از مسیر حق منحرف نکند...

پرده هشتم:اسارت

شاید ما فکر کنیم اسارت پایان رسالت زینب بود ولی اینگونه نیست

آغاز رسالت زینب بعد از غروب کربلا بود

پیروزی خون بر شمشیر هنر زینب بود

بانو جایگاهت را بشناس

باید روش تبلیغ بلد بود باید هنر رساندن داشت همانند زینب
مگر نیست که آیه بلغ ما انزل الیک خطاب به جد بزرگوارش نازل شد‌...

اسیر رسانه بودن برای فریاد کشیدن مکتب زینب هنر است

ولی غرق در روزمرگی رسانع شدن از بدترین اسارتهاست

 

پرده نهم:بصیرت
 اهل مکتب حسین بودن یا به زبان ساده تر برای اینکه حسین مارا انتخاب کند باید پیشانیمان مهر بصیرت خورده باشد
زینب در همه انتخابهایش بصیرت را معیار قرار داد
در مدینه ماندن هم مانند در کوفه ماندن بود
حسین در راه کربلا باشد و زینب در مدینه یا کوفه عین بی بصیرتی است

آنچه باعث شد مردان دور مسلم را خالی کنند بی بصیرتی زنهایشان بود وگرنه مردها هم نامه نوشتند و هم بامسلم بیعت کردند...
زن بابصیرت می تواند علاوه بر این که از دامانش مرد را به معراج برساند بلکه در فضای مجازی زینب امام زمان خویش باشد
و بر هر سختی که در این راه به او می رسد صبر کند وصبر علی ما اصابک....

پرده دهم:ایستادگی

زینب همه دارایی اش را هزینه کرد ولی دست از رسالتش برنداشت که هیچ مقاوم ایستاد

زینب یک شبه مقاوم نشر

به آیه نگاه کنید
شرط نشان دادن راه درست تقوا پیشه کردن است

اگر کسی یک عمر تقوا پیشه کرده باشد خدا راه درست را به او نشان خواهد داد

 

جنگ سایبری هم استقامت خاص خودش را میطلبد اگر ایستادگی کردی پای این مکتب زینب وار مانده ای

 

پرده یازدهم:
تحقیر دشمن
خانه عنکبوت را دیده ای؟شاید پر جلوه برای عکاسی باشد ولی سست ترین خانه هاست
و تمام وسعت این خانه ظاهر است و هیچ عمقی ندارد
عنکبوت از ب وسعت عالم هم تار تنیده باشد در چشم بهم زدنی نابود میشد
و این است معنای واقعی حقیر بودن دشمن:
این تحقیر نتیجه ایستادگی پای نیزه ی خورشید است
دشت بلا و جنازه ها را نبین معنای دیدن زیبایی که زینب فرمود و ما رایت الا جمیلا جاودانه شدن مکتب حسین است
بانو به اندک جهاد مجازی است نگاه نکن افق را ببین ما به تاسی از بانو زینب با تحقیر دشمن در دورترین نقاط ممکن پرچم لااله الا الله را به احتزار در میاوریم.لبیییک یامهدی
مهدی یاور حرکت ما باید در فضای مجازی باید بر گلوی استکبار باشد
کاخ دشمن کف روی آب است تحقیر به این بزرگی را رسانه ای میکنیم

 

 

پرده دوازهم:شکست دشمن
سرانجام باطل فنا است
هر چه دست و پا بزند اخرش محکوم به فناست
این وعده صدق قرآن است:ان الباطل کان زهوقا
شکست دشمنی که جماعت را به لعن علی کشانده بود هنر زینب بود:
زینب با تمام قوت این رسالت را به دوش کشید و چنان در دل کفر خروشید که عمود سلطنت کفر لرزید
زینب رسید و رساند
رسید:چون به راهش یقین داشت و استقامت کرد
رساند:چون هنر رساندن بلد بود (بهترین خطبه خوانی ها با عمیق ترین و غنی ترین مفاهیم)

زینب در شام غریبان مدفون نمیشود زینب در آتش خیمه ها متوقف که نه متولد می شود
بانو قدر خودت را بدان
ظرافتهایی که خدا ب تو بخشیده برای ماندن در شام غریبان دنیایت نیست تو انتخاب شده ای تا زینب حسین زمانه باشی
این را بخاطر بسپار چند سال آینده اسرائیل نخواهد بود ولی ما در کدام نقطه ایم؟آیا روسفید از این سربازی مجازی هستیم یا عمرمان را در این فضا هدر داده ایم

 

پرده سیزدهم:انا فتحنا لک فتحا مبینا
پیروزی در راه است:
حرکت اربعین که به وسعت جهان آنطور که باید رسانه ای شده کار زمین مانده من و توست بانو
اربعین امتداد پیام رسانی زینب است
و این رسالتی که امانت زینب است
و زینب خود امانت دار مادرش زهراست
ما باور کنیم قدرت اول دنیایم:

غرفه بعد تجدید عهد با زینب کبری است
که ما بانوان پای این مکتب می مانیم و این پیام را با سلاح رسانه به تمام عالم مخابره می کنیم

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۸ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
يكشنبه, ۵ آبان ۱۳۹۸، ۰۹:۳۵ ق.ظ

تمنا

کتاب تمنا : آینده شناسی جامعه منتظر جهانی( مهدویت و انتظار)

کتاب تمنا نویسنده: رضا مصطفوی انتشارات: عهد مانا

کتاب تمنا : آینده شناسی جامعه منتظر جهانی( مهدویت و انتظار)

 

کتاب تمنا
نویسنده: رضا مصطفوی
انتشارات: عهد مانا

بریده کتاب(۱):

بنی اسرائیل دوران انتظار را با موفقیت و سلامت نسبی طی کردند اما پس از ظهور موسی (ع) دچار سستی و انحراف شدند و در اثر نافرمانی ایشان، با رحلت موسی پروژه ظهور منجی بنی اسرائیل نافرجام ماند.
بنی اسرائیل عصر موسی با وجود درک عمیق از روزگار انتظار، درک درستی از روزگار پس از ظهور نداشتند. چرا که می‌ پنداشتند کار منجی آن است که در یک لحظه و با عصا انداختنی دشمنانش را نابود و جهانی سرشار از لذت و عزت نصیب شان کند. غافل از آنکه با ظهور منجی، هجرت و جهاد و تلاشی سنگین و طاقت فرسا آغاز خواهد شد و نجات آنان در گرو تلاش و جهادی زمینی خواهد بود. از همین روی پس از ظهور موسی (ع)، به وی اعتراض می کردند که پیش از آمدنت آزار می دیدیم و اکنون نیز در سختی و گرفتاری هستیم.

 

عکس نوشته کتاب تمنا

عکس نوشته کتاب تمنا

عکس نوشته کتاب تمنا

عکس نوشته کتاب تمنا نوشته ی رضا مصطفوی

آشنا ترین انسان ها به زمان کسی است که از رویدادها شگفت زده نمی شود.

ویژگی یاران امام…
یاران امام باید یارانی باشند که چون و چرا نشناسند.
تنها امام معصوم و کلامش را حقیقت بدانند،
هر چند آن کلام مورد پسند و نفعشان نباشد؛
هر چند امر به شکست و بازگشت باشد.

چگونگی یاری امام بسته به زمان ها و مکان ها و احوال گوناگون است.

دوران غیبت کبری،اوج آموزش، آزمایش و غربالگری خداوند حکیم است.

امامان معصوم (ع) تنها زمانی دست به جا به جایی قدرت می زنند که یاران و جامعه را حاضر و آماده ببینند.

کسی که هنگام یاری ولی خود بخوابد با لگد دشمن بیدار می شود.

سنت الهی را می توان نرم افزارهای حاکم بر سخت افزارهای جهان نامید.

بریده کتاب(۲):
در اندیشه شیعی، قدرت تنها ابزار است و نه غایت و هدف. با قرائت شیعی حتی در شکل پویا و فعال آن، زمینه سازی برای ظهور و بر پایه ی جامعه جهانی مطلوب، هیچ نیازی به تصرف سرزمین، گروه یا انهدام جامعه ای خاص ندارد.
ظهور به معنای تسلط فرد یا گروهی خاص بر جامعه جهانی نیست و هیچ گروهی کدخدای جهان نخواهد بود. ظهور به معنای تسلیم همگان از جمله خود منجی موعود در برابر حقیقت و عدالت است.

بریده کتاب(۳):
یاران امام باید یارانی باشند که چون و چرا نشناسند.تنها امام معصوم و کلامش را حقیفت بدانند. هرچند آن کلام مورد پسند و نفعشان نباشد.
هرچند امربه شکست و بازگشت باشد. چگونگی یاری امام نیز، بسته به زمان ها و احوال و مکان ها گوناگون است.

بریده کتاب(۴):
از نظر ائمه اطهار (ع) کنار زدن سلاطین جور، ساده ترین بخش کار بود. بخش اصلی، برپایی حکومتی الهی با همراهی یاران ویژه  و آمادگی اجتماعی بود. نبود یاران صالح پرخاصیت و نیز نبود آمادگی فکری و فرهنگی مردم، دغدغه ی اصلی امامان معصوم (ع) بود که در بسیاری از روایات با صراحت یا اشارت بیان شده است.

بریده کتاب(۵):
در دوره ی نوین تمدن، به دلیل پیشرفت چهره ی منطقی و عقلانی اسلام، برنامه ها و تلاش های رسانه ای غرب، آن را هدف گرفته و مسلمانان را به جان هم انداخته است. از دل جامعه ی اسلامی چه فرقه ها و چه نحله های جورواجور و رنگارنگی با پشتیبانی سازمان های جاسوسی قدرت های بزرگ بیرون نیامده است و بهائیت نمونه هایی ازآن درجهان تسنن وتشیع است.

بریده کتاب(۶):
حق خوشبختی در دنیا و آخرت، حقی است که خداوند برای بشر خواسته، و خواستن و نخواستن آن را در اختیار خود او قرار داده است.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۸ ، ۰۹:۳۵
نمکتاب ...
پنجشنبه, ۴ مهر ۱۳۹۸، ۱۱:۰۰ ب.ظ

پایگاه سری

پایگاه سری : قصه بزرگ مردانی که کوچک بودند...روایتی از جنگ کردستان

داوود امیریان پایگاه سری عهد مانا

پایگاه سری : قصه بزرگ مردانی که کوچک بودند…روایتی از جنگ کردستان

 

یگاه سری
نویسنده: داوود امیریان
انتشارات: عهد مانا

خلاصه:

این کتاب روایتگری دو داستان جبهه و جنگ اولی در کردستان است. قصه بزرگ مردانی که کوچک بودند.
جعفر وناصر دو رفیق و همراه، در یک عملیات به نوجوانی برخورد می کنند که راهنمای آنها در پیدا کردن پایگاه سری موشکی می شود.
اما داستان دوم روایت نوجوانی است که فرار می کند و اتفاقی سوار بر قطاری می شود، که به سمت جبهه در حرکت است.

صدای موج دریا,بهترین موسیقی
آرش از صدای موج دریا لذت می برد، انگار بهترین موسیقی عمرش را می شنید.
#پایگاه سری
بریده کتاب(۱):

مهدی به وسط محوطه رسید. با نگرانی، به چپ و راست چشم گرداند. هیچ صدایی جز وزش باد نمی امد.
آهسته و خفیف گفت : کرامت! کرامت! هی. بچه ها کجایید؟
قطره ای بر پیشانیش چکید. فکر کرد که برف است با دست
پاکش کرد. اما وقتی به دستش نگاه کرد، از وحشت یخ زد.

قبر شهدا,قطره آب
قبر شهدا، با قطرات باران شسته می شد.
#پایگاه سری
بریده کتاب(۲):

اتوبوس به خیابان اصلی پیچید. مسافرانی که در صف ایستاده بودند، با خوشحالی چشم به اتوبوس سبز رنگ دوطبقه دوختند که حالا لک و لک کنان نزدیک می شد. جنب و جوش میان مسافران افتاد. پیر مردی از وسط صف بر سر نوجوانی که سعی می کرد خودش رابی خیال نشان دهد و در همان حال موذیانه و آهسته به اول صف نزدیک شود، فریاد کشید :
-آهای بچه، برو ته صف. ص۱

راه درست زندگی,انتخاب راه
کوزه ای را که پی آب برند
عاقبت می شکند در ره آب…
#کتاب پایگاه سری
بریده کتاب(۳):

اصغر قضیه مجتبی دیده بان شهید را تعریف کرد. نقشه سوراخ شده را به آن ها نشان داد و گفت: ((برادر افشاری احتمال می ده که نقطه ی مورد نظر پایگاه موشکی باشد. یعنی سایت موشکی.)) ص۵۲

آب,کوزه,تشنگی
کوزه ای را که پی آب برند
عاقبت می شکند در ره آب…
#کتاب پایگاه سری

معرفی بیشتر به روایت کلیپ…

نمایشگر ویدیو
00:00
 
00:00
 
 
 

 

بریده کتاب(۴):

صدای ناصر از آن سوی شیشه آمد :
_ هی! چه کار می کنی؟ باز کن ببینم برادر هیچکاک!
صادق در را باز کرد. ناصر پرید تو ماشین:
– چه کار می کنی هیچکاک؟
صادق با درماندگی گفت ناصر جان! قربون هیکل زهوار در رفته ات برم. کم سر و صدا کن. سوژه از دستم در می ره
– کدوم سوژه؟
صادق به رزمندگانی که جلوی صحنه نشسته بودند و غرق تماشا بودند اشاره کرد. ص۵۳

عشق حسین
عشق حسین، ما را به این وادی کشانده…
#پایگاه سری

بریده کتاب(۵):

جعفر نگاهی دیگر به نقشه ی سوراخ شده و نقشه ی چاپی منطقه کرد و گفت: ((پس باید تنگه ی ((کانی کالو اری)) را رد کنیم. از تنگه ی دست راست بگذریم و از کوه کبودک به چپ بریم.  درسته؟

بهترین موسیقی
اتگار بهترین موسیقی عمرش را می شنید،
آرش از صدای موج دریا لذت می برد.
#پایگاه سری

بریده کتاب(۶):

ستون سه نفره به راه افتاد. ناصر به لباسش اشاره کرد و گفت :((با پوشیدن این لباس کردی لهجه ام داره عوض می شه.))
جعفر گفت: ((هیس! بابا مگر نگفتم ساکت.))

عقریه های ساعت,ارزش وقت
عقربه های ساعت، هم چنان گردش می کردند.
#پایگاه سری
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۹۸ ، ۲۳:۰۰
نمکتاب ...