نمکتاب

نمکتاب
امام علی(علیه السلام): کتاب غذای روح است.هر کس با کتاب آرامش یابد هیچ آرامشی را از دست ندهد.

قدمی برای تحول مطالعه کشورمان!

سایت نمکتاب:namaktab.ir
کانال نمکتاب: @namaktab_ir





در اين وبلاگ
در كل اينترنت
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۱۷۲ مطلب با موضوع «2. جوان :: 1.4.ستاره های درخشان(جنگ و مقاومت)» ثبت شده است

جمعه, ۱۸ آبان ۱۴۰۳، ۰۹:۲۵ ق.ظ

بزم باران

کتاب بزم باران: خاطرات شهید حبیب لکزایی

بزم باران

کتاب بزم باران

نویسنده: سعید عاکف

ناشر: ملک اعظم

 

بریده

با همه تلاشی که او می کرد و من می کردم، هزینه خرید قلم و دفترش جفت و جور نمی شد. یک روز آمد که آقاجون یه کار پیدا کردم که بتونم با پولش قلم و کاغذ بخرم. گفتم چه کاری پسرم؟ گفت کار توی کوره.

جربزه اش را داشت، دلم نمی آمد این کار پرمشقت هم به کارهایش اضافه شود. گفتم تو که درس می خونی.

ص ۱۴

 

نزدیک کتابفروشی آقای محمودی یک بستنی فروشی هم بود. یک روز که با حبیب و بچه ها بودیم، یکی شان کلید کرد که امروز برویم بستنی بخوریم. بستنی ها خوشمزه بود و چشمک می زد.

_ ما که پول آن چنانی نداریم هر کار خواستیم بکنیم و هر چی دلمون خواست بخریم. حیف نیست الان به جای خریدن کتاب، اونا رو خرج شکم کنیم؟

صدا، صدای حبیب بود. دو سه تا استدلال دیگر آورد تا طرف عطای بستنی را به لقای کتاب بخشید.

ص ۳۵

 

نگاهم افتاد به حبیب. اول فکر کردم چشم راستش مجروح شده، بعد دیدم پهلویش هم دریده شده.

بعد که دقت کردم، دیدم انگار از تمام بدنش دارد خون می آید. راه تنفسش هم گرفته شده بود، به سختی از دهان نفس می کشید. برایم عجییب بود که آه و ناله نمی کند.

ص ۵۶

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۰۳ ، ۰۹:۲۵
نمکتاب ...
جمعه, ۱۸ آبان ۱۴۰۳، ۰۹:۲۵ ق.ظ

روایت بی قراری

کتاب روایت بی قراری: خاطرات شهید حسین محرابی

تصویر

کتاب روایت بی قراری: خاطرات شهید حسین محرابی

نویسنده: بتول پادام
ناشر: ستاره ها

بریده

حاج آقا، من فقط با استناد به این آیه قرآن که خدا می گن ازدواج کنید که من شما رو بی نیاز می کنم، فقط به پشتوانه اون رزقی که خدا می گه من بدون حساب به هر کی بخوام می دم، به اون پشتوانه اومدم و برای رضای خدا ازدواج می کنم و انشالله خدا خودش منو از همه چی بی نیاز می کنه!
با این حرف، توی جمع همهمه ای افتاد. بابا سکوت کرد. می‌ توانستم رضایت را از توی چشم هایش ببینم.
ص ۳۸

تو راضی می شی من به خاطر کارم به گناه بیفتم یا خدای ناکرده پام بلغزه؟ وقتی وارد خونه ای می شم که کارگر و شماره بردار کنتور رو جزو مردا حساب نمی کنن، چی کار کنم؟ وقتی خانمه با سر و وضع ناجور می آد تو حیاط یا درو روم می بنده، من چه کار کنم‌؟ تو کجا بودی اون روزی که خانمه درو روم بست و من به هزار ترفند درو باز کردم و از خونه فرار کردم. من نمی تونم با این کار کنار بیام. پیغمبر خدا نیستم که بگم تو دام نمی افتم.
ص ۱۰۲

هر دو تلاش می کردیم و حسین امید داشت به گشایش خدا. می گفت: کسی که برای خدا کار کنه، خدا هم براش جبران می کنه.
این اطمینان عصبی ام می کرد. اعتقادش به خدا محکم بود، ولی من دلم قرص نبود… گاهی دلم می خواست صبر و تحمل او را می داشتم.
ص ۱۱۱

این چند روز حسین در طی روز ما را همراهی نمی کرد. دوست نداشت کنار ساحل بیاید. بی حجابی و بی بند و باری عده ای توی آب و کنار دریا عذابش می داد. می گفت نبیند راحت تر است. من و بچه ها را راهی می کرد و خودش عین زن کدبانو می رفت پی خرید و پختن و شستن و رُفتن.
ص ۱۳۷

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۰۳ ، ۰۹:۲۵
نمکتاب ...
جمعه, ۱۸ آبان ۱۴۰۳، ۰۹:۲۲ ق.ظ

منم یه مادرم

کتاب منم یه مادرم

 

کتاب منم یه مادرم: روایت هایی از سبک تربیتی مادران شهدا

نویسنده: جمعی از نویسندگان به دبیری مریم حلاج

ناشر: راه یار

 

بریده

مصطفی به عرق کارگری ریختن برای پدر عادت کرده بود، اصلا به آن افتخار می کرد، سرش را بالا می گرفت و می گفت‌: توی سازمان انرژی اتمی هر موقع می دیدم دارن خرج اضافه ای می تراشن، بلند می شدم و آستین هام رو بالا می زدم و می گفتم من افتخارمه که با این دست ها ماشین شستم، برای بابام پنچرگیری کردم و روغن مینی بوس عوض کردم. من لای پر قو بزرگ نشدم. مثل مردم عادی زندگی کردم و نمی تونم چشمم رو روی یه سری ولخرجی ها ببندم.

ص ۴۲

 

به پای آب رفتن عمر و جوانی من قد کشیده بودند. برای این که خوب تربیت شوند، تا آن جا که به عقلم می رسید و به دستم، کم نگذاشتم. قید شاغل شدن را هم زدم که تربیتشان در نبودنم ضربه نخورد. هیچ وقت دلم نمی خواست سمتش بروم. دوست داشتم شوهر و بچه هایم که از در می آیند، بوی غذا توی خانه پیچیده باشد، بوی زندگی، گرمای حضور مادر. با بیرون رفتن من از در خانه، بچه ها از تنهایی ضربه می‌ خوردند یا با آمدن پرستار به خانه، زیر دست تفکر دیگری بزرگ می شدند.

ص ۴۳

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۰۳ ، ۰۹:۲۲
نمکتاب ...
پنجشنبه, ۱۷ آبان ۱۴۰۳، ۰۲:۵۸ ب.ظ

روزگار طیبه

تصویر

کتاب روزگار طیبه

نویسنده: مریم فهیمی

ناشر: کتاب جمکران

بریده کتاب (۱)

حاجی جان‌! خدا بخواد، در و تخته رو خوب جور می کنه، این دوتا وصله همن. نه که فکر کنی دل آشوبه ندارم، نه؛ اما جوون خوبیه. دل دخترت هم باهاشه. طیبه همه اینها رو می دونه. اصلا سر همین دل به دل پسرخالش داده، مگه خودش هشت یا نه ساله نبود، می گفت خواب آقای خمینی رو دیدم، می ‌گفت باید برای آیت الله خون بدم. ص۱۲۵

بریده کتاب (۲)

کنار همین خانوم می خوام قسم بخورم تا پای جون برای خوشبختی مون تلاش کنم. اما طیبه جان، توی خواستگاری هم بهت گفتم، ما غیر از زندگی خودهامون، ما آدم ها وظیفه های دیگه هم داریم. تو خودت مرید آقا خمینی هستی، می دونی آقا گفته این رژیم فاسده، باید ریشه کن بشه. ریشه کن می دونی یعنی چی؟ نمی گه اصلاح یا تغییر، می گه از بیخ و بن باید کنده بشه؛ یعنی همه این درختا کرم زده، باید از بین برد. تو قد خودت وظیفه داری، من هم قد خودم. ص۱۴۳

بریده کتاب (۳)

بازش کرد. پروانه ای سفید، بی قرار و منتظر. ابتدا به سختی پر زد و بعد با باور آزادی اش اوج گرفت. طیبه منتظر بود تا ابراهیم حرف بزند. عزیزتر ازجونم، این فقط یک روح بود که آزاد شد و پرواز کرد. به شهر نگاه کن. روح و جون تک تک این آدم ها رو باید هزار برابر سخت تر، از بند ظلم و زور این رژیم فاسد پادشاهی و دیکتاتوری نجات بدیم. می فهمی؟ ص۱۹۵

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۰۳ ، ۱۴:۵۸
نمکتاب ...
سه شنبه, ۲۴ مهر ۱۴۰۳، ۱۱:۵۴ ق.ظ

خانوم ماه

کتاب خانوم ماه

 

نام کتاب: خانوم ماه

نویسنده: ساجده تقی زاده

ناشر: انتشارات استان قدس رضوی

خلاصه:

کتاب همانطور که در عنوان آن آمده روایتی است از زنی به نام خانوم ماه که به معنای واقعی کلمه زن بدون هیچ پسوندی است.ایشان همسر و همسفر شهید شیرعلی سلطانی در بحبوحه ی فعالیت‌های انقلابی شهید قبل انقلاب و بعد انقلاب است .کتاب به روایت نوجوانی این بانوی عظیم تا ازدواج و چگونگی شهادت شهید می پردازد. همسفری این بانو در این زندگی پرفراز و نشیب و تحمل رنج های عظمتش در کتاب به خوبی تببین شده است.

بریده‌ی کتاب(۱):

۱.احساس می کردم یک کوه دارد کنار من حرکت میکند،چهارشانه و قد بلند، صدایی مردانه،اما ملایم،لبخندهای گرم و نگاه های پر از محبت.ترکیبی از مهربانی و جذابیت.سرم را پایین انداخته بود و قدم به قدمش راه می رفتم.قد من به شانه اش هم نمی رسید.دست های من دست یک دختر نوجوان بود اما دست های او بزرگ و گرم و قوی که هیچ کاری برایش سخت نبود.به هرچیزی زورش می رسید و انگار از آهن و سنگ ساخته شده بود.قدم که برمی‌داشت انگار زمین زیر پایش می لرزید.ص۵۷

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۰۳ ، ۱۱:۵۴
نمکتاب ...
سه شنبه, ۲۴ مهر ۱۴۰۳، ۱۱:۵۳ ق.ظ

آن زن که در طوفان می‌دوید

آن زن که در طوفان می‌دوید

آن زن که در طوفان می دوید

نویسنده: سیمین وهاب زاده مرتضوی
نشر: مرکز اسناد انقلاب اسلامی
موضوع: اجتماعی-انقلاب

خلاصه کتاب:
کتاب به بیان زندگی یک زن مقاوم می پردازد که از کودکی پدرو مادر خود را از دست داده و با کارگری در خانه های مردم بزرگ شد سپس با مردی ازدواج میکند که در خانه ی آن مرد هم با سختی های فراوان دست و پنجه نرم میکند. بخشی از کتاب به فعالیت‌های انقلابی شوهر این زن و باز هم همراهی های این زن فداکار در بحبوحه ی فعالیتهای انقلابی می پردازد.

بریده‌ی کتاب(۱):

۱.زهرا که انگار اعتماد به نفسش را از دست داده بود با تردید جواب داد.ب…بله بانو…گمونم بتونم بخونم.زهرا نامه را گرفت و شروع به خواندن کرد.کند می خواند ولی تقریبا بی غلط بود.گاهی مجبور می شد برای اصلاح کلمه ای دو سه بار آن را تکرار کند‌.چشم های ملوک سادات ک بی بی کوکب از حیرت گرد شده بود.نامه که تمام شد زهرا نفس راحتی کشید.انگار کوهی از شانه هایش برداشته شد.ص۸۳.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۰۳ ، ۱۱:۵۳
نمکتاب ...
دوشنبه, ۲۳ مهر ۱۴۰۳، ۰۸:۵۸ ب.ظ

مالک زمان

کتاب مالک زمان

مالک زمان

 کتاب مالک زمان

ناشر: شهید ابراهیم هادی

موضوع: ستارگان درخشان، شهید قاسم سلیمانی

معرفی:
در کتاب مالک زمان، ابتدا سخنان حضرت علی(ع) درباره مالک اشتر بیان شده است و سپس خاطراتی از سردار شهید قاسم سلیمانی ذکر شده که نشان می دهد ویژگی های ایشان بسیار نزدیک به جناب مالک است.
کتاب مالک زمان، در سال ۱۳۹۹ به همت نشر شهید ابراهیم هادی با ۱۲۰ صفحه منتشر شده است.

بریده کتاب:

حاجی گفت: روشی که آنها را دستگیر کردیم روش درستی نبود. ما قرار ملاقات با آنها گذاشتیم.

در ملاقات با حضرت آقا وقتی فهمیدند این گونه عمل کردیم و با آنها قرار ملاقات گذاشتیم و… دستور دادند آنها را آزاد کنید. من که هنوز ماجرا را نفهمیده بودم، از دفترش بیرون آمدم و دستور آزادی را دادم. هنوز یادم هست که می‌ گفت در مرام شیعه علی نیست که به مهمان خود آزاری برساند، حتی اگر مهمان، پدرت را کشته باشد. ص ۳۸

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۰۳ ، ۲۰:۵۸
نمکتاب ...
دوشنبه, ۲۳ مهر ۱۴۰۳، ۰۸:۰۹ ب.ظ

بین دنیا و بهشت

کتاب بین دنیا و بهشت : خاطرات شهید محمد‌تقی طاهر‌زاده

بین دنیا و بهشت

کتاب بین دنیا و بهشت : خاطرات شهید محمد‌تقی طاهر‌زاده
نویسنده: رحیم مخدومی
ناشر: نشر شاهد، رسول آفتاب (وابسته به موسسه فرهنگی هنری رسول آفتاب)
موضوع: ستارگان درخشان

خلاصه کتاب:
کتاب بین دنیا و بهشت، بر اساس زندگی شهید محمدتقی طاهرزاده نوشته شده است. ایشان در سن هفده سالگی، بر اثر موج‌ گرفتگی به کما می‌ رود و ۱۸ سال در کما به سر می برد. نهایتا در سن سی و پنج سالگی به درجه شهادت نائل می‌ شود.
کتاب بین دنیا و بهشت، نوشته رحیم مخدومی، به همت نشر شاهد، در سال ۱۳۸۴ با ۶۴ صفحه منتشر شده است.

بریده کتاب(۱):
چه قدر آرام و سر به زیر بود در برابر ما و چه قدر مرد بود در برابر اجتماع. محال بود تندی کنیم سرش را بلند کند. ترس نداشت، فهم داشت.

جدی بود، جدی تر از سن خودش. حتی بالاتر از آن، محیط کار برایش محترم بود. وقتی هوس شوخی کارگرها گل می کرد، او دوری می کرد. از کارگاه می زد بیرون تا شوخی کارگرها تمام شود.
با همه این جدیت، آزارش به مورچه هم نمی رسید. محال بود زورش را نشان کسی دهد. هیچ وقت نشد اهل محل شکایتی از او بیاورند یا پدر و مادرش را در مدرسه بخواهند. با همه مهربان بود و برای همه دوست داشتنی.

برای نماز هول داشت. یک ربع پیش از اذان دست از همه چیز می‌ کشید برای نماز. به ما هم می‌ گفت: پاشین، پاشین وضو بگیریم! الان اذان می گه.
به فوتبال اشتیاق داشت. وقتی گرم بازی می شد خیلی چیزها را فراموش می کرد، اما وقت نماز را هرگز. انگار از درون هشدار داده می شد. در گرم ترین لحظات بازی، هول نماز می آمد سراغش و با سر و روی عرق کرده و صورت سرخ شده، روانه اش می کرد برای وضو.

آقا به تقی گفت: در آستانه بهشت، دم در بهشت، بین دنیا و بهشت قرار داری شما. نکته بین ها فهمیدند کسی که دم در بهشت باشد، مگر یک لحظه هم هوس بازگشت به دنیا به سرش می زند؟ مگر کسی این حال خوش را با همه دنیا عوض می کند؟ نکته بین ها از همان لحظه منتظر شهادت محمدتقی بودند.

از این امتحان الهی راضی هستم. بیش از اندازه
از مردم هم. مردم ما را شرمنده کردند، به ما روحیه دادند. بعضی وقت ها تعجب می کنم که چرا این امتحان نصیب ما شد. گاه خودم را لایق تقی نمی دانم. می گویم چرا تقی باید در خانه ما به دنیا می آمد؟ ما که شایسته او نبودیم. وقتی به گذشته ام رجوع می کنم، می بینم در طول جوانی دنبال خوش گذرانی نبوده ام.

می دانید چه چیزی خستگی ام را در می آورد؟
چه چیزی مرا عاشق تقی می کرد؟ گاه نیمه شب ها گویا کسی بیدارم می کرد. تقی که نمی توانست سر و گردنش را تکان دهد. آن موقع می دیدم سرش را بالا آورده، با کسی در حال صحبت است. چهره اش برافروخته و شاد بود. صدایی از گلویش خارج نمی شد، تنها لب هایش تکان می خورد. لحظاتی بعد می خندید. نمی دانم آن لحظه هایش را و خنده های آخرش را چگونه توصیف کنم. تنها این را می دانم که مرا از خود بیخود می کرد، تنم را از اشتیاق می لرزاند، اشکم را جاری می کرد. خوب صبر می کردم تا گفت و گویش تمام شود، خنده اش تمام شود. بعد می رفتم بالای سرش، لب هایم را می گذاشتم روی لب های متبرکش و می بوسیدم. آن قدر عاشقانه که برای پانزده سال خدمت دیگر، نیرو می گرفتم. تازه احساس جوانی می کردم برای خدمت بیشتر و عاشقانه تر!

او گفت تقی باید به این مرحله می رسید تا شهید می شد. فکر می کنی عشق بازی در برابر خدا یعنی چه؟ عشق بازی امام حسین (ع) را ببین. آن وقت ببینم باز هم دلت برای تقی می سوزد یا نه؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۰۳ ، ۲۰:۰۹
نمکتاب ...
دوشنبه, ۲۳ مهر ۱۴۰۳، ۰۸:۰۸ ب.ظ

سرباز روز نهم

کتاب سرباز روز نهم : روایتی از زندگی شهید صدر زاده

کتاب سرباز روز نهم

کتاب: سرباز روز نهم، روایتی از زندگی شهید صدرزاده

بازنویسی: نعیمه منتظری
ناشر: دفتر مطالعات جبهه مقاومت اسلامی
موضوع: ستارگان درخشان، مدافعان حرم، شهید صدرزاده

خلاصه کتاب:
کتاب “سرباز روز نهم” بریده هایی از زندگی شهید مصطفی صدرزاده را روایت می کند؛ از زمان بسیجی بودنش، تشکیل پایگاهش، فعالیت‌ های گسترده اش در بسیج و فتنه ۸۸. در ادامه نیز به تلاش های گسترده اش برای رفتن به جنگ سوریه و در نهایت به نحوه شهادتش می پردازد.
کتاب سرباز روز نهم، نوشته نعیمه منتظری، به همت دفتر نشر مطالعات جبهه مقاومت اسلامی، در سال ۱۴۰۰ با ۶۳۲ صفحه منتشر شده است.

بریده کتاب(۱):
مصطفی خیلی شب ها ترک موتور هم حجره ای اش از حوزه بیرون می زد. عشق این را داشت که برای امر به معروف، ترک موتور بنشیند. خلافکارهایی را هم که می گرفت، به حوزه بسیج می برد. با کمترین امکانات، کار یک کلانتری را انجام می داد. نترس بود و به تنهایی یک پایگاه بسیج سیار. ص ۹۸

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۰۳ ، ۲۰:۰۸
نمکتاب ...
دوشنبه, ۲۳ مهر ۱۴۰۳، ۰۵:۵۸ ب.ظ

زخم‌عشق

کتاب: زخم عشق
نویسنده: سرفراز عبداللهی
ناشر: پیام آزادگان
موضوع: ستارگان درخشان، دوران اسارت

بریده‌ی کتاب(۱):
به اعتقاد من که در دوران نوجوانی به خیل اسرای جنگ پیوستم، اسارت دانشگاهی بود که درس هایش عملی بودند و مدت آن نیز از پیش تعیین شده بود. در این دانشگاه بیش از ۹۹درصد دانشجویان قبول شدند و فقط یک درصد افتادند. دانشگاهی که در آن راه و رسم زندگی مخلصانه تدریس می شد و امتحان های آن نیز همگی عملی بودند.

گرمای طاقت فرسای عراق در ماه رمضان مشکلی بود. تشنگی خیلی زود بر بچه ها مستولی می شد. بعضی اوقات آن قدر گرما شدید بود که بچه ها پیراهن های خود را بالا می زدند و شکم خود را روی موزائیک کف آسایشگاه می چسباندند تا شاید کمی خنک شود. ص۱۱۰

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۰۳ ، ۱۷:۵۸
نمکتاب ...