خادم ارباب کیست؟ : بهترین کتاب درباره راه و چاه خادم امام حسین (ع) شدن
بریده ای از کتاب(۱): «ما» هنر نداریم، اما «او» که هنر دارد، هنر او هم این است که اجناس به درد نخوری مثل ما – که هیچ کس حاضر نیست بخرد – را می خرد و با یک نگاهش کیمیا می کند: رسول ترک، کل احمد تهرانی و… محصولات این کارخانه اند. راهش هم همین است که حافظ فرمود: «گر در سرت هوای وصال است حافظا باید که خاک در گه اهل هنر باشی» (صفحه ۳۷)
موکب آمستردام : داستان هایی از جوانان اروپایی و اربعین حسینی
معرفی: خرده روایت هایی از زائرانی که امام حسین را نه در کربلا و نجف و قم و مشهد و… بلکه در قلب اروپا یافته اند، زائران دور دست سید الشهدا، زائرانی که از اروپا به مقصد زیارت پیاده امام حسین (ع) رهسپار شده اند. زائرانی که دریافته اند که عشق حسین، زمین و زمان و مکان نمی شناسد و چه بخواهیم و چه نخواهیم عالم گیر خواهد شد. فقط باید خودت را به این دریای عظیم بسپری تا به ساحل آرامش برسی. بریده ای از کتاب: وصف نمایشگاهمان دیگر از هلند و شهرهایش گذشته و به دیگر کشورها رسیده ما نه تنها توی دیگر کشورهای اروپایی هم درخواست برگزاری نمایشگاه را داشته ایم بلکه از بقیه کشورها مثل آرژانتین هم درخواست داده اند نمایشگاه را برایشان کپی کنیم و بفرستیم تا آن جا هم برگزار شود…
رمانی پلیسی ، در مورد دلدادگی یک کشیش مسیحی :ناقوس ها به صدا در می آیند.
ناقوس ها به صدا در می آیند 📚💐📚💐📚💐📚💐📚💐 #ابراهیم_حسن_بیگی بعضی ها گنج دارند و باز هم در فقر و نداری زندگی می کنند.آن وقت کسان دیگری از این گنج بهره می برند. این کتاب نقشه آن گنج است.در بهره بردن از این گنج تردید نکن.
ابراهیم حسن بیگی نویسنده ی توانمند و دست به قلمی است که داستان کتابش نه تنها خواننده را خسته نمی کند بلکه به راحتی، با بازی با کلمات، روح و روان خواننده را نیز به تسخیر در می آورد. داستان ناقوس ها به صدا در می آیند داستانی جذاب در ارتباط با قدیسی بی نظیرِ جهان؛ حضرت علی علیه السلام است که:
کتاب بررسی ابعاد وجودی، سیاسی، معنوی شخصیت ایشان از منظر مخالفان و معاندانی چون عمرو عاص را به تحریر درآورده است. یکی از نقاط قوت این داستان بیان از زبان یک کشیش مسیحی است
و همه ی این ها حاصل هنر غیر قابل انکار ابراهیم حسن بیگی است. حمایت انتشارات عهد مانا نیز در موفقیت این کتاب نقش موثری داشته است. خواندن این کتاب چکیده ای کامل و بی نقص از سخنان ایشان را آسان می کند و فعل و انفعالات جهان و افکار روزمره جدا می سازد و حداقل اثرش، تشویق مخاطبان به خواندن #نهج_البلاغه است.
برای دانلود با کیفیت کتاب " ناقوس ها به صدا در می آیند" روی عکس کلیک کنید.
سیر داستان داستان دلدادگی یک کشیش مسیحی است که در مسکو زندگی میکند. او کتابها و آثار خطی و قدیمی بسیاری دارد و به این کار عشق میورزد. وقتی یک نسخه قدیمی از مردی تاجیک به دست او میرسد، علاقهمند میشود که کتاب را از او بخرد، اما مرد تاجیک کشته میشود و از اینجا به بعد، کشیش روسی پا در مسیری میگذارد که به شناخت امام متقین، امیرالمؤمنین، علی (ع) منتهی میشود. کشیش به خاطر حفظ جان خود مجبور به ترک مسکو میشود و به بیروت میرود. او کودکیها و بخشی از عمرش را در این شهر گذرانده و پسر، عروس و نوهاش در آنجا زندگی میکنند. علاوه بر این، او در پایتخت لبنان، دوستان و محققان فراوانی از جمله «جرج جرداق» نویسنده کتاب «الامام علی صوتالعدالهالانسانیه» را دارد که میتوانند در کشف شخصیت امام علی (ع) به او کمک شایانی کنند. این کشیش روسی با مطالعه آثار فراوانی از نویسندگان مسیحی و اهل تسنن، امیر مؤمنان را به نیکی میشناسد و از موعظهها و پندهای آن امام در سخنرانیهای خود استفاده میکند. او همچنین، سخنان شیوای حضرت علی (ع) را سرلوحه زندگی خود قرار میدهد و توصیههایی در باب مرگ و جهان پسین به فرزندش دارد. داستان با دستگیری جنایتکارانی که به خاطر به دست آوردن نسخه خطی، هم دست به قتل مرد تاجیک زده و هم از کلیسا و منزل کشیش سرقت کردهاند، خاتمه مییابد و کشیش که آرامش از دست رفته را بازیافته است، همراه با همسرش به مسکو برمیگردد؛ گویی که او تعالیم علی (ع) را به عنوان بهترین و ارزشمندترین سوغات بیروت به خانه برده است؛ چرا که چمدان حاوی کتاب قدیمی و سایر آثار خریداری شده از سوی کشیش در فرودگاه جابهجا شده و او با چمدان دیگری به خانه رفته است.
برشی از کتاب: ✂️
جرج گفت: کلام همه پیامبران و عدالت خواهان جهان ،شبیه کلام علی ست.برای همین من اسم کتابم را گذاشتم علی صدای عدالت انسان . کشیش گفت: برای همین امروز پیش تو هستم تا درباره ی علی بیشتر بدانم . جرج گفت: برای شناخت علی باید به وجدان خودت رجوع کنی پدر و تعصب مسیحیت را از خودت دور کنی و علی را با هیچکس قیاس نکنی جز خودش...
شنیدید خانم ها هم باید در فعالیت ها شرکت کنند و در اجتماع نقش موثر داشته باشند...؛ این کتاب را خانم ها با لذت بخوانند و ببینند یک دختر جوان چطور می تواند در جامعه پر شور و پر شعور در جامعه باشد....داخل و خارج هم ندارد
همراه دختر داستان شوید در دانشگاه فرانسه...
خلاصه:
دختری ایرانی و باهوش که برای دکترا، بورس فرانسه می شود و در خوابگاه ، جریاناتِ زیادی برایش اتفاق می افتد. در دانشگاه و خوابگاه، افراد به عنوان یک ایرانی مسلمان، انتظارات زیادی دارند و او را خود ایران و اسلام می دانند که باید به سوالاتشان و تمام اعمال و رفتار مسلمانان و ایرانیان پاسخ دهد! که البته او به خوبی این سوالات را پاسخ می دهد و روشنگری می کند و تعصب بی جا هم نشان نمی دهد و افرادی را با خود همراه می کند و عده ای را به اسلام علاقمند می کند.
جمله حضرت آقا:
کتاب خاطرات سفیر را توصیه کنید که خانم هایتان بخوانند. این کتاب توسط سرکار خانم نیلوفر شادمهری نوشته شده و شامل خاطرات دوران تحصیل ایشان به عنوان دانشجوی ممتاز ایرانی در فرانسه است.
این اثر بخشی از مجموعه خاطرات نویسنده از دوران دانشجویی اش در کشور فرانسه به عنوان یک مسلمان ایرانی است.
این کتاب شامل خاطراتی است که ابتدا در وبلاگی به همین نام «سفیر» توسط نویسنده نوشته شده و سپس به مرور بر آن خاطرات افزوده شده است.
نویسنده می گوید: آن زمانی که من شروع به مکتوب کردن این خاطرات کردم تعدادی از دانشجویان را می دیدم که همان اتفاقاتی که برای من پیش آمده برای بعضی از این ها نیز افتاده بود. اینها در برخورد با این اتفاقات واکنش های خوبی بروز نداده بودند. زیرا در آنجا با پوشش و حجاب خانم ها برخورد خوبی ندارند از این رو تصمیم گرفتم خاطراتم را که بخشی از آن مربوط به برخورد با این گونه رفتارها بود را مکتوب کنم تا از این طریق آموزشی نیز داده باشم.
گزیده کتاب: و من شدم «ایران»! من باید پاسخگوی همه نقاط قوت و ضعف ایران می بودم. انگار من مسئول همه شرایط و وقایع بودم . چاره ای نبود و البته از این ناچاری ناراضی هم نبودم. من ناخواسته واسطه انتقال بخشی از اطلاعات شده بودم و این فرصتی بود تا آن طور که باید و شاید وظیفه ام را انجام دهم. تصمیم گرفته شده بود! من سفیر ایران بودم و حافظ منافع کشورم و مردمش.
دعبل و زلفا : روایتی عاشقانه از شاعری که مورد عنایت امام رضا(ع) بوده است.
داستان روایت عشقی آتشین که در اثر باد های سهمگین روزگار خاموش نشد ...
دعبل و زلفا : مظفر سالاری، به نشر
معرفی:
اگر دلت می خواهد جان تازه بگیری و محبت امام به دلت مزه کند این رمان را از دست نده… با امام که باشی پادشاه عالمی، دور که شدی خوار و زبون دیگرانی.
بریده کتاب(۱):
زلفا با چابکی درون خمره ای گلی که خالی بود پرید. در آن لحظه که می خواست درون خمره بنشیند، چرخید و دعبل را کنار جعبه های انار دید. او را شناخت و تعجب کرد که در آن موقعیت می بیندش.
دختران آفتاب امیر حسین بانکی، بهزاد دانشگر، محمد رضا رضایتمند
درباره کتاب: جوانهای امروزی با سوالها و افکار جدیدی روبرو هستند که نیاز جدی به تفکر دارد. گفت و گوهای مطرح شده در کتاب و بحثهایی که بین اشخاص داستان این کتاب شکل میگیرد طوری گیراست که رها کردن کتاب موجب پریشانی خاطر خواهد شد. شاید نه به همه اما به بیشتر سوالهای جوانهای دغدغهمند جوابهای مناسب و منطقی میدهد.
جمله حضرت آقا: پس از نزدیک سه سال توانستم دراین روزها_ ایام شهادت حضرت زهراسلام الله علیها_این کتاب را بخوانم. درمیان کتابهای داستانی که هدفش طرح مسایل فکری است ،این بهترین کتاب از نویسنده ایرانی است.طرح کلی داستان و درون مایه های داستانی آن خوب و شیرین است . حرفها هم قوی و منطقی است . اتفاقا پیش از این کتاب . . . را خواندم. آن قوی تر است. ولی با توجه به برخی ملاحظات عمده بهرهبرداری نکردن از عامل جنسی در کتاب حاضر ، در این کتاب هنر بیشتری به کار رفته است. باید ترویج شود. تنها نقطه ضعف آن ذکر مشخصات استاد فاطمه است در فصل آخر کتاب. (روزهای نیمه خرداد 87)
خلاصه کتاب: داستان کتاب در مورد دختر دانشجویی است که در خانوادهای با روابط سرد و دارای نقش زندگی میکند. تا این که یک روز از اردوی زیارتی به مشهد که دانشگاه ترتیب داده بود با خبر میشه. با این که به موقع ثبتنام نکرده بود اما از آنجایی که امام رضا علیه السلام او را طلبیده بود به اردوی مشهد میرود. داخل اتوبوس کم کم وقایعی شکل میگیرد مسئول اتوبوس «فاطمه» با چند نفری به طور اتفاقی دوست می-شود که شخصیت اصلی داستان «مریم» داخل این گروه جدید دوستی قرار میگیرد. دخترانی با افکار و عقاید متفاوت کم کم شروع به بحثهایی با مضامین مختلف میکنند که فاطمه همیشه جز اصلی این بحثها هم بوده، چند روز بعد از رسیدن به مشهد اتفاقی رخ میدهد که بر زندگی مریم تأثیراتی میگذارد و مسیر زندگی او را به طرف دیگر میکشاند...
برشی از کتاب: همهتون، متوجه شدین که ثریا گفت: به خاطر اینکه هر جا میریم تحویلمون بگیرن، مسخرهمون نکنن. من میخوام بگم که فقط این ثریا نیست که چنین طرز فکری داره، همهمون همین طوریم! دل اصل این یه فرهنگ غلط در جامعه بود که این فکر رو در زنها و دخترها به وجود آورد که خوبی و برتری فقط توی قشنگی و زیور آلات و لباسهای شیکه. صفحه 46.
برای کسانی که دوست دارند امام زمانشان را ببینند: کتاب تمنای وصال
درباره کتاب: اگراین سوال در ذهنت است که چگونه میتوانی به امامت نزدیکتر شوی این کتاب را بخوان.(خواسته های امام زمان علیه السلام درتشرفات)
برشی از کتاب: تا حرف من تمام شد صدای همگی آنها بلند شد که « بکشیدش چه حرف هایی می زند »؟ دیدم دیگر چاره ای ندارم فقط گفتم پس حالا که می خواهید مرا بکشید اجازه بدهید وضویی بگیریم و نمازی بخوانم اول قبول نکردند اما با اصرار این پیشنهاد را قبول کردند و برای اینکه احتمال میدادند من وضو گرفتن را بهانه کرده ام برای اینکه در حیاط فریاد کنم و به همسایه ها خبر دهم مرا در حلقه ای از افراد خنجر به دست به حیاط آوردند . من بعد از وضو نماز را شروع کردم و قصد کردم که در سجده ی آخر هفت مرتبه بگویم المستغاث بک یا صاحب الزمان عجل الله با حضور قلب مشغول شدم . در بین نماز بود که در خانه را زدند . آنها مردد بودند که در را باز کنند یا نه . ناگهان در باز شد و سواری وارد شد و پهلوی من آمد و منتظر ماند تا نمازم را تمام کنم .پس از تمام شدن نماز دست مرا گرفت و به قصد بیرون رفتن از خانه به راه افتادیم . این چند نفری که خنجر و چاقو به دست داشتند گویی همه مجمسه ای بودند که بر دیوار نصب شده اند . صدایی از آنها بیرون نمی آمد و ما از خانه خارج شدیم .ص 53 و 54
بهترین کتاب در سطح خاور میانه ،خاور دور و خاور نزدیک منتشر شد 📚😊 هوای من،اثری دیگر از نرجس شکوریان فرد به چاپ رسید و با استقبال بی نظیری رو به رو شد😍 خبرنگاران حاضر در جشن امضا خبر از شکستن چندین دست و پا و مهره های گردن میدهند،نویسنده سه بسته خودکار را به اتمام رسانید و ...😜
#دیالوگ_ماندگار_کتاب 🗣📚 با عصبانیت گفت: اگر فکر میکنی زندگی این دنیا ابدیه اشتباه کردی ، بابای من نموند مادر خودت هم مرد مسعود هم میمیره متاسفانه ،تو هم میمیری متأسفانه... دنیا به هیچکس قول صد در صد موندن نداده متاسفانه! قاعده هر کی میتونه از سختی فرار کنه رو هم هیچ بشری نتونسته پیاده کنه متأسفانه!
عکس نوشته های کتاب هوای من ، نوشته ی نرجس شکوریان فرد
آرشام:من ظاهرم را درست می کنم که بگویم خوشم،تو ظاهرت را درست می کنی که بگویی خوبی،گل بگیرند به دروغ های هر دوتایمان. نمی فهمیم که همه زندگی همین هاست.حالم از میترا و تو با هم به هم می خورد…
جواب پیام آرشام را می دهم :« حقیقت یا جرأت، شاید یک بازی شده باشد…اما واقعا سراغ حقیقت رفتن جرأت می خواهد و وجدان که…»
بین دختر ها نمی دانم چرا این بار میترا به دلم نشسته است، قید سعیده را زدم و با میترا هستم، سعیده خیلی گریه کرد، دختر است دیگر…
اشک قیمتیه!اونو خرج هر چیزی نکن!!!
درد انسان را شبیه خودش میکند،دردمند!
دلم می خواست سخت تلافی کنم…
برای او هم تو فرقی داری؟؟
حرفش مثل چای تلخ سرد شده است…
بمیرد که انقدر دقیق حرف می زند.
انسان ها ذاتا خوبی را می فهمند.
کوچه آرام و تاریکی شب…
اونا نه درد را می فهمند و نه درمانش رو…
زندگی یعنی دست و پنجه نرم کردن با سختی ها،یعنی انتخاب لذت های بلند مدت،نه کوتاه مدت و دم دستی. خریت برای آنهایی است که فکر می کنندزندگی یعنی راحتی و خوشی، فقط و فقط همین…
از کدام سو داستانی است کوتاه اما مفید که نوجوان با خواندنش،پاسخ بسیاری از سوال های ذهنش را می گیرد. نویسنده توانسته با مخاطب برقرار کند؛ با توصیفات و قلمش،حس را به خواننده انتقال داده و خواننده خودرا کامل جای شخصیت داستان دانسته و موقعیت آن را به خوبی درک می کند. شروع هرفصلی کمی مبهم است و حتی شاید خواننده مجبور باشد متن را چند باربخواند تا فهمد فهم از زبان کدام شخصیت است. البته به نظر من این یک ویژگی خوب است،زیرا مخاطب لذت خواندن را می چشد و برای خواندن ادامه داستان سرکش و کنجکاوتر می شود! رفتارهای شخصیت ها عینه واقعیت است و مخاطب خیلی زود با آن ها اخت می شود و آن ها را درک می کند. از این که نویسنده خیلی رک و عامیانه گفت و گو های شخصیت ها را نوشته لذت می برم! فضای گنگ و توصیف آشفتگی های "جواد" خواننده را غرق در فضای کتاب و وادار به فکر می کند! به این فکر که از کجا برود تا لذت های حرام نشود!
💠📚 جواد پسری دبیرستانی است و دور از هر قید و بندی همراه با دوستانش بیشترین لذتشان شکستن حد و حدودهاست.. 🌀فرید که بزرگ تر جمعشان بود با سکته ی قلبی در اوج آرزوهایش جان میدهد و جواد و بقیه را در بهت و ترس فرو می برد😱 آن ها که لذت هایشان دچار خدشه شده است و سوال های زیادی از دنیا و داشته ها و نداشته ها ، برایشان پیش آمده . خلاصه با هم درگیر می شوند و در این میان بدترین و رنج آورترین لحظات می شود سهم جواد قصه ما... ✅✅✅ و حالا جوادِ درمانده مواجه می شود با معاون مدرسه... همراه شوید با جواد قصه ی ما،تا لحظاتی شیرین را تجربه کنید
از کدام سو بروم. مگر دیونه ام که برای خود دغدغه میخرم پشت می کنم به این دوراهی و راه خودم را می روم بدون دغدغه. اما انگار با این انتخابم یک راه را از میان براداشته شد انگار که در چهارسو فقط همین دوراهی است اگر راهی را انتخاب کنم یکی از این دو است. دوباره بر می گردم برسر دوراهی نمی خوام بدون فکر راهی را انتخاب کنم که انتهایش را نمی دانم فکر می کنم ; ازکدام_سو بروم ...
رمان عاشقانه ی متفاوتی که همه دوستش دارند: رویای نیمه شب
معرفی: اگر میخواهی از ته دل ذوق کنی ، اگر میخواهی هی با خودت تکرار کنی چه محشر بود ، چه محشر بود ،اگر میخواهی لب هات تا بناگوش باز بشه. اگر میخواهی بفهمی یه رمان عالی یعنی چی؟ اگر میخواهی یه عشق زیبارو ببینی این کتاب رو بخون
مقام رهبری خطاب به مظفر سالاری نویسنده این کتاب فرمودند: این کتاب را خوانده ام. خیلی خوب بود. مستند بود. در واقع شما یک واقعه حقیقی را باز کردید، و شکل رمان به آن دادید. خیلی خوب بود.
خلاصه کتاب: همه از زیبایی ظاهر و پاکی سیرت هاشم خبر دارند. پسری اهل_سنت که در دکان طلافروشی پدربزرگش، جواهر و زینت آلات می سازد. هاشم اما رازی بزرگ در سینه دارد. ریحانه. دختر ابوراجح حمامی شیعه. خودش هم می داند ازدواج یک پسر اهل سنت با دختری شیعه غیرممکن است. از سوی دیگر خبر دارد ریحانه می خواهد به همین زودی ازدواج کند. قنواء دختر حاکم حله نیز پایش به ماجرا باز می شود و مشکلات را دوچندان می کند. حالا هاشم میان این همه مشکل باید تصمیمات اساسی خودش را بگیرد. تصمیمی که با ضرب و شتم ابوراجح و خبر اعدامش رنگ و بوی خون و مرگ می گیرد. رؤیای نیمه شب، در کنار مسئله تقریب مذاهب و جذابیت های داستانی، مسئله مهم تری را طرح می کند؛ #امام_زمان و رابطه ایشان با شیعیان و باورمندان به ایشان. که بدون شعارزدگی و توهین به عقاید متفاوت به خوبی شکل گرفته است و مخاطب را با مفاهیم عمیقی آشنا می کند…..
بریده ای از کتاب(۱): بیچاره قنوا که گمان می کند شما می توایند شوهر خوبی برایش باشید . بیچاره من که هیچ امیدی به زندگی ندارم . به کسی علاقه دارم که دست نیافتنی است ، قنوا که خواستگاران فراوانی دارد و سرانجام با یکی مانند خودش ازدواج خواهد کرد . امینه روی صندوق نشست و با پشت دست اشکش را پاک کرد . داستان عجیبی است . ریحانه به دیگری علاقه دارد ، شما به او ، قنوا به شما ، پسر وزیر به او ، من به پسر وزیر ، و این رشته سر دراز دارد . (ص ۹۵)
نقد رمان رویای نیمه شب : رمانی که هرکس خوانده مجذوبش شده و به دیگران به عنوان اولین رمان معرفی می کند.
نقد رمان رویای نیمه شب ، نویسنده: مظفر سالاری خواب های شیرین و راست، گاهی نمایه ای برای شروع فصلی زیبا در زندگی می شوند .
می گویند رویایی که در نیمه سوم خواب، یعنی چیزی نزدیک سحر ببینی، صادقانه است؛ یعنی راست است و واقع می شود. این رویای نیمه شب ، از همان دست خواب هایی ست که فقط گاه گاهی برای خیلی خواص رخ می دهد که نوش جانشان. به قول عربها: هنیئا لک.
داستان ریحانه ی شیعه و هاشم سنی است. دختر و پسری که از کودکی با هم بزرگ می شوند. دختر پدری حمامی دارد و پسر پدری طلافروش.
زمان بینشان فاصله می اندازد و حالا هردو جوان شده اند . یکی پر حیا و خواستنی، دیگری خوش قد و قامت و زیبا؛ طوری که قنواء دختر حاکم خواهان به دست آوردن او می شود و چه تلاش هایی هم که نمی کند. هاشم خواهان ریحانه است و می افتد به رسیدن و فهمیدن.
و ریحانه که دلش پیش هاشم است اما اهل ارتباط نیست، دعا می کند که زندگی اش کنار ریل هاشم قرار بگیرد.
داستان این رمان هم پر اتفاق است و هم پر مطلب: – چه می شود که هاشم سنی سراغ اهل شیعه می رود؟ – حاکم چرا شیعیان را شکنجه می کند؟ – شیعیان چه برنامه ای برای رهایی دارند؟ – شیعیان و اهل تسنن با هم چگونه اند و سر آخر…
عشق ریحانه و هاشم هم اگرچه اصل داستان است؛ اما اگر هاشم دنبال حق نمی رفت، اگر که نمی خواست خوشبختی را در آغوش بگیرد، اگر ریحانه مثل قنواء تن به هرزگی و لذت می داد، شاید هیچ وقت این کتاب نوشته نمی شد. اما داستان ها از استثناها متولد می شوند.
رویای نیمه شب، شاید یکی از رمان هایی ست که هرکس خوانده مجذوبش شده و به دیگران به عنوان اولین رمان معرفی اش کرده.