نمکتاب

نمکتاب
امام علی(علیه السلام): کتاب غذای روح است.هر کس با کتاب آرامش یابد هیچ آرامشی را از دست ندهد.

قدمی برای تحول مطالعه کشورمان!

سایت نمکتاب:namaktab.ir
کانال نمکتاب: @namaktab_ir





در اين وبلاگ
در كل اينترنت
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۳۳ مطلب با موضوع «7. چند رسانه ای(صوتی-تصویری) :: 7.2 کلیپ و فیلم :: کلیپ کتب خاص» ثبت شده است

شنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۸، ۰۶:۵۷ ب.ظ

امام رئوف

 
 
امام رئوف : ای حرمت ملجاء درماندگان دور مران از درو راهم بده...

امام رئوف : ای حرمت ملجاء درماندگان دور مران از درو راهم بده…

 

 

ای حرمت ملجأ درماندگان
دور مران از در و راهم بده...

#امام_رئوف
#نرجس_شکوریان_فرد
#عهد_مانا
#اهل_بیت
#جوان

من عادت کرده ام برکت روزی ام را، از یک خوب بگیرم
یک بخشنده، یک مهربان، یک رئوف!
اول وقت که روزت را با یک انسان کریم شروع کنی، هیچ شری نیست که خیر نشود
من در ایران به دنیا آمدم؛ در خانه ی یک کریم
من خانه زاد امام رئوفم، امام رضا علیه السلام

 

ما که امام ندیده ایم. کنارش زانو نزده ایم. همسفره اشان نشده ایم. ما که آرزو به دلم . ما که مردم آخرالزمانیم... شاید عمرمان به ملاقات مهدی فاطمه (عج) هم نرسد. اما وصف العیش نصف العیش خیال روی تو در هر طریق همره ماست خیال بود در منزل شما کنار شما سر سفره ی شما

دانلود کلیپ "امام رئوف از آپارات نمکتاب

❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️

 

 نشر حداکثری پیام

یک ایران است یک امام رئوف....

می خواهیم به جوانانمان معرفت اهل بیت را هدیه بدهیم.

شما هم در نذری میلاد شریک می‌شوید؟

شماره کارت رسالت(نذورات): 5041721039933271

 

دانلود کلیپ از آپارات نمکتاب

 

 

 

عکس نوشته های کتاب امام رئوف
خنده-امام رئوف-کتاب-داستان کوتاه
زندگی-عکس نوشته-کتاب امام رئوف
ماندن-عکس نوشته-کتاب امام رئوف-داستان
معیار-فریب-کتاب امام رئوف
یاد- فراموش-کتاب امام رئوف-عکس نوشته
زنده شدن-حرم امام رضا-کتاب امام رئوف
کتاب امام رئوف-نرجس شکوریان فرد-داستان هایی از زندگی
کتاب امام رئوف-امام رضا ع-داستان کوتاه
محبت-لحظه-کتاب امام رئوف-نرجس شکوریان فرد
کتاب امام رئوف,عکس نوشته
کتاب امام رئوف-امام رضا-داستان کوتاه

 

 

 

عکس هنری کتاب امام رئوف

عکس هنری کتاب امام رئوف

عکس هنری کتاب امام رئوف نوشته ی نرجس شکوریان فرد

 

امام رئوف : ای حرمت ملجاء درماندگان دور مران از درو راهم بده...

بریده کتاب(۲):

آمده بود برای دعوت از امام! خیلی دوست داشت که مهمان خانه اش، امامش باشد.
مقابل امام که نشست خجالت می کشید اما ذوق و لذتی که داشت زبانش را گویا کرد:
– یابن رسول الله! مهمان خانه ی ما می شوید؟ ما دلمان می خواهد پذیرای شما باشیم حتی یک وعده!
لبخندِ صورت امام دلش را قرص کرد. تپش قلبش بیشتر شد از این حال، که امام فرمودند:
– شرط دارد!
قلبش ایستاد. چه کند اگر نشود؟
– سه شرط دارد!
لبانش از هم فاصله گرفت و منتظر ماند:
– برای من غذایی از بیرون تهیه نکنی، همان غذایی که در خانه هست برای من هم سر سفره بگذار…
سر تکان داد و صدای قلبش دوباره بلند شد.
– دوم اینکه هر چه در خانه موجود است همان باشد غذای ما…
لبانش طرح لبخند گرفت.
– سوم اینکه خانواده ی خودت را برای پذیرایی از من به زحمت نیندازی!
دست گذاشت روی چشمش، روی قلبش، روی دهانش و پرسید:
– می آیید.
شنید:
– میآیم!
مسند امام رضا، ج۱، ص۲۹۱٫
…….
امام بیاید، زحمت می رود.
امام بیاید، کم ها، زیاد می شود!
امام بیاید، غصه ها تمام می شود، لبها پرخنده می شود، دلها شاد می شود.
امام! برای ما جز رحمت، زحمتی ندارد.
فدایت شوم…
یک وعده، یک سفره، یک لحظه، یک روز، یک عید، یک مناجات
یک نماز، یک هرچه خودتان اراده می کنید…
مهمان ما می شوید؟
به هزار شرط هم که باشد.
می پذیریم!
شرط های شما، رحمت است!

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۸ ، ۱۸:۵۷
نمکتاب ...
جمعه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۸، ۰۲:۲۲ ب.ظ

هیچکس به من نگفت

هیچکس به من نگفت: بعدها پشیمان نشوی که چرا«هیچ کس به من نگفت »تا من خوشبخت باشم. ماگفتیم

هیچکس به من نگفت: بعدها پشیمان نشوی که چرا«هیچ کس به من نگفت »تا من خوشبخت باشم. ماگفتیم

 

یچکس به من نگفت ، نویسنده حسن محمودی

معرفی:

خیلی خوبی ها هست که اگر آنها را بدانی جزء خوش بخت ترین انسانها می شوی اما تو حتی این را ازخودت دریغ می کنی .بعد ها پشیمان نشوی که چرا«هیچ کس به من نگفت »تا من خوش بخت باشم . ماگفتیم.

 

دانلود از نمکتاب آپارات

 

هیچ کس به من نگفت:

آن دل که به یاد تو نباشد دل نیست
قلبی که به عشقت نتپد جز گِل نیست

وقتی از ایت الله بهجت پرسیدند که شما کجایی؟
ایشان جواب دادند: امام در قلب شماست، مواظب باشید بیرونش نکنید.

هیچ کس به من نگفت:

که رمز دیدار شما، پاکی و دوری از گناه است.
به ما نگفتند که در دیدار علی بن مهزیار اهوازی که بیست سال به انتظار ایستاد تا شما را ملاقات کند به او فرمودی که علت دوری شما از ما، چند گناهی بود که انجام می دادی.
و فرمودی که علت پشت پرده بودن ما، اعمال بد شما شیعیان است و اگر شما پیمان پاکی که با امامان بسته اید را فراموش نمی کردید، پرده ها کنار می رفت.
کاش به ما گفته بودند که چشم پاک، سزاوار سیمای پاک است نه چشمی که به هرکس و نا کس نگاهی انداخته و زلف پریشان دیگران را خیره شده، کجا این چشم می تواند خال مشکین صورت شما را مشاهده کند؟!!
مگر اینکه با باران اشک، آن آلودگی ها را شستشو دهد و به کنترل درآورد چشمی را، که وظیفه اش کرنش است در هنگام رو به رو شدن با نامحرم.
به ما نگفتند که سیدبن طاووس و شیخ مفید و سیدمهدی بحرالعلوم-که به دیدارت نائل شدند- اهل گناه نبودند، یعنی ما هم باید چنین باشیم.
کاش می دانستم که هرگناه، فاصله را دورتر می کند و هر ترک گناهی، قدمی ست برای رسیدن به رضای شما.
کاش می دانستم که باید مایه زینت شما باشم نه باعث شرمساری.

گفتم شبی به مهدی اذن نگاه خواهم
گفتا که من هم از تو ترک گناه خواهم

چرایکی مرا در نوجوانی به کلاس آمادگی شناخت تو رهنمون نشد؟
همه چیز را به ما یاد دادند جز این که همه چیز به خاطر توست و تو، امام همه چیزی.

هیچ کس به من نگفت:

که دعای ما در فرج شما اثر دارد و آن را نزدیک می کند، نمی دانستم که شما دعاکردنمان را دوست داری و فرموده ای که خیلی برای فرج من دعا کنید.
به ما نرسید که راز فرج و ظهورت در دعای شب و روز ما نهفته است و تا دستان تک تک ما آسمانی نشود و چشمانمان از اشک، بارانی نگردد تو نمی آیی.
اگر به من گفته بودند که به آیت بصیرت، بهاءالدینی بزرگوار سفارش کرده ای که در قنوت نمازش《اللهم کن لولیک …》را زمزمه کند، ما هم از همان دوران نوجوانی قنوتمان را زیبا می خواندیم.
خیلی دیر فهمیوم که بعد از هرنماز، دعای مستجاب دارم که می توانم با آن، یک سنگ را از سر راه ظهورت بردارم.
ای کاش که در نوجوانی می فهمیدم که چقدر دوست داری من لب به دعا بگشایم و آمدنت را زمزمه گر باشم تا سهمی هرچند کوچک در شادی دیگران داشته باشم.

بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد
دعا کبوتر عشق است و بال و پر دارد
بخوان دعای فرج را که یوسف زهرا

ز پشت پرده غیبت به ما نظر دارد

چقدر شاد می شوم وقتی که یاد آن صحبت زیبای شما می افتم که فرمودید : هرگز شما را از یاد نبرده ایم.

هیچ کس به من نگفت:

که غیبت شما به معنای نبودن نیست، بلکه به معنای ندیدن هم نیست، چرا که تو روی فرش مجالس ما، قدم می گذاری، در بین مائی، ما را می بینی و میشناسی، ما هم تو را میبینیم، ولی نمی شناسیم. مگر نه این است که شما را تشبیه کرده اند به یوسف(ع) که برادران را دید و شناخت. ولی برادران، او را با اینکه دیدند نشناختند.
مگر نه این است که در دعای ندبه می خوانیم، ای غایبی که غایب از ما نیستی؛ فدایت شوم؛ ای دور از مایی که دور از ما نیستی.

مگر نه این است که وقتی می آیی، خلایق انگشت به دهان می مانند که ما این آقا را نه یکبار، بلکه بارها دیده ایم. پس تو اینجایی در بین ما، ولی غایبی، یعنی ناشناخته ای، نشناختن هم گناه ماست، مشکل تو نیست، تو برای من غایبی که نمی شناسمت.
ای کاش در نوجوانی به من گفته بودند که با شناخت تو، غیبت حداقل برای خودم، تمام شدنی ست.
ای کاش بودنت را هر لحظه با تمام وجود حس می کردم.

بارها روی تو دیدم ولی نشناختم
لاله از باغ رخت چیدم ولی نشناختم
کعبه را کردم بهانه تا بگردم دور تو

آمدم دور تو گردیدم، ولی نشناختم

چه حیف شد که از همان دوران نوجوانی دنبال هوای نفس رفتم و هوای شما را در سر نداشتم.

هیچ کس به من نگفت:

که رابطه ی شما با ما، رابطه پدر و فرزندی است. شما چون پدری مهربان و دلسوز در فکر آسایش و راحتی ما و پناهگاه همه ی مردم در لحظات خطر هستید، اگر محبت پدرانه شما نبود هیچکس به عنوان پناه به سراغ شما نمی آمد. اما از این صمیمیت برای ما در آن دورانی که دنبال پناه بودیم، چیزی نگفتند.

اکنون دریافته ام که تا حال، فرزند خوبی برای این پدر بزرگوار نبوده ام و اینک دنبال راه چاره و جبران گذشته ام.

چقدر دیر فهمیدم که پدر معنویم از دست گناهان فرزنش، غمناک می شده و برای او استغفار می کرده، ای کاش می توانستم غمی از غم هایش بکاهم و لبخند رضایت را بر لبان مبارکش بنشانم. ای کاش می دانستم که از همان لحظه ی به تکلیف رسیدنم، منتظر من هستی تا با تو آشنا شوم و با شما آشتی کنم تا دستم را بگیری و به آسمانها ببری تا مرا به خدا برسانی و از شیطان نجاتم دهی و از این آشنایی، به سعادت خود نزدیک تر شوم.

باید می دانستم که شناخت امام غایب بدین است
که بدانی امان اهل زمین است

هیچ کس به من نگفت:

که شما همیشه و در همه حالات به فکر ما هستی و اگر ما را رها ونی یا فراموش، دشمن درون و برون دمار از روزگار ما در می آورد. چقدر شاد می شوم وقتی یاد آن صحبت زیبای شما می افتم که فرمودی:《هرگز شما را از یاد نبرده ایم》.

مگر می شود که ارباب کریم نوکرانش را فراموش کند و به آنها توجه نداشته باشد.

اما شرم و خجالت آنگاه همنشین دائمی ما می شود که به یاد بیاوریم هرگز به یادت نبوده ایم و تمام خوشیها را بی حضور شما تجربه کرده ایم.

کسی به من نگفت که می شود با شما حرف زد، درد دل کرد و غصه ها را قصه وار گفت.

نمی دانستم که نوجوانان هم می توانند راه باریکه ای از نجوا با مولایشان، باز کنند و گاه گاهی، نوای خوش《 یابن الحسن》 بر لب جاری سازند.

ای کاش از همان دوران نوجوانی می فهمیدم که به یادم هستی تا هرگز فراموشت نکنم.

اما حالا هم که به خود آمده ام و می خواهم همیشه به یادت باشم آنقدر خیالهای بی خود در دلم خانه کرده اند که…؛ اما نه، هرگز ناامید نمی شوم، چون یار و یاوری مثل شما دارم؛ امیدوارم نسیم یاری شما غبار خیالات و فراموشی را از قلبم پاک کند تا حضور شما صفای زندگیم شود.

نگفتند بدون انتظار، اعمال ما مورد پذیرش درگاه الهی قرار نمی گیرد.

هیچ کس به من نگفت:

که یاد شما در قلبم باران و نور برکتی می بارد که دانه وجودم را تا خورشید وجودت می پرورد و بالا می برد و این، یعنی بهره مندی از تربیت خصوصی بهترین مربی عالم از جانب پروردگار‌.

تازه دانستم که حتی وقتی تو را فراموش کرده ام به یادم هستی، اما چقدر دیر فهمیدم اگر یاد تو باشم تو مرا با نگاه ویژه ای نگاه می کنی و این نگاه ویژه چه ها که نمی کند.

هرچند دیر، اما خوب شد دانستم که اگر به یاد شما باشم شما مرا با دعای خالصانه و عنایت ویژه، مورد توجه قرار می دهی و اینگونه من، آن گونه می شوم که خدا می خواهد یعنی آماده یاری.

اگر از نوجوانی زودتر می فهمیدم که می شود شب، هنگام خواب، با یاد شما خوابید و صبح با یاد شما بیدار شد، تا حالا سالها بود که این مشق را تمرین کرده بودم.

نمی شود که می دانستم درس خواندن را با یاد تو شروع کرد و نوشتن را پس از نام خدا به یاد تو مزین نمود.

خدایا! کاش هیچ گاه یادفلان بازیگر و فلان خواننده مرا از یاد نجات بخش عالم، غافل و بی خبر نمی کرد.

چون شب گیرم خیالت را در آغوش

سحر از بسترم بوی گل آید

من اصلا نمی دانستم که به خاطر شما باران می بارد و آسمان بر زمین فرود نمی آید.
خیلی برایم جالب بود وقتی فهمیدم همه به واسطه شما روزی می خورند.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۹۸ ، ۱۴:۲۲
نمکتاب ...
چهارشنبه, ۸ خرداد ۱۳۹۸، ۰۳:۰۰ ب.ظ

کیمیاگر

کیمیاگر : به دنبال کیمیا سفر کرد تا آنجا که کیمیاگری دلش را ربود.

کیمیاگر : به دنبال کیمیا سفر کرد تا آنجا که کیمیاگری دلش را ربود.

 

کیمیاگر : رضا مصطفوی، نشر عهدمانا

 

 

 

دانلود

 

بریده کتاب(۱):

یونس تا سرش به بالش رسید، خوابش برد. حتی فرصت نکرد لحظه ای در آرامش این اتاق، به راهی که آمده بود فکر کند. دوست داشت معمای دختر پشت پرده را زودتر حل کند تا از این فکری که گریبان گیرش شده رها شود، اما خیلی زود خوابش برد. وقت بیدار شدن، هنوز چشم هایش کامل باز نشده بود که فکرش رفت سمت حرف های دختر. حسی بیگانه با او همراه شده بود. نه اورا دیده بود و نه حتی میدانست نسبتش با پیرمرد چیست. همین اندازه میتوانست بفهمد که همسرش نیست. بعد با خودش گفت:پس اگر همسر جابر نیست، چرا او را آقا خطاب کرد…

عکس هنری کتاب کیمیاگر

عکس هنری کیمیاگر

عکس هنری کتاب کیمیاگر

عکس هنری کتاب کیمیاگر نوشته ی رضا مصطفوی

 

 

عکس نوشته کتاب کیمیاگر

عکس نوشته کتاب کیمیاگر

 

عکس نوشته کتاب کیمیاگر

یک شب قبل از آمدن این جوان در خواب دیدم که ستاره های آسمان ریخته بودند توی حیاط خانه.
من غرق ستاره ها بودم و از سمت ماه صدایی به من گفت : «کیمیا را عرضه کن! »
حقیقت هیچ گاه در اکثریت نبوده است.
کاش جابربن حیان دنبال اکسیری می افتاد که به ما انسان ها بزند و آدممان کند . ما فقط هیزم های جهنمیم، اگر حقیقت را درک نکنیم. از چهارپایان پست تریم، اگر غافل باشیم…
خدا انسان را از خاک آفرید و به او گفت : خاک با کیمیا طلا می شود و از آن روز انسان در جستجوی کیمیاست.

بیشتر ببینیم:
عکس بسیار زیبا و هنری کتاب کیمیاگر

خدا انسان را از خاک آفرید و به او گفت : خاک با کیمیا طلا می شود و از آن روز انسان در جستجوی کیمیاست.
در این خانه کیمیایی هست که تو مامور به یافتن آن شده ای، اما نه به همین سادگی.
جهان هرگز از لطف خدا خالی نمی شود. همواره باید حجتی تایین شده از سوی خدا بر زمین باشد.

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۸ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...
چهارشنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۷:۲۰ ب.ظ

تولد در لس آنجلس

کتاب تولد در لس آنجلس: یک نگاه خدا می تواند مسیر زندگی را تغییر بدهد. همراه شوید با یک تحول زیبا.

 

کتاب تولد در لس آنجلس: یک نگاه خدا می تواند مسیر زندگی را تغییر بدهد. همراه شوید با یک تحول زیبا.

کتاب تولد در لس آنجلس : بهزاد دانشگر، عهدمانا


🇧🇷برزیل برای بسیاری نماد فوتبال⚽️ و هیجان است.
برای بخشی از مردم، پله، زیکو و... نماد خوشگذرانی و عیش و نوش است
🎻 و برای بخشی دیگر، رقص و موسیقی های تند و پر هیجان.

🙆 من از دسته ی دوم بودم. به خصوص وقتی که با یک اتفاق جدید در شهر «ریو دوژانیرو» آشنا شدم: «کارناوال رقص.»

از وقتی با این کارناوال آشنا شدم،بی تاب دیدنش بودم. تا آن روز همه نوع عیش و نوش و خوش گذرانی را تجربه کرده بودم؛ اما حس می کردم این یک چیز دیگر است...

گروهی زن و مرد برهنه و مست که توی کوچه و خیابان می رقصند و می رقصند و همه فقط به دنبال لذت بیشتر می گردند...

 

بشتابید🏃🏃🏃
قیمت با تخفیف ویژه: ۱۶۰۰۰تومان
#سفارش از طریق👇
sefaresh_namaktab@

 

میخوایم این کتاب زیبا رو در شب های قدر بین جوونا پخش کنیم
از قافله خیر جا نمونی، هر کس به اندازه ی کَرَمِش😍

شماره کارت نذورات: 5041721039933271

 

 

دانلود کلیپ "تولد در لس آنجلس" از آپارات نمکتاب

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۹:۲۰
نمکتاب ...
چهارشنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۶:۵۹ ب.ظ

امام من

امام من : نرجس شکوریان فرد
امام من: داستان هایی کوتاه و جذاب برای آشنایی بیشتر با امام عصرمان و پاسخگویی به بسیاری از شبهات با جملاتی دلنشین

امام من: داستان هایی کوتاه و جذاب برای آشنایی بیشتر با امام عصرمان و پاسخگویی به بسیاری از شبهات با جملاتی دلنشین

معرفی:

من برای امام هستم، امام سایه سر من است.
من باید در کنار امام باشم تا امام در عالم حاکم باشد… محبت امام، شناختن امام، کمک به امام، عقل را رشد می دهد، دل را آرام می کند…
زندگی رضایت بخش یعنی با امام …
امام من …

 

*****

مجنون نشسته بود کنار دریا، روی شنهای ساحل ... مینوشت: لیلی.
با انگشتانش شنها را خط میانداخت: لیلی!
آب میآمد روی شنها را میپوشاند، وقتی که برمیگشت سمت دریا اسم لیلی پاک شده بود.
مجنون دوباره انگشت میکشید روی شنها و مینوشت: لیلی...
آب هجوم میآورد سمت ساحل و نام لیلی را پاک میکرد.. کسی او را دید. کارش را که دائم تکرار میکرد...
کسی پیش رفت و گفت: چرا این کار بیهوده را میکنی؟
مجنون نگاهش کرد. عمیق در چشمانش زل زد. چیزی ندید.. آن مرد هیچ نداشت... مجنون اما لب زد:
گر میسر نیست ما را کام او   عشقبازی میکنیم با نام او
حیات مجنون به همین بود: یاد لیلی

 

دانلود کلیپ " امام من" از آپارات نمکتاب

 

عکس نوشته ها و عکس هنری کتاب امام من را از اینجا می توانید مشاهده کنید

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۸:۵۹
نمکتاب ...
پنجشنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۸، ۱۲:۱۳ ب.ظ

معرفی کتابهای یک نویسنده ی خلاق

 

 

معرفی کتابهای یک نویسنده ی #خلاق

#نرجس_شکوریان_فرد
 #عهد_مانا

👌جوان و نوجوان با خواندن این کتاب ها پاسخ بسیاری از سوالات و شبهاتی که به سراغش میاد و آزارش میده رو میگیره...
#پدر
 #مادر
#سو_من_سه
#از_کدام_سو
#هوای_من
#رنج_مقدس
#اپلای
#از_او
دانلود از آپارات نمکتاب👇
https://www.aparat.com/namaktab

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۹۸ ، ۱۲:۱۳
نمکتاب ...
يكشنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۷، ۱۱:۰۲ ق.ظ

پدر

پویش کشوری کتاب پدر

کتاب پدر : کتابی با داستان های بسیار جذاب و جملاتی ناب برای تحول در احساس و فکر و ساختن زندگی مان

📚 کتاب : #پدر
📝 نویسنده : #نرجس_شکوریان_فرد
🗂 نشر : #عهدمانا
✨موضوع: #جوان_اهل_بیت
#امام_علی علیه السلام

پدر سایه‌ی سر است...
خصوصا این‌که پدر،
علی باشد...
همسر فاطمه...
من فرزند علی، امیرمومنان هستم....

 

دانلود کلیپ "پدر" از آپارات نمکتاب

 

 

کتاب پدر : کتابی با داستان های بسیار جذاب و جملاتی ناب برای تحول در احساس و فکر و ساختن زندگی مان

معرفی:

ستون خانه را…
«محکم ترین» جزء خانه می سازند..
تا هر کجا خواست فرو بریزد…
به ستون تکیه کند..
و بایستد..
هرجا خواستی بشکنی..
یاد «پدرت» بیفت..
که سالها قبل از توآمده است..
تا پناه سختی های روزگارت باشد..
واین کتاب..
حکایت «پدرانه هاست»..
تا تکیه کنی..
تا بایستی..

توضیحی مختصر:

از بین ۲۰۰۰۰ کتابی که مطالعه کرده بودیم، این کتاب جزو کتاب های منحصر به فرد بود،
کم حجم است، قلم و نوشتارش ذهنت را با خود انقدر همراه می کند که پس از بستن کتاب، فکرت را لای کتاب جا خواهی گذاشت.
من فکر میکنم این کتاب برای زیبا زندگی کردن نوشته شده…
آن را در ۳۰۰ مدرسه راهنمایی و دبیرستان به دانش آموزان معرفی نمودیم،
استقبال دانش آموزان بی نظیر بود ، تعداد زیادی این کتاب را خریدند و حتی بین دوستان و فامیل هایشان دست به دست شد و تعدادی زیادی آن را خواندند و عجیب اینکه همین نوجوانان که در عصر کلیپ و فیلم و بازی رایانه ای زندگی می کنند از ما می خواستند که کتاب های دیگری شبیه همین کتاب به آن ها معرفی کنیم.
در عرض ۳ ماهی که از چاپ آن می گذرد تقریبا ۱۵۰۰۰ نسخه از آن بفروش رفته،
این کتاب را باید بارها خواند و از تبلیغ و توضیح آن به دیگران دریغ نکرد،
دوستان خوش ذوق ما کلیپ و عکس هنری و عکس نوشته های زیبایی از آن تهیه کردند که آنها را در اختیارتان قرارمی دهیم

 

 

 

و اما لپ مطلب:

حیف است کتابی که انقدر می تواند در عمق جان انسان بنشیند و اثرگذار باشد تبلیغ نکنیم،
این فرصت یک ماهه پویش را دریابید
کلیپ، عکس نوشته، عکس هنری و بریده های زیبای این کتاب را برای بهترین دوستانتان ارسال کنید،
اگر به کسی هدیه می دهید سعی کنید این کتاب زیبا و معنوی را هم تقدیم کنید،
آن را. وی میز خانه تان بگذارید و به برادر و خواهر و مادر پدرتان توصیه کنید که بخوانند،
حتی اگر پرشور و نشاط هستید حتما این کتاب خاص و ویژه را به آشنایان و دوستان در فضای مجازی و مدرسه یا محله ، محل کار و … معرفی کنید و درصورت درخواست کتاب را برایشان تهیه کنید،
عکس هنری کتاب را روی پروفایلتان بگذارید و…

خب حالا میریم که داشته باشیم تعدادی بریده دلچسب:

بریده کتاب(۱):

دل خسته را می‌گویم که همه‌ی زار و نزار دنیا را ریخته دور و حالا دل، می‌خواهد، یک کسی را داشته باشد که نورانی باشد؛ سرعت نور حضورش و قدرت تابش وجودش، وجود را روشن کند، ذهن را آرام کند، تپش قلب را منظم کند، اشک چشم را راه بیندازید و…

بریده کتاب(۲):

وقتی که اول ورودی کنار در می ایستی و مقابلت او است. فقط یک جمله می‌توانی زمزمه کنی:
-السلام علیک یا بابا، السلام علیک یا علی.

بریده کتاب(۳):

افتخار سکونت سه روزه در خانه‌ی خدا نصیب علی و مادر‌علی‌(ع) شد.
و این احترام هنوز باقی است. از تولد علی (ع) تا سه روز همه می‌توانند خانه‌نشین مساجد بشوند. یک فلسفه‌ی اعتکاف، قدرشناسی مقام امیرالمومنین است.

بریده کتاب(۴):

مگر پسر عمویت نمی‌گوید حبیب خداست و از طرف او آمده؟ پس چرا از خدا نمی‌خواهد فقر و نداری تان تمام شود؟ علی(ع) سکوت را شکست: خدا بندگانی دارد که اگر از خدا بخواهند دیوار را برایشان طلا می‌کند.
مرد یهودی در چشمان علی(ع) حقیقتی دیگر می‌دید. نگاهش از چشمان او به دیوار رسید؛ دیوار طلا شده‌بود و می‌درخشید.

بریده کتاب(۵):

وقتی خواستند از جلسه بیرون بروند، امام دوباره سخن‌گو را خواست و از او بیعت گرفت.
باز برای سومین‌بار…
سخن‌گو گفت:
ای امیرالمومنین، به خدا سوگند، ندیدم با کسی مثل من برخورد کنی. فرمود: من زندگی و سعادت تو را می‌خواهم؛ تو کشته شدن من را.
سخن‌گو متحیر شد.
ابن ملجم‌مرادی… همان بهترین اهل یمن، همان مبارز و جانباز جنگ صفین، همان که علی(ع) برای نماز صبح بیدارش کرد.

بریده کتاب(۶):

تکبر ریشه‌ی ریزش است.
خودت را ببینی و معلومات را، خودت را ببینی و عبادتت را، خودت را ببینی و توانمندی‌هایت را… مقابل امامت هم خواهی ایستاد.
خدا را که همه چیز بببینی، خودت می‌شوی محور.

عکس نوشته کتاب پدر

عکس نوشته کتاب پدر

عکس نوشته کتاب پدر

 

 
دفاع از حریم کوچک و بزرگ نمی شناسد…
آنقدر شخصیت زینب بزرگ است که می شود زینب کبری(ع)
علی وار بار آینده را به دوش بکش…
ضعف خودت را ببین قوت و قدرت خدا پیداست.
تاریخ نباید تکرار شود.
خدا به احترام قدومش دیوار خانه اش را شکافت…
تکبرریشه ریزش است.
حسرت ندارد! در خانه ی اهل بیت به روی همه باز است.
دنیایت را روی هوست نبند، که اگر کم و زیاد شود به زانو درمی آیی..
با خدا باش پیروز باش…
روزی تان را ازدست پدر عالم بگیرید.
مسلمان شده ای مبارک باشد. زبانی اما کافی نیست، دلی هم کافی نیست، عرصه ی عمل صالح، عرصه ی اثبات تسلیم تو مقابل خداست.
مثل سلمان باش، پا جای پای امام بگذار همه ی خودت را فدای امام کن…رشد می کنی!

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۷ ، ۱۱:۰۲
نمکتاب ...
پنجشنبه, ۹ اسفند ۱۳۹۷، ۰۸:۳۵ ق.ظ

سو من سه

سو.من.سه: آدم های متفاوت خواندنی هستند.بخوانید و متفاوت زندگی کنید.

بچه ها سناریو می­نوشتند؛
ـ مهدوی همچون موسی کلیم است که در میان قومش متحیر مانده است. حال که از آسمان برآنان مائده­ای چون غذای بهشتی فرود می­آید غر می­زنند که ما را مائده­ای زمینی ده!
بعد هم بچه ­ها هرچه دست­شان بود را بالا می­گرفتند که «از اینا از اینا» و می­خوردند.
«عیسی از قومش پرسید اگر من برای شمایان معجزه الهی بیاورم شما آدم می­شوید؟ همگان تایید کردند وتصدیق. چون غذا از آسمان فرودآمد. هیچی دیگه نشد که پا حرفشون بایستند.»
جواد تا قبل از این اتفاق­ها همیشه با این مدل سناریو­های مسخره بچه­ ها همراهی می­کرد. یک­بار حتی گفت:
ـ خدائیش این همه کله ­گنده، این همه معجزه دیدند، بازم حرف خدا رو گوش نمی­دن، اونوقت به مای جوون می­گن: خفه شو گوش کن.

 

دانلود از آپارات نمکتاب

 

سو.من.سه: آدم های متفاوت خواندنی هستند.بخوانید و متفاوت زندگی کنید.

سو.من.سه : نرجس شکوریان فرد

بریده کتاب(۱):

من، همه نگاه­های جواد را می­خواندم. چشمانش یک معرفت خاصی داشت که هیچ­کس نداشت. کافی بود یک­بار از یکی مرام ببیند، بعد اگر هزاربار هم نامردی می­دید تا برایش مرام وسط نمی­ گذاشت نامردی­هایش را تحمل می­کرد. بعد که باهم مساوی می­شدند کلا قید طرف را می­زد. یک­ طور لوطی دلبر بود.

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۷ ، ۰۸:۳۵
نمکتاب ...
چهارشنبه, ۳ بهمن ۱۳۹۷، ۰۱:۳۷ ب.ظ

مادر

 

#مادر
#جوان_اهل_بیت
#نشر:عهدمانا
#نویسنده:نرجس_شکوریان



 

 

دانلود از آپارات نمکتاب

 

راست و درست زندگی کردن
قاعده‌های خوش‌بختی را در زندگی کسی دیدن
چند روزی، چند ساعتی، لحظاتی با یک عزیز بی‌همتا گذراندن،
در خانه‌ی او تکیه به دیوارش دادن و چشم دنبالش داشتن،
فکر و ذهن را میزبان صحبت‌هایش کردن،
دل را در کنارش بزرگ کردن ... تا بی‌نهایت...
یک آرزوست...
این کتاب لذت این آرزو را اندکی به جان می‌نشاند... اندازه‌ی قطره‌ای...
مهمان خانه‌ی مادر عالم شدن خوش‌آمد دارد...
خوش آمدید...
فیض نخست و خاتمه
نور جمال فاطمه...

 

 

 

 

عکس نوشته هایی هنرمندانه که یاد آور مادر است…

 

عکس نوشته هایی هنرمندانه از کتاب مادر

زندگی ات را به چه کسی هدیه می کنی؟
زندگی می کنی که چه کسی را خوشحال کنی؟
بعدش تمام زندگی ات را تقدیم چه کسی می کنی؟
بندگی خدا نکنی شرمنده می شوی...
بندگی خدا شرمندگی ندارد.
بندگی نفس و دنیا سرافکندگی می آورد.
بی قدر و قیمت می شوی اگر شیفته اسباب و وسایل بشوی .
باید تدبیر کنی، تلاش کنی و توکل
تا خدا توجه کند به سمت تو
و اگر باید و شایسته باشد، دنیا را خودش در اختیارت می گذارد تا با آن کارهای بزرک کنی.
خدا محبت را آفرید تا...
خلقت محبت را اگر دریابی…
از لحظه احظه بودنت در دنیا،
آن هم کنار خدا،
زیر نگاه نزدیک خدا،
پر فایده می شوی…
عصر جمعه دلگیر است یا طلایی؟
می گویند عصر جمعه دل گیر است.
اما
عصر جمعه یک فرصت طلایی است.
خدا زمان گذاشته که تو بیایی…
بخواهی…
مستجاب کند.
اللهم صل علی محمد و آل محمد…
اللهم عجل لولیک الفرج…
فقط همین!
نتیجه خوب گرفتن چگونه است؟
اگر دنبال نتیجه خوب هستید،
باید قدم در مسیر خوب بگذارید.

 

معنی فاطمه
جبرئیل گفت: نامش در زمین «فاطمه» است
در آسمان اما« منصوره»…
او در آسمان دوست دارانش را یاری می کند.
و روی زمین «فاطمه» است، چون شیعیان خود را از آتش جدا می کند.
امید داشتن و حرکت
باید جریان داشته باشی،
اگر راکد بمانی بوی تعفن می گیری.

 

مادر : بیایید چند روزی، چند ساعتی، لحظاتی، با یک عزیز بی‌همتا بگذرانیم.

مادر : بیایید چند روزی، چند ساعتی، لحظاتی، با یک عزیز بی‌همتا بگذرانیم.

 

بریده ای از کتاب(۱):
قبول کنید که سخت است خیلی چیزهایی را که درونت عوض شده ندیده بگیری و نشنیده‌‌ها را باور کنی. البته امید دارم بشود لذت زندگی را که برایم از بین رفته در همین‌جا پیدا کنم.

 


بریده ای از کتاب(۲):
یک خانه‌‌ کاهگلی بود از این قدیمی‌‌ها که وقتی واردش می‌‌ شوی از در و دیوارش انرژی‌‌های مثبت می‌‌خورد به سر و صورتت. به‌ قول دوستی، خانه روشن است انگار… اول حیاط بود، بعد هم اتاق‌‌ ها.
وسایل خانه خیلی کم و معمولی بود. اما یک چیزهای نابی از اهل خانه تعریف کرده بودند که حسّت حسرت این را می‌‌خورد؛ کاش حداقل یک‌ ساعتی می‌‌توانستم در فضای این خانه و اهل و عیالش مهمان باشم یا حداقل بشود یکی‌ دو ساعتی ماند و به دیوارهایش تکیه زد…

می‌‌دانی چه حالی می‌‌شوی وقتی در فضای پر تنشی که مثل تار عنکبوت دورت تنیده شده و داری میانش دست‌ و پا می‌‌زنی یکی بیاید برایت از آرامشی تعریف کند که رؤیایی است… خُب هوش‌ و حواست را می‌‌برد.


بریده ای از کتاب(۳):
البته من بگویم که اعتقادم این است: روحِ آرامش را هم، آدم‌‌ ها به اجسام می‌‌ دهند، وگرنه که شیء، شیء است. حتماً ساکنان این خانه یک هوایی داشتند مثل حال‌ وهوای اول صبح که آسمان شعف حضور طلایی خورشید را دارد.
داستان کتاب، همین حال و هوا را دارد… لذتش را می‌‌شود بعدها با چشمان بسته هم در ذهن زمزمه کرد…

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۹۷ ، ۱۳:۳۷
نمکتاب ...
يكشنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۷، ۰۳:۰۰ ب.ظ

اپلای

اپلای: رمانی جذاب درباره یک دانشجو و نخبه ایرانی که دانشگاه‌های اروپایی او را دعوت به همکاری می‌ کنند.

اپلای: رمانی جذاب درباره یک دانشجو و نخبه ایرانی که دانشگاه‌های اروپایی او را دعوت به همکاری می‌ کنند.

اپلای ، نویسنده نرجس شکوریان فرد

 

 


خلاصه:

این داستان، به مشکلات تحصیل در کشور و انگیزه‌های مهاجرات دانشجویان از ایران پرداخته است. نویسنده تلاش کرده است با به تصویر کشیدن توان‌ مندی‌های جامعه ایرانی برای کار و پیشرفت و نیز جاذبه‌های غرب برای تحصیل و کار، علت ماندن یا رفتن دانشجویان را توجیه کند.
میثم، شخصیت اول داستان، دانشجوی نخبه ایرانی است که از طرف دانشگاه‌های اروپایی دعوت به همکاری می‌شود. این در حالی‌ست که میثم در فرصت مطالعاتی توانمندی‌ها و امکانات اتریش را لمس کرده‌است، در این میان میثم درگیر ابراز علاقه‌های افراطی یکی از هم‌ دانشگاهی‌ هایش به‌ نام سوسن می‌شود. چیزی که درگیرش کرده است و در نهایت…
شکوریان فرد پیش از این با رمان «رنج مقدس»، توانسته بود در فهرست پرفروش‌ترین آثار داستانی دهه ۹۰ قرار بگیرد.

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ دی ۹۷ ، ۱۵:۰۰
نمکتاب ...